سیاسی و اجتماعی

امکان و امتناعِ روشنفکری در افغانستان

نویسنده: میرویس امین، دانشجوی ارشد جامعه شناسی-تهران

بخش نخست

درآمد: پديده‌ی روشنفکري را نماد تقابل سنت و مدرنيته دانسته اند. از اين‌رو مي‌توان آن را محصول دنياي جديد و فرزند مدرنيته دانست. روشن‌فکران به عنوان حلقه پيوند ميان اين دو مرحله نقش نيروهاي گذار به مرحله جديد را به عهده دارند. اما اين جريان در جوامع مختلف و با زمينه هاي متفاوت فرهنگي-اجتماعي به اشکال متفاوتي شکل گرفته و مسير هاي گوناگوني را نيز پيموده است.
روشنگري و روشنفکري زاده و خواستگاهش غرب است. روشنگري با داعيه انسان‌گرايي، عقل‌گرايي، کثرت‌گرايي تولد يافته است و همواره با آگاهي، گفت‌وگو، نقد و اعتراض بزرگ شده است و در کشورهاي مختلف پيامدهاي متفاوتي را نيز رقم زده است. اما در افغانستان روشنگري در قالب جنبش‌ها، فضاهاي آکادميک « دانشگاه‌ها» و جامعه‌ي مدني بيشتر نمودار شده است و عمر طولاني هم نداشته است. بافت فرهنگي در افغانستان بابت اين‌که سنتي و در عين حال داراي دين مداري مطلق و عوامانه بوده است، تلفيق اين دو پديده در مناسبات فرهنگي افغانستان به شدت حاکميت داشته است. از همين رو است که پديده‌هاي هم‌چون روشنفکري، جامعه‌ي مدني و ساير پديده‌ها توفيق و عنايت چنداني حاصل نکرده اند و نتوانسته اند مسير اصلي خويش را بپيمايند. به همين دليل مسايل روشنگري و ساير پديده‌ه‌هاي مدرن تنها و تنها در مباحث آکادميک قابل بحث بوده و در افکار جمعي توده‌ي مردم مفاهيم ناآشنا و گاهن بيگانه تلقي مي‌شود. دقيقن از همين جاست که روشنگري و روشنفکر در افغانستان در دفاع و حمايت از هم‌چو مسايلي به اشکال برمي خورند و جريان روشنگري پويايي اش را از دست مي‌دهند. افغانستان به محض سنتي بودن‌اش به يک سري از پديده‌ها آن چنان رنگ قدسيت بخشيده است که پردازش و نگاه متفاوت به آنها در حقيقت‌ِامر پاداش تکفير، تهديد، ترور و حت حذف فزيکي را در پي داشته است و در واقع نگاهِ روشنفکرانه به مسايل و موضوعات ارتداد خوانده مي‌شوند و هر نوع نقد و نظر حتا «مشروع و سازنده» که از رسالت‌هاي اصلي روشنفکر است و هم چنان يکي از حقوق شهروندي است، دشمني و ايستادن در مقابل نظام و حکومت تلقي مي‌گردد. بنابراين، باورهاي جزم‌گرايانه و افراطي با ماهيت تک‌خواهانه‌ اي که دارند سدِ بسيار بزرگي فرا راهِ روشنگري در افغانستان اندو هرگونه باور و روايتي که در مغايرت با باورهاي اين گروهک‌ها قرار بگيرد باعث تهديد، تبعيد و ترور روشنفکر مي‌شود.

مفهوم شناسی روشنفکر
 معمولن در ادبیات متعارف اجتماعی و فرهنگی
ما میان این سه واژه « روشنفکر، انتلکتویل و انتلی‌جینستیا» خلط های صورت گرفته و میگیرد و اکثرن از این مفاهیم معنی یگانه‌ای را مراد دارند، در حالی‌که هرکدام این مفاهیم بار معنایی مشخصی دارند که بسترهای متفاوت و کارکردهای متفاوتی نیز دارند. مفهوم انتلکتویل، در لغت به معنی هوش‌مند بودن و زیرک بودن بکار رفته است که در سال ۱۸۱۸ در اروپا به کار گرفته شده است و معمولن به کسانی گفته می‌شد که کار فکری و فرهنگی میکردند.  مفهوم «انتلی‌جینستا» که واژه روسی است و به کسانی گفته میشود که معمولاً از چارچوب های سنتی جامعه پارا فراتر گذاشته اند. اما واژه روشنفکر برای اولین بار در سال ۱۸۸۰ در فرانسه بکار رفته است که برخواسته از رنسانس و پیامدهای مدرنیسم به شمار می‌رود که برای کسانی گفته میشود که فکر روشن دارند و در برابر سنت‌ها و جریان‌ها نگاه منتقد آمیز و اعتراض گونه دارند.

چارچوب های نظری
روشنفکران و طبقه: در بحث روشنفکران و طبقه مسأله این است که آیا میشود روشنفکران را عضو یک طبقه خاص اجتماعی دانست یاخیر؟ به باور گرامشی، آدرنو و باتامور  مفهوم طبقه بیشتر بار سوسیالیستی دارد که نمی‌شود روشنفکران را عضو یک طبقه دانست. کارل مانهایم اساس گذار جامعه شناسی معرفت باور دارد که روشنفکران را نمی توان شامل طبقه خاصی دانست بلکه روشنفکران را قشر شناوری میداند که در تمام طبقات و اقشار مختلف جامعه حضور دارند. یعنی اعضای قشر روشن‌فکری منوط به طبقه اجتماعی خاصی نیست و روشن‌فکران در سراسر جامعه حضور فعال دارند.
روشنفکران و نخبگان: تفاوت اساسی میان روشنفکران و نخبگان در این است که، نخبگان به قول پاره‌تو دارای نفوذ و پایگاه اجتماعی مردمی هستند که با تصامیمی که می‌گیرند و موثریتی که برجای می گذارند، در سرنوشت جمعی جامعه تأثیر می گذارند. اما روشن‌فکران دارای نفوذ مشخص اجتماعی نیستند و کدام نهاد اجرایی هم در اختیار ندارند تا بتوانند ایده های خودرا بر توده‌ها تحمیل نمایند. دکتر عبدالکریم سروش روشن‌فکران را پیامبران بی امت و خانقاهای بی پیرو می‌داند که اعضا و پیروان معین ندارند.
روشنفکران و سیاست: در این زمینه سه دیدگاه وجود دارد، سارتر فیلسوف اگزیستانسیالیست عقیده دارد که روشنفکران نباید در قدرت و سیاست دخیل شوند، بلکه به امور فرهنگی بپردازند. مارکسیست‌ها باور دارند که روشنفکران باید در سیاست شرکت کنند، تا بتوانند ساختار را نقد کنند و میان توده‌ها خلق انگیزه نمایند. دیدگاه دیگر مربوط به ماکس وبر جامعه شناس آلمانی است که باور دارد روشنفکران در امور و
مناسبات سیاسی باید دخیل باشد، قدرت بگیرد تا بتواند از عهده زندگی روشنفکرانه و سیاسی خود به در آید.

خواستگاه یا پیدایش روشنفکری
روشنفکری به عنوان یک پروسه فرهنگی از بستر غرب برخواسته است و از جریان های فکری غرب مایه گرفته است. اندیشمندان پیدایش روشنفکری را متفاوت دانسته اند که ما در اینجا از نظریه در پیوند به خواستگاه روشنفکری اشاراتی می‌داشته باشیم. تعدادی به این باور اند که پیدایش روشنفکری متاثر از دیدگاههای مکاتب مثل: لیبرالیسم « آزادی فردی » و اومانیسم « انسان باوری » است و با توجه بر این که لیبرالیسم و اومانیسم نقدهای که برای جامعه و شرایط داشته اند روشنفکری هم از دل همین مکاتب شکل گرفته است. باتامور یکی از جامعه شناسیان حوزه روشنگری عقیده دارد که، روشنفکری محصول و برآیند قرون وسطی است که در قرن های دوازده و سیزده در اروپا وجود داشته است که عینیت آن بعد از انقلاب فرانسه نمودار گردیده است. جمعی دیگری به این باور اند که ریشه های روشنفکری به شکل گیری فلسفه های شک‌گرا بر می گردد که بر همه مسایل نگاه شکاکانه و انتقادی داشته اند. گرامشی به این عقیده است که روشنفکری از دل مدرنیسم بیرون آمده است و مال قرن هفدهم است به باور او قبل از پیدایش روشنفکری انسان های که کار فکری و فرهنگی میکردند اکثرن به القاب های دانشمندان و فیلسوفان و ادبا شناخته می‌شدند، اما با ظهور مدرنیسم، روشنفکران به عنوان سوژه های عینی در جامعه مطرح شدند و ایفای نقش کرده اند. تعداد دیگری به پرونده آلفرد دریفوس سرهنگ یهودی و به زندان انداختند وی توسط دولت فرانسه تاکید دارند که دریفوس بعد از رهایی از زندان و نوشتن نامه سرگشاده به دولت فرانسه تحت عنوان « من متهم می‌کنم » از بی گناهی اش دفاع می‌کند و بر همین اساس برایت می‌گیرد، به باور این جمع دقیقن در همین جاست که یک جمع زیر نام روشنفکر در جامعه شکل می‌گیرند و آغاز‌گر روند روشنفکری می شوند. در تعریف نهایی که اکثرن روی آن توافق نظر دارند این است که روشنفکری بر آمده و یا محصول دوره رنسانس است که در قرن های شانزده و هفده اروپا شاهد یک تحول عمده در مسایل فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی میشود. روشنفکری هم از همین زمان به وجود می آید که ضدیت با مطلق گرایی، افسانه گرایی، اسطوره گرایی و اعتقاد به عقل و کثرت گرایی شالوده اش گذاشته شده است.
ایمانویل کانت، در رساله «روشنگری چیست» در پیدایش روشنگری به این باور است که «روشنگری گذار از جهان صباوت یا کودکی و رسیدن به بلوغ عقلانی است» که محصول اندیشیدن خود آدمی است. کانت با مقوله های « جرأت نقد کردن و اندیشیدن داشته باش» جرقه‌ای بزرگی برای روشنفکری گذاشت که بعد ها فلسفه معاصر اروپا و جریان روشنفکری از کانت تاثیر زیادی گرفته اند.

تعریف روشنفکر
در فرهنگ اجتماعی ما روشن‌فکر به انسان های تحصیل کرده و باسواد که حداقل توانایی نوشتن و خواندن را داشته باشد روشنفکر گفته می‌شود. اما روشن‌فکر در کنار اینکه با سواد و تحصیل کرده است، بعضی از مشخصات دیگری نیز دارد که ما بصورت نمونه چند تعریف از واژه روشنفکر ارایه میکنیم. در یک تعریف گفته اند که روشنفکر کسی است که کار فکری میکند کار فکری در مقابل کار یدی است. فرهنگ فارسی عمید روشنفکر را کسی میداند که فکر روشن داشته باشد. در تعریف دیگر، روشنفکر کسی است که مسایل را برای عوام قابل فهم می‌سازد. روشنفکر کسی است که نارسایی های جامعه را بیان می‌کند. تعریف دیگر روشنفکر را معادل عقل‌گرا دانسته است و گفته روشنفکر کسی است که به عقل ایمان داشته باشد و از احساسات و عواطف در داوری امور دوری نماید. سارتر می‌گوید: روشنفکر به کسی گفته میشود که از حوزه‌های فنی و حرفه‌ای بیرون رفته است و به مسایلی می‌پردازد که حوزه خودش نیست. نوام چامسکی باور دارد که روشنفکر کسی است که از سه مفهوم « زیبایی، حقیقت و عدالت » دفاع می‌نماید. کارل پوپر در کتاب « زندگی سراسر حل مسأله است » روشنفکر را کسی میداند که از پیامدهای مسایل و موضوعات آگاهی دارد. او به «ساراخوف» که یکی از دانشمندان عرصه اتمی بود می پردازد که چگونه ممکن است کار علمی  بر جامعه زیان‌بار هم باشد، او در این زمینه به تفاوت دانشمند و روشنفکر می‌پردازد که دانشمند کسی است که خلق میکند بدون اینکه تبعات کارش را مدنظر داشته باشد، اما روشنفکر دقیقن به تبعات و پیامدها می پردازد و جامعه را آگاهی می‌دهد.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا