سیاسی و اجتماعی

شکست بزرگ؛ مصیبت یا نعمت؟ چرا آلمانی‌ها از شکست یاد گرفتند، ولی ما یاد نمی‌گیریم؟

نویسنده: مهران موحد

احتمالاً افراد زیادی هستند که وضعیت کنونی در افغانستان را خواستنی و ایده‌آل می‌بینند و از این‌که کشور توانسته به این مرحله برسد، خوش‌حال‌اند و در پوست‌شان نمی‌گنجند. آن‌ها تصور می‌کنند که افغانستان از این جهت که «استقلال‌اش» را به دست آورده و نیروهای نظامی غربی را ناگزیر به فرار کرده، نامش را با خط زرین در دل تاریخ ثبت کرده و از این بابت به الگویی برای جهانیان تبدیل شده و همه چشم‌ها به سوی آن‌ها خیره شده است. این در‌حالی است که پرشمارند اشخاصی که فکر می‌کنند افغانستان در حال حاضر در بدترین مرحله تاریخی‌اش قرار دارد و در حضیض انحطاط و درمانده‌گی دست‌و‌پا می‌زند و مردم این کشور از آن جهت که دستاوردهای بزرگ ۲۰ ‌ساله را به یکباره‌گی از کف داده‌، شکست سختی را متحمل شده‌اند که جبران‌ناپذیر است.در هر حال، واقعیت امر آن است که مردم افغانستان هیچ وقت در خصوص مسایل کلان و وقایع بزرگ تاریخی متفق‌القول نبوده‌ و نتوانسته‌اند ارزش‌های مشترک خلق کنند و هر گروه و طایفه‌ای براساس انگیزه‌های مختلف، قضاوت مخصوص خود را نسبت به قضایا و حوادث داشته است. سقوط نظام جمهوریت در ماه اسد ۱۴۰۰ یکی از آن وقایع مهمی است که هر کس از منظر خود به آن نگاه می‌کند و اتفاق نظری در مورد آن وجود ندارد. با وجود این ‌همه، اگر منصفانه و بدون پیش‌فرض و به دور از حب و بغض به مسأله نگاه کنیم، به درستی می‌توانیم سقوط جمهوریت در سال ۱۴۰۰ خورشیدی را «شکست بزرگ» برای مردم افغانستان تلقی کنیم. حالا پرسش این است که شیوه درست و معقول برخورد با این شکست بزرگ چه باید باشد؟ آیا باید ما از آن درس بیاموزیم و از تجربه‌های حاصل‌شده از این شکست برای بهبود آینده استفاده کنیم یا این‌که روش‌های زندگی خود را به همان منوال سابق حفظ کنیم که گویی هیچ اتفاقی نیفتاده است؟
حسین‌احمد امین، دیپلمات و اندیشمند مصری و پسر احمد امین، تاریخ‌نگار برجسته مصری، سال‌ها پیش، مقاله‌ای در روزنامه «الحیات» منتشر کرده و درباره نحوه تعامل آلمانی‌ها با شکست در جنگ جهانی دوم سخن زده بود. او در این نوشته متذکر شده که گاهی لازم است ملت‌ها با شکست‌های بزرگ مواجه شوند تا از خواب غفلت بیدار شوند و موجب شود که با گذشته تاریخی و فرهنگی خود که مجال نفس کشیدن را از آن‌ها گرفته و فرصت حرکت به جلو را از آن‌ها ستانده، تسویه ‌حساب کنند. به اعتقاد حسین‌احمد امین، شکست‌های کوچک تا هنوز نتوانسته خشم و همت ما را ـ‌طبعاً مقصود او از «ما» عرب‌ها ست‌ـ به قدر کافی تحریک کند تا تغییری در وضع خود بیاوریم.حسین‌احمد امین می‌نویسد: «یادم است زمانی که من به عنوان وزیر مختار در سفارت مصر در آلمان کار می‌کردم، باری به دیدن شهر آخن و دانشگاه نامدار آن رفتم. آخن روزگاری پایتخت امپراتوری شارلمانی بوده است. با رییس دانشگاه آخن صحبت مفصلی صورت دادم و در جریان گفت‌وگو به او گفتم که من از یک موضوع بسیار تعجب می‌کنم و آن این‌که در طول این سال‌ها در هر کشوری که به عنوان دیپلمات کار کرده‌ام، همیشه سه دخترم را از دوران کودکستان به بعد به مکتب‌های آلمانی برای آموزش فرستاده‌ام. در هیچ یک از مراحل آموزشی ندیده‌ام که مکتب‌های آلمانی دخترانم را مجبور به حفظ قصیده‌ای از گوته یا شیلر یا هاینه کرده باشند یا ناگزیرشان ساخته باشند کتابی از نیچه یا نمایش‌نامه‌ای از هاوپتمان را بخوانند. این در‌حالی است که مکتب‌های بریتانیایی یا فرانسوی در بیرون از بریتانیا و فرانسه به شدت سعی می‌کنند، پیوند دانش‌آموزان را با فرهنگ و تمدن بریتانیا و فرانسه محکم بسازند و ادبیات را موثرترین ابزار برای برقراری این پیوند می‌دانند. رییس دانشگاه آخن در پاسخ گفت: نخبه‌گان آلمانی پس از شکست هتلر، به صورت جدی راجع به کشف اسباب و عوامل ظهور نازیسم در آلمان و این‌که چه شد مردم به او روی خوش نشان دادند پژوهش کردند. این پژوهش به نتیجه غافل‌گیرکننده‌ای رسید و آن این‌که سرچشمه‌های فرهنگ آلمانی کاملاً زهر‌آلود است و برآمدن هیتلر و حزب و دوستانش از روی تصادف نبوده، بلکه نتیجه طبیعی چنین فرهنگی بوده است. این پژوهش نشان داد که سرچشمه‌های مسموم فقط در آثار اشپنگلر، واگنر و نیچه یافت نمی‌شود، بلکه حتا آفریده‌های گوته، هاینه، بتهوون، کانت، شوپنهاور و دیگر نامداران ادبیات و هنر و فلسفه در تاریخ آلمان را نیز در ‌بر ‌می‌گیرد. حتا دیده شده، آن شمار از شخصیت‌های تاریخ اندیشه آلمانی که با روح انسانیت و اندیشه دموکراسی نزدیک‌اند و تصور می‌رود که از اندیشه‌های فاشیستی برکنار باشند نیز گاهی با این قبیل اندیشه‌ها بیگانه نبوده‌اند. بنا‌بر‌این، مکتب‌ها و دانشگاه‌های آلمان تصمیم گرفتند این سنت زهرآگین را کنار نهند و پشت سر بگذارند و فقط بر علوم و ریاضیات تمرکز کنند.»حسین‌احمد امین در ادامه می‌نویسد: «اکنون که آن گفت‌وگویم با رییس دانشگاه آخن را به یاد آورده‌ام، این پرسش را از خود می‌پرسم که آیا میراث فکری‌ـ‌فرهنگی ما نیز می‌تواند حاوی منابع سمی به آن صورتی که آن استاد دانشگاه آلمانی تصویر کرد، باشد؟ آیا این سرچشمه‌های زهر‌آلود در بر گیرنده آثار شخصیت‌های نامدار آزاد‌اندیش تاریخ، مثل ابن‌رشد، جاحظ، ابوحیان توحیدی و اخوان‌الصفا نیز می‌شود؟  آیا ما برای رهیدن از قید اسارت زنجیرهای سنت و خلاصی از شر افکار سمی به فاجعه‌ای شبیه آن‌چه در آلمان در سال ۱۹۴۵ اتفاق افتاد نیاز داریم؟ فاجعه‌ای ملموس و ناگهانی، نه فاجعه‌ای که به تدریج شکل بگیرد و زیاد محسوس نباشد که فقط اندیشمندان از آن آگاه شوند.»به نظر من، این سخنان حسین‌احمد امین، ارزش بارها و بارها فکر کردن را دارد. اگر مسأله را به افغانستان معطوف کنیم، واقعیت دردناک کام ما را تلخ می‌کند. در این کشور بارها فاجعه‌های ملموس، عمیق، ریشه‌برانداز و ناگهانی اتفاق افتاده، اما ملت را از خواب غفلت بیدار نکرده و باعث نشده با گذشته خود به صورت نقادانه برخورد کنند. حتا از آن بالاتر، هر فاجعه‌ای که روی داده، به جای این‌که فرصتی برای درس‌آموزی مهیا کند، ملت را بیشتر از پیش به گذشته و سنت وابسته ساخته و سیراب شدن از سرچشمه‌های زهر‌آگین را برای‌شان خوشایندتر و لذت‌بخش‌تر کرده است.احتمال دارد در هر مقطع زمانی و در هر جامعه و کشوری فاجعه‌ای لرزاننده و شوک‌آور روی دهد. آن‌چه در بهبود اوضاع کمک می‌کند، نحوه مواجهه مردم با آن فاجعه است. قدری از پخته‌گی عقلی و روانی و تکامل فکری نیاز است تا ملتی آماده آموختن درس از آن فاجعه و حادثه شوم شود و در روش‌هایش تجدید نظر کند. اگر ملت و کشوری غرق در انحطاط و عقب‌مانده‌گی همه‌جانبه باشد، محال است که هیچ فاجعه‌ای بتواند آن را از انحراف و کج‌روی باز دارد. متأسفانه مردم افغانستان در تاریخ معاصر خود، به دفعات بسیار، فاجعه‌های هول‌انگیز را شاهد بوده‌اند، اما دیده عبرت‌بین نداشته‌ و از تاریخ نیاموخته‌اند. شاعری هم گفته است: «هر که نامُخت از گذشت روزگار/ هیچ ناموزد ز هیچ آموزگار». هیچ آموزگاری آگاه‌کننده‌تر از تاریخ نیست، ولی ما از آن چیزی یاد نمی‌گیریم چون ظرفیت یادگیری ما محدود است و یا این‌که خود را مستغنی از یادگیری می‌شماریم.

برگرفته از8صبح

نمایش بیشتر

سیمرغ

سیمرغ یک نهاد فرهنگی و اجتماعی است که با اشتراک جمع کثیری از اندیشمندان، فرهنگیان و نویسنده‌گان در حوزه تمدنی و فرهنگی فارسی_ پارسی تشکیل گردیده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا