تاریخ افغانستان

کتاب«جعل تاریخ و تاریخ جعل در افغانستان»به شدت مشکل علمی دارد و نمی‌تواند آگاهی خلق کند

نویسنده: شاه پور بارز، دانشجوی دکتری تاریخ در دانشگاه تربیت مدرس-ایران

 «جعل تاریخ  و تاریخ جعل در افغانستان» عنوان کتابی است که چندی قبل توسطه نویسنده محبوب و معروف افغانستان آقای محیی الدین مهدی تالیف و به رونمایی گرفته شد که این یک امر نیک و میمون برای جامعه فکری – فرهنگی افغانستان است. نوشتن در مورد مسایل تاریخی بیانگر این است که هنوز هم «تاریخ»»و «تاریخ‌ورزی»»از جمله دغدغه‌های مهم و تا حدی در کانون توجه ما قرار دارد.
من به عنوان کسی که دانشجوی تاریخ هستم و فکرم می‌کنم رسالتم است که در خصوص رویدادهای جدیدی که در حوزۀ مطالعاتی من اتفاق می‌افتد بنویسم.  رویکرد من؛ بر نقد درون‌متنی و محتوایی خواهد بود و مشخصاً به چند گزارۀ محدود خواهم پرداخت و اما منظور از این یاداشت این است که بتوانم حداقل نقش بسیار کوچکی در بازگرداندن «تاریخ»به جایگاه اصلی‌اش که همانا تعهد، تخصص و علمی‌بودن است؛ داشته باشم.. من معتقدم تا زمانی که تاریخ به اهل تاریخ سپرده نشود و تخصص محور نشود؛ ما هم‌چنان با این وضع آشفته ادامه خواهیم داد.
کتاب جعل در تاریخ از یک منظر واکنشی است علیه کل تاریخ‌نگاری افغانستان و نویسنده عمیقاً معتقد است که به گذشته و تاریخ ما دست‌برد صورت گرفته و آلوده با جعل و کذب و ریا شده است و خود را ملزم می‌داند که بخشی از این جعل تاریخی را روشن سازد.. لذا با همین پیش‌فرض به دنبال نوشتن کتاب می‌رود و موردوار با استناد به منابع و ماخذ به حلاجی فاکت‌ها و گزاره‌های تاریخی می‌پردازد.
ما به لحاظ معرفت‌شناختی تاریخی دوره سنت، مدرن و پسامدرن را داریم که با شرح فشرده‌ای این سه نگرش تاریخی جایگاه جعل تاریخ را در منظومۀ معرفت شناسی تاریخی باز خواهیم یافت.
تاریخ‌نگاری‌سنتی؛ تأکید بر وقایع‌نگاری سیاسی-نظامی، شجره‌ نامه‌های شاهان، درباری بودن، غلبه وجه توصیفی و اجتناب از تحلیل رویدادها، جبرگرایی و به نحویی مشیت انگاری از شاخصه‌های عمده و اساسی این نوع تایخ‌نگاری است. طبری را می‌توان بزرگ‌ترین نماینده تاریخ‌نگاری سنتی حساب کرد. اما وقتی به تاریخ‌ورزی مدرن می‌رسیم ما با انواعی از پارادایم‌ها و رویکردهای تاریخی مواجه می‌شویم مثلاً پارادایم پوزیتویستی، پارادایم هرمنوتیک، پارادایم مارکسیستی، پارادایم رانکه‌ای که هر کدام رویکرد و بینش بخصوص خود را نسبت به تاریخ دارند. اما وجه مشتریک این نحله‌ها و پارادایم‌های تاریخی عقلانیت، روشمندی و مساله محوری است و مؤرخ بر اساس مساله‌ و پرسشی که در ذهن دارد به سراغ وقایع تاریخی می‌رود و با تاریخ دسپلینی برخورد می‌کند.  همچنین مؤرخ مدرن برخلاف تاریخ‌نگاران سنتی، تاریخ را عرصه‌ی تجلی اراده «انسان»می‌بیند و با انواع روش‌ها به تحلیل و تبیین علی رویدادها می‌پردازد.. پسامدرن هم پیش از این‌که یک فرصت باشد؛ چالش و تهدیدی برای تاریخ‌نگاری امروزی است. لذا من با معیار و اصول تاریخ‌نگاری مدرن و امر دسپلینی رشته تاریخ به نقد کتاب «جعل در تاریخ و تاریخ جعل»خواهم پرداخت..
قبل از آن؛ نگاه کوتاه به عنوان کتاب دارمعنوان کتاب «جعل در تاریخ و تاریخ جعل»عنوان بسیار سنگینی است و با اصل متن کتاب چندان هم‌خوانی ندارد. وقتی برای نخستین بار عنوان کتاب دیدم تصور کردم این کتاب نگاه فلسفی به واژه «جعل» در تاریخ دارد و یا مباحث  پیچیده‌ای چون یقین، ظن، شک، جهل بسیط و جهل مرکب ویا قیاس، انتقاد، سند، خبر و انواع خبر و قول و از این قبیل موضوعات را به بحث گرفته است. ولی وقتی وارد متن کتاب می‌شویم حتی حد اقل به عنوان مدخل یا مقدمه‌ یک تعریف کوتاه از جعل صورت نگرفته تا نسبتی میان متن و عنوان پیدا شود. این کتاب پیش از این که جعل را در تاریخ توضیح داده باشد کتاب «افغانستان در مسیر تاریخ»» را به نقد گرفته است.. عنوان اگر تداعی کننده محتوا و متن نباشد کل کار محقق را زیر سوال می‌برد.« تاریخ جعل»در حوزۀ مطالعات تاریخی بسیار مبحث گسترده‌ای است که صرفاً با مطالعات عمیق، تخصصی و کارشناسانه می‌توان به آن پرداخت.ملاحظات من نسبت به محتوای کتاب از این قرار است.
۱- کتاب جعل در تاریخ فاقد روش و چارچوب مفهومی و تئوریک است. این بزرگ‌ترین نقیصه‌ای اثر است. پژوهش‌های تاریخی که در ذیل پارادایم‌های تاریخی انجام می‌شوند نمی‎تواند بدون «مساله» پرسش‌های اصلی و فرعی و کلیات پژوهش باشد. اگر قرار است ما پژوهشی انجام دهیم باید در درون یک ساختار انسجام یافته علمی و روشمند پژوهش صورت گیرد و اگر یک پژوهش چنین شاخصه‌هایی را نداشته باشد؛ برایند آن، کار علمی بوده نمی تواند. در قلمرو تاریخ شش نوع نوشته داریم که عبارت اند از تحقیق – تقلید – تبلیغ – ترویج – تألیف می‌باشد. از این میان فقط «تحقیق» است که در توسعه علم کمک می‌کند و بقیه نوشته‌ها مراتب پایین‌تری دارند. کتاب «جعل در تاریخ و تاریخ جعل» را می‌توان در نوع «تألیف» محسوب کرد نه «تحقیق».
۲- آقای مهدی نویسنده کتاب با تکرار از اصطلاحات و واژه‌های تعارفی و ارزشی چون «مرحوم» و «پروفیسور» استفاده نموده است. در حالی که در تاریخ‌نگاری مدرن و امر دسپلینی تاریخ استفاده از این عبارات که بار توصیفی دارد جداً اجتناب می‌گردد. اگر در جایی لازم بود که نامی از نویسنده‌ای ببریم صرف با نوشتن نام وی اکتفا کنیم.
۳- آقای مهدی در صفحه ۳ کتاب خود نوشته «پیروزی غیرمترفبه‌ی حبیب الله کلکانی» این واقعاً چه معنا دارد؟ چطور امکان دارد یک فرد بدون مقدمه و پیش‌زمینه‌های تاریخی و سیاسی و فرهنگی، سمارق گونه از وسط پیدا شود و به مقام سلطنت بدرقه اش کنند. آیا چنین تئوری و فکری در تاریخ وجود دارد؟ اگر وجود دارد مصداق‌های دیگر آن در تاریخ کدام‌ها اند؟ حتی اگر نظریه‌ای «بینی کلئوپاترا» را نیز استفاده کنید بازهم توجیه کننده این روایت شما نخواهد بود.
۴- در همین صفحه ۳ حبیب الله بنام «سقوی» لقب داده شده است. این‌جا نویسنده ارزش‌گزاری کرده است. آیا مورخ می‌تواند ویا در مقامی است که ارزش‌گزاری کند و وارد حریم شخصی و خصوصی افراد شود؟ در تاریخ‎نگاری علمی مؤرخ از هر نوع ارزش‌گزاری و پسوندها و پیشوندهای ارزشی اجتناب می‌ورزد. اما نویسنده با آن‌که در اخر کتاب خود این ارزش‌گزاری‌های مؤرخین را نقد می‌کند اما قبل از آن خودش از این ارزش‌گزاری‌ها استقبال نموده است.
۵- موضوع دیگری که قابل تأمل است؛ استفاده از منابع و ارجاعات کتاب است که نویسنده از منابع و اکثراً از ماخذ در این اثر استفاده کرده و چیزی که بسیار جالب است این که در میان منابع و ماخذی بیشترین استفاده از کتاب«افغانستان در مسیر تاریخ» اثر غلام محمد غبار شده است. تکیه کردن بیش از حد بر یک منبع واحد که خود آن منبع جداً قابل نقد و مناقشه باشد از اهمیت علمی اثر می‌کاهد. ضمناً نویسنده گاهی موضوعات بسیار مهم و اساسی را ارجاع بسیار ضعیف می‌دهد. مثلاً در صفحه ۴ نقل زیر را از «پرشوم تام مهرا» نویسنده هند می‌آورد.
«افغانستان از لحظه‌ی تولد یک ساختار مصنوعی بود که در میانه‌ی سده‌ای نوزدهم عجولانه سرهم شد، تا اساس ژئوپولیتیک ملت افغان را تحقق بخشد. فراتر، چهل تکه قبایل و گروه‌های قومی دارنده‌ی ملیت‌های متضاد در سراسر دو قرن ۱۹ و ۲۰ و قبل از این که بریتانیا آن‌ها را سرهم‌بندی کند، امکان هرگونه سازشی را رد کرده اند.»
در مورد پرشوم تام مهرا تلاش کردم که حداقل یک معلومات ابتدایی پیدا کنم متاسفانه نتوانستم. همچنین این به اصطلاح نویسنده نه تنها که فرد معروفی در هند نیست بلکه در میان نخبگانه حوزه تاریخ‌شناسی این کشور هم دیده نمی‌شود. حالا این‌که چقدر شناخت نسبت به تاریخ و گذشته افغانستان داشته که چنین ابراز نظری کرده به کنار باشد. اما اصل سخن این‌که؛ پرشوم تام مهرا که خود در سرزمینی زندگی می‌کند که صدها نوع گروه‌های قومی و هزاران نوع مذهب دارد و به لحاظ جامعه شناختی کثرت و تنوع عمیق فرهنگی و نژادی را دارا می‌باشد. آن‌ها مردم ظرفیت ملت شدن را دارد و حق داشتن یک کشور پهناوری بنام هند را دارند اما افغانستان با داشتن اقوام محدود و انگشت شمار نمی تواند ملت شود و کشور واحدی داشته باشند؟ اگر معیار چنین چیزی است پس اولین سرزمینی که نباید به یک دولت-ملت و احد تبدیل شود، هند است. بنابراین، اتکا کردن به چنین گزاره‌هایی که وساقت علمی ندارد و معیار برای تشکل دولت-ملت‌ها نیست نباید ذکر شود. کدام کشور را شما پیدا کرده می‌توانید که صرف یک گروه قومی زندگی کند؟ این که امکان ندارد.
۶- نویسنده در صفحه ۱۱۷ کتاب می‌نویسند «همه می‌دانند که ۶۰ در صد مردم هزاره جات توسط همین اردو(ارتش عبدالرحمن) نابود شدند» گرچند این گزاره تاریخی ارجاع داده نشده؛ اما معلوم می‌شود که تببین گفتمان غالب برادران هزاره است که از نظر سنخیت جایگاه علمی ندارد. پرسش این است که آیا بجز کاتب مورخ دیگری این نابودی ۶۰ درصدی هزاره‌ها را ذکر کرده یا نه؟ دوم  آیا این آمار در منطق تاریخی می‌گنجد؟ چگونه این درصدی را ثابت کرده می‌توانید؟ این گزاره تاریخی به شدت قابل تأمل است در این اواخر نوشته‌ها و نقدهایی در این خصوص صورت گرفته که نویسنده محترم باید به آن‌ها مراجعه کند. به این لحاظ موضوعات و آمارهایی که توافق جمعی مؤرخین در آن هنوز صورت نگرفته و قابل تأئید نیست نباید به آن استناد کرد.
۷- نویسنده در آخرین صفحه کتاب خود هدف عبدالرحمن خان را «تثبیت سلطه‌ی پشتون بر سایر اقوام؛ تثبیت برتری خانواده‌ی محمدزایی بر سایر طوایف پشتون و تسجیل اقتدار شخصی خودش بر همه‌ی افغانستان» دانسته است. این در واقع کل برداشت نویسنده از حاکمیت عبدالرحمن است.  ولی این برداشت وی باز هم علمی نیست و مصداق تاریخی ندارد و پیش از این که تببین تاریخی و برخواسته از یک توصیف فربه باشد؛ تحلیل سیاسی نویسنده است. اگر شما به اسناد و منابع تاریخی نگاه کنید خواهید دید که از جمله چهار جنگ بزرگ عبدالرحمن خان سه جنگ او ل وی با خود قبایل پشتون است. ایوب خان و پیروانش، منطقه لغمان، تره کی غلزائی، کنر، والی میمنه، شنواری، منگل وزرمت، غلزائی، محمد اسحاق خان، صافی‌های کنر و غیره همه پشتون‌هایی بودند که عبدالرحمن با ایشان جنگید و بسیار سرکوب شدید هم شدند. پس یک کسی که تا این حد علیه قوم خودش مبارزه کند شما چطور می‌توانید به وی برچسپ ناسیونالیستی بزنید؟ عبدالرحمن خود در صفحه (۲۲۵) تاج التواریخ این مسرع شعر را می‌نویسد. من از بیگانگان هرگز نه نالم / که برمن هرچه کرد آن آشنا کرد.
از جانب دیگر اگر حاکمیت عبدالرحمن را در یک منظومۀ کلان تاریخی ببینیم، عصر عبدالرحمن عصر حاکمیت‌های مطلقه است. در چنین نظام‌هایی، شاه قدرت کامل و مطلق یک سرزمین بوده و تمام امور کشور در اختیار شخص شاه قرار می‌گیرد. در این نوع حکومت‌ها «امنیت» و «قدرت» در رأس همه‌ای امورات قرار دارد. هر فرد و گروهی و حتی عضو خانواده شاه اگر باعث اخلال امنیت و تضعیف قدرت شود «دشمن» شناخته می‌شود. سخن دیگر این که در زمان عبدالرحمان اصلاً گفتمان ناسیونالیستی وجود نداشت. ناسیونالیسم در سدۀ بیستم است که در بستر تاریخی و فرهنگی اروپا قدرت‌مند می‌شود و بعداً به سایر نقاط جهان از جمله فضای سیاسی کشور ما را تسخیر می‌کند. بنابراین، اگر برمبنای منطق تاریخی ببینیم برخلاف ان‌چه که آقای مهدی باور دارد عبدالرحمن یک قوم‌گرا و ناسیونالیست نبود بلکه یک حاکم مطلقی بود که خودش را ملزم می‌دانست که در قلمروش کسی ادعای قدرت و سرکشی نکند.
برداشت کلی من از کتاب جعل در تاریخ و تاریخ جعل این است که با توجه به این که نویسنده محترم زحمات زیادی کشیده، من بسیار احترام برای شان دارم و شخصیت و جایگاه شان قابل قدر است و نوشته‌های بسیار خوبی در حوزه ادبیات دارند و کارهای شان واقعاً ستودنیست. اما این کار شان متاسفانه به شدت مشکل علمی دارد و نمی‌تواند آگاهی خلق کند و دلیلش هم این است که در رشته تاریخ تخصص ندارند. من انتظار داشتم که جامعه علمی و اکادمیک ما این کتاب را در همان روزهای نخست که انتشار یافت به نقد و بررسی بگیرند اما متأسفانه هیچ نقدی صورت نگرفت. از این معلوم می‌شود که جامعه ما هم در غیبت علم و دانش به احساسات و هیاهو روزمره‌گی پناه برده است و این یک فاجعه و خطر بزرگ برای آینده تاریخ و تاریخ‌نگاری افغانستان است. به هر حال به امید این‌که کارهای بعدی آقای مهدی را در حوزه ادبیات ببینیم، بخوانیم و بیاموزیم.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا