معرفی کتاب

به مساحت قوطی گوگرد؛ روایتی برای تاریخ

نویسنده: ایاز رحمانی

کتاب «به مساحت قوطی گوگرد؛ روایت‌‌هایی از خاک و خون» که حدود سه هفته قبل به‌صورت مخفیانه در کابل منتشر شد، روایتی است برای تاریخ و برای نسل‌های پس از ما. نویسنده این کتاب «عزیز نیکیار» که چندین سال تجربه‌ی کار خبرنگاری و ترجمانی نیروهای خارجی را در نا امن‌ترین مناطق افغانستانِ دوران جمهوریت دارد، بخشی از دیدنی‌ها و تجارب‌ش را به‌شکل کتابی درآورده تا باشد در حافظه‌ی تاریخ بماند.کتاب قطوری نیست؛ اما بومی بودن روایت‌ها و چیره‌دستی نویسنده در طرز نوشتار آن، می‌تواند این کتاب را برای نسل‌های پس از ما ماندگارسازد. هرچند به گفته‌ی بزرگی تاریخ به‌همان‌اندازه که آموزگار گشاده‌دستی‌ست، فراموش‌کار و بی‌تفاوت هم هست و بسیاری از آن‌چه را که می‌توانسته میراث امروز ما باشد، در خود دفن کرده است.
نام کتاب «به مساحت قطی گوگرد» برگرفته از یکی از روایت‌های درون آن است. نویسنده با قلم روان و چینش کلمات به‌صورت استادانه، با نگاه بومی، چشم‌دیدهایش را روایت کرده است. بی‌جا نیست اگر بخشی از متن کتاب که عنوان آن نیز برگرفته شده از همین روایت نویسنده است را در اینجا بیاورم.
«ما در قطعه‌های کوچک زمین‌های مان اندوه را با اشکال هندسی متفاوتی دیده‌ایم. اندوه در سرزمین ما رسم‌الشکل‌های گوناگونی دارد. من در عصر یک روز بلند، در یکی از همین قطعه‌های زمین، در هلمند؛ اندوه را در یک مکعب مستطیل کاغذی در دستان لرزان زنی دیده‌ام که درد فراوانی از پیکر بی‌جان فرزندش بر دل داشت. فرزند شاخ و شمشادش که چند ساعت قبل از عصر برای دیدن کُشتی پهلوان‌ها تنها تفریح آن بخش از زمین رفته بود، بی‌خبر از این‌که در مذهب آدم‌های آن قطعه از زمین، نه‌تنها رقص، نه تنها آواز، نه تنها صدای کفش دختران جوان؛ بلکه کُشتی مردان پهلوان نیز حرام است. یک نفر از اهالی آن قطعه‌ی کوچکِ زمین خود را در میدان پهلوانی چنان بر زمین زدو انتحار کرد که اندوه بار دیگر مجال یافت تا خود را برای هرکسی به شکل هندسی  مختلفی به نمایش بگذارد و زمین را و جهان را به قطعه‌های کوچک‌تری تقسیم کند، حتی به مساحت قطی گوگرد.»
در همین روایتی از کتاب، نویسنده حکایت زندگی زن هلمندی را نقل کرده است که عکس تنها فرزند دلبندش را درون «قوطی گوگرد» نگه‌ می‌داشت. فرزندی جوان‌مرگی که در یکی از حملات انتحاری گروه طالبان در هلمند جان باخت و مادرش را در سوگ همیشگی نشاند.

بومی بودن روایت‌ها

یکی از نکات مثبت این کتاب، بومی بودن روایت‌های آن است. نویسنده، به‌گونه‌ای به روایت‌ها پرداخته که هر خواننده افغانستانی با خواندن آن، حس هم‌ذات پنداری می‌کند و پیش درآمد‌های هر روایت، خواننده به یاد این «جانا سخن از زبان ما می‌گویی» می‌اندازد.
این‌که روایت‌ها چقدر عینی اند، بر می‌گردد به نویسنده؛ افغانستان پر است از حکایت‌های ناگفته‌ی این‌چنینی، حکایت‌های جان‌سوزی که دل سنگ را آب می‌کند. اما نحوه‌ی پرداختن به این روایت‌ها و تبدیل آن به محتوا چه متنی،  صوتی یا تصویری، مهم است که باید بومی و عینی‌گونه ارایه شود؛ نه در قالب‌های تخیلی. چیزی‌که می‌توان گفت در این کتاب تا حد توان رعایت شده، اتفاقاتی که در قالب متن به خواننده ارایه شده است.
پل ریکور، اندیشمند فرانسوی، مفهوم متن را به کل تجربه‌ی زندگی (کنش اجتماعی، تاریخ، ادبیات، هنر و …) بسط می‌دهد و بر آن است که در هر حوزه‌ای که مشغول باشیم، آن حوزه با واسطه‌ی متونی برساخته شده و می‌شود. پیوند ما با متون، کنش‌مند است و او آن را نوعی «خوانش» می‌داند. هر متنی به شیوه‌های مختلف معنای حقیقی (یا تأویلی) خود را پنهان می‌کند، و هرمنوتیکِ کنش می‌تواند آن معنا را بر‌سازد و آشکار ‌کند. حتی خود زندگی را هم می‌توان «خواند» و این «خوانش» آشکار می‌کند که زندگی هم نوعی روایت است، و هدف اخلاقی ما این است که کاری کنیم داستانِ زندگی‌مان داستان مطلوبی باشد. به این ترتیب ریکور بدون آن که امر واقع را موهوم فرض کند، مرز میان امر واقع و امر ساختگی را متزلزل می‌یابد و بر تضاد سنتی میان تئوری و پراکسیس (نظریه و عمل) فائق می‌آید یا آن را رد می‌کند.
از نظر ریکور، متن (هر متنی) چیزی درباره‌ی جهان می‌گوید. متن، نوعی فراتابی یا فرافکنی جهان است. معنای متن چیزی نهفته در درون آن نیست، بلکه امری است موقعیت‌مند که ما را به عمل وامی‌دارد، به نوعی تفحص یا درگیری؛ و این تعامل به نوعی دگردیسی منجر می‌شود. به عبارت دیگر کنش ما عبارت است از «بازپیکربندی ‌کردنِ» متن، چه متن ساختگی باشد و چه به جهان واقع تعلق داشته باشد.
در اخیر، می‌خواهم خاطرنشان سازم که چاپ این کتاب در افغانستان، در شرایطی که این کشور در یک اختناق فکری کامل به‌سر می‌برد و نظام حاکم هیچ‌نوع دگر اندیشی را بر نمی‌تابد، خود بهترین نوع مبارزه است. آن‌هم روایت‌هایی از ظلم طبقه‌ی حاکم که در بیست سال گذشته تا توان داشتند خون به کام مردم افغانستان کردند و اکنون هم با زور چماق بر مردم حکومت می‌کنند.
هیچ روایتی بی‌کم و کاست نیست و هیچ نوشته‌ یا اثری عاری از نقض نیست. من در این نوشته به نقد این کتاب نپرداختم؛ زیرا سواد آن‌چنانی نقد را ندارم؛ بنابر این، این امر را واگذار می‌کنم برای خواننده‌های بعدی این کتاب. من فقط خواستم به معرفی این کتاب بپردازم تا جوانان و قلم بدستان دیگری نیز تشویق شوند و این‌گونه روایت‌های را از رنج مردم و درد این سرزمین بازگو کند، تا سندی بماند برای تاریخ و برای نسل‌های بعد.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا