تحلیل و تبصره سیاسی

افعانستان؛ جامعه‌ای تب‌آلود

نویسنده: میرویس امین، دانشجوی کارشناسی ارشد-دانشگاه تهران

  • ماکس وبر، جامعه‌شناس آلمانی در تقسیم‌بندی‌های کنش‌اجتماعی را به چهار نوع کنش اشاره می‌کند. کنش‌ عقلانی‌ معطوف به هدف که نوعی از عقلانيت ابزاری و محاسبه‌گر است. دوم، کنش‌ معطوف به ارزش که انسان‌ها در جهان اجتماعی برای رضایت خاطر و برای انجام باورهای تاریخی و سنتی شان انجام می‌دهند، بدون اینکه هدف دم دستی در نظر داشته باشند. سوم، کنش‌ عاطفی که ریشه در هیجانات و عواطف انسان‌ها دارد و بیشتر در جوامع سنتی از این نوع کنش‌ها انجام می‌شود و نوعی از کنشی است که نوعی از ایثار، همکاری و مشارکت عاطفی برقرار است. و نوع چهارم کنش‌های اجتماعی که وبر، از آن یاد می‌کند، کنش‌های احساساتی و هیجانی است که ریشه در احساسات انسان دارد و فاقد یک عقلانیت است.
  • ذکر این نظریه را برای این آوردم که نشان بدهم در مناسبات اجتماعی و سیاسی افعانستان ما با کدام نوع از کنش‌های اجتماعی در فرهنگ سیاسی ما مواجه بوده ایم که امکان‌های تفکر و اندیشیدن را روی مسائل مهم و جدی از ما گرفته است. فرض نویسنده در این یادداشت، کنش اجتماعی از نوع چهارم ” احساساتی” است و اشاره خواهیم کرد، که کنش‌ جاافتاده، حاکم و غالب که مبنای تحولات و تغییرات در افعانستان را تشکیل داده است که تاثیرات و آثاری را روی تفکر عمومی و از جمله بازی‌گران سیاسی و اجتماعی را گذاشته است.
  • مراد من از تب‌آلودی جامعه نیز توصیف و تبیین وضعیتی است که به سخن “امیل دورکیم” جامعه در یک شرایط مرضی و یا به تعبیر بهتری، در شرایط “آنومیک” قرار می‌گیرد، که ملاک و معیارهای رفتار درست و غیر درست از میان می‌رود و افراد در این وضعیت نمی‌توانند درست بیندیشند. هنجارها و ارزش‌های اجتماعی مشروعیت و مقبولیت شان را از دست می‌دهند و جامعه دیگر توان رهبری و مدیریت خرد جمعی را از دست می‌دهد. بنابراین تب‌آلودی مفهومی است که نویسنده برای صورت بندی کنش‌های اجتماعی –احساساتی و خروجی آن‌نوع کنش استفاده می‌کند.
  •  تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی در افعانستان نشان داده است که مبنای تحولات یا منطق تغیرات از ساختارهای اجتماعی تا ساختارهای سیاسی هم‌واره از مجرای خشونت گرایی و احساسات قومی، مذهبی و زبانی صورت گرفته است. این حرف را بصورت انتزاعی مطرح نمی‌کنم، بلکه مصداق بحث بنده کل تاریح افعانستان و کلیت جامعه افعانستان است. هیچ استثنایی خاصی هم نیست. کمتر و یاهم بطور قطع می‌توان مطرح کرد که هیچ جریان و ساختار سیاسی در افعانستان نبوده است که تحولات آن بر مبنای قواعد دموکراتیک و مبتنی بر رضایت عمومی باشد. نمونه های زیادی را می‌توان ذکر کرد، اما برای اینکه این یادداشت تحمل طرح و بررسی کلی تاریخ را ندارد فقط به همین کلیت مفهومی تاریخ افعانستان بسنده می‌کنم.
  •  هنگامی که تغییر و تحول مبتنی بر عقلانیت و گفتگو نبود، مبنای کنش یا رفتار احساساتی و هیجانی می‌شود. رفتار توده‌ای شکل می‌گیرد و جنبه تخریبی و برانداز پیدا می‌کند. فرهنگ سیاسی جامعه ما با تضادهای ساختاری که داشته است، امکان شکل‌گیری کنش‌های عقلانی‌ که ناشی از یک جامعه‌ای عقلانی‌ و مدنی است نداشته است. ریشه اش در نوع نگاهای غیر عقلانی‌ و غیر فلسفی بوده است که تاریخ و فرهنگ ما در زیست جهان تفکر خود آن را تجربه نکرده است. بنیادهای تفکر و بینش‌های، مذهبی، عارفانه، شاعرانه و عوامانه بوده است. از این جهت از دل این نوع نظام‌های که به نوعی در فرهنگ ما با قرایت هایی که حاکم نیز شده است، ضد عقلانیت و خرد بوده اند. اساسا انسان افعانستانی با خصلت صوفیانه و شاعرانه درگیر خودش بوده است و واقیعت را در درون خودش تعریف کرده است و به نظام بیرونی و سیاسی که ناشی از عقلانيت نظام ساز است بيگانه بوده است. این مشخصات کنش‌های مارا تعیین می‌کند. در این نوع از معنی یا در سیاست و قدرت مشارکت نمی‌کنیم و قدرت را شیطان و نیرنگ تعریف کرده ایم و یاهم اینکه اگر مشارکت کرده ایم، مشارکت انقلابی‌، برانداز و سلبی بوده است.
  •  چون این مشخصات معنایی و معرفت شناسی را داشته ایم. کنش‌های احساساتی ما نیز ریشه در همین نوع نگاه دارد و آن‌را تقویت نیز کرده است. از همین رو است که جامعه شناسان معرفت باور دارند که رابطه است میانتفکر و جامعه. رابطه است میان امر فکری و امر اجتماعی. یا رابطه است میان هستی شناختی و معرفت شناسی. یعنی این خصوصیات و مولفه‌های سازنده تفکر و کنش های احساساتی، نیروهایی را می‌سازد که احساساتی عمل می‌کنند و هر آنچه مطابق میل و تصور شان نبود، تخریب می‌کنند. نظام‌های سیاسی جدید ریشه در عقلانیت و خرد دارند نه احساسات.
  • برگردیم به افعانستان. تنوع و گوناگونی قومی و مذهبی که در افعانستان حاکم بوده و است و با توجه به بنیان‌های احساساتی که در تاریخ و فرهنگ اش بوده است. کنش‌های احساساتی را نیز با خود همواره تولید و بازتولید کرده است. در این میان بعضی از متغیرهای اساسی مثل قومیت و زبان و مذهب که همیشه مبنای تغیرات سیاسی بوده اند، این کنش های احساساتی و هیجانی هرقومی و زبانی را با خود داشته اند و این عنصر بسیار بسیار جدی و مخربی برای تغییرات رادیکال سیاسی و قومی بوده است. در این اوضاع پر تنش و خشونت آمیز که بخش بزرگی از جامعه قربانی این سیستم و ساختارها بودند و هستند، ناچار برای حفظ و بقای شان عمل بالمثل انجام بدهند. همین جاست که احساسات در صور مختلف اش زنده می‌ماند و غلیان های اجتماعی و سیاسی رقم می‌خورد. چه چیزی در این اوضاع قربانی است؟ خرد و عقلانیت. یا کنش های عقلانی‌ و نظام ساز.
  • در چنین وضعیتی است که جامعه عفونت پیدا می‌کند، تب و شدت تب‌آلودی جامعه بلند می‌رود. و این تب خودش را در تمام کنش‌های اجتماعی و سیاسی مان خودرا نشان می‌دهد. اعتراضات، فریادها و خشم و نفرت علیه يکديگر بوجود می‌آید. در چنين اوضاعی است که آن آنومیک بودن جامعه خود را نشان می‌دهد. جامعه افق هایش را از دست می‌دهد. حنای همه چیز رنگ می‌بازد. در چنين وضعیت اجتماعی اگر حرف‌ها و راه حل‌هایی هم گفته می‌شود از سر تب هست. چون از سر تب هست. چیزی جز هذیان گویی و پریشان اندیشی چیز دیگری نیست‌. مگر کور بود تا چنين اوضاعی را ندید و اشاره نکرد. در نتیجه تصور می‌کنم که جامعه ما با مسائلی که ذکر شد، در چنين وضعیتی دارد به سر می‌برد و در این میان هیچ مبنای مشترکی تعریف نمی‌شود که بتوان روی آن ایستاد و گفتگو کرد. خروجی چنين اوضاعی، همین می‌شود، که الان هست.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا