مقالات

آینده‌ی امارت اسلامی طالبان در افغانستان

نویسنده: عبدالحفیظ منصور

بخش دوم و پایانی
طالبان حاکمان سرزمین، نه حاکمان بر اذهان
تحریک طالبان با چنان پیشینه ی در ۲۵ اسد/تیر ۱۴۰۰ پس از تصرف ولایات افغانستان، کابل پایتخت آن کشور را نیز به تصرف خویش درآوردند. اکنون که دو سال و اندی از آن زمان می‌گذرد، مساله‌ی اساسی این است که آینده‌ی امارت اسلامی طالبان در افغانستان چگونه خواهد بود؟ سران طالبان روی چه عواملی حساب می‌برند، و به دوام حکومت خویش امید بسته اند؟ برعکس، مخالفان این گروه، روی چه حساب و کتابی آینده‌ی خود و کشور شان را می‌بینند؟ غرق شدن در به دلایل و توجیهات هریکی از طرف‌ها، می‌تواند به یک کار پژوهشی آسیب وارد کند، اما آگاهی از آن‌ها لازم است، تا پژوهش‌گر بتواند در تحلیل و ارزیابی مسایل از آن بهره ببرد.
برای درک آینده‌ی امارت اسلامی طالبان ناگزیریم، تا دست کم از سه جهت این گروه را مورد آسیب شناسی قرار دهیم و آن جهت‌ها عبارت اند از: (الف) جهان بینی تحریک طالبان (ب) زمینه داخلی و خارجی (ج) ساختار تشکیلاتی طالبان.
الف، جهان بینی تحریک طالبان
اندیشه‌ی تحریک طالبان دارای سه منبع است: ۱- مدراس دینی به سبک سنتی ۲- عرف و عادات پشتونی و ۳- تلقینات و برنامه‌های استخباراتی دولت پاکستان. بدین اساس تحریک طالبان هم هوای زندگی ۱۴۰۰ صد سال قبل را در سر دارند و هم پاسداری از ارزش های قبایلی خویش را.
از دید طالبان جهان به دو نیمه اسلام و کفر تقسیم شده است، اولی خوب و نیکو، دومی مردود و زشت. به همین منظور مردم افغانستان شامل دو دسته کسان می‌شوند، آن‌هایی که با طالبان هم‌خوانند، سزاوار دوستی و همکاری می‌باشند و کسانی که با آن‌ها مخالف اند، می‌باید مورد مجازات قرار گیرند.
طالبان گروهی انحصارگرا در عرصه‌ی دین و عقیده اند و بر پایه‌ی آن فکر می‌دارند، که حق در گروه آن‌ها محدود شده، و دیگران راه باطل می‌پیمایند، از همین روست که با پیروان مذهب شیعه به سختی رفتار می‌دارند. مذهب شیعه را در دستگاه قضا، از رسمیت انداخته، قیودات سختی در برابر اجرای مناسک مذهبی شان وضع کرده اند. در تازه‌ترین اقدام مذبوحه‌ی شیعیان را حرام شمرده و آن‌ها را مکلف ساخته اند، قصاب سنی مذهب استخدام بدارند.
دومین قربانی طالبان زنان اند، که به نظر آن‌ها زنان از «عقل» ناقص برخوردارند، و مایه‌ی فساد، لذا اجازه‌ی رفتن به مکاتب و ادارات دولتی را ندارند. بدون محرم شرعی حق رفت و آمد به خارج از منزل را ندارند، چه رسد به این که شعر بخوانند و موسیقی بشنوند، با چنین طرز دیدی تحریک طالبان افغانستان را به زندان بزرگی برای زنان تبدیل کرده اند. درحالی از کامپیوتر، موترهای سواری آخرین مدل و تلفون همراه استفاده می‌برند و در آن مانعی نمی‌بینند، با مفاهم هم‌چون مردم سالاری، انتخابات، حقوق بشر، حقوق زنان، احزاب سیاسی بشدت مخالفت می ورزند و آن‌ها را از محصولات گمراه کننده‌ی غربی می‌شمارند. ثمره‌ی آن تشکیل یک اداره‌ی انحصاری، قوم‌گرا و بشدت خشونت طلب است، که مخالفان خود را به سختی سرکوب می‌دارند.
از رهگذر سیاسی، حکومت وسیله ی تعذیب و شکنجه‌ی مردم است، تا سر به اطاعت نهند و اعتراض نداشته باشند. تغلب در منظومه‌ی فکری آن‌ها از جایگاه مهمی برخوردار می‌باشد و برای توجیه دیدگاه خویش نمونه‌هایی از تاریخ پر خشونت مسلمان‌ها عرضه می‌دارند. در امر حکومت داری، باور شان بر این است که زمامدار مسوول تامین امنیت است نه بیشتر از آن، بگونه‌ی که ملا حسن آخوند رئیس الوزرای طالبان در گفتگوی رسانه‌ای اظهار داشت« ما مسوول تامین امنیت در کشور هستیم، خداوند روزی مردم را تضمین کرده است.» در جریان گفتگوهای قطر که میان هیات دولت جمهوری اسلامی افغانستان و هیات طالبان صورت پذیرفت، باری مولوی عبدالحکیم حقانی، قاضی القضات کنونی امارت اسلامی طالبان گفت: «مهم برای ما خروج عساکر امریکایی است، وقتی آن‌ها خارج شوند، مردم افغانستان بلا مردم هستند، می‌توانند با دکانداری و نصوار فروشی روز خود را بگذرانند».
تحریک طالبان به نهادهای بین المللی به دیده تردید می‌نگرند، و آن‌ها را نهادهایی می‌شمارند، که بصورت کامل به خدمت دنیای کفری بوده و در میان مسلمانان به خبر چینی و فتنه‌گری می‌پردازند. آن‌ها سنن و عادات قبایلی را با تعالیم دینی خلط کرده و در ترویج فرهنگ بدوی شان سرسختانه کوشش می‌کنند. داشتن ریش دراز، پراهن‌های گشاد و عمامه در دفاتر زیر فرمان طالبان اجباری است. علم حقیقی همان مسایلی است که در مدارس دینی از سوی مدرس‌های دینی به کودکان و جوانان آموزش داده می‌شود، بنابرین حفظ قرآن کریم و آموزش مسایل فقهی ازدید آن ها از اهمیت بالایی برخوردار می باشد، برعکس علوم تجربی مانند طبابت، مهندسی و علوم انسانی هم‌چون فلسفه و ادبیات یا حرام است و یا هم کم ارزش!
طالبان دنیا را زود گذر پنداشته و جای سرور نمی‌داند، بنابر این با هنر و موسیقی سر عناد دارند، و آن را از اعمال شیطانی می‌خوانند. برای آن که جدیت خود را در امر حراست از ارزش‌های اسلامی نشان دهند، تقویم رسمی افغانستان را از هجری خورشیدی به هجری قمری عوض کرده اند و به منظور تحکیم پایه‌های قومی شان به جدیت در راستای محدود کردن زبان فارسی و گسترش زبان پشتو فعالیت می‌دارند. ( بنگرید به حقانی، 1401)
ب. زمینه‌های داخلی و خارجی
طوری که گفته آمد، نسل اول تحریک طالبان با طرح امریکا و انگلیس، پول سعودی و کار پاکستان وارد عمل شد، اما نسل دوم این گروه با حمایت چین، پاکستان، ایران و روسیه در برابر نیروهای امریکایی رزمیدند.
طالبان هم در مرحله‌ی نخست و هم در مرحله دوم، بعنوان یک نیروی رزمی و آزار دهنده مطرح بودند، نه جریان حکومت‌گر، از همین  خاطر وقتی قوت‌های ایالات متحده امریکا خاک افغانستان را ترک گفتند، صف بندی‌های جدیدی در منطقه شکل گرفت، بگونه‌ی که ایران و روسیه به الفاظ انتقادی به طالبان برخورد کردند، چین موضع گیری تندی نداشت، اما آن گونه که تحریک طالبان انتظار داشتند، از سوی آن کشور مورد حمایت قرار نگرفتند، رابطه‌ی آن‌ها با پاکستان به تنش گرایید، موج حملات در پاکستان فزونی گرفت و در واکنش بر آن دولت پاکستان تصمیم بر آن شد. تا آواره‌های افغانستان را که شمار شان به 1.5 تا 2 میلیون تن می رسد، از آن کشور اخراج نماید، هیچ یکی از کشورهای جهان بویژه حامیان دیروز طالبان، اداره‌ی نو پای آن گروه را در افغانستان به رسمیت نشناخت و در نتیجه افغانستان زیر اداره‌ی طالبان تنها کشوری است که از سوی هیچ یکی از کشورها و نهادهای جهانی برسمیت شناخته نشده است. لذا می‌توان گفت که طالبان در وضع دشواری از نظر سیاسی به سر می‌برند.
سیاست‌های زن‌سیزانه و ضد حقوق بشری طالبان از سوی مجامع مدافع حقوق بشر به تکرار تقبیح می‌گردد و طالبان به عنوان یک گروه خشین و بیگانه با حقوق بشر در جهان شهرت یافته اند. در جریان گفتگوهای قطر به مولوی شهاب الدین دلاور که در آن زمان ریاست کمیسیون روابط خارجی طالبان را به عهده داشت، گفتم: «تحریک طالبان کاندیدای حکومت کردن نیستند، از شما کشورهای منطقه به حیث ابزار فشار استفاده می‌برد و همین که امریکایی‌ها افغانستان را ترک بگویند، شما به فراموشی سپرده می‌شوید. درست شبیه تنظیم‌های جهادی، که در برابر قوای شوروی مورد تشویق و پشتیبانی واقع شدند، ولی به مجرد خروج قوای شوروی از افغانستان ، مواضع غرب در برابر جهادی‌ها دگرگون گردید، در یک کلام این که اداره‌ی طالبان در حال حاضر به 40 میلیون دالری وابسته است که هفته وار از سوی امریکا به آن‌ها داده می‌شود. نه کشور آن‌ها را به رسمیت شناخته است، عقد هر گونه قرار دادی با چنین اداره‌ی از لحاظ حقوق فاقد اعتبار می‌باشد و ۱۲۰ تن از سران آن‌ها هنوز در فهرست سیاه بین المللی قرار دارند.
در سال‌های جنگ تحریک طالبان نظر به ساحات حضور شان از لحاظ حمایت‌های اقتصادی، و تسلیحاتی به چند کشور تقسیم شده بودند، طالبان شمال‌شرق افغانستان به روسیه، ولایات شمال به ازبیکستان، طالبان فعال در ولایات غرب افغانستان به ایران، جنوب و شرق افغانستان به پاکستان در ارتباط بودند. هرچند همه زیر یک نام و یک پرچم فعالیت می‌داشتند، اما این رابطه‌های جداگانه علایق و سلیقه‌های مختلفی را شکل داده، که در صورت لزوم هر یک از کشورهای یاد شده می‌توانند، آن پیوندها را زنده و تقویت نمایند، و در راستای اهداف شان به حرکت در آورند. در درون طالبان نیز آن گروه به دو دسته‌ی عمده‌ی، طالبان پشتون و طالبان غیر پشتون تقسیم می‌شوند. این تقسیم بندی با توجه به تمامیت خواهی و برتری جویی طالبان پشتون تبار، طالبان تاجیک و ازبیک را خشمگین نموده، بعید نیست که روزی تجربه ی قیام افسران شمال در برابر رژیم دکتر نجیب الله تکرار گردد.
از همین حالا صف بندی مشخص میان طالبان پشتون آشکار و  هویدا است، یک دسته تحت زعامت ملا عبدالغنی برادر که بصورت عمده از مناطق جنوبغربی افغانستان اند، فعالیت دارند، دسته ی دومی را سراج الدین حقانی که وزارت امور داخله ی آن ها را مدیریت می دارد، قرار دارند. این دو دسته هم از نظر قومی و هم از نظر پشتوانه ی خارجی از همدیگر تفاوت دارند. ملا برادر به درانی ها تعلق می رساند و حقانی نسب اش به غلزایی ختم می‌شود. اولی مورد حمایت و مهره‌ی مورد نظر ایالات متحده‌ی امریکاست، و دومی روابط تنگاتنگی با دولت پاکستان دارد. این شگاف، عمق آسیب پذیری امارت اسلامی (!) طالبان را بازگو می‌دارد.
ج. ساختار
از نظر ساختاری نزدیک‌ترین نظامی به اداره‌ی طالبان، جمهوری اسلامی ایران است، که در راس هردو رهبر قرار دارد. رهبر طالبان که ملقب به امیر المومنین می‌باشد، بسیاری از منسوبین آن گروه ملا هیبت الله آخوندزاده را رهبر همه‌ی مسلمان‌ها می‌شمارند. ویژگی منحصر بفرد ساختار تشکیلاتی طالبان در این است که رهبر طالبان در قندهار به امر و نهی می‌پردازد، و شورای وزیران آن‌ها در کابل، پایتخت افغانستان مستقر اند. از میان 29 عضو کابینه‌ی حکومت طالبان 2 تن تاجیک، 2 تن ازبک و بقیه همه‌ی آن‌ها پشتون‌تبار اند.
چون گروه طالبان در جریان جنگ تاسیس و رشد یافته است، اکثریت قاطع و منسوبین طالبان سابقه‌ی نظامی گری دارند و بصورت طبیعی قدرت در دست نظامیان آن گروه می‌باشد. و این در حالی است که افراد مسلح بویژه سر دسته‌های طالبان، تام الاختیار اند، نه نیازی به قضا دارند، و نه ضرورتی به مدعی العموم. درجات آن‌ها بر اساس سوابق عضویت شان در تحریک طالبان ارزیابی می‌گردد، آن‌هایی که یکی از اعضای خانواده‌های شان در جنگ طالبان کشته شده اند، از اعتبار و مقام رفیعی برخودار می‌باشند، حافظ قرآن، دانش آموخته‌های مدارس دینی که بنام‌های ملا و مولوی یاد می‌شوند، از دید آن‌ها قابل حرمت می‌باشند.
همه‌ی افراد مسلح طالبان از صلاحیت و اعتبار یک‌سان بهره‌مند نیستند، نسبت آن‌ها به قوم معین، جایگاه شان را مشخص می‌سازد، هرگز یک طالب بدخشانی با طالب قندهاری یکی نیست. قندهار مرکز معنوی و سیاسی طالبان به حساب می آید، بعد از آن سایر ولایات پشتون نشین قرار دارد.
نگاه ژرف به ساختار تشکیلاتی تحریک طالبان نشان می‌دهد، که این گروه دارای تشکیلات چندین ملیتی است؛ ناظرین معتقد اند که حدود 20 گروه تندرو اسلامی متعلق به کشورهای مختلف در افغانستان حضور دارند. کشته شدن ایمن الظواهری در قلب شهر کابل مبین این ادعاست. پاکستان اصرار دارد، که طالبان پاکستانی در افغانستان پایگاه دارند و از جانب تحریک طالبان افغانستان حمایت می‌شود. روسیه و جمهوری‌های آسیای میانه رد پای مخالفان مسلح خود را در شمال افغانستان بازگو می‌بینند. این حضور نه حالت بشر دوستانه دارد و نه به گونه ی سری و مخفی زندگی می‌کنند. هر یکی از این گروه‌های افراطی دارای پایگاه و تجهیزات جنگی می‌باشد، که خود نشان دهنده پیوند استوار میان تحریک طالبان افغانستانی و سایر گروه‌ها می‌باشد، بدین ترتیب بعید است، که طالبان با حفظ روابط «برادرانه»با گروه‌های تندرو اسلامی متعلق به سایر کشورها، رضایت و حمایت کشورهای منطقه را جلب بدارد، و روابط دوستانه‌ای برقرار بدارد.
نتیجه
افغانستان برای بار دوم است، که حاکمیت طالبانی را تجربه می‌کند، بار اول طالبان بر 85 تا 90 در صد از قلمرو افغانستان تسلط داشتند و برای 5 سال در قدرت باقی ماندند، حالا که بر سراسر این کشور حاکمیت خود را گسترده اند؛ چه سرنوشتی به استقبال آن‌ها نشسته است؟ جالب این جاست که بار نخست سه کشور از جمله پاکستان، عربستان و امارت متحده عربی،« امارت اسلامی» (!) طالبان را برسمیت شناخته بود. اما رفتار و کردار تحریک طالبان در حال حاضر جرات همه کشورها و نهادهای بین المللی را سلب داشته است، و هیچ یکی از آن‌ها جرات برسمیت شناختن آن گروه را نیافته است. در این پژوهش فرض ما بر این بود، که«امارت اسلامی» (!) طالبان در افغانستان شانسی برای بقا ندارد.
وجود فاصله میان طالبان و مردم افغانستان از یک‌سو، چنددستگی و تفرقه در درون خود شان حدس ما را تقویت می‌دارد. اگر تحریک طالبان این توان را می‌داشتند، که در دیدگاه‌های خود نسبت به زنان، رسانه‌ها، نهاد‌ها و قوانین بین المللی تجدید نظر می‌داشتند، پژوهش‌گر را متردد می‌ساخت، که در آن  صورت جهان سرانجام به واقعیت طالبان تن خواهد داد، اما سرسختی و پافشاری این گروه بر عقاید و باورهای دیرینه شان در امر دولت داری به دور از حضور نمایندگان مردم افغانستان زمینه‌ی زوال آن‌ها را مساعد کرده است. در حال حاضر بدون تردید، بر سراسر افغانستان تسلط دارند، اما بر جغرافیا نه در اذهان و قلوب مردم.
تمرکز قدرت سیاسی در دست یک قوم و آن یک قشر ( ملا ) کار قناعت بخشی مردم را در درون کشور و راضی سازی نهادهای بین المللی درخارج را دشوار کرده است، بنابراین بعید است، کشوری، آن هم افغانستان بریده از جهان بتواند، تاب بیاورد و در انزوای کامل به حیات خویش ادامه بخشد. عدم مسوولیت پذیری امارت طالبانی با گذشت هر روز، موجب نگرانی بیشتر کشورهای منطقه شده است و برای آن‌ها ادامه این وضعیت بسی دشوار خواهد بود. رسانه‌های غربی، که تا دوسال قبل از تغییر دیدگاه طالبان سخن می‌راندند، با ظهور کارنامه‌های جدید طالبان، جایی برای توجیه‌گری آن‌ها باقی نگذاشته است. این همه وقتی در کنار هم ردیف می‌شوند، سخن از زوال امارت اسلامی (!) طالبان در افغانستان می‌گوید.
هرچند رسانه‌ها فراوان در مورد طالبان گزارش می‌دهند، اما بخاطر نبود فضای مناسب برای کار روزنامه‌نگاری بسیاری از گزارش‌ها ناقص، گاهی گزینشی و غیر حرفوی نشر می‌شود، که شناخت رویدادهای واقعی از حوادث جعلی گاهی دشوار می‌گردد. با وجود آن، نویسنده‌ی این سطور نبشته حاضر را یک گام ابتدایی در شناخت آینده طالبان پنداشته، انتظار دارد، که محققان و صاحب‌نظران دیگر بتواند، ماهیت طالبانیسم را بشگافند، پرده از چگونگی پیوند قرائت دیوبندی از اسلام و فرهنگ قبایلی بردارند. این شاهکار پاکستان است، که چگونه سیاست‌های امنیتی خود را در وجود این پدیده گنجانیده است.

منابع

  1. تارر، احمد رضوانی ( 1401) پروژه طالب‌سازی در افغانستان با روایتی از کرنیل امام. مترجم، علی یوسفزی. انتشارات بنیاد شهید احمد شاه مسعود.
  2. حقانی، شیخ عبدالحکیم ( 1401) امارت اسلامی افغانستان، مترجم، دکتر محمد صالح مصلح. انتشارات شاهمامه

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا