مقالات

علل فرهنگی ناپایداری احزاب سیاسی در افغانستان(با تاکید بر قومیت)

نویسنده: عبدالحفیظ منصور

بخش نخست
چکیده
مساله این است، که افغانستان از بدو تاسیس خود تا امروز، محلی برای آزمایش افکار، ایدئولوژی‌ها و دستورهای گوناگون بوده است و پیوسته یکی می‌آید و دیگری می‌رود، بحران در پی‌بحران. این امر از نبود برنامه‌های مدون که در جهان امروز بوسیله ی احزاب سیاسی دنبال می گردد، حکایت می کند. افغانستان فاقد حزب سیاسی نبوده است، ولی همین که سر می زنند، پس از چندی فرومی پاشند و این ناپایداری با توجه به فرهنگ حاکم بر افغانستان و تاکید بر عامل قومیت از کجا منشا می گیرد. پژوهشگر در حسرت ثبات و امنیت افغانستان است، و داشتن احزاب سیاسی پایدار رااز عواملی می داند که با قدرت می تواند، درتامین امنیت و دست کم فضای عاری از جنگ و خصومت درونی نقش ایفا بدارد، که تا اکنون افغانستان از آن محروم بوده است. بنابرین سوال اصلی این مقاله را ” علل فرهنگی ناپایداری احزاب سیاسی در افغانستان ” تشکیل می دهد. و نویسنده برای دریافت راه حل این مساله؛ نخست به گرد آوری دیدگاه صاحبنظران جهان در موارد حزب، فرهنگ، و قوم پرداخته و سپس به 80 تن از صاحبنظران و سیاستمداران افغانستان مراجعه کرده و به صورت مستقیم نظر آن را جویا شده است، که در پایان همه – بدون یکنفر به اتفاق نا مساعد بودن بستر فرهنگی را عامل ناپایداری احزاب سیاسی در افغانستان قلمداد کردند. آن چه بعنوان نتیجه ی پژوهش بدست آمد، این نظریه است، که نامساعد بودن محیط فرهنگی،درناپایداری احزاب سیاسی مصیبت بار می باشد. از آن جایی که احزاب سیاسی افغانستان هیچ کدام با معیار های پذیرفته شده جهانی مطابقت نداشت، پژوهشگر به منظور ادامه دادن بحث، از گروه های فعال سیاسی در افغانستان بنام حزب سیاسی یاد کرده است، ورنه جریان های فعال سیاسی در افغانستان با احزاب سیاسی تفاوت های ماهوی دارند. افغانستان باید از این وضعیت بیرون آید، بدین منظوربر محققان دیگر است، تا با کار محققانه ی شان، مدلی از کار سیاسی را برای آینده افغانستان تجویز بدارند، که با شرایط افغانستان مطابقت داشته باشد.

کلید واژه‌ها: حزب، فرهنگ، اقوام، ناپایداری، افغانستان

مدخل
افغانستان کشوری است که اقوام و طوایف متنوع و متعدد در آن زندگی می کنند.از نظر تنوع قومی و فرهنگی د رافغانستان چهارمین کشور قاره آسیا پس از هندً،چین و مالیزی به شمار می رودفبیش از 50 گروه قومی با خصوصیات فرهنگی متمایز…در این سرزمین زنده گی می کنند،گویشوزانبه بیش از 30 زبان و گویش مستقل یا نیمه مستقل در افغانستان بسر می برند.(ارزگانی،1390:68)
وموقعیت افغانستان به تعبیر اقبال لاهوری در«قلب آسیا»موجب آن شده(بنگرید به کلیات اقبال لاهوری ) تا هم لشکرکشایان و هم تاجران از چهارسواز این معبر عبور کنند و در فرجام هریکی اثری از رهگذر قومی و فرهنگی از خود در این سرزمین بر جا نهند.
«حزب سیاسی» به سان بسیاری از آموزه‌های مدرن دیگر هم‌چون، جمهوریت، مردم سالاری، تفکیک قوا، انتخابات عمومی، حقوق بشر و شورای ملی از متاع‌های ساخته و پرداخته دنیای غرب است و این معقوله در اوایل قرن 20 وارد افغانستان گردید،آهسته آهسته به رشد و نمو پرداخت ،نخستین تلاش از این دست در حدود 100 سال قبل در افغانستان آغاز شد،که به “جنبش آمشروطیت” در تاریخ افغانستان مشهور است.
روند حزب سازی را در افغانستان از رهگذر تاریخی به 4 موج می توان دسته بندی کرد ، که عبارت اند از
موج اول:به آن گروه های گفته می شود که با کسب استقلال افغانستان از هند بریتانوی ، ریر نام ،جنبش ،حزب،…غورزنگ، تشکیل شدند.
موج دوم:شامل شماری از احزابی می شودکه پس از تصویب قانون اساسی در عهد محمد ظاهر(1343) اساس گذاری شدند.
موج سوم: با وقوع کودتای 7 ثور و تجاوز قوای شوروی به افغانستان، تعدادی از گروه های سیاسی در محیظ مهاجرت بنایافتند، که در ادبیات سیاسی افغانستان به “تنظیم های جهادی” معروف اند.
موج چهارم: شامل به آن عده از گروه های سیاسی گفته می شود ،که بدنبال حضورنظامی ایالات متحده ی امریکا به افعانستان سربلند کردند.
در مجموع ده ها حزب سیاسی در افغانستان تاسیس شد،شماری به شهرت رسید ،ولی هیج یک از آن نتوانست دوام بیاورد، هر یکی بمثابه ی یک جریان سیاسی نقش ،کم و بیش ایفا کردند و پس از مدتی ناپدید شدند، در واقع آن گونه که از حزب سیاسی ازسوی پژوهشگران تعریف شده ، که باید حزب سیاسی باید استعداد و توان بقا را دارا باشد،ودوام آن با رفتن اشخاص و افراد وابسته نباشد، احزاب سیاسی افغانستان از چنین ممیزه ی محرم بوده اند.پرسش اصلی این است که احزاب سیاسی افغانستان چرا ناپایدار اند؟ و پس از مدت زمانی کم فروغ می شوند؟ غور و تفحص در این باره ، پژوهشگر را بدین پرسش فرعی می کشاند، که دریابد، عوامل فرهنگی و اجتماعی در کم عمری و ناپایداری احزاب سیاسی افغانستان چه اثری داشته اند؟
فرضیه این است که ناپایداری احزاب سیاسی در افغانستان تک عاملی نبوده و بل دارای عوامل متعدد، فرهنگی ،اجتماعی ،اقتصادی و سیاسی های کشورهای بیرونی می باشد، که محقق در این مقاله تنها به عوامل فرهنگی با تاکید برعنصر قومیت می پردازد.
تفحص محقق نشان می دهد که در مورد احزاب و جریان‌های سیاسی افغانستان آثار و مقالات متعددی منتشر شده است که از این میان عمده ترین آن ها عبارت اند از:

شماره نام کتاب نویسنده سال چاپ
1 نهضت‌های اسلامی در افغانستان نوشته سید هادی خسروشاهی 1370
2 احزاب و جریان های سیاسی افغانستان بصیر احمد دولت آبادی 1367
3 کمونیسم دوحزبی در افغانستان انتونی ارنلد. مترجم: سید رسول 1363
4 احزاب و نهضت های اسلامی افغانستان محمد علی رضوانی 1368
5 اسلام و نوگرایی سیاسی در افغانستان اولیویه روا،مترجم: ابوالحسن سروقد مقدم 1366
6 تاریخچه حزب دمکراتیک خلق افغانستان محمد اکرام اندیشمند 1402
7 جمعیت شناسی عبدالحفیظ منصور 1390

آقایان خسروشاهی و دولت آبادی آثار شان را با رویکرد کرونولوژیک نگاشته شده اند و وقایع رابه صورت تاریخ وار ردیف گردیده اند و از تبیین و تحلیل مسایل تهی اند. بنابراین به پرسش علل ناپایداری فرهنگی احزاب سیاسی افغانستان نمی پردازند.
اولیویه روا محقق فرانسوی با نگاهی جامعه شناسانه آغاز جهاد در برابر تجاوز شوروی را به بررسی گرفته است وهمین، آرنلد و اندیشمند کارشان به حزب دمکراتیک خلق افغانستان منحصر شده است.  نویسنده‌ی این سطور در جمعیت شناسی، فرازهایی از تاریخ، جمعیت اسلامی افغانستان را که خود عضویت آن را داشته، بیان کرده است که در مجموع هیچ‌کدام از آثار یاد شده به صورت مشخص، علل ناپایداری احزاب سیاسی را نه شگافته اند.
نویسنده‌دراین پژوهش ، مراجعه و گفتگوی مستقیم با شخصیت های سیاسی و روزنامه نگاران صاحب نظر را بر گزیده است  زیرا محقق به این کار خود دو دلیل دارد:

  1. مساله تازگی دارد،وبا مراجعه به کتابخانه ها نمی توان در این باب چیزی بدست آورد.
  2. انبوهی از سیاستمداران،روزنامه نگاران،و روشنفکران در دسترس اند، که یا خود تجربه ی از کار حزب سازی دارند و یا این که از نزدیک شاهد این ماجراها بوده اند.مراجعه به آن ها به محقق را از داده های دست اول بهره مند می سازد.
    ازاین روراه اندازی مصاحبه های موردی و عمیق می تواند، مارا به نکته های دست اول رهنمون سارد پژوهشگر در این راستا از روش داده بنیاد که در نوع خود کیفی است، استفاده برده است. در نظریه پردازی داده بنیاد که یک روش استقرایی نظریه پردازی است، داده ها، تحلیل و نظریه باداده در ارتباط تنگاتنگ قرار دارند. در این روش پژوهشگر از مشاهدات، گفت و شنودها، اسناد دولتی، خاطرات پاسخ دهندگان و تاملات شخص خود به کار می گیرد. ( جهانگیر، روش تحقیق کیفی) روش داده بنیاد، ماهیت نظریه پردازی دارد این نظریه پردازی 4 مرحله را پشت سر می گذارد. نخست داده ها با دقت گردآوری می شود و در مرحله دوم، از داده ها مفهوم سازی صورت می گیرد. سپس مفهوم ها به مقوله ها ارتقا می یابد و در مرحله چهارم و نهایی، نظریه شکل می گیرد.

چارچوب نظری
روشن کردن چهارچوب نظری بحث نیاز به شگافته شدن سه مفهوم دارد که عبارت اند از:

  1. حزب سیاسی.
  2. فرهنگ
  3.  قوم 

حزب
حزب یک کلمه عربی است ،که معنای ،گروه و دسته را می دهد.
این کلمه چندین بار در قرآن مجید آمده است،و یکی از سوره های قرآن «احزاب» نام دارد.
بشر ابتدایی در جهارچوب های زندگی ،قبیله ،قوم،ده،شهر،و کشورزنده گی می کردند که بنای آن را اشتراکات خونی و جغرافیایی تعیین می داشت،اما حزب سیاسی ،از پدیده های جوامع مدرن است ، که برپایه ی اشتراکات فکری به منظور کسب قدرت سیاسی با توسل به شیوه های مسالمت آمیزطراحی شده است.
موریس دوروژه،در تعریف حزب سیاسی می نویسد ،” سازمان ها (احزاب) گروه های سازمان یافته ،منظم و مرتبی هستند، که برای مبارزه در راه قدرت ساخته شده اند و منافع و هدف های نیرو های اجتماعی گوناگون را بیان می کنند و خود به درستی وسیله عمل سیاسی آن ها می باشند”(دوروژه،354:1350 )«پالومبارا»و«راتیر» تعریف حزب را به 4 شرط وابسته می سازند، اول این که ،حزب مستلزم وجودسازمان و تشکیلات پایداری استکه حیات سیاسی آن از حیات بنیان گزاری آن فراترباشد، دوم این که ،تشکیلات حزب مستقر در محل ،همراه با زیر مجموعه ها می باشد که در سطح ملی فعالیت می ورزند، سوم این که اراده ی رهبران ملی و محلی سازمان برای کسب قدرت باشد،چهارم این که حزب باید در پی کسب حمایت عمومی باشد. (نقیب زاده1378: 1)
اگر این چهار شرط برای موجودیت یک حزب سیاسی پذیرفته شود، در افغانستان چیزی به نام حزب سیاسی مورد قبول واقع نمی گردد، زیرا هیچ یک از احزاب سیاسی افغانستان ،واجد شرایط 4 گانه نمی باشد. از آن فراتر ،کثیری  از گروه هاکه در افغانستان بنام حرب سیاسی یاد می شوند بمثابه ی گروه های فشار عمل می دارند، تا امتیازی بدست آرند و یا سهمی اندک از قدرت راضی و قانع می گردند، پس از تجاوز شوروی در افغانستان گروه هایی سربرآوردند که اهداف شان را با توسل به زور و تفنگ دنبال می کردند و تا هنوز هم دنبال می دارند،
در میان اندیشمندان کسانی هم هستند ،که تعاریف متفاوتی در باره حزب سیاسی ارایه داشته اند مانند”گتل” او می گوید، حزب سیاسی عمل می نماید و با استافاده از حق رای خود می خواهند بر حکومت تسلط پیدا کنند ، و سیاست های عمومی خود را عملی کنند، مک آیور ، می گوید، حزب سیاسی گردهم آیی سازمان یافته ی است که برای حمایت از برخی از اصول و سیاست ها از راه قانونی می کوشند،حکومت را بدست گیرند (عالم، 1383 :334 )
بر اساس این تعریف ها نیزاحزاب سیاسی افغانستان شامل تعریف حزب سیاسی نمی شوند. آنچه که اندیشمندان خارجی قراموش کرده اند و یا بهتر گفته شود،در مخیله شان نمی گذرد، لذا در تعریفات شان از آن یادی نکرده اند، این است که حزب سیاسی باید دارای مدرک مالی شفاف ،قانونی درون کشوی رباشد.
درحالی که هیچ یک از احزاب سیاسی افغانستان ،وابسته به جیب مردم آن کشور نبود.
پس بدین صورت ،احزاب سیاسی افغانستان هیچ یکی واجد شرایط تعریف شده، از سوی پژوهشگران جهانی نبوده و نیست، اما وجود گروه های سیاسی، گاه سیاسی نظامی بعنوان یک واقعیت در افغانستان وجود داشته و همین اکنون یکی از این گروه ها قدرت رادر افغانستان قبضه کرده است،در چنین حالتی نمی توان از وجود آن ها چشم فروبست،یا این گروه ها را با معیار های حاکم در افغانستان ،حزب سیاسی نامید ،یا این که نام دیگری بر آن‌ها نهاد.
نویسنده، شق اول را به منظور راه اندازی بحث می پذیردو گروه های فعال عرصه ی سیاست افغانستان را با اغماض و تساهل «حزب سیاسی» یاد می دارد، و این اقدام از لحاظ نظری بدون پشتوانه نیست، زیرا اندرهی ووودهم گفته است:حزب سیاسی به گروهی گفته می شود که جهت کسب قدرت حکومتی با توسل به ابزار های انتخاباتی یا غیر آن تشکیل می شود.(هیوود 1387: 284)
احزاب سیاسی در افغانستان بیش ار این که با برنامه های ملی هماغوش باشند، درگیر مباحث فرهنگی ،وقومی اند،از این رو ،مقاله حاضر نیازمند شگافته شدن دومفهوم ،فرهنگ و قوم می باشد.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا