سیاسی و اجتماعی

کمال مرغ شکاری کجیِ منقار است

چریک خالد

افغانستان طی ۲۰۰ سال اخیر در حقیقت امر بستری برای شکل‌گیری، پرورش و مصداق عینی روایت‌های گوناگون اجتماعی و سیاسی بوده است. از مشروطیت‌خواهی امان‌الله‌خانی تا امارت‌خواهی هبت‌الله‌هی، روایتِ تقلا برای انحصار و حذف دیگران بوده است. یعنی سیاست غالب و رایج در مناسبات سیاسی و اجتماعی از همین آبشخور سیراب می‌شود. مسأله این است که روش و لوازم تأمین چنین رویکردی چه بوده است و طالبان در رادیکال‌ترین شیوه‌ی آن از چه ابزارهایی برای سیاست و روایت شان استفاده می‌کنند؟ در این نوشته درنگی بر این مسأله شده است.
سیاست قومی در افغانستان
در این شکی نیست که افغانستان/خراسان از نقطه نظر اجتماعی یک کشور متنوع و متکثر است و اقوام زیادی در این جغرافیا از زمان‌های قدیم با تاریخ‌های درخشان و هویت‌های فرهنگی غنی بوده است. این مرزبندی‌های جغرافیایی که به‌نام افغانستان در واقع تعریف شده است، یک برساخت سیاسی-بین‌المللی است که قدرت‌های سیاسی و نظامی در قرن هجدهم این را نقشه کشیدند. در حالی‌که جغرافیای تاریخی و فرهنگی این حوزه‌ی تمدنی یکی از خاستگاه‌های تمدن بشری بوده است و ما از همین هویت و چشم‌انداز به مناسبات فرهنگی جهانی محاسبه می‌کنیم.
اما فرهنگ سیاسی بعد از شکل‌گیری کشوری به‌نام افغانستان همواره در اختیار پشتون‌ها بوده است. حالا این مسأله باشد به کنار که ریشه‌های جامعه‌شناختی و مردم‌شناختی قوم پشتون از کجا منشا گرفته و تغذیه می‌شود. اما نکته‌ی مهم این است که عنصر قبیله و بدوی‌گری از مولفه‌های لازم برای شناخت این جریان و قبیله است.
قبیله‌ها بنابر محدودیت‌های علمی-فرهنگی همواره در میدان خودش را می‌بیند و تنها خودش را می‌خواهد. یعنی شیوه‌ای انحصار و حذف دیگران را از منطق قبیله‌ای و تخاصم برای ملکیت‌هایی میراث گرفته‌اند که همیشه سبب تنازع و تلاطم‌های تاریخی میان قبیله‌نشین بوده است. بنابراین، سیاست‌های قومی که برای استبداد و انحصار فکر می‌کند تنها روش آن خون و کشتار است و گروه طالبان در عالی‌ترین فرم آن، مدل اصلی برخوردهای‌شان را به نمایش می‌گذارند.
طالبان در افغانستان
از زمان آوردن گروه طالبان در مراکز و شهرهای افغانستان یگانه چیزی که در نظر مردم و جهانیان بسیار به درستی قابل توجه است. حاکمیت (نه به معنای حقوقی کلمه) تک‌قومی است. در این مدت طالبان هرچه کردند، فقط حذف بود و سرکوب. از نسل‌کشی هزاره‌ها گرفته، کوچ‌های اجباری شمال افغانستان، قتل‌های دسته‌جمعی در کاپیسا، تخار و جنایت‌های هر روزه و از بین بردن زن و مرد پنجشیر، همه نشان‌دهنده‌ی وضعیت اسفبار امنیتی است که گروه طالبان با چنین سیاستی مجهز اند و دارند عمل می‌کنند.
در منطق قومی طالبانی (پشتونی) تمام اقوام افغانستان حق مسکن و زندگی را ندارند و حکم میهمان را دارند. از این لحاظ نوع نگاه شان نسبت به دیگر اقوام، دید غنیمتی است. یعنی فکر می‌کنند که این‌ها اسیر اند و محکوم به مرگ و شکنجه. گاهی می‌بینم که تعدادی از اقوام غیرپشتون‌ از سیاست‌های نرم و غیرخشونت در برابر طالبان حرف می‌زنند، اما خام خورده‌اند و خیلی خوب فراموش می‌کنند که (کمال مُرغ شکاری کجّیِ منقار است).
ابزار سیاسی و اجتماعی گروه طالبان همین است که انجام می‌دهند. طالب اگر چیزی در بازار افغانستان به فروش داشته باشد به هیچ وجه دریغ نمی‌کند. اما خود می‌دانند که همین سیاست و سرکوب تنها راه بودن و بقای‌شان در کوتاه‌مدت و بلندمدت در همین جغرافیا است. پس در نتیجه گفته می‌توانیم که اقوام غیرپشتون‌ دو راه پیش رو دارند: یکی این‌که از تمام حقوق انسانی خود بگذرند و به حاکمیت طالبان تسلیم شوند و از تمام تاریخ و
فرهنگ خود انقطاع کنند یا این‌که آن سنت مبارزاتی که همواره پادزهری برای هژمونی قومی بوده است را دوباره زنده سازند.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا