تحلیل و تبصره سیاسی

انسدادهای ملی‌گرایی در افغانستان

میرویس امین

✔️ مفهوم ملت و ملی‌گرایی محصول دوره مدرن است که پس از شکل‌گیری دولت_ملت در فرهنگ سیاسی جوامع مدرن بوجود آمد. یعنی یکی از عناصر مهم و اساسی در تشکیل دولت‌ها، عنصر ملت است. مفهوم ملت به لحاظ سیاسی به مجموعه‌ای از انسان‌‌ها تلقی می‌شود که در یک جغرافیای سیاسی مشترک زندگی می‌کنند. اما از لحاظ فرهنگی مفهوم ملت، به مجموعه ارزش‌ها، باورها، تاریخ و فرهنگ مشترک تلقی می‌شود که انسان‌‌ها را به هم پیوند می‌دهد.
✔️ اولین امتناع ما در افعانستان در بحث دولت_ملت شدن این است که ما تا هنوز مدرن نشده ایم. یعنی با مفاهیم و قواعد فرهنگ سیاسی جهانی بيگانه ایم. افعانستان یک کشور ضد مدرن است یا مسامحتا اگر ذکر کنم، شبهه مدرن است. بنابراین دولت‌های شبهه مدرن ذاتا ضد توسعه اند. در این حالت شبهه مدرن اساساً هیچ چیزی اصالت ندارد. همه چیز مبتنی بر تقلید است. کپی است. ذات ندارد و محصول توسعه‌ فرهنگی و معرفتی خود جامعه ما نیست. دولت است ولی نیست. ملت است ولی کارایی و جان ندارد. دانشگاه هست ولی تاثیرگذاری ندارد. پارلمان است ولی حضورش نمایشی است. می‌خواهم بگویم که در جهان‌های ضد مدرن و شبهه مدرن، مفاهیم جریان‌ها آن چنان که در جهان اول و توسعه یافته کارایی دارند، در اینجا ندارند. یعنی امتناع دولت_ ملت در افغانستان تنها وجه سیاسی نیست، بلکه ریشه در بحران عقلانيت جمعی جامعه ما دارد و از این جهت فلسفی و معرفت‌شناختی است.
✔️ ملی‌گرایی در تمام جوامع برآیند یک توافق جمعی هست و بطور فرایندی به این توافقات یا قرارداد دست یافته اند. یعنی یک سری از اشتراکات و هم‌سویی‌های اخلاقی، اجتماعی و سیاسی فراهم می‌شود که این توافق مبنای خرد جمعی را تعیین می‌کند. انسان‌‌ها منافع گروهی و فردی شان را در آن ارزش‌های مشترک می‌بینند. به سخن دورکیم، شدت همبستگی اجتماعی و اخلاقی به مراتبی می‌رسد که انسان‌ها و نیروهای اجتماعی به جای خودشان جامعه را می‌بینند و از این رو دل‌های شان برای وحدت و یکپارچگی می‌تپد. واقیعت عینی و متاسفانه انضمامی ما این است که تا هنوز این ارزش‌ها و اشتراکات در میان ما شکل نگرفته است. شاید مهم‌ترین وجوهات اشتراکات میان اقوام در افغانستان، دین و جغرافیای سیاسی مشترک باشد. اما داخل دین و جغرافیا نیروها و ارزش‌های قطعه قطعه شده وجود دارند. ارزش مشترک شکل نگرفته است. هویت مشترک وجود ندارد. خوشی و غم مشترک وجود ندارد. نمادهای مشترک وجود ندارد و از همه فاجعه‌آمیزتر نگاه انسانی مبتنی بر برابری و آزادی وجود ندارد. پس حقیقت این است که ما چندین ملت، چندین قوم و چند دین داریم.
✔️ امتناع دیگر این است که ما به لحاظ ساختاری باهم تنش و تضاد داریم و این تضاد چنان که ذکر شد در حد مشکل سیاسی نیست. بلکه ریشه در تاریخ دارد و ماحصل بحران‌های عقلانی‌ و فلسفی است. این تضادها به لحاظ اجتماعی و فرهنگی در بینش‌های ما ته‌نشین می‌شوند. هم‌واره خودرا در تحولات تاریخی و اجتماعی جامعه ما نشان داده اند. چون با بحران معرفتی و فلسفی مواجه هستیم تا هنوز کسی به ريشه خطاهای تاریخی و فلسفی جامعه ما توجه نکرده است. از همین رو است که با تحول و تغيير در قدرت سیاسی و قومی هیچ تغییری در بینش‌های انسان این جامعه ایجاد نمی‌شود. فقدان تاثیرگذاری نهادهای آموزشی و تحصیلی ناشی از همین خطای معرفتی است. یعنی دید فرهنگی و علمی در زیست جهان اجتماعی ما جایی ندارد و آن‌چه تولید و بازتولید می‌شود، نگاه مبتنی بر قوم، قبیله و عشیره خاصی است. این چالش معرفتی امکان های تفکر و اندیشیدن را نیز گرفته است و کسی تا هنوز از امکان های عبور از آن نیندیشیده است و یا برایش مهم نبوده است.
✔️خطای سیاسیون در تمام تاریخ افعانستان این بوده که ملت شدن را و فرایند شکل‌گیری آن‌را سیاسی و نظامی دیده اند. یعنی جنگ کردند، کشتند، کودتا کردند و جهاد کردند تا به این ارزش دست یابند ولی فرهنگ را نادیده گرفتند و مسیر ملت شدن و دولت سازی محصول یک روند طبیعی و فرهنگی است که از دل عقلانيت و توسعه فرهنگی می‌گذرد نه نظامی. چون منطق مواجهه و برخورد‌ها نظامی و امنیتی بوده است کسی یا جریانی به تحول درونی جامعه توجه نکرده است.
✔️ جامعه ما در طول تاریخ اش با فقدان عقلانيتی که داشته است. همیشه احساساتی و هیجانی عمل کرده است. منطق تغیرات و تحولات از مجرای احساسات و عواطف عبور کرده است و این هیجانی بودن جامعه در سطح سیاست و قدرت برانداز بوده و امکان گفتگو را از بین برده است. با تحولات و اتفاق‌های سیاسی غلیان احساسات و هیجانات آن‌هم در وجه قومی اش امکان شکل‌گیری مسايل مشترک را گرفته است. چون منطق مبتنی بر احساسات قومی که نمی‌تواند ایجابی باشد. گفتگو کند و تحمل پذیر باشد. وصل کردن و مدارا گری ناشی از عقلانيت سیاسی و جمعی می آید که افعانستان آن را تجربه نکرده است.
✔️ در این اوضاع پر تنش و خشونت آمیزی که امروز قرار داریم؛ سرکوب‌گری و انزجاری که امروز جامعه ما با آن درگیر است، هیچ نشانه ای از روند ملت شدن دیده نمی‌شود. از این رو جامعه ما رو به آینده ای روشن نمی‌رود، بلکه دارد به این بحران‌ها و تضاد‌ها شدت می‌بخشد. این مشکلات و تضادها دارند بطور نسلی انتقال پیدا می‌کنند. بازتولید می‌شوند و از این جهت چرخه خشونت و عدم انسجام را بیشتر می‌سازد.
✔️بنابراین در این وضعیت آشفته که احساسات حرف اول و آخر را می‌زند و عقل غایب است هیچ افقی برای هم‌سویی و ملت شدن دیده نمی‌شود. بنابراین هرگونه نظریه پردازی‌های پا درهوا و انتزاعی نمی‌تواند ره‌گشا به ملت شدن باشد. چون هیچ مصداق عینی و روزمره در کنش‌های سیاسی و قومی دیده نمی‌شود. از این جهت فکر می‌کنم که ملت شدن و دفاع از آن در شرایط فعلی ما که به بهانه‌های مختلف اسیر و قربانی این سیستم هستیم نوعی مظلومیت نمایی است. به سخن ارسطو جامعه را آن‌چه جامعه نگه می‌دارد برابری است. که در زندگی ما و تاریخ ما وجود نداشته است. دل ماهم برای داشتن ملت و دولت می‌تپد اما متاسفانه در افعانستان آن زمینه ها تا هنوز شکل نگرفته و سخن گفتن از آن فکر می‌کنم حدیث آرزومندی است که تا ناکجاآباد به پیش خواهد رفت.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا