اخبار

رويكردهاي تاريخ‌نگاري ملي در افغانستان معاصر و تأثیر آن بر فرایند ملت‌سازی و آفرینش هویت ملی

نویسنده: دکتر هجرت الله جبرئيلي

بخش چهارم و پایانی

گفتمان­‌های ملت­‌سازی افغانستان به اساس این رویکرد

پیش از آن که به دوره‌­بندی تاریخی گفتمان‌های ملت سازی، بپردازیم، لازم می­آید تا از ملت سازی تعریفی ارایه گردد. روندي جامعه شناختي ـ تاريخي که از طريق آن، با کم­رنگ شدن تمايزهاي قومي، قبيله‌­اي، نژادي، جنسيتي، زباني و…، تعداد متنابهي از «مردم»، در «سرزميني مشخص»، به «هويت مشترک تاريخي» دست مي­يابند و حفظ ارزش­‌هاي آن را از وظايف حياتي خود تلقي مي‌­کنند(سيروس، 1386). به عبارت دیگر ملت‌‏سازی به صورت عمومی فرايند ساختن هويت جمعی همراه با مشروعيت‌‏سازی آشکار برای قدرت عمومی در قلمرو مشخص است (Bogdandy and Wolfrum : Volume 9, 2005, 585). به اساس بيان مؤسسه امريکايي رند و شورای روابط خارجی ايالات متحده ملت­‌سازی فرايند ايجاد نظم مدنی و کارکرد­های حکومتی در کشور‏های که از يک دوره جنگ يا ساير اشکال اغتشاش بيرون آمده­اند، می‏‌باشد (قوام و زرگر، 1388: 215 – 216).

با توجه به رویکرد تاریخ نگاری ملی گذار از امپراتوری به حکومت سرزمینی و دولت – ملت، افغانستان کشوري است که در سال 1880م تحت تأثير تحولات نظام بين‏ الملل رژيم موازنه‌‏ي قوا در اروپا و به ويژه سياست‌­هاي بازي بزرگ بريتانياي کبير و روسيه‌‏ي تزاري در منطقه به عنوان دولت حايل[1] در شمار حکومت‌‏هاي سرزميني عرض اندام نموده است که پیش از آن جزء اصلی امپراتوری ابدالی بود. بدين ترتيب مرحله‏‌ي تاريخي گذار از نظام امپراتوري به دولت سرزميني را آغاز کرده و وارد صفحه‏‌ي تاريخي مدرن شده تا رسد که با پيمودن دولت سرزميني وارد دوره‏ي دولت- ملت گردد.

در طول 121 سال تاريخ افغانستان مدرن الي 11 سپتامبر، اين کشور نظام‌‏هاي سياسي گوناگون مانند شاهي مطلقه، شاهي مشروطه، جمهوري ديکتاتوري، جمهوري ديموکراتيک خلق، دولت اسلامي، امارت اسلامي و سر انجام جمهوري اسلامي را شاهد بوده است. هر يک از اين نظام‌‏ها تحت تأثير تحولات نظام بين‌‏المللي و سياست خارجي قدرت‏‌هاي بزرگ تأثيرگذار در جهان و منطقه و رقابت‌‏هاي منطقه‏‌اي سياست‏‌هاي ملت‌‏سازي متفاوت را در پيش داشته‌­اند. اين سياست‌‏ها در حالي‌­که متأثر از بافت سنتي قوم‌­محور فرهنگ، جامعه و سياست افغانستان بوده است، اما تحولات در نظام بين‌‏المللي در جهت­‌دهي، سامان­مندي و حمايت از آن، نقش و تأثير محوري داشته است. به اين دليل، چون کشور‏هاي کوچک در پديدآيي نظام بين‌‏الملل نقش چندان تأثير‏گذار ندارند، ناگزير­اند تا سياست‏‌هاي‌­شان را در راستاي نظام بين‌‏المللي که قدرت­‌هاي بزرگ بوجود آورده‌­اند، سامان‌دهي نمايند.

گفتمان‌‏هاي سياست ملت‏‌سازي افغانستان تحت تأثير روابط بين‌‏الملل و به موازات تحولات نظام بين‏‌المللي متنوع و گوناگون بوده است. برخي از اين گفتمان‌‏ها به سرانجام رسيده و برخي ديگر با گسست‌‏ها و بحران‌‏هاي گوناگون روبرو بوده­‌اند. گسست‌‏ها و بحران‌‏ها نيز از يک سو برخاسته از بافت اجتماعي – سياسي کشور و در اغلب موارد متأثر از سياست‌‏هاي قدرت‏‌هاي بزرگ و تحولات نظام بين‏‌المللي بوده و مانع به سر انجام رسيدن اين گفتمان‏‌ها شده­‌اند.

به نظر نگارنده گفتمان‏‌ها و گسست‏‌ها و بحران‌‏هاي مربوط سياست‏‌هاي ملت‏‌سازي در افغانستان مدرن را چنين مي­‌توان برشمرد :

  1. گفتمان رعيت‏‌سازي: 1880 – 1919 (متأثر از نظام توازن قواء اروپا و پيرو آن نظام بازي بزرگ در منطقه آسياي جنوبي و مرکزي)
  2. گفتمان شبه­‌ملت – شهروندسازي: 1919 – 1929 (متأثر از نظام آرمان­‌گرايي ويلسوني)

گسست و بحران : امارت امير حبيب الله کلکاني : 19 جنوري 1929 – اکتوبر 1929

  1. گفتمان يکسان‏‌سازي فرهنگي شبه­‌فاشيستي قوم‌‏مدار : 1929 – 1963 (متأثر از نظام بين‏‌المللي موازنه قوا در اروپا، جنگ سرد، ناسيوناليسم نژادپرستانه در اروپا و آسيا و تأثيرپذيري از بلوک شرق)
  2. گفتمان شبه­‌ملت شهروند‏سازي : 1963 – 1973 ( متأثر از نظام جنگ سرد و تلاش نظام براي نزديک شدن به بلوک غرب)

گسست و بحران : جمهوري ديکتاتورانه  داؤد خان: (1973 – 1978)

  1. گفتمان شبه­‌توتاليتاريانيسم استاليني: 1978 – 1992 (متأثر از نظام جنگ سرد و تجاوز مستقيم شوروي به کشور)

گسست و بحران: اختلافات درون حزبي، جهاد و مقاومت اسلام‏‌گرايان و مخالفت جهان غرب

  1. گفتمان ملت امت‏‌سازي : 1992 – 1996 (متأثر از نظام هرج و مرج محض «ساموئل هانتينگتون»)

گسست و بحران: جنگ‏‌هاي تنظيمي، قبيله‏‌گرايي و تنها گذاشته شدن مردم افغانستان توسط غرب.

  1. گفتمان رعيت‏‌سازي طالباني : 1996 – 2001 (متأثر از نظام هرج و مرج محض «هانتينگتون» و مداخله مستقيم پاکستان در کشور)

گسست و بحران: مقاومت ملي و مداخله جامعه جهاني به رهبري امريکا.

  1. گفتمان شهروند ملت­‌سازی: 2001 -… (متأثر سپهر عمومی چهانی شدن و نظام بین المللی رنگ سلسله­‌مراتبي دستوري)

نتیجه­‌گیری

در رويكرد تاريخ‌نگاري ملی گذار از امپراتوري به دولت سرزميني و دولت ملت، ايده افغانستان ايده­‌ي تمامي اقوامي است که در درازناي تاريخ به وسايل گوناگون چونان تهاجم، فتح، کوچ، دعوت به دين و مذهب و … وارد اين سرزمين شده­‌اند، با يک‌ديگر تعامل مسالمت آميز و خشونت آميز داشته و هويت ملي تازه[2] را با پشت سر گذاشتن بحران‌­ها و فرود و فراز­ها به وجود آورده و با حرکت به سوي آينده و مشاجرات و مبارزات و تعاملات مسالمت­آميز و خشونت آمیز از نوع مدرن و پسامدرن  در تعامل با يک­‌ديگر زيست خواهند نمود.

در این رویکرد، ‌تمامی اقوام افغانستان به هر وسیله و فرایندی که در این مرز و بوم، آمده­‌اند و تحولات تاریخی را پشت سرگذاشته‌­اند، و اکنون در این سرزمین می‌­زیند، بومی این مملکت­ اند. قهرمانان آنان قهرمان این کشور­اند. زبان شان بیانگر جزء از هویت فرهنگی این بوم است. تحول و تکامل تاریخی آنان، تحول و تکامل تاریخی اقوامی است که از پیوند اورگانیک و حقوقی هویت آن­‌ها، هویت ملی به بار می­آید و زیر عنوان «هویت ملی افغانستانی» و نه «هویت ملی افغانی» مورد مطالعه قرار می­گیرد.

به نظر می­‌رسد، این رویکرد می­تواند، چگونگي ساکن شدن اقوام گوناگون توسط کوچ­‌ها و تهاجمات، تجاوز استعماري انگليس به کشور، چگونگی نطفه­گیری ناسیونالیسم افغانستانی در برابر آن، چگونگي آشنايي کشور با مفاهيم مدرن اروپايي را تبيين کرده و مي­تواند مفاهيم سياسي و جامعه شناسيک هر دوره تاريخي در محيط فکري – فرهنگي و اجتماعي- سياسي مختص به خود آن دوره، در چارچوب آن مورد مطالعه قرار گيرد.

هم‌چنان، به نظر مي­‌رسد اين رويکرد اين حسن را دارد که چگونگي انتقال اين سرزمين به جامعه­ه‌اي سياسي متفاوت از هم، مانند سياست بدون دولت: جوامع قبيله‌اي؛ دولت­ه‌اي بدون ملت: امپراتوري­‌ها و پادشاهي­‌ها؛ دولت سرزميني: مردم با کشور مشخص؛ دولت- ملت: دولت به نمايندگي ملت؛ را تبیین کند.

از سوی دیگر، این رویکرد می­تواند که تأثیر بستر اجتماعی، و فرهنگی سیاسی کشور، بر شکل­‌گیری نوع نظام­‌های سیاسی و تأثیر آن را بر چگونگی پیدایش گفتمان­‌های سیاست ملت­‌سازی و آفرینش هویت ملی را روشن ساخته و تحلیل نماید.

منابع

  1. آشوري، داريوش (1377). ما و مدرنيت. تهران: مؤسسه فرهنگي صراط.
  2. بيليس، جان و اسميت، استيو (1388). جهاني‌شدن سياست: روابط بين‌الملل در عصر نوين، ترجمه ابوالقاسم راه چمني و ديگران. تهران: انتشارات مؤسسه فرهنگي مطالعات و تحقيقات بين‌المللي ابرار معاصر تهران.
  3. دي سي، استفان (1390). مباني علم سياست، ترجمه حميد رضا ملك محمدي. تهران: بنياد حقوقي ميزان.
  4. رحيمي،‌ مجيب‌الرحمن (1387). نقدي بر ساختار نظام در افغانستان: تأثير انتخاب نوعيت نظام بر تحكيم دموكراسي و مهار جنگ در كشور‌هاي چند پارچه. كابل: كانون مطالعات و پژوهش‌هاي خراسان.
  5. عطايي، محمد ابراهيم (1389). تاريخ معاصر افغانستان، ترجمه جميل الرحمن كامگار. كابل: بنگاه انتشارات ميوند.
  6. غبار، مير غلام محمد(1388). افغانستان در مسير تاريخ. پشاور: دارالسلام كتب‌خانه.
  7. —، ——— (1368).
  8. قوام، عبدالعلي و زرگر، افشين (1388). دولت‌سازي،‌ ملت‌سازي و نظريه روابط بين‌الملل: چارچوب تحليلي براي فهم و مطالعه جهان دولت ملت‌ها. تهران: دانشگاه آزاد اسلامي،‌ واحد علوم و تحقيقات.
  9. كوئن، بروس (1390). مباني جامعه شناسي، ترجمه غلام عباس توسلي و رضا فاضل. تهران: سمت.
  10. گيدنز،‌ آنتوني (1387). جامعه شناسي، ترجمه منوچهر صبوري، چاپ بيست و سوم. تهران: نشر ني.
  11. موسوي، سيد عسكر (1391). جزوه جامعه شناسي افغانستان. كابل: دانشگاه آزاد اسلامي.
  12. همايون، ناصر تكميل(1389). در جست و جوي ايرانشهر: از زايش تاريخي ملت تا گرايش نوين ملي. مهرنامه، سال اول،‌ شماره ششم، آبان‌ماه 1389، صص 93 – 94 .

  1. Bogdandy, Von Armin and Stephan Haublar and Hanchman, Felex and Utz, Raphael (2005), State building, Nation building and Constitutiona Politics in Post Conflict Situations: Conciptual Clarifications and an Appraisal of Different Approachs. Nethetland: Max Planak Year book of United nation law. Volume 5. P 579 – 613.

[1] .Buffer state

[2]– آشوری، داریوش(1377) ، ما و مدرنیت، مقاله ایران: از امپراتوری به دولت-ملت، ص 175 تا 195، تهران، نشر موسسه فرهنگی صراط.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا