مصاحبه ها

دوست دارم جهان را از چشم داستان بشناسم

گفتگوکننده: عبدالوهاب عاصم

شیون شرق از نویسندگان جوان کشور است که اخیرا مجموعه داستانی از ایشان به نام«دختر بودا» منتشر شده است. در مورد چگونگی و چرایی کارهای داستانی اش، در این نوبت گفتگو با او نشسته ایم.

  • شیون شرق کیست؟
  • شیون شرق یک تنه‌ی رنجدیده و زخمی است که از جامعه‌ی گیرمانده در تف سنت می‌آید. از جامعه‌ی که هر لحظه و هر روز ممکن است اتفاق تازه بیفتد و خون انسان ریخته شود. خون‌های بی‌گناه که تاحال قهر سنت و آدم‌های سنت‌زده روانه کرده است. از جامعه‌ی پنج‌شیر، از کنار هندوکش و از زیست‌گاه احمدشاه مسعود و حفیظ‌آهنگرپور می‌آید. در ۱۳۸٠ زاده شد و در ۱۳۹۷ از مدرسه را تمام کرد و در سال ۱۴۰۲ کارشناسی خود را در رشته‌ی فقه و قانون از دانش‌گاه کابل گرفت. بیش‌تر در بخش ادبیات-رمان و داستان- کتاب می‌خواند و می‌نویسد و  در موضوعات روز نیز خط سیاه به‌ورق می‌کشد.
  • داستان نویسنده شدن تان از چه قرار است؟
  • از کودکی علاقه‌ی زیاد به‌نوشتن داشتم. یادم میاید آن زمان خیلی مشتاق نوشتن و نویسندگی بودم و دلم برای خط ‌نوشتن می‌تپید. فکر می‌کنم یک امر فطری بوده است، تاجایی از خردی‌ام بیاد دارم عاشق نویسنده شدن بوده‌ام. در نخست کورکورانه می‌نوشتم؛ خلاصه‌ی کتاب‌های درسی را می‌نوشتم و اما پس از شروع کردن به‌مطالعه وقتی که صنف شش بودم (؟) بیش‌تر خلاصه فصل‌ها و صفحه‌های کتاب را می‌نوشتم. بانوشتن فصل یا ورق‌های کتاب اکتفا کرده و کتاب را می‌بستم. گاهی شده یک برگه‌ی کتاب را در ده صفحه کتاب‌چه نوشته‌ام. آ‌ن‌قدر می‌نوشتم که داستان ذهن‌نشین می‌شد و گاهی شب‌ها از بر برای خوانواده قصه می‌کردم. مادرم (بی بی نگار) از طفولیت برایم قصه می‌گفت؛ وقت‌های خواب و برای این‌که خواب شوم، وقت‌های که خانه تاریک می‌بود و برق‌ها نمی‌بودند و وقت‌های که همه هرسو رفته بودند ما تنها مانده بودیم. بدون شک قصه‌گویی او تاثیر رویم گذاشت که هنوز بسیار از قصه‌های که گفته بود، در ذهنم است. از آن‌ قصه‌ها، قصه‌ی بزچینی، کل بچه، سلطان جمجمه و سپید برگک بیادم است. کمی بزرگ‌تر شدم بیش‌تر بسوی مطالعه رفتم، درضمن، بیش‌تر نوشتم. خلاصه‌ی هر داستان را که می‌خواندم، می‌نوشتم و گاهی قصه‌های الهام گرفته از یک کتاب در پنج تا ده صفحه می‌نوشتم. قصه‌های که نام شان قصه بود. در بین کلاس شش تا یازده بیش‌تر کتاب خواندم و بیش‌تر نوشتم؛ نوشته‌های بی بن و ریشه، الهام گرفته شده و غیر مستقل، نوشته‌های پراگنده که سر و پای شان معلوم نبود. درواقع، تا آن زمان خیلی داستان خوانده بودم اما داستان‌شناس نبودم و از رکن، شرط و چگونگی داستان آگاهی نداشتم. فقط شوقی نوشتن بودم، می‌نوشتم.  کلاس دوازده داستان بلند « چشم عزرائیل» را نوشتم که الهام گرفته شده از نمایش‌نامه‌ی «افسانه آفرینش-صادق هدایت»  بود. نشر نکردم. باید بگوییم من بیش‌تر شوق فطری به‌نوشتن داشته‌ام و چیزی جالبی که برایم انگیزه داده باشد، به‌ذهنم نمی‌آید. کار من از سری علاقه بوده و نه اکتسابی و انگیزه‌ی برایش نیافتم.
  • نوشتن زمان خاصی دارد؟ تجربه شما چیست؟
  • سارتر می‌گوید:«نوشتن از خود وقت و مکان دارد»، به‌گفته‌ی سارتر برای نوشتن می‌توان وقت تعین کرد و بابرنامه پیش رفت. بسیاری از نویسندگان برای نوشتن وقت تعین می‌کنند و حتا مکان تعین می‌کنند. صادق هدایت بیش‌تر در جای منظم و شب می‌نوشته است. سارتر در نیمه‌های شب. اما داستایوفسکی هر وقت وقت پیدا می‌کرد، می‌نوشت. تعدادی الهامی می‌نویسند؛ هرگاه علاقه بیاید و یا احساس قلم بر می‌دارند و خط می‌کنند. برای من نوشتن وقت، زمان و مکان مشخص نداشته است، نوشتن الهامی نیز نبوده است، من در موارد که زیر بال احساس بروم دل‌نوشته می‌نویسم، نه داستان. همیشه قلم گرفته‌ام و کاغذ هرچه خواسته‌ام نوشته‌ام. وقتی قلم به‌دستم بگیرم چیزهای میاید تا بنویسم. فکر می‌کنم قوه‌ی تخیلم خیلی خوب است، هیچ‌گاه در هنگام نوشتن توقف نمی‌کنم تا چیزی به‌ذهنم خطور کند و بعد بنویسم، در واقع باگرفتن قلم خودش میاید. در چند سال پسین در لب‌تاپ و گوشی می‌نویسم، نه در کتاب‌چه. نوشتن در یادداشت گوشی برایم آسان‌تر از نوشتن در کتاب‌چه است. بطور کل از شب می‌نویسم، دوست دارم اتاق خرد و تاریک باشد تا بنویسم. برای نوشتن فرق نمی‌کند سروصدا باشد یا سکوت، هرطور که باشد من آن‌چه را بخواهم کم یا زیاد می‌نویسم. ارچند مکان پرصدا زود خسته می‌کند. در سال‌های پسین بیش‌تر در ساعت‌های یک و دو شب داستان می‌نویسم، نوشته‌های دیگر بخش را سری شب تمام می‌کنم. من فکر می‌کنم یک نویسنده می‌تواند هرجا و در هرصورت بنویسد، لااقل این تجربه‌ی خودم است، درست است مکان منظم و خوب کار را راحت حل می‌کند. فروغ در شب شعر می‌نوشت و می‌گفت شب، شب است. برای من تاریکی تاریکی است، و شب، شب. عاشق شب‌ام.
  • در داستان دنبال چه هستید؟
  • اگر منظور داستان‌خواندن باشد، بیش‌تر دنبال شناخت جامعه‌ها، آدم‌ها، رسم‌ها و اشیای مقدس شده در هرسو استم. من داستان خواندن را از ایران شروع کردم. منظورم از داستان‌های ایرانی است. دوران مدرسه داستان‌های جلال آل احمد، خدای داستان‌کوتاه در زبان پارسی، و داستان‌های صادق هدایت، زویا پیرزاد و سیمین دانشور را خواندم و آگاهی خوبی از ایران، از رسم‌ها و ادم‌ها و… پیدا کردم. سپس به‌سراغ داستان‌های سارتر و هوگو رفتم. مقصد من بیش‌تر شناختن بود و در کنار، آموختن هنر داستان‌نویسی. اگر منظور داستان‌های باشد که خودم می‌نویسد؛ این داستان‌ها بیش‌تر با جامعه، سنت‌ها، رسم‌ها، نابرابری‌ها کار دارد. بیش‌تر با سنت‌های درشت چسپیده و از روستاها و نابرابری‌ها می‌گوید. دوست دارم جهان را از چشم داستان بشناسم و افغانستان را از این چشم معرفی کنم. سارتر می‌گفت اگر درد، رنج و نادرستی جامعه‌ام را روایت نکنم پس جه کنم؟ او داستان‌ می‌نوشت و با داستان بسوی مطلوب می‌رفت.
  • دختر بودا” به مخاطب چه گفتنی دارد؟
  • دختربودا شامل هفده داستان کوتاه می‌شود، داستان‌های عاشقانه، اجتماعی و سیاسی. در واقع، این داستان‌ها روایت از جامعه، از سنت و از سرگذشت‌ است، روایتی که سال‌ها نانوشته بود، مکتوب شد. دختربودا با روستاها رفته است، دیده است، جنگیده و رزمیده و روایت کرده است. از فقر و تنگ‌دستی که آفت است و بسیاری را در دام انداخته گفته و از کهنه‌فکری و ستم بیان داشته است. دختربودا سندی است برای اثبات حادثات دل‌خراش که در روستاها اتفاق می‌افتد و دختران و زنان را زمین‌گیر می‌کند. جنگ، ستیز، تجاوز، نابرابری و وحشت و سنت‌زدگی از موضوعات روایت شده در دختربوداست.
  • در مور دختر بودا بیشتر بگویید و داستان‌هایی که در آن شامل است؟
  • من نقد، نظر و نوشتن در مورد دختربودا را به‌دوش نویسندگان واگذار می‌کنم، آن‌ها بنویسند و قضاوت کنند و از چگونگی این اثر بگویند. تاهنوز نوشته‌های بسیار در مورد آن از تارنماهای مختلف نشر شده است. اما در این مجموعه هفده داستان است، شش هفت داستان عاشقانه، بقیه اجتماعی و سیاسی استند. دو داستان نیز طنزی است. این داستان‌ها در مدت چارماه نوشته شده است و چارماه پیش از آدرش انتشارات امیری، در کابل، منتشر شد. متعاقبا سایت لولو بطور انلاین از امریکا نشرش نمود.
  • داستان مورد علاقه تان؟
  • فارسی شکر است، از جلال آل احمد، کیمیاگر از پائولو کوئیلو.
  • رمان مورد علاقه تان؟
  • در دنیای رمان بیش‌تر رمان‌های پولیسی و اجتماعی را می‌پسندم. رمان جنایات و مکافات داستایوفسکی، بوف کور صادق هدایت، بینوایان ویکتور هوگو را بطور ویژه می‌پسندم.
  • داستان دو دهه ۸۰ و ۹۰ را چگونه میبینید؟ اگر بررسی داشته باشید نسبت به دهه‌های گذشته.
  • داستان‌نویسی در دهه‌های پسین افغانستان مدرن شده است. سبک گذشته را ندارد و بلکه داستان‌نویسان از سبک مدرن و روز پیروی می‌کنند. من در مقاله‌ی زیر نام «سیر داستان کوتاه نویسی در جهان و افغانستان» که از سایت “انجمن سید کیانی” نشر شده است به این موضوع بطور مفصل پرداخته‌ام. داستان قدیم و جدید و چگونگی و تفاوت‌های آن را بیان کرده‌ام. بگونه مفصل به بررسی آن‌ها پرداخته‌ام. مخاطبین که مشتاق پی‌گیری این بخش استند به سایت انجمن کیانی بروند، مقاله را مرور کنند. حجم مقاله زیاد است، ممکن نیست این‌جا وصلش کنم. اگر چیده بگویم حق مطلب پوره نمی‌شود.
  • نویسندگان مورد علاقه تان؟
  • صادق هدایت، سارتر و شکسپیر.
  • داستان‌های کی‌ها را بیشتر می‌خوانید؟
  • از صادق هدایت، شکسپیر، سارتر، سیمین دانشور(البته اکثر داستان‌های این افراد را خوانده‌ام) از داستایوفسکی و تورگنیف.
  • دختر بودا را یک عده نویسنده‌ها نقد کردند، به این نقدها چگونه نگاه می‌کنید؟
  • تاهنوز «سی‌ودو» نوشته و نقدنوشته در مورد دختربودا بدست من رسیده است که بیش‌ترش از آدرس سایت‌ها و خبرگزاری‌های مشهور نشر شده است. متاسفانه این نقدها بیش‌تر برداشتی و ذوقی بود، یعنی نویسنده برداشت خود را از کتاب نوشته بود و موارد که به‌نقد آن پرداخته بود مطابق ذوقش نبوده است. یک دو نوشته مسلکی در چارچوب داستان‌ کوتاه به‌نقد پرداخته بود. چند نوشته‌ای نیز در آیینه‌ی رمان به‌نقد داستان‌ کوتاه پرداخته بود که از موضوع دور قلم زده بود. تفاوت بین داستان کوتاه و رمان پیداست، اما این نویسندگان ارجمند این تفاوت را در نظر نگرفته بودند و از آیینه رمان به‌نقد و نظر در مورد داستان کوتاه رفته بودند. بطور مثال یکی از نویسندگان نوشته بود داستان یلماز( یکی از داستان‌های دحتربودا) دارای موضوعات مختلف نیست، باید در برگیرنده موضوع سیاسی، عاشقانه و اجتماعی می‌بود تا گفته می‌ش، یک داستان قوی است. هدفش این بود باید یک داستان کوتاه چند موضوع را در بر بگیرد تا قوی شود. این درحالیست که لازم است در داستان کوتاه به یک موضوع پرداخته شود یا سیاسی، یا عاشقانه یا اجتماعی. اگر روی موضوع دوم وسوم می‌رود آن موضوعات فرعی باید باشند. این‌جا در آیینه‌ی رمان به‌نقد داستان کوتاه رفته بودند. از همه نویسندگان که تاهنوز در مورد دختربودا نوشتند و می‌نویسند سپاس‌گذار استم.
  • یک عده باور دارند، که بدون«الهام» یا آن انگیزه‌ی آسمانی، نوشتن شعر و داستان ممکن نیست، باور شما چیست؟
  • سارتر نیز گفته است بدون الهام نمی‌شود خط‌نوشت. تورگنیف نیز چنین گفته است. این دو از نویسندگان بزرگ ادبیات استند. بسیاری گفته‌اند برای نویسنده الهام ضروری نیست، یک نویسنده در هرحالت می‌تواند بنویسد، این دیدگاه صادق هدایت نیز است. من فکر می‌کنم الهام نقش مهم در نوشتن ندارد، یک نویسنده می‌تواند در هر حالت بنویسد، حتا در سخت‌ترین حالت، کافی‌ست سوژه داشته باشد. لااقل من چنین‌ام. بدون الهام می‌نویسم و هرموقع بخواهم می‌توانم بنویسم. با این وجود، نمی‌شود نقش الهام را انکار کرد. الهام احساس نوشتن، انگیزه و شوق را در وجود آدم کشت می‌کند تا بتواند بنویسد. وقتی الهام بیاید سختگی دور می‌شود و شوق نوشتن غلبه پیدا می‌کند. پس نمی‌شود نقش الهام را انکار کرد.
  • شما از کدام سبک در داستان نویسی پیروی می‌کنید و چرا؟
  • از سبک ریالیسم جادویی. این سبک علاقمندان بیش‌تر دارد و در پردازش داستان زیباست. وقتی واقعیت و تخیل یک‌جا شود متن خیلی شیرین می‌شود، عجین شدن این دو سبب شیرین شدن و دل‌چسپ شدن داستان می‌گردد. من برای این‌که بتواند بگونه کامل حرفم را برای مخاطب بگویم و فهمانده بتوانم و برای اینکه سبک نوشتارم متفاوت‌تر و دل‌چسپ‌تر بیاید از این سبک کار می‌گیرم. تاجایی من یافته‌ام هوادان این سبک بی‌شمار است. سبک ریالیسم جادویی ترکیب از واقعیت، افسانه و تاریخ است، از این بابت بهتر می‌شود روی خواننده اثر کند و برای آن‌ها شیرین تمام شود.
  • وقتی داستان می نویسید چه احساس برای شما دست می‌دهد؟
  • در هنگام نوشتن فکر و هوشم از کنارم دور می‌باشند، می‌شود در محل و مکان که داستان اتفاق می‌افتد رد آن‌ها را زد. آن‌جای که روایت را شکل می‌دهد هوش و فکر من را باخود دارد، بسیار وقت چیزی را می‌نویسم در ذهنم مرورش می‌کنم و پخته‌اش می‌کنم. گاهی شب‌ها وقت خواب یک مکان را در نظر می‌گیرم و سپس در ذهن و تخیل در آن مکان حادثه‌ی را خلق می‌کنم که نقش خودم در آن آشکار است، صبح یا مدتی پس آن را می‌نویسم. گاهی بدون فکر و پیش زمینه می‌نویسم. وقتی از درد بنویسم حالم گرفته می‌شود، در موارد طنزی خنده‌ام می‌گیرد و در تلخی تلخ می‌شوم. خط، متن و داستان‌ بالایم تاثیر خود را دارد و گاهی برای چند لحظه سرگردان می‌شوم.
  • از نظر شما تعهد نویسنده به چه معناست؟
  • ابراهیم نبوی، طنرنویس ایرانی، می‌گوید تعهد نویسنده، دین نویسنده است. فکر می‌کنم برداشت خوبی از تعهد داشته است؛ تعهد همین است: دین نویسنده و آیین که لازم است به آن بچسپد. یک نویسنده که تعهد نداشته باشد، حسابی نیست، مذب‌ذب است، الگو شده نمی‌تواند و روی مخاطب تاثیر مثبت نیز گذاشته نمی‌تواند. تعهد نویسنده به معنای وفاداری او به ارزش‌ها، به‌متن، به‌نگاها و برداشت‌هاست. تعهد نویسنده را صادق‌تر و ستره‌تر می‌کند و به‌محبوبیت او می‌افزاید. یک نویسنده باید حساس باشد، به دین و آیین‌ها و برداشت‌ها احترام بگذارد و منطقی به‌نقد آن‌ها بپردازد. در برابر متن که می‌نویسد تعهد داشته باشد، صادق باشد و پاکیزه‌کار باشد، در مورد اشیای که می‌نویسد غلتی نکند. تعهد همان صداقت و راست‌کاری است. به متن، به‌ نگاه‌ها و به‌روایت و به مسایل و…
  • در نویسندگی برای شما چه مهم است و چه چیزی را میخواهید ثابت نمایید؟
  • من بیش‌تر دنبال حقیقت و واقعیت استم. در متن کوشش می‌کنم از واقعیت بگویم و منشا و رد حقیقت را پیدا کنم. تلاش می‌کنم آن‌چه در جامعه است از ظلم، ستم، فقر و تجاوز و نابرابری روایت کنم تا هرسو نشر شود و مخاطبین در مورد آن‌ها آگاهی پیداکنند و علیه آن‌ها بپاشوند. روشن‌کاری و درست‌کاری و حقیقت‌نویسی را دوست دارم، و علاقه دارم راوی سیاهی، دود و تباهی باشم، راوی آنچه سبب و علت تباهی شده و آنچه جامعه را به قهقرا برده تا سندی شود و مخاطبین ضد آن کار کنند. می‌خواهم پرده از حقیقت گم‌شده و از واقعیت جاری بکشم تا همه چهره آن‌ها را بشناسد.
  • شخصیت‌های داستان شما از کجا می آیند؟
  • شخصیت‌ها مال جامعه استند، از دل جامعه می‌آیند. دوست دارم شخصیت داستان را از کشور خود انتخاب کنم، حتا مکان که حادثه رخ می‌دهد و جاهای که می‌رود را. در دختربودا نام‌های شخصیت‌ها نام‌ها مروج و سنتی بود، نه اسامی که بربخوره به زبان پارسی یا پارسی باشد. تعداد از نقدکننده‌ها گفته بودند که بهتر بود نام‌ها پارسی می‌بودند مثلن: سیاووش رودابه تا احمد و فاطمه. ولی داستان از جامعه برخیزیده و حادثه را احمد، مریم و فاطمه خلق کرده است، این‌ نام‌ها سنتی جامعه است. اگر از نام‌های پارسی کار گرفته شود بهتر است ولی برای ایجاد پیوند قوی بین مخاطب و داستان نام‌های عرفی ساده‌کننده است.
  • فیلم مورد پسند تان؟
  • بطور کل فلم‌های چینایی را می‌پسندم. منظورم فلم‌های که پولیسی-جنایی‌ای استند که دنبال کشف یک پدیده یا ثابت ساختن آن می‌گردند. فلم‌های هندی نیز می‌بینم، گاهی ایرانی. اما دیدن فلم‌های چینایی که محوریت پولیسی-جنایی دارند را ترجیع می‌دهم.
  • کتاب مورد علاقه‌ی تان را نام ببرید که در زندگی شما تحول ایجاد کرد؟
  • در دنیای داستان‌نویسی بینوایان ویکتور هوگو و در دنیای علوم دینی کتاب‌های دکتر شریعتی. البته بطور کل نوشته‌های او برایم جالب بودند و رویم اثر گذاشتند.
  • خاطره‌ی جالب تان در نویسندگی برای ما بگویید؟
  • به‌گفته‌ی هاروکی موراکامی:«هر نویسنده خاطره‌ی دارد، چه شور و چه شیرین» منم چند خاطره جالب و متفاوت‌تر از بقیه خاطره‌ها دارم. یکی آن را می‌گویم. سه سال پیش یک داستان کوتاه در روزنامه سیاه و سفید به‌نشر سپردم، داستان در روستا اتفاق افتیده بود و ادبیات نسبتا برهنه داشت. یک روز پس از نشر پدرم تماس گرفت و گفت: تو درس‌خوانی رفته‌ای یا دیدن فلم هندی. منظورش را نگرفتم، توضیح داد مولوی( یک مولوی از قریه) می‌گوید یک داستان نوشته است چرند و پرند است، پر از صحنه‌های خراب و بی‌ناموسی. او داشت می‌گفت صحنه‌های سکسی دارد و… آن مولوی نیز به اهل قریه گفته بود شیون کفر می‌گوید و متن‌های سکسی می‌نویسد. در حال که داستان آنقدر هم برهنه نبود. فقط یک داستان بود، یک داستان. این یکی از چند خاطره بیادماندنی است.
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا