مقالات

امکان اندیشه سیاسی در شرق باستان با مطالعه تاریخی تحلیلی تمدن‌های: بین‌النهرین، هند و چین

نویسنده: دکتر جاوید راحل

بخش چهارم

  1. 2. 3. منو و کاتیلیه: اندیشمندان سیاسی هند باستان
    فضیلت (درمه)، ثروت (ارته)، کام (کامه) و رهایی (مکشه) چهار غایت مهم اند که تمامی کوشش بشر باید در راه وصول به آنها بکار برده شود، و پیگیری یک از آنها باید به یاری دانش دستوری (شاستره) یا شاسترا خاص باشد که هدفش توصیف ماهیت آن و اسباب نیل به آن است. منو سمرتی صاحب مهمترین اثری است که در باره قانون مقدس (درمه شاستره) هند باستان سخن می‌گوید و همینطور آرتا شسترا کاتیلیه همین مقام را در میان سیاست‌نامه ها دارد. منوسمرتی یکی از منابع منظوم در قالب شعر است که به وسیله شاگرد او بریگو برای کسانی که در طبقات اجتماعی به او نزدیک از تشریح شده است. این اثر در حاله‌ای از افسانه و ابهام است که بخش‌های از این اشعار در مهابهارت آمده است. اما بر خلاف ارته شاسترای کاتیلیه اثری منثور است.
    درمه شاستره و آرته شاسترا هردو در باره بشر در اجتماع سخن می‌گویند. اثر نخستین زنده‌گی اجتماعی را از دیدگاه دین و اخلاق بررسی می‌کند و اثر دومی از دیدگاه منفعت، مصلحت و سیاست بحث می‌کند. (راداکرشنان و دیگران، 1382: 103) زمانی که کاتیلیه چنین مطالب را می‌نگاشت «ارته شسترا» نظام کهنِ بود و او به نظریات پنج مکتب گوناگون در باره مسائل سیاسی استناد می‌کند که اکثراً اندیشمندان بی نام و یا گم‌نامی بودند و کاتیلیه بیشتر بر ارج‌گذاری اساتیدش که در بر گیرنده دوازده نویسنده است و از برخی ها یکبار و دوبار نام برده است. متاسفانه اغلب آثاری که کاتیلیه از آنها استفاده نموده است اکنون در دسترس نیستند.
  1. 3. 1. سیاستنامه کاتیلیه: (آرتا شسترا)
    چندرا گوپتا تحت تاثیر اندیشه‌های سیاسی آموزگار و دانشمند معروف که بعداً به عنوان صدراعظم زیرک دربار وی شد یعنی «جاناکیا» که به نام «کاتیلا»یا «کاتیلیه» نیز معروف است. کاتیلیه کتاب معروفی دارد بنام «آرتا شسترا» که در 15 بخش یا کتاب نوشته شده که نام آن «علم مدن» است یعنی علم و رهبری شهرها یا علم سیاست در رابطه با اداره شهرها. یا علم سیاست در رابطه با اداره شهرها. آرتا به معنی ثروت و امکانات دنیایی است و در مفهوم سیاسی به قدرت تعبیر می­شود، شسترا نیز به معنای علم. آرتا شسترا یا هنر حکومت کردن که نوعی اندرز نامه است؛ با هدف حفظ قدرت سیاسی. چاندرا گوپتا پاسخی سیاسی بود به بحران آن روزگار و کتاب آرتا شسترا نیز پاسخی نظری به بحران آن روزگار بود. کاتیلیه ادعا نمی‌کند که علم جدیدی ابداع کرده است؛ به عکس کتاب خود را با این بیانیه آغاز می‌کند که رساله او به کمک و بر اساس سنت‌های موجود در باره سیاست اقتباس شده است. انتخاب کاتیلیه به وجهی است که شأن و منزلت سیاست را به شدت ارتقاء می‌دهد و در واقع راجع به نحله‌ای از تفکر ارائه می‌شود که در چارچوب دارما شسترا یا علم دارما نیست، بلکه سیاست و مدینه مقامی والا رسیده است. وی می‌گوید: تداوم و حفظ زنده‌گی دنیایی به علم حکومت داری (آرتا شسترا) وابسته است. (رجائی، 1390: 199) رساله آرتا شسترا از پانزده کتاب تشکیل شده است. تعلیمات وی احتوا کننده سه بستر است: عناصر جامعه سیاسی، ساختار عملی و تدابیر و عملکرد سیاسی. تبیین عناصر جامعه سیاسی: 1. سلطان، 2. وزیر، 3. سرزمین، 4. خزانه، 5. ارتش و 6. متحدان که درین میان مهمترین عنصر در میان همه عناصر سلطان است که این عنصر در مرکز قدرت قرار دارد. و تبیین ساختار عملی دولت عبارتند از: 1) قوه امور اداری، 2) قوه امور قضائی و 3) قوه امور اجرائی.
    چاندراگوپتا ساختار اداره قدرت خود را بر اساس توصیه‌های کاتیلیه استوار کرده بود و نخست وزیر یا کارگذار مهم نظام سلطنتی نیز خود فیلسوف سیاسی بوده است. در امور اداری مسایل دیوان سالاری و غیره را پیش می‌برد. در بخش قضاوت که خود سلطان حضور می‌داشته باشد. در بخش اجراأت و نظارت بر اجراأت درین نهاد سلطنتی می‌باشد. در خصوص تدابیر و عملکرد سیاسی نیز مطرح می‌کند که تدابیر و عملکرد سیاسی بیشتر بر دو جنبه استوار باشد: 1. سیاست‌گزاری داخلی 2. سیاست گزاری خارجی
    در سیاست‌گزاری داخلی شاه قدرتمند باید باشد تا بتواند خارهای سلطنت و مزاحمت‌های که برای سلطنت وجود دارد را دور کند، پاداش هرکس را متناسب با خودش برایش بدهد، یعنی عده‌ای باید تنبه شود عده‌ای دیگر بایست پاداش داده شود. اما در بخش سیاست خارجی چنین مطرح می‌کند که یک سلطان باید موقع شناس باشد، ببیند که کدام موقعیت برایش مفید است سیاست خارجی خود را خیلی جذمی طرح نکند بلکه چند حالت وجود دارد که سلطان باید آن حالت‌ها را بر گزیند: 1. حالت صلح، 2. حالت جنگ، 3. موضع سکوت، 4. آماده سازی برای تهاجم، 5. جلب حمایت و 6. سیاست دو چهره است. و شاه نظر به شرایط سیاست اتخاذ کند.
    کاتیلیه در کتاب یازدهم از ارتا شسترا موضوع حکومت‌های جمهوری را مطرح می‌سازد، اما تمایل ایشان بیشتر به حکومت پادشاهی دارد. کاتیلیه در باره منشاء حکومت قانون خاص را مطرح می‌سازد، یعنی ماهی کوچک به وسیله ماهی بزرگ بلعیده می‌شود، و مردم خود تحت ستم قرار داشتند، در مقابل 6/1 محصول و 10/1 در آمد تجارت، حکمران را حاکم بر سرنوشت خود می‌گردانند تا از بی عدالتی جلوگیری کند. (پیرویان، 1381: 229) کاتیلیه از سنتی گذارش می‌دهد که مطابق آن انسان‌ها طبق قانون خاص (قانون ماهی) فوق‌الذکر در عذابند، همداستان شدند تا یوسوته منو پادشاه شود. او تأکید می‌کند: که «در غیاب شاه، نیرومندان افتادگان را می‌بلعد، حال آنکه در پرتو حمایت او، افتادگان از گزند نیرمندان مصئونند.» (راداکرشنان و دیگران، 1382: 107) این نظریه در باره مبدأ حکومت و دولت همانند نظریه قرارداد اجتماعی حکومت به شیوه توماس هابس است و بدین ترتیب می‌توان گفت که کاتیلیه یکی از نخستین بنیانگذاران قرارداد اجتماعی بوده است.
    از نظر کاتیلیه حکمران کامل کسی است که ویجی گیشو یعنی مشتاق فتوحات تازه باشد. او سه نوع حکمران کشور گشا را معرفی می‌کند:
  2. «درمه ویجه یین» یعنی کشور گشایی با فضیلت، چنین حکمرانی تنها به این اکتفا می‌کند که فرمانروایی اش به رسمیت شناخته شود.
  3. «لوبهه ویچه یین» یعنی کشور گشایی آزمند، که در پی زمین بیشتر و ثروت بیشتر است.
  4. «اسوده ویجه یین» یعنی کشور گشایی شریر که مایل است همه چیز فرمانروایی مغلوب را تصاحب و فرمانروا و خانواده اش را نابود سازد. (پیرویان، 1381: 230)
    کاتیلیه و هم چنان منو صلاح مملکت را به صفات شخصی و رفتار پادشاه وابسته می‌دانند و برای جانشین پادشاه قوانین دقیق گزینش و آموزش متناسب را وضع می‌کنند. از طرفی باید شاه در دسترس رعایا باشد، چاره اندیشی شاه ناشی از زیرکی وی باشد و تلاش رمز موفقیت او خواهد بود. سعادت رعایا، سعادت پادشاه است و خیر آن خیر دولت لذا خیر او در سایه خیر رعایا خواهد بود. (راداکرشنان و دیگران، 1382: 110)
  5. اندیشه سیاسی در چین
    دنیس دیدرو در مورد چینیان می‌نویسد: «این قوم از لحاظ قدمت تاریخی، هنر، هوش، خرد، سیاست و فلسفه دوستی، از سایر اقوام آسیایی برترند و به گفته برخی از مولفان: در این موارد با منورترین اقوام اروپایی برابری می‌کنند.» (دورانت، 1378: 474) سنت‌های شعری آنان به (1700) سال قبل از میلاد می‌رسد. فلسفه کهنسالی دادند که گرچه خیال آمیز است، عملی است و گرچه ژرف است، دریافتنی است. (دورانت، 1378: 475)
    از بقایای «انسان پکن» چنین بر می‌آید که میمون انسان‌نما از گذشته دور در چین وجود داشته است. چین را بهشت تاریخ‌گذاران خوانده اند بر علاوه این صدها و هزاران تاریخ نگار و وقایع نگار تمام وقایع این کشور را ثبت نموده اند اما به حوادث قبل از 766 قبل از میلاد به هیچ وجه در این کشور نمی‌توان اعتماد کرد. گرچه تاریخ نویسان چینی روایات وقایع شان را به صورت اغراق آمیزی تا (3000) سال قبل از میلاد می‌رسانند. ولی از از نظر اعتبار اسناد تاریخی به هیچ صورت قبل از (766) هیچ‌گونه تفکیکی میان حقیقت و افسانه را نمی‌توان تشخیص داد. داستان آفرینش جهان در چین همانند سایر کشورها از ریشه میتالوژیک مشترکی آب می‌خورد.
  6. 1. نخستین تمدن چین
    تاریخ حقیقی چین با حکمرانی دودمان «چو» آغاز می‌شود که از سال (1122) قبل از میلاد آغاز گردید. همچنان برخی از متفکران تاریخ اندیشه سیاسی باور دارند که دوره‌های اصلی اندیشه در چین از زمان کنفوسیوس در حدود قرن ششم قبل از میلاد آغاز شده است. «تا آنجا که به فعالیت‌های فکری دو سر زمین چین و یونان مربوط است، این دوره که عموماً دوره صد مکتب خوانده شده است، شباهت فراوانی به دوره تقریباً معاصر خود در تاریخ یونان دارد. مسائل فلسفی گوناگون مطرح شد، حجت‌ها اقامه گشت، تفکرات تعالی یافت و راه حل‌ها پیشنهاد شد.» (راداکرشنان و دیگران، 1382: 569)
    حکومت‌های ملوک‌الطوایفی هزار سال سیستم و نظام سیاسی چین را تعیین کرد و این دوره توسط سیستم کشاورزی نشئات گرفت. کم کم زمینه‌های نظام فئودالی را فراهم شد. بدین ترتیب کم کم درگیری میان دولت‌شهرهای مجزا اتفاق افتاد و امارت «چی» شالوده‌ای نظام اجتماعی سراسر چین را فراهم ساخت و امارت «چین» نامی شد که سرتاسر سر زمین یک‌پارچه را در بر گرفت. جالب است که نام کشور چین در همین عصر دودمان چو از امارت نشینی به همین نام (چین) مبدل شد؛ که به جز خود چینائیان تمام مردم جهان آن کشور را به همین نام می‌شناسند در حالی که خود چینی‌ها این اسامی را تا حال بکار می‌برند: 1. تی‌ین هوا یعنی زیر آسمان، 2. سهای یعنی میان چهار دریا، 3. چونگ کوئو یعنی ملک میانین، 4. چونگ هوا کوئو یعنی ملک گل اذین میانین و 5. بنا به فرمان رهبر انقلابی چین مائو به نام چون هوا مین کوئو ملک گل آزین مردم خوانده شده است.
    در دوره دودمان چو افسانه‌ها جای شان را به زنده‌گی واقعی دادند قوانین مملکت وضع و اداره آن منظم صورت گرفت. پیوندهای اجتماعی تعریف دقیق پیدا کرده و همچنان منجر به گسترش پاتریمونیالیسم گردید. رشد اشرافیت به صورت دو گانه یعنی اشرافیت سابقه و در کنار آن اشرافیتی که بر اساس شاسیتگی در امر تجربه و آموزش‌های بنیادی به دست آمد ساختار نظام اجتماعی و سیاسی را شکل دادند. واحد اجتماع از سامان یافتن خانواده‌ها ایجاد گردید طوری که ریاست هر خانواده‌ای به دوش پدر بود و مردم در باز تعریف روابط میان اجتماعی باید وظایف شان را می‌شناختند.
  7. 1. 1. نهادهای سیاسی دوره چو و نحله‌های فکری چین باستان

1) نهادهای سیاسی
مهمترین نهاد سیاسی قدرت متمرکز خاقان بود که در پاسخ به پرسش چه کسی باید حکومت کند؛ طرح شده بود. به شخصی که مسئول حکومت بود «هوانگ تی» می‌گفتند و منظور از آن کسی بود که از فضایل کامل برخوردار بود و توانست بر اساس قواعد آسمانی حکومت کند زیرا همه چیز می‌بایست بر اساس قوانین آسمانی باشد. در مدرسه سلطنتی، امپراطورهای آینده از آشنائی مستقیمی با برخی از ملوک محلی برخوردار می‌گردیدند و مصاحبت طولانی در جوانی در پایتخت قدر مسلم احساس عصبیت و همبستگی حکام محلی را با خاندان سلطنتی تقویت می‌نمود. دو نهاد مهم در عرصه سیاست شکل گرفت، یکی نهاد شهریاری و دیگری نظام پیچیده تربیتی برای پرورش گروهی که شایستگی برای تنبه شدن داشتند. نظام دیوان معروف به «مندرین» در تاریخ چین از همین نخبگان شکل گرفت. مندرین از کلمه سانسکریت منترین (mantrin) به معنای مشاور یا وزیر آمده است. (رجائی، 1390: 218)

2) نحله‌های فکری
نحله‌های فکری متعددی بروز نمود که از همه معروف‌تر و ماندنی‌تر چهار مکتب بود که تا امروز زنده‌گی چین را تحت‌الشعاع قرار داده است. این چهار مکتب و بنیان گذاران آن‌ها عبارتند از: 1. کنفوسیوس و مکتب فرهیختگان؛ 2. لائوتسه یا (لائودوزو) و مکتب دائوئیسم؛ 3. مودوزو و موئیسم و 4. هان فی دوزو و مکتب قانون. اصولاً اندیشه در چین باستان از زمان پیدایش و سپس تحول و تکامل آن ریشه و اساس سیاسی دارد؛ چون در نهایت حوزه عمل آن به انسان و رابطه اش با اجتماع و دستورالعمل زنده‌گی روزمره اجتماعی اختصاص دارد. نکته دیگر این که اندیشه چینی فاقد پیچیده‌گی و مفاهیم بغرنج علمی برای درک و فهم است، چون این اندیشه دارای جنبه‌های عملی است و بسان آب زلالی است که در مسیر خود ماسه و سنگریزه‌های جویبار را هم به روشنی می‌نمایاند. چین باستان تنها سرزمین یا تمدنی است که اندیشه‌اش مبتنی بر اصول حقیقی و واقعی زنده‌گی روزمره بوده و فاقد ریشه آئینی است. (پیرویان، 1381: 248)
برای اهل تفکر در چین غایت تفکر کشف رمز و راز عالم هستی نیست، بلکه غرض تاثیری است که تفکر بر زنده‌گی می‌گذارد تا برای بهبود وضع بشر استفاده شود. هدف اساسی فلسفه چینی اصولاً این نبوده است که جهان را درک کند، بلکه هدفش به عظمت رساندن آدمی است این ارتقاء شان و منزلت بشری دو پیامد به بار آورد؛ نخست: فلسفه چینی عملگرا و انسان گرا شد، دوم: فلسفیدن راز هستی و کشف فلسفه وجود نیست. اندیشه چین به جای رسیدن به حقیقت از طریق هدف دیگر نحوه نگرش‌ها به عنوان نا درست به دنبال این است که حقیقت را از طریق نگرش‌های متعدد کشف کند، زیرا همه این نگرش‌ها را جزیی از حقیقت می‌داند. این تمایل روحیه چند گرایی و کثرت را که منجر به تساهل و تسامح گردید تشویق می‌کند. تساهل عملی به دین دلیل چنان مقام استواری دارد که چینی‌ها معقتد به دو نیروی ظاهراً متضاد ولی عملاً متقابل یین یانگ هستند. منظور از آن نیروی است که باعث حرکت و زندگی می‌باشد. یانگ نیروی مذکر و دارای فاعلیت است و حرارت و نور از آن منبعث می‌گردد و در ضمن جهت مثبت عالم را تعیین می‌کند. یین نیروی مونث و توان انفصال و مبداء باروری و فراوانی است.
چینیان اهمیت فراوانی به جزئیات می‌دادند و موضوعات و مطالب همآهنگ با شیوه ملموس فکری خود را مطرح می‌ساختند. آنان شیفته کثرتی بودند که به شکل عینی تجسم یابد، بینش آنان بر پایه ادراکات حسی موجب شده بود به جای این که در باره قوانین وحدت انتزاعی مفروض اشیاء حساسیت نشان دهند به تنوع رویدادها حساس باشند و تنوع را به جای تشابه شاخص قلمرو رویدادها قرار دهند. (پیرویان، 1381: 253)

  1. 2. مکاتب و اندیشمندان سیاسی
  2. 2. 1. تائوئیسم
    «تائو» یا «دائو» ابدی و بینام است. زیرا تائو منشاء همه چیز است. آن چه نام ندارد، آغاز آسمان‌ها و زمین است، به همین جهت آن را «تائو» می‌خوانیم که نام نیست بلکه القاء کننده طریقت است و نشان دهنده یک حالت انسان با زمین هماهنگ است. تائو با راه طبیعت هماهنگ است. «ته» به معنی نیرو، هنر زنده‌گی و به عبارتی عین خود بودن است. برای این که طریقت با تائو تحقق یابد، باید با آن همآهنگ بود و همین ماهیت و کمال فرد ته است. هرکس در جهت بهبود چیزها گام بردارد آن‌ها را از دست می‌دهد. تائو در حقیقت به جای اندیشیدن، نیاندیشیدن است این مکتب هر آنچه با عقل و استدلال به دست می‌‌آید را اموری کم مایه می‌دانست و یافتن راه زنده‌گی در ساده‌گی و استغراق در طبیعت می‌داند. هرچه دامنه دانش افزوده گردد بر شمار اراذل افزوده می‌شود؛ بنابرین مکتب تائو بیشتر جنبه عرفانی و شهودی دارد تا روشنفکرانه و عملی.
    هم‌چنان تائو دو وجه دارد یک وجه ناموس و راه اشیاء است و دوم به عنوان تائوی حیات یا دینامیک که به ناموس رفتار تعریف می‌شود. و به تعبیر لائوتسه هردو وجه تائو در حقیقت یکی بیش نیست و هردو آهنگ متوازن بخشی از آهنگ عالم و جوهر هستی است و چیزی مانند مونادولوژی اسپینوزوا و یا برابری با مفهوم مطلق‌گرایی به تعبیر هگلی را افاده می‌کند. که تمام جزئیات در آن مستهلک می‌شوند.
    همانطور که گفته شد: «دائوئیسم» نیز اصطلاحی غربی به معنای مبهم است. گفته می‌شودکه این کلمه معادل دو اصطلاح چینی، دائوچیا و دائوچیائو است. با اینکه این هردو اصطلاح کلمه دائو را در خود دارند، ولی مفاهیم آنها بکلی متفاوت است. دائوچیا بر فلسفه و دائوچیائو بر دین دلالت می‌کند. تعلیمات دائوئیسم در مقام فلسفه و تعلیمات دائوئیسم در مقام دین نه تنها متفاوت، بلکه متضاد هستند. دائوئیسم در مقام فلسفه، عقیده پیروی از طبیعت را تعلیم می‌دهد، حال آنکه دائوئیسم در مقام دین عقیده عمل علیه طبیعت را موعظه می‌کند. (راداکرشنان و دیگران، 1382: 581)

لائوتسه (لائودزو)
لائوتسه یا استاد کهن که نام اصلی او «لی» است و کتابی نوشته است بنام «تائو و ته» طوری که گفتیم فلسفه تائو قبل از لائوتسه وجود داشته است. عقایدی که به وسیله لائوتزو بیان شده نماینده کوششی است برای آشکار کردن قوانین نهفته تغییرات. چیزها در جهان تغییر می‌کنند، ولی قوانین که در تغییرات نهفته است، بلاتغییر باقی می‌ماند. اگر آدمی بتواند این قوانین را دریابد و اعمال خود را با آن‌ها همآهنگ سازد، می‌تواند همه چیز را به سود خود کند. در او مفهوم دائو اهمیت فراوان می‌یابد معنی دائو راه است اما در آئین تائویی این مفهوم را نام ناپذیر است بلکه دائو به مفهوم چیزی که همه چیزها به واسطه آن هستی می‌یابند. اما خود آن چیزی مشخص نیست بلکه مفهوم هستی و نیستی در تائو موجود است.
بنابر درک لائوتزو همه چیز از تائو میآید. وقتی چیزها وجود داشته باشند، قوانینی که بر تغییرات چیزها حکومت می‌کنند، نیز وجود دارند. اساسی‌ترین آن‌ها «دگرگون شدن حرکت تائو است.» منظور این است که اگر چیزی چند صفت به افراط رفته داشته باشد، این صفات بلا استثنا مبدل به تضادهای خود می‌شوند. (راداکرشنان و دیگران، 1382: 586)
در اندیشه سیاسی لائوتسه معقتد است که روشنفکر دولت را به خطر می‌اندازد، زیرا در قالب قوانین می‌اندیشد و حتی می‌خواهد جامعه را انتظامی هندسی بخشد. بدین ترتیب قوانین، آزادی و شور اعضای جامعه را از میان می‌برند. ساده دلی که در آزمایش‌های شخصی خود لذت و نشئه کار مقرون به آزادی را دریافته است، اگر به قدرت برسد برای جامعه خطر کمتر دارد، زیرا نیک می‌داند که قانون چیزی خطرناک است. و بیش از فایده خود، ضرر می‌‌رساند. این چنین فرمانروا، هرچه بتواند کمتر در زندگی مردم دخالت می‌کند و در جریان رهبری، انسان‌ها را به تکلیف و پیچیده‌گی سوق نمی‌دهد، بلکه آنان را به حیاتی متعارف و بی پیرانه، که مطابق جریان بی تصنع و سالم طبیعت سیر می‌کند، می‌کشاند و حتی کتابت را کاری اهریمنی و مایه پریشیدگی می‌شمارد و کنار می‌گذارد. در وضعی این‌گونه است که انگیزه‌های اقتصادی –شوق نان و عشق- که در کالبد مقررات مقید نشده اند، خود به خود چرخ حیات را با حرکتی ساده و سالم خواهند گردانید. (دورانت، 1378: 484)
او به نحوی به خود نیروی محرک طبیعت که به عنوان یک عامل تعیین کننده‌گی نگاه می‌کرد و به نحوی با فرایند طبیعت همنوائی دارد. در جای آمده است که «هیچ کاری نخواهد کرد، و مردم خود بخود دگرگونی خواهند پذیرفت؛ آرامشی را بر خواهد گزید، و مردم خود به راه صلاح خواهند رفت.» او می‌گوید: «بخود رنجی نخواهم داد و مردم به خودی خود بی نیازی خواهند یافت، چاره جویی نخواهند نمود و مردم خود به سادگی ابتدائی خواهند رسید.» (دورانت، 1378: 484) منظور از اندیشه سیاسی در نظریه لائوتسه، حکومت محدود یا حکومت لا اقل بود، تأکید بر زیبائی و نیکی و کمال طبیعت موجب شد که فرد از غالب سنت حاکم جدا شود و خود راه سلوک طریقت مقدس حرکت کند. از سوی دیگر نوعی دولت ستیزی در معنی آنارشیسم مدرن را تبلیغ می‌نمود.
دیده می‌شود که چقدر این آئین به ساده‌گیری زنده‌گی اهمیت داده است. این نوع نگرش که ارزش اصلی را به طبیعت داده است ما را به یاد ژان ژاک روسو اندیشمند پیشا انقلاب کبیر فرانسه و یکی از بنیان گذاران مکت رومانتیسم فرانسه در عصر جدید می‌اندازد. روسو نیز طبیعت را نسبت به تمدن ترجیح می‌دهد. همچنان که مراد از طبیعت نزد لائوتسه تکاپوی طبیعی است، او یکسره طبیعت را از تمدن جدا می‌کند. به تعبیر لائوتسه غوغای پر تحرک طبیعت بخشی از هستی عرفانی سکون طبیعت است و اینطور هرچه هیاهوی بیشتر باشد آهنگ نامتوازن باعث آشوب و بدر شدن از راه درست و مستقیم طبیعت می‌شود. به این دلیل است که او حرکت‌های روشنگرانه و دانش اندوزی را کاری بیهوده می‌شمارد.
راه حل لائوتسه برای رهایی از بحران روز جامعه معین رها کردن مهندسی اجتماعی است، که به نظر او در حال شکل گیری بود و همان طور که هم شد، زیرا بعداً توسط کنفوسیوس ارائه گردید. پیامدی که اینگونه تبلیغ‌ها و راه حل‌ها داشت، شکل گیری نوع خاص از اندیشه سیاسی بود که اگر توسط خود لائوتسه نه بلکه توسط برخی از شاگردان وی القاء شد. در آئین تائویی سه چهره مهم وجود دارد: یانگ چو، لائو تزو، چوانگ تزو، خلاصه عقاید اصلی یانگ چو چنین است که 1. هر کس برای خود و 2. خوار شمردن چیزها و 3. ارج نهادن به زنده‌گی. طبق تعالیم او هر انسان باید زنده‌گی خود را ارج دهد و چیزها را خوار بدارد و نتیجه آن که هر انسان برای خودش اهمیت دارد.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا