سیاسی و اجتماعی

فقه مقاومت انقلابی از دیدگاه امام ابوحنیفه رضی الله عنه

نویسنده: نوشته: دکتور محمد أیمن جمال

بخش ششم
ترجمه: دکتر هجرت الله جبرئیلی

مبحث دوم: موقف امام ابوحنیفه رضی الله عنه در عهده­دار شدن منصب قاضی القضات
در این باره در دو مطلب سخن خواهیم گفت:
مطلب اول: خوانش تاریخی و تحلیل سیاسی رخدادهای این محنت، توضیح این مطلب در دو فرع خواهد بود:
فرع نخست: نگاه تاریخی به این روزگار
فرع دوم: در باره درخواست از امام برای عهده­دار شدن منصب قضاوت در کتب تاریخ.
فرع نخست: نگاه تاریخی به این روزگار
روزگار پسین حکومت بنی­امیه پُر از انقلابات میان خلفا بود. هیچ کدام از آن­ها در امر حکومت­‌داری در اطمینان و آرامش به­ سرنمی­‌بردند، مگر در محیط دارالخلافة، در حالی‌که هر سرزمین و ناحیه‌­ای از دیار اسلام مطابق با نوع نگاه امیر آن اداره می­شد، در هیچ دوره از زندگی این خلفا فتوحات گسترده آن گونه که در روزگار ولید رخ داده بود، واقع نشد، برخی از غزوه­‌ها که رخ می­داد بسیار اندک بودند و سپس مسلمانان به مرزهای خود باز می‌­گشتند یا این‌که به سبب پیمان­شکنی برخی از جنگ­‌های محدود رخ می­داد [25].
آغاز کار عباسیان با ناآرامی­‌ها و حرکت‌­ها بیشتر از ده سال پیش از پایان دولت اموی در اثر تضعیف تدریجی آن پدیدار شده بود، این ناآرامی‌­ها از سال 121 هـ شروع شده بود، زمانی که امام زید بن حسین حرکت خود را برضد امویان شروع کرده بود.
فرع دوم: خوانش درخواست عهده­‌دار شدن منصب قضاء توسط امام ابوحنیفه رضی الله عنه در کتب تاریخ در این شکی نست که امام ابوحنیفه رضی الله عنه در این عصر از شهرت و جایگاه بالایی در بی­نیازی از حاکمان و نیاز آنان به او، برخوردار بود، اگرچه رابطه حسدخواهانه برخی از معاصران با امام و نام­بُردار شده است، اما همه تلاش­‌های آنان به ناکامی منجر شد و امام بر تمامی مخالفان خود پیروز شد [27].
داستان­‌های درخواست از او برای پذیرش منصب قضاء مشهور است. این رویداد در چند تا از سرچشمه­‌های تاریخی آمده است که مشهورترین آن­ها گزارش می­شود: از «عبدالله بن حسن از بِشر بن ولید روایت است که امیر مؤمنان ابوجعفر [منصور] امام ابوحنیفه رضی الله عنه را به سوی خود فراخواند و از او درخواست کرد که منصب قضاء را عهده­‌دار شود. امام از پذیرش آن خودداری کرد. منصور سوگند یاد کرد که حتماً باید بپذیرد. امام سوگند یاد  کرد که هرگز نمی­‌پذیرد. ربیع بن یونس پرده­دار به امام ابوحنیفه گفت: نمی‌­بینی که امیر مؤمنان سوگند یاد می­کند. امام ابوحنیفه گفت:« أمير المؤمنين أقدرُ مني على كفّارة أَيمانِهِ»؛ امیر مؤمنان از من در پرداخت کفاره سوگندهایش تواناتر است. بدین­گونه از عهده­‌دار شدن منصب قضاء خودداری کرد. منصور فرمان داد که زندانی شود. امام در زندان وفات یافت و در گورستان خیزران دفن شد. رحمت الهی براو باد» [28].
در برخی از سرچمشه­‌ها آمده است: «عوام دعوا کرده­اند که برای چند روزگاری عهده­‌دار منصب قضاء شد، اما از منظر نقل صحت ندارد.» [29] ربیع گفت: «دیدم که منصور با امام ابوحنیفه رضی الله عنه در باره امر قضاء سخن می­زد و او [یعنی امام ابوحنیفه ] می­گفت:« اتّق الله ولا تُرعِي في أمانتك إلا من يخافُ الله، والله ما أنا بمأمونِ الرضى، فكيف أكونُ مأمونَ الغضب؟ ولو اتّجَهَ الحكمُ عليّك ثم تهدّدني على أن تُغرِقَني في الفرات أو أُزِيلَ الحُكْمَ لاخترتُ الغرقَ. ولك حاشيةٌ يحتاجون إلى من يُكرمهم لك، ولا أصلحُ لذلك»؛  از خدا بترس! در مقامی که خداوند به تو امانت داده است، کسی را مقرر نکن، مگر این که خداترس باشد. سوگند به الله متعال! من مدیریت رضایت خود را به دست ندارم، چه رسد به این‌که مدیریت غضب خود را داشته باشم. اگر حکمی از طرف من علیه تو صادر شود، سپس تو مرا تهدید کنی که یا در رود خانه فرات تو را غرق می­کنم یا حکم خود را پس بگیر، آنگاه من انتخاب می­کنم که غرق شوم، [خودت چی]، حتی تو دارای اطرافیانی هستی که نیازمند آن هستند که از بهر تو اکرام شوند. من شایسته منصب قضاء نیستم. منصور به او گفت: دروغ گفتی! تو شایسته این منصب هستی، امام ابوحنیفه رضی الله عنه گفت: « قد حكمتَ لي على نفسك، فكيف يحلّ لك أن تُولّيَ القضاء من يكون كاذبًا؟»؛ خودت در باره من حکم کردی، پس چگونه برای تو حلال است که کسی را عهده­‌دار منصب قضاء بسازی که دروغ گو باشد؟ » [30].
هم‌چنان خطیب در برخی از روایات گفته است: هنگامی که منصور شهر بغداد را بنیاد کرد و در آن فرود آمد و مهدی در جانب شرقی آن فرود آمد و مسجد رصافه را آباد کرد، به سوی امام ابوحنیفه کسی را فرستاد و منصب قضاء رصافه را به او عرضه کرد. امام خودداری کرد، او به امام گفت: «اگر منصب قضاء را عهده­دار نشوی، با تازیانه تو را می­زنم. امام گفت: آیا به راستی این کار را می­کنی؟ گفت: بلی، امام برای دو روز این منصب را پذیرفت، هیچ کس نزد او نیامد. در روز سوم، مردی رویگر یا مسگر که کسی دیگری را همراه داشت، نزد او آمد و رویگر گفت: من بالای این شخص دو درهم و چهار دانق [جمع آن دوانیق، ششم حصه یک درهم] دارم، که قیمت یک بار رویگری است. امام ابوحنیفه رضی الله عنه گفت: « اتّق الله وانظر فيما يقول الصفّار »؛ تقوای الهی پیشه کن، ببین رویگر چه می­گوید. گفت: بر من هیچ چیزی ندارد. امام ابوحنیفه رضی الله عنه به رویگر گفت: «تو چی می­گویی؟» گفت: من سوگند می­خورم. امام ابوحنیفه رضی الله عنه گفت: « قل والله الذي لا إله إلا هو »؛ بگو سوگند به کسی که معبودی بر حق جز او نیست. او گفت. هنگامی که امام دید که در سوگند خوردن پیش قدم است، سوگند او را قطع کرد و از  از بسته‌­ای که در آستینش بود دو درهم سنگین بیرون آورد و به صفار گفت، این را به عوض آنچه که بر او داری بگیر. دو روز بعد امام ابوحنیفه رضی الله عنه شکایت کرد، برای شش روز بیمار شد و سپس وفات یافت [31].

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا