تحلیل و تبصره سیاسی

کاربرد روش و نظریه پدیدارشناسی در علوم سیاسی

نویسنده: جاوید راحل

بخش سوم و پایانی

  1. گستره پدیدارشناسی در علوم سیاسی و اجتماعی

پدیدارشناسی اساساً ساختار انواع گوناگون تجربه را بررسی می‌کند. از ادراک اندیشیدن، یادآوری، تخیل، عاطفه، میل و اراده گرفته تا آگاهی جسمانی، فعالیت اجتماعی از جمله فعالیت زبانی (اسمیت، 1393: 15) را شامل می‌شوند. پدیدارشناسی اساساً متضمن اشکال بیشتری از تجربه است. طوری که می‌توان گفت: پدیدارشناسی شرح پیچیده‌ای می‌پرورد که در باب زمان آگاهی (در درون جریان آگاهی)، مکان آگاهی (مخصوصاً در ادراک)، توجه (با تمیزدادن) آگاهی‌های کانونی و آگاهی حاشیه‌ای یا افقی، آگاهی از تجربه خومان (خودآگاهی، به یک معنی) وقوف نسبت به خود (آگاهی از خویشتن) خود در نقش‌های گوناگون (در مقام اندیشنده) عمل کننده و مانند این‌ها، عمل بدنمندانه (شامل آگاهی‌ای که حس حرکتی از حرکت خودمان فراهم می‌آورد). مقصد کم و بیش آشکار در عمل، آگاهی از اشخاص دیگر (در احساس یگانگی)، بیناسوبژکتیوته، جهت اشتراک فعالیت زبانی (شامل معنا رسانی، همرسانی یا ارتباط و فهم دیگران). تعامل اجتماعی (شامل عمل جمعی) و فعالیت روز مرده از زیست جهان پیرامون مان (در فرهنگ خاص). (اسمیت، 1393: 16)
از دید پدیده‌شناسی یک سازمان‌سیاسی یا نهادسیاسی نمی‌تواند مستقل از تصویری که در ذهن ایجاد می‌کند وجود خارجی داشته باشد. پدیدارشناسی مفاهیم را از طریق یک تحلیل دقیق از ساختار آگاهی و ذهنیت در میابد. پدیدارشناسان با طرد نظریه اثباتی، معتقدند که تنها ایده‌ها و اندیشه‌های متمرکز در ذهن امر مسلم هستند. به عبارت دیگر واقعیت تنها در ذهن انسان وجود دارد. در رویکرد پدیدارشناسی واقعیت در پشت قوانین مصنوعی جامعه محصور است و تنها وقتی می‌تواند این واقعیت را از پشت پرده‌های آهنین قوانین طبیعی شناخت که نیت عمل آگاهانه فرد مورد بررسی قرار گیرد. به نظر پدیدارشناسان به خصوص هوسرل پژوهشگر باید با تهی شدن بتواند به درون معانی راه یابد تا بتواند بطور واقع حقیقت آن را کشف کند. و از این طریق به حقیقت قانونمندی‌های جامعه دسترسی پیدا کند. (دارابی، 1388)
آنچه برای تحقیق پدیدارشناسانه در قلمرو علوم سیاسی مهم است، توجه هستی شناسانه و بیناذهنی به کنشگران سیاسی است. در مطالعه کنش‌های فردی و جمعی توجه به این که پیش و بیش از هر چیزی زیست‌جهان کنشگران که مشتمل بر اشتراکات معنایی آنها و تبادلات و ترجیحات آنهاست؛ امری تاثیر گزار و ضروری است بدین ترتیب، اعمال و کنش‌ها باید بر پایه معانی و ازرش‌های مندرج در متن آن تفسیر شود.

رویکرد به پدیده‌های سیاسی چونان تجلیات پیوندهای معین بین کنشگران و فضای زندگی او می‌باشد. هریک از موضوعات باید در پرتو پیوند کنش با عالم زندگی کنشگر دیده شود تا تصویری کامل‌تر و واقعی‌تر از پدیده مورد نظر قابل ارائه باشد. پدیده‌های سیاسی در بافتی از حیات معنایی و فهم کنشگران از خود، محیط پیرامون، دیگران و هم‌چنین در پرتو پیش فهم‌های آنان و دغدغه‌هایشان قابل درک هستند و از آن جا که در پدیدارشناسی، جهان چونان کثرتی از روابط نا متعیین و بازی بی پایان فرض می‌شود، بنابراین، سیاست در بر دارنده پدیدارها با معانی آشکار و پنهان است که چونان قلمروی از مبادرت‌ها، منع‌ها و تأملات انتقادی محسوب می‌شوند.

علم از دیدگاه پدیدارشناسی-خصوصاً بر معانی هوسرلی کلمه- فلسفه‌ای دقیق و منظم و انتقادی است. پدیده‌شناسان از طریق کاربرد این نوع علم، می‌توانند به دانشی منطقاً معتبر در باره ساختارهای بنیادی آگاهی دست یابند. این گونه رویکرد علمی دو پیامد اصلی بر پدیدارشناسان معاصر داشته است: یکی این که بیشتر پدیدارشناسان امروزی از ابزارهای تحقیق علم اجتماعی و سیاسی امروزی –روش‌های ساخته و پرداخته شده، آمار و ارقام و غیره- هم‌چنان پرهیز می‌کند. دوم این که پدیدارشناسان امروزی از شهودگرایی مبهم و دقیق طرفداری نمی‌کنند.

هدف روش پدیدارشناسی جستجوی فهمی بالاتر از فهم‌های موجود یعنی فهم خودفهمی و جهان‌فهمی‌های رایج و موجود بوده است: فهم فرا علمی که به علم نیز چونان موضوع می‌نگرد. رهیافت پدیدارشناسی مانند سایر نظریه‌های فرا پوزیتویستی ضمن اقرار به وجود واقعیت‌های بیرون از ذهن، مدعی آن است که نباید در سیاست براساس معیارهای کلی و فارغ از باز اندیشی، در پی شناخت جهان خارج برآمد.

در پدیدارشناسی مقایسه‌ی رفتار اجتماعی عملاً غیر ممکن است؛ چون که اعمال به ظاهر مشابه لزوماً مفهومی یکسان برای عاملان ندارد. و این یکی دیگر از وجوه افتراق رهیافت پدیدارشناسی با سایر رهیافت‌ها خصوصاً پوزیتویسم است. این موضوع تداعی کننده مباحث توماس کوهن (مبتنی بودن علم بر پارادایم‌های خاص و قیاس ناپذیری پارادایم‌ها بر اساس معیارهای درون علم) و بحث پل فایرابند (که علم در عمل تابع روندهای مورد تأکید در فلسفه علم نیست و همه چیز در آن جایز است و هیچ معیار درون علمی برای برتری دادن به شناخت علمی در مقابل دیگر دعاوی شناختی وجود ندارد) است.

1-3پدیدارشناسی و دانش سیاسی

سیاست عالمی از پدیدارهای در بر دارنده معانی آشکار و پنهان است که چونان قلمروی از مبادرت‌ها و تأملات انتقادی محسوب می‌شود. پدیدارشناسی با احتساب رابطه خاص بین دنیا و مبادرت انسانی، هم از عینیت‌گرایی پوزیتویسم –رفتارگرایی متفاوت است هم از ذهن‌گرایی ناب. پدیدارشناسی به نحوی خاص به دیدن امر سیاسی چونان پیوند نیات و مقاصد از یک سو و ساختارها و محدودیت‌های اجتماعی از سوی دیگر معطوف است. (منوچهری، 1387: 71) رویکرد علمی دو پیامد اصلی را بر پدیدار شناسان معاصر داشته است: یکی اینکه بیشتر پدیدارشناسان امروز از ابزارهای تحقیق علوم اجتماعی و سیاسی که استقرائی اند پرهیز می‌کنند. دوم این که پدیدارشناسان امروز از شهودگرایی مبهم طرفداری نمی‌کنند. هدف روش پدیدارشناسی جستجوی فهمی بالاتر از فهم‌های موجود فهم (خود فهمی) و (جهان فهمی‌های) رایج و موجود است. جهان کثرتی از روابط نا معین و باز است که متضمن تعامل اند. زندگی چون آگاهی تجسم یافته است. بنابراین اندیشیدن با جامعه و تاریخ پیوند می‌خورند. (منوچهری، 1387: 70)

تجربه‌های مشترک ما جوهره مشترک دارند که از تجربه مشترک پدیدار واحدی به دست می‌آید؛ بنابراین تجربه‌های افراد مختلف تحلیل و مقایسه می‌شود تا جوهره پدیده‌هایی چون تنهایی، مادر بودن، شرکت کننده در تظاهراتی سیاسی و غیره مشخص می‌شود. قایل بودن به یک جوهر برای هر پدیده نظیر فرض قوم نگار در باره وجود چیزی به نام فرهنگ است که بر اعمال و رفتار ما نظارت دارد. (سید امامی، 1395: 52) رهیافت پدیدارشناسی مانند سایر نظریه‌های فرا پوزیتویستی ضمن اقرار به وجود واقعیات بیرون از ذهن مدعی آن است که: نباید در سیاست بر اساس معیارهای کلی و فارغ از باز اندیشی، در پی شناخت جهان خارج بر آمد. در پدیدارشناسی مقایسه رفتار اجتماعی عملاً غیر ممکن است. چون جهان سیاست مملو از رفتارهای است که فهم معنایی آنها بدون بهره گیری از رهیافت‌های کیفی و تکثر گرایانه ممکن نیست.

2-3 روش پدیدارشناسی و دانش سیاسی

مدرنیته دارای دومولفه اساسی یعنی فلسفه سیاسی و معرفت سیاسی است. در مولفه اول پدیدارشناسی حرف زیادی بمیان نمی‌آورد، اما در مولفه دوم خدمات ارزنده و شایانی را بوجود آورده است. نخست این که کانون تحلیل پدیدارشناسی بحث شناخت آدمی و حدود آن است و اساساً هیچ بحثی در فلسفه سیاسی بی نیاز از آن نیست. پدیداری دیدن جهان و تقلیل دادن جهان در سطح پدیدارها منجر به تاریخی دیدن و فهم تاریخی از پدیده‌های سیاسی گردیده است. به علاوه اینکه به یمن ورود مباحث به دانش سیاسی، تصویر، خیالی و ایماژهای ذهنی اهمیتی مضاعف یافته اند و دریافت شهودی و ادراکی بر دریافت تجربی غلبه یافته است؛ بگونه‌ای که ذهن به نیروی برای حکم راندن تبدیل شده است. بدین ترتیب با اهمیت یافتن ذهن و ایماژهای ذهنی، زمینه برای پذیرش مفاهیمی چون زیست جهان و باهم بودگی فراهم می‌گردد که در فلسفه‌های سیاسی متأخر جایگاه ویژه‌ای یافته اند.

آنچه برای یک تحقیق پدیدارشناسانه در قلمرو علوم سیاسی مهم است توجه هستی‌شناسانه و بیناذهنی به کنشگران سیاسی است. پدیده‌های سیاسی چونان تجلیات پیوندهای معینی بین کنشگر وعالم زندگی او دیده می‌شود. (منوچهری، 1387: 76) رهیافت پدیدارشناسی به عنوان روشی کیفی از نوع تکثر روش شناختی بهره می‌جوید و تکنیک‌های پژوهشی مختلف می‌توانند به کمک این رهیافت بیابند.

جهان سیاست مملو از رفتارهای است که فهم معنایی آن‌ها بدون بهره‌گیری از چنین رهیافتی امکان پذیر نخواهد بود. (نظری و صحرائی، 1391: 30-32)

در واقع اگر خود را بصورتی در نظر بگیریم که نقشی در بازی حقیقت ندارد، آن گاه به بازیگرانی تک و تنها تبدیل می‌شویم که در این صورت تنها بتوانیم در زندگانی درونی خود عمل کنیم و هیچ بازی همگانی وجود نخواهد داشت، و تنها مجال خصوصی به جای می‌ماند. به عبارت دیگر در پی التفات سوژه به جهان است که مجال برای باهم بودگی فراهم می‌گردد. در نهایت این که ظهور مباحثی چون تاریخی دیدن مفاهیم سیاسی، ذهنی و تصویر مباحث سیاسی تصویری، زیست‌جهان مشهود و بحث در باب یونیورسالیسم، ممکن مباحث کلان و تاثیر گزاری هستند که با کمک روش پدیدارشناسی وجه دیگری به مطالعات سیاسی بخشیده اند. (نقیب زاده و فاضلی، 1385: 47-49)

از دید پدیده شناسی یک سازمان سیاسی نمی‌تواند مستقل از تصویری که در ذهن ایجاد میکند وجود خارجی داشته باشد. پدیدارشناسی مفاهیم را از طریق یک تحلیل دقیق از ساختار آگاهی و ذهنیت در میابد. در رویکرد پدیدارشناسی واقعیت در پشت قوانین مصنوعی جامعه محصور است و تنها وقتی میتواند این واقعیت را از پشت پرده‌های آهنین قوانین طبیعی شناخت که نیت عمل آگاهانه فرد مورد بررسی قرار گیرد. با تهی شدن بتواند به درون معانی راه یابد تا بتواند بطور واقع حقیقت آن را کشف کند.

نتیجه گیری

نتایج پدیدارشناسی در علوم سیاسی آنچه برای تحقیق پدیدار شناسانه در قلمرو علوم سیاسی مهم است توجه هستی‌شناسانه و بین‌الاذهانی به کنشگران سیاسی است. در امر مطالعه کنشگران جمعی و فردی زیست جهان کنشگران که دارای اشتراکات معنایی و تبادلات و ترجیحات آنهاست اهمیت پیدا می‌کند. اعمال و کنش‌ها باید بر پایه معانی و ارزش‌های مندرج در متن آن تفسیر شود. تجلیات پیوندهای معین بین کنشگران و فضای زندگی او می‌باشد.

پدیدارهای سیاسی در بافتی از حیات معنایی و فهم کنشگران از خود و محیط پیرامون دیگران و محیط در پرتو فهم‌های آن‌ها و دغدغه هایشان قابل درک هستند. چون در پدیدارشناسی جهان کثرتی از روابط نا متعین، باز و بی‌پایان فرض شده است. لذا در سیاست نیز پدیدارها با معانی آشکار و پنهان چونان قلمروی از مبادرت‌ها، منع‌ها و تاملات انتقادی محسوب می‌شود.

پدیدارشناسی به عنوان یک رویکرد جدید از اوایل قرن بیستم با اساس گذاردن سنگ بنای اهمیت به سوژه و تحمیل آن بر آبژه جهان معنا شناسی را باز آفرینی نموده است. با گسترش پدیدارشناسی در حوزه فلسفه، فلسفه سیاسی، در کنار سایر روش‌های که بر نا رسائی‌های روش اثباتی تاکید دارند اهمیت دانش سیاسی را به یک بازنگری مجدد سوق داده است. پدیدارشناسی سیاسی با اهمیت دادن به پدیدارهای سیاسی به عنوان سوژه‌های که می‌توانند با زیست جهان تعریف شوند.

خلاصه اینکه پدیدارشناسی با وسعت معناشناسی در همگرایی با دانش هرمنوتیک و هم چنان مطالعه هستی‌شناسانه وجودشناسی با تکیه بر حوزه مطالعاتی سیاست، دورنمایی جدیدی را گشوده است که در روش‌شناسی‌های گذشته مقدور نبود و چه بسا بدون درک اهمیت پدیدارشناسی سیاسی تک بعدی بودن مطالعات علوم سیاسی هرگز عقب نشینی نمی‌کرد و و امیدی بر بهبود سطح مطالعات اجتماعی رو نما نمی‌گردید.

روش پدیدارشناسی می‌تواند مسیر جدیدی را در شناسایی وضعیت موجود تمام کشورها با توجه به عناصر بهم پیوسته و متفاوت کشورهای مورد مطالعه به خصوص جوامع جهان سوم با فهم عمیق‌تری نسبت به پدیده‌های منحصر به فرد جواع توسعه یافته و یا توسعه نیافته، الگوهای کار آمد کثرت گرایانه را برای شناسایی و ارائه نظریه‌های کاربردی تری به منظور بهبود وضعیت آن‌ها مطرح نمود.

منابع و مآخذ

  1. اسمیت دیوید و ودرانت (1393): پدیدارشناسیترجمه مسعود علیا تهران انتشارات ققنوس.
  2. آقاجری جواد و صحرایی علیرضا (1393): شرحی بر رهیافت و روش پدیدارشناسی و نتایج آن در علوم سیاسی، فصلنامه علمی پژوهشی علوم سیاسی و روابط بین املل.
  3. آل غفور سید محسن، رومی فرشاد و کاظمی احسان (1397): امکانات تئوریک پدیدارشناسی در فهم سیاست خارجی با نگاهی به سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، فصلنامه پژوهشی راهبری سیاسی، پائیز سال هفتم شماره 26.
  4. آل‌غفور سیدمحسن، رومی‌فرشاد و کاظمی احسان (1397): امکانات تئوریک پدیدارشناسی در فهم سیاست خارجی، با نگاهی به سیاست خارجی با نگاهی به سیاست جمهوری اسلامی ایران، فصلنامه پژوهشی راهبردی سیاست، پائیز سال هفتم شماره 26.
  5. باجینی جولیان (1394): مسائل کلیدی فلسفه، ترجمه حمیده بحرینی تهران انتشارات نی.
  6. برنز الیزابت و لو ایشون (1393): آموزش فلسفهترجمه وحید صفری تهران انتشارات علمی و فرهنگی.
  7. جهانگیری‌معینی علمداری (1398): پدیدارشناسی و رابطه آن با سیاستگفتگو، سیایت فرادید.
  8. دارابی علی (1388): رویکرد پدیدارشناسی در تجربه و تحلیل پدیده‌های سیاسی، فصلنامه مطالعات سیاسی پائیز سال دوم شماره پنجم.
  9. دارتیک آندره (1376): پدیدارشناسی چیست؟ترجمه دکتر محمودنوالی، تهران انتشارات سمت.
  10. سیدامامی کاووس (1395): پژوهش در علوم سیاسی (رویکردهای اثبات‌گرا، تفسیری و انتقادی)تهران انتشارات دانشگاه امام صادق.
  11. سیف‌زاده سید حسین (1379): مدرنیته و نظریه‌های جدید علم سیاست، تهران انتشارات دادگستر.
  12. منوچهری عباس و دیگران (1387): رهیافت و روش در علوم‌سیاسیتهران، انتشارات سمت.
  13. مصباح‌یزدی (1379) آموزش فلسفهجلد اول تهران انتشارات بین المللی سازمان تبلیغات اسلامی.
  14. نظری علی اشرف و صحرائی علی رضا (1391): کار بست رهیافت و روش پدیدارشناسی در علوم سیاسی، فصلنامه سیاست، مجله دانشکده حقوق و علوم سیاسی پائیز دوره 42 شماره 3.
  15. نقیب زاده احمد و فاضلی حبیب الله (1385): درآمدی بر پدیدارشناسی به مثابه روشعلمی پژوهشنامه علوم سیاسی، بهار سال اول شماره 2.
  16. ویاری‌داس بنرجی‌نیکونجا در راداکرشنان و دیگران (1382): فلسفه شرق و غربجلد دوم ترجمه جواد یوسیفیان، تهران انتشارات علمی و فرهنگی.
  17. ویکس مارکوس (1397): فلسفه در چند دقیقه، تهران انتشارات علم.
  18. دکارت رنه (1381): تأملات در فلسفه اولی ترجمه دکتر احمد احمدی، تهران انتشارات سمت.
  19. هالینگ‌دیل ریجنالدجان (1381): تاریخ فلسفه غرب، ترجمه عبدالحسین آذرنگ، تهران انتشارات ققنوس.
  20. راسل برتراند (1395): تاریخ فلسفه غربترجمه نجف دریابندری، تهران نشر پرواز.
  21. گنجی،
  22. مجتهدی کریم (1377): نگاهی به فلسفه‌های جدید و معاصر در جهان غرب، تهران انتشارات امیر کبیر.
  23. آرتوربرث (1378):
  24. دکارت رنه (1376): فلسفه دکارت، ترجمه منوچهر صانعی دره‌بیدی تهران انتشارات بین‌المللی الهدی.
  25. هوسرل ادموند (1381): تأملات دکارتی مقدمه‌ای بر پدیدارشناسی، ترجمه عبدالکریم رشیدیان تهران انتشارات نی.
  26. تایشمن و وایت (1379):
  27. ملایری محمدحسین (1395): فلسفه علم پدیدارشناسی هرمنوتیک، تهران انتشارات ققنوس.

نمایش بیشتر

سیمرغ

سیمرغ یک نهاد فرهنگی و اجتماعی است که با اشتراک جمع کثیری از اندیشمندان، فرهنگیان و نویسنده‌گان در حوزه تمدنی و فرهنگی فارسی_ پارسی تشکیل گردیده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا