مقالاتسیاسی و اجتماعی

موانع اجتماعی دموکراتیزاسیون در افغانستان

نویسنده: جاوید راحل دانشجوی دکتری تخصصی اندیشه سیاسی

بخش نخست

چکیده

گزار به مردم‌سالاری در افغانستان موضوعی که تا اکنون زیر تاثیر موانع اجتماعی قرار گرفته است. با توجه به عدم شکل گیری و مساعد شدن بستر مناسب سیاسی و اجتماعی مدل‌های نظری ساختارگرایانه، کنشگرایانه و مدل جهانی شدن برای تحقق دموکراسی در افغانستان به بن بست رسید. در این پژوهش از روش‌های گردآوری داده‌ها کتابخانه‌ای، کیفی و در برخی موارد از روش کمی نیز استفاده شده است. و تلاش شده است با توجه به بی طرفی به راهکاری که بتواند به راه برون رفت از سردرگمی نوسان به اقتدار گرایی و دموکراسی در افغانستان نقطه پایان بخشد. روی همین ملحوظ موانعی چون قبیله، سنت، نابرابری، تبعیض، فقر و توسعه نیافتگی، عامل جغرافیایی به عنوان مجموعه عوامل باز دارنده دموکراسی که به انعطاف ناپذیری جامعه پیچیده افغانستان منجر شده مورد بحث و ارزیابی قرار گرفت. و در نتیجه دستیابی به دموکراسی حد اقلی که بتواند التیام دردهای مردم افغانستان باشد به عنوان تنها عامل گزار دموکراتیک توجه شده است.

واژه‌گان کلیدی: دموکراسی، دموکراتیزاسیون، موانع دموکراسی، جوامع پیچیده، دموکراسی حداقلی

مقدمه

طرح مسأله

افغانستان در طول تاریخ چند دوره دموکراسی را حد اقل بشکل صوری تجربه نموده است. اما پس از نفوذ طالبان از فرایند جدیدی از دموکراتیزاسیون را در حال تجربه کردن است. بدون شک باید گفت که دموکراسی در افغانستان مانند هر کشور دیگری می‌تواند بهترین الگوی حکومت برای آن به شمار آید. تنها در جوامع چند قومی است که در محیط دموکراتیک سهم و نقش اقوام در قدرت مشخص می‌شود.

به دلیل پیچیدگی جامعه افغانستان دموکراتیزاسیون به چالش‌ها و موانع جدی مواجه شده است که برخی از این موانع به ساختار اجتماعی افغانستان ارتباط دارد که در این پژوهش ما به دنبال شناسایی متغیرهای مستقلی که منجر به انسداد گزار به مردم سالاری در افغانستان شده، هستیم این متغیرها: موانع و چالش‌های اجتماعی اند که ریشه در ساختار آن داشته و ما در صدد توضیح این موانع هستیم.

فرض ما بر این است که با درک موانع اجتماعی و دریافت راه حل برای فایق آمدن بر این موانع می‌توان به دموکراسی دست یافت. اما پیش از این که به موانع اجتماعی دموکراتیزاسیون بپردازیم در این مقدمه به توضیح مفاهیم اساسی چون دموکراسی، دموکراتیزاسیون امواج دموکراتیزاسیون و هم چنان شرایط ویژه نهادینه شدن دموکراسی به عنوان متغیرهای وابسته این پژوهش خواهیم پرداخت.

مفهوم دموکراسی

دموکراسی مستقیم در اسناد تاریخی یونان که توسط هرودت نوشته شده است از شخصی به نام تانس که اعتقاد به دموکراسی داشت چنین یاد آوری می‌کند: «حکم راندن توده … دارای بهترین جنبه‌هاست و در آن عقل و برابری نهفته است؛ افزون به این، عاری از همه آن تعدی‌های است که شاهان بدان‌ها تمایل دارند». (جی در مکنزی و دیگرا، 1375: 173) دموکراسی (Democracy) معتبر ترین و یکی از جذاب ترین اصطلاحات و واژگانی است که در طول تاریخ معاصر تمام مقام‌های سیاسی در قالب نظام‌های تک حزبی تا جوامع کثرت گرا خودشان را دموکراتیک میخوانند.

نخستین تجربه دموکراسی به آتن بر میگردد که «بصورت مستقیم از حضور شهروندان آزاد آتن در فعالیت‌های سیاسی در یک مقطع در تاریخ این دولت شهر اتفاق افتاد که بیشتر شبیه کانتوم‌های سویس امروزی بودند». (مدنی، 1374: 206) دموکراسی یعنی حکومت گروه‌های حاکم به نفع مردم ادعای که توسط نظام‌های سیاسی کمونیستی شده است. (رابرتسون، 1375: 136) دموکراسی در مخالفت با حکومت استبدادی و خود کامه پدیدار شده اما همه جانبداری آن دیدگاه یکسانی ندارند. برخی از آن‌ها آزادی را هدف عمده حکومت می‌دانند و برخی دیگر برابری را کمال مطلوب دموکراسی تلقی می‌کنند. (عالم، 1387: 294)

دموکراتیزاسیون

دموکراتیزاسیون را فرایند تغییر نظام سیاسی غیر دموکراتیک به نظام‌ها یا ساختارهای دموکراتیک تعریف نموده اند. «در ادبیات امروزی سه نگرش نظری عمده در باب شرایط و زمینه‌های پیدایش دموکراسی مطرح شده است: اول نظریه نو سازی دوم نگرش‌های ساختاری و سوم نظریه‌های مربوط به نخبگان سیاسی به عنوان کارگزاران گزار». (بشیریه، 1387: 16) و هم چنان نظریه جهانی شدن و جوامع جهان سوم با مطالعه متفکران پسا ساختارگرا و پست‌مدرن‌ها و هم چنان دیدگاه هابرماس که از اهمیت مطالعه دموکراتیزاسیون در جوامع پیچیده حکایت دارند.

  1. امواج دموکراتیزاسیون:

امواج دموکراسی تحولاتی است که در یک منطقه یا در سطح جهان به سمت دموکراسی بیشتر رخ می‌دهد و پس از اوج آن دموکراسی قوام پیدا نموده و تابع شرایط زمانی و مکانی می‌شود.

ساموئیل هانتنگتون سه موج دموکراسی را از هم تفکیک می‌کند که: موج اول طی سال‌های 1820 تا پس از جنگ جهانی اول اتفاق افتاد، موج دوم پس از پایان جنگ جهانی دوم تا سال 1960 که برخی از کشورهای دیگر شامل دموکراسی‌ها گردیدند و بلآخره موج سوم از سال 1974 با فروپاشی نظام‌های غیر دموکراتیک اروپای جنوبی، آمریکای لاتین، آسیای شرقی و برخی از کشورهای آسیایی اتفاق افتاد که در اثر آن رژیم‌های اقتدار گرا جای شان را به نظام‌های مردم سالار دادند.

درین میان برخی از مناطق جهان تا اکنون که دهه سوم قرن 21 است، در فرایند دموکراتیزاسیون متاسفانه از کاروان دموکراسی عقب مانده اند که خاور میانه و افغانستان دارای وجوه مشترک آنها از این دسته کشورها به حساب می‌روند. بنا بر این موانع دموکراتیزاسیون و گزار به مردم سالاری را در خاورمیانه و سایر کشورهای اسلامی چنین خلاصه کرد:

  1. سنت استبداد شرقی و تسلط دولت‌ها بر منابع عمده؛ 2. تفسیرهای سنتی و بنیادگرایانه از اسلام و شریعت اسلامی؛ 3. تداوم ساختارهای قبیله‌ای و قبیله گرایی و شکاف‌های قومی؛ 4. پراگندگی جغرافیایی به عنوان عامل جلوگیری از پیدایش همبستگی طبقاتی و اجتماعی؛ 5. سابقه و میراث استعمار؛ 6. اقتصاد نفتی و دولت رانتی؛ 7. ضعف نهادهای جامعه مدنی به دلیل سلطه تاریخی نهادهای مذهبی و نظامی؛ 8. فرهنگ سیاسی تابعیت و سرسپردگی. (بشیریه، 1387: 34)
  2. عوامل موثر بر روند دموکراتیزاسیون:
  3. فرهنگ: یکی از پیشرط‌های عمده دموکراتیزاسیون فرهنگ است، فرهنگ پویای جوامع زمینه لازم را برای مردم فراهم می‌سازد تا به مشارکت سیاسی منجر گردد. بنا بر این جوامع با کسب عناصر فرهنگی نوین از سایر جوامع به رشد مجموعه فرهنگ ملی کمک کرده است. مدارای مذهبی در مسیحیت که با پروتستانتیسم قوام پیدا کرد که باعث ارزشگزاری، فردگرایی و شکل گیری نظام‌های سیاسی مردم سالار گردید.
  4. شرایط سیاسی: در موج اول دموکراتیزاسیون پیشرفت اقتصادی، صنعتی شدن، شهر نشینی، ظهور طبقه بورژوازی به عنوان طبقه مسلط، گسترش طبقه کارگر، کاهش نابرابری‌هایی اقتصادی گردید. در موج دوم تاثیر عوامل سیاسی نظامی، و در موج سوم دموکراسی بحران مشروعیت نظام‌های سیاسی در پی ناکامی‌های اقتصادی، سیاسی رشد طبقه تغییر عقاید کلیسای کاتولیک گردید
  5. شرایط اجتماعی: توالی و بحران‌ها وحدت ملی و استقرار حکومت مرکزی را باعث گردید که به فعال شدن احزاب توده‌ای منجر شدند.
  6. توسعه اقتصادی: ثروت اقتصادی موجب توسعه آموزش، ایجاد سطح بالای از سواد، گسترش شهر نشینی، تقویت رسانه‌های جمعی و تلطیف منازعات سیاسی میگردد و تحقق این شرایط دموکراسی را به همراه خواهد داشت.

چهارچوب نظری پژوهش

برای مدرنیزاسیون در جوامع انسانی ناچار بسترهای فکری و چهارجوب‌های نظری آن مورد مطالعه قرار گیرد که در این خصوص علمای سیاست و جامعه شناسان سیاسی برای تحقق این فرایند انسانی ناچار به مدل‌های نظری روی می‌آورند که ناگزیر بر اساس آن مودل‌های نظری است که درجه دموکراتیزاسیون جوامع مورد سنجش قرار می‌گیرند.

افغانستان از جمله کشورهای است که شامل مطالعه فرایند دموکراتیزاسیون در جوامع پیچیده می‌شود که البته جریان مردم سالاری در کنار سایر مولفه‌های مدرنیزاسیون به بن بست مواجه شده است؛ لذا جهت پی گیری داستان مدرنیزاسیون در افغانستان را نه از لحاظ تحقق دموکراتیزاسیون بلکه از باب شناسایی موانع که این چارچوب‌های نظری هیچکدام تا اکنون پاسخگوی وضعیت افغانستان نبوده اند مورد نظر قرار داده ایم. چهارجوب مورد توجه ما بررسی وضعیت دموکراتیزاسیون در کشورهای جهان سوم که دارای پیچیدگی اند قرار داده ایم ولی نا گذیر از سایر چهارچوبهای نظری نیز استفاده شود که از ابهام با ادبیات پژوهش جلوگیری شود.

  1. نظریه‌های گزار به مردم سالاری در کشورهای توسعه یافته

1-1 نظریه‌های ساختارگرایانه

نظریاتی که به یک عامل واحد در شکل گیری دموکراسی تأکید دارند، و قبل از آغاز موج سوم دموکراسی در دهه 1970 میلادی مطرح شده بود. این نظریه بر دگرگونی‌های بنیادی در ساختارهای قدرت طبقاتی، قدرت دولتی و قدرت بین المللی به عنوان شروط لازم برای گزار به مردم سالاری تأکید شده است.

«در نظریه‌های ساختارگرایانه چندان اهمیت بر نقش مستقیم کارگزاران و کنشگران سیاسی سازمان یافته به ویژه نخبگان حاکم در گزار به دموکراسی داده شده است». (بشیریه، 1387: 17) این نظریه توسط متفکرانی چون مارتین لیپست که بر توسعه اقتصادی قبل از مدرنیزاسیون به عنوان سر آغاز سایر تحولات به سمت دموکراسی تاکید داشت و هم چنان اشخاص دیگری چون لفت ویچ، ساموئیل هانتنگتن، دانیل لرنر که بر گزار از توسعه اقتصادی، شهر نشینی، آموزش و توسعه وسایل ارتباط جمعی تأکید دارند.

به همین ترتیب گابریل آلموند و وربا که بر نقش فرهنگ سیاسی و هارولد لاسول که خوشبختی را شرط اساسی تحقق دموکراسی می‌دانند. جامعه به عنوان یک ارگانیسم در مسیر تکامل خود شرایط و عوامل مختلف را سپری می‌کند طوری که به دلیل تکامل اندیشه سیاسی بر گرفته از شرایط محیط بر جامعه در حال تحول دائمی است، از مراحل مختلی می‌گزرد و در هر مرحله نمای ویژه‌ای از روح یا وجدان سیاسی در حال تکامل شکل گرفته و آن را به سمت تکامل فرهنگ سیاسی هدایت می‌کند. اگر از این صفات، بدون رعایت این سلسله مراتب جای دیگری را بگیرد تعادل اجتماعی – سیاسی برهم می‌خورد. (یادگار، 1381)از این مودل نظری در برخی موارد در مورد موانع دموکراتیزاسیون در افغانستان نیز استفاده شده است.

2-2. نظریات کنش‌گرایانه

موج جدید نظریه‌های گزار به مردم سالاری اغلب کنشگرایانه است، طوری که بر کنش کارگزاران اجتماعی و سیاسی تأکید بیشتری صورت گرفته است. نظریات دانکوارت ای روستو در سال 1970 راه را برای مطالعات کنشگرایانه سیاسی باز کرد. او با تأکید بر این که فرایند دموکراتیزاسیون در همه جهان فرایند یکسان نیست بلکه هر کشور با توجه به شرایط ویژه خود سیر متفاوتی از سایر کشورها را در پیش خواهند گرفت.

نظریه نوسازی که نوع نظریه ساخت گرایانه بود فقط به وضعیت کنونی دموکراسی می‌تواند بپردازد و از توضیح دموکراسی‌ها در مرحله اولیه آن عاجز است.

راستو راه گزار به دموکراسی را به چهار مرحله تقسیم می‌کند: 1- شکل گیری وحدت ملی، 2- مبارزه نا تمام برای سلطه سیاسی طبقات اجتماعی و نیروهای سیاسی، 3- مرحله گزار اولیه که در آن نیروهای معارض به شیوه‌ای تاکتیکی تصمیم می‌گیرند برای سازش، 4. مرحله گزار ثانویه یا قوام یابی که در آن دموکراسی به عنوان ابزار حل و فصل منازعات پذیرفته می‌شود. (بشیریه، 1387: 17)

مطالعات لاری دیاموند خوان لینتز در آمریکای لاتین، فلیپ اشمیتز و تری کارل در تحقیق شان پیرامون گزار به دموکراسی در کشورهای آمریکای لاتین و اروپا بر نقش بازیگران و نوع و شیوه‌های عمل سیاسی در فرایند گزار تأکید بیشتری دارند تا بر ساختارها و پیشینه تباری و فرهنگ مرسوم. بنا بر این با توجه به چارچوب نظری در افغانستان نیز تاکید بر موانع دموکراتیزاسیون از این مودل نیز اشاره شده است.

3-2. نظریات جهانی شدن

برخی نظریات بر فشارهای بین المللی و تأثیرات ناشی از جهانی شدن را در امر گزار به مردم سالاری در کشورهای مختلف با اهمیت می‌دانند. «جهانی شدن مفهوم مشهور دهه 1990 و اندیشه‌ای کلیدی است که به کمک آن انتقال جامعه بشری به هزاره سوم را درک کنیم». (کیلی و مارفلیت، 1380: نهم) نخست ساموئیل هانتنگتون با تأکید بر نقش محوری دولت-ملت‌ها و بقا و استمرار آنها در پی جهانی شدن از گسترش ساختارهای دموکراتیک در پی وقوع تحولات نوین جهانی سخن گفته است.

همچنان امانوئیل والرشتاین و پیرامون مکتب نظامی جهانی سعی دارند تا مسایل سیاسی را در چارچوب نظام جهانی بفهمند، ایشان بر یک گزاره دموکراتیک همچون موجی جهانی تأکید می نمایند که موجب افزایش تحولات در ابعاد مختلف نظام جهانی و به دنبال آن توسعه دموکراسی می‌شود. گزار به دموکراسی از نظر آنان ریشه در ماهیت و میکانیسم تحولات جهانی دارد. فوکویاما جهانی شدن را حرکت جوامع ملی به سوی لیبرال دموکراسی می‌داند. جامعه جهانی پس از رویداد 11 سپتامبر 2001 برای حمایت از مدرنیزاسیون در افغانستان را به نحوی وارد همین چارچوب نظری قلمداد کرد که برای دستیابی مردم به دموکراسی در افغانستان بسیج جهانی شکل گرفت.

  1. دموکراسی در جوامع پیچیده

اصطلاح جوامع پیچیده که در چارچوب نظریه نوسازی به ویژه کارکردگرایی ساختاری مطرح شده است و به وضعیتی اشاره دارد که در آن جامعه بر اثر تقسیم کار به سیستم‌های فرعی و بخش‌های گسسته، انعطاف نا پذیر و جدا گانه تفکیک شده است. در حال که وقایع و تجربیات از یک بخش به سایر بخش‌ها غیر قابل انتقال است. (شفیعی و اقبال، 1389: 200) طوری که گفته ایم افغانستان نیز با توجه به تعریف فوق شامل جوامع پیچیده می‌باشد.

اندیشمندان معاصر چون یورگن هابرماس، پست مدرن‌ها و پسا ساختار گرایان چون دریدا و غیره به مشکلات دموکراسی در جوامع پیچیده اذعان نموده و راه حل‌های را پیشنهاد نموده اند. هابرماس معتقد است که: «همه حیات اجتماعی را نمی‌توان در چارچوب مناسبات کارکردگرایی ساختاری درک نمود مع هذا، از جنبه فوق این چارچوب اندیشه‌ای از چارپوب‌های که تا کنون بررسی نمودیم متفاوت است». (نش، 1388: 260) هابرماس از دموکراسی مشورتی، لاکلا و موف از دموکراسی رادیکال و دانیل زولو تقسیم قدرت وحکومت قانون را مطرح نمودند.

کلاوس اوفه ویژگی اصلی جوامع پیچیده را انعطاف نا پذیری می‌داند که در آن مشارکت در شکل گیری اراده‌ی مردم و هم جلوگیری از اعمال اراده‌ی آنان می‌باشد، «جوامع پیچیده به حدی انعطاف نا پذیر شده اند که هر تلاشی برای تفکر هنجاری در مورد نظم یا احیای آن یا به عبارت دیگر، ماهیت هماهنگ فرایندهای که در درون آن‌ها رخ می‌دهند، عملاً به واسطه بیهودگی شان و بنا بر این ناشایستگی ذاتی شان غیر ممکن شده است». (اوفه، 1996) به نقل از شفیعی و اقبال، 1389: 200)

دانیل زولو در مورد امکان تحقق دموکراسی در جوامع پیچیده به فرایند سیاسی تمرکز نموده و استدلال اش این است که مدل سلطه دموکراسی در علوم اکنون منسوخ شده است. و هم چنان ژوف شومپیتر مدل کلاسیک از دموکراسی در جوامع پیچیده را نا ممکن می‌داند. زیرا دموکراسی تنها رقابت میان احزاب برای دستیابی آرای مردم نیست چون در جوامع پیچیده هیچ رقابتی واقعی به نظر نمی‌رسد زیرا عمده ترین دلیل آن جذب احزاب در دولت است.

هابرماس در مورد امکان دموکراسی در جوامع پیچیده در زندگی معاصر خوش بین تر است زیرا به باور ایشان، بسیج جنبش‌های اجتماعی در جامعه مدنی به توسعه دموکراسی کمک مهمی می‌کند. مشکل اساسی جوامع پیچیده ناساختارمند بودن آن است طوری که درفرایند دموکراتیزاسیون عمده ترین پیشرط حد اقلی از اجتماع که سه مورد: اندیشه‌ها، منافع و اهداف است تا مبتنی بر آن قواعد بازی در پروسه دموکراسی بر بنیاد اکثریت استوار باشد.

مشکل دموکراسی در جوامع پیچیده صرف نظر از برخی موانع دیگر بیشتر به مسائلی چون فقدان همبستگی اجتماعی و ضعف دولت مربوط است و بر اساس دو فشار، (از بالا سر جهانی شدن) و نیز از پائین (خیزش جنبش‌های هویت جو) تحمیل می‌شود؛ با ضعف روبرو شده و استفاده از این نهاد برای حفاظت از منافع جمعی و یا انجام اصلاحات در جهت منفعت همگانی مستقل می‌باشد. (نش، 1388: 262)

دموکراتیزاسیون در افغانستان

thgjygysii afghanistanname

  1. فرایند دموکراتیزاسیون

اگر افغانستان را با توجه به دیدگاه‌های نظری که مبتنی بر چهار الگوی متفاوت یاد شده در چهارچوب نظری نظریه ساخت گرایانه، دیدگاه کنش گرایانه، نظریه جهانی شدن و بلآخره نظریه دموکراتیزاسیون در جوامع پیچیده بیان شده مد نظر داشته باشیم. متاسفانه هیچکدام کار برد نداشته طوری که در نظریه ساخت گرایانه آنچه مارتین لیپست با تاکید بر اصلاح ساختارها و به ویژه توسعه اقتصادی مطرح نموده بود افغانستان از این مدل نظری نتوانست زمینه‌های اصلاح ساختاری در نظام را بمیان آورد و به ویژه زمینه رشد و شکوفایی اقتصادی را فراهم سازد. بر اساس نظریه کنشگرایانه که در اثر موج جدید دموکراتیزاسیون به میان آمد کارگزاران سیاسی با توجه به تعلقات اجتماعی و ریشه‌های قومی شان نیز به جای نرسید و عملا راهکار کنشگرایی نا کارامد شد به تعبیر دانکوارت روستو: «نظریه نوسازی فقط به وضعیت کنونی دموکراسی میتواند بپردازد و از توضیح دموکراسی‌ها در مرحله اولیه آن عاجز است.» (بشیریه، 1387: 17)

هم چنان نظریه جهانی شدن دیدگاهی که ساموئیل هانتنگتون از نقش محوری دولت –ملت‌ها و بقاء آنها در پی گسترش ساختارهای دموکراتیک سخن میزند. امانویل والرشتان که به دموکراتیزاسیون به عنوان موجی جهانی تاکید داردکه ریشه در ماهیت و مکانیسم تعاملات جهانی دارد. فوکویاما جهانی شدن را حرکت جوامع ملی به سوی لیبرال دموکراسی میداند.

این فرایند دموکراتیزاسیون در افغاستان در پی حملات تروریستی در مرکز تجارت جهانی 11 سپتامبر 2001 جهان صدد اتحاد مبارزه با پدیده تروریسم در دفاع از جهان دموکراتیک قرار گرفتند که در افغانستان باعث ایجاد دولت جدید با مودل لیبرال دموکراسی گردید. اما استقرار دموکراسی و تداوم آن با توجه به موانع اجتماعی سفت و سختی بر خورد نمود که تمام سه مودل نظری فوق را نا کار آمد ساخت. با توجه به وضعیت و فعالیت اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی همآهنگی با شکل گیری طبقات متوسط و فرهنگ مشارکت مردم شکل نگرفت و علی الرغم تلاش‌های رهبران سیاسی سنتی این کشور پیرامون مدرنیزاسیون به بن بست مواجه گردید که در ذیل پروژه مدرنیته بحث دموکراتیزاسیون نیز یک وضعیت و فضای کاملاً بیگانه با هنجارهای سنتی به شدت مذهبی در تقابل قرار گرفت و به بن بست رسید. برای درک وضعیت به پیشینه دموکراسی و روند استقرار دموکراسی نگاه مختصری صورت گرفته است.

1 – 1. پیشینه دموکراسی در افغانستان

اداره افغانستان به عنوان یک کشور تا اوایل قرن بیستم همواره با تمایلات و خواسته‌های شاهان و امیران اداره شده است. و حتی تا زمان امیر عبدالرحمن خان یعنی 1880 دولت به مفهوم واقعی کلمه وجود نداشت و بنا بر فشارهای روسیه و بریتانیا سرزمین افغانستان از دل تنش‌ها و و بن بست‌های اجتماعی و تحولات سیاسی زاده شد. و نمی‌توان ادعا کرد که زمینه‌های ساختاری برای دموکراسی وجود داشته است. نخستین بار فرایند شبه دموکراسی در دوره که بنام دموکراسی یاد می‌شود (1973 – 1963) شکل گرفت طوری که هیچ گفتمانی شرایط بروز را نیافت.

دموکراتیزاسیون در این دوره بیشتر بگونه‌ای صوری و با تاثیر از وضعیت جهان از بالا به پائین صرف در محدوده دربار صورت گرفت و به آن به چشم یک امتعه وارداتی غربی نگاه میشد. چون سنت های غالب و بنیان محکم برای دموکراسی در افغانستان وجود نداشت، احزاب و جریان‌های سیاسی به جای گرایش‌های دموکراتیک به سمت گفتمان قومی، سنتی مذهبی و ساختار اقتدار گرایانه سمت و سوی بیشتر پیدا کرد.

2 – 1. روند استقرار دموکراسی در افغانستان

در 11 سپتامبر 2001 (20/6/1380) برج‌های دو قلو مرکز تجارت جهانی در نیویورک با خاک یکسان شد و بیش از پنج هزار نفر جانشان را از دست دادند. آمریکا با حمایت متحدین، مجامع بین المللی و قطع نامه‌های شماره 1368 و 1373 شورای امنیت در تاریخ 7 اکتوبر (15/7/1380) حملات خود را علیه طالبان شروع کردند. در تاریخ 13 نومبر (22/8/1380) کابل پایتخت و در 7 دسامبر (16/9/1380) قندهار مرکز طالبان سقوط کرد.

بعد از سقوط طالبان مهمترین مسأله پر کردن خلاء قدرت در افغانستان بود. و برای جلوگیری از تجربه تلخ پس از خروج شوروی، آمریکا و مجامع بین المللی در صدد ایجاد دولت مشروع با پایه‌های وسیع در افغانستان بر آمدند. نشستی در بن پایتخت آلمان بر گزار شد که در آن تمامی جریان‌های سیاسی و نظامی افغانستان به استثنا طالبان شرکت داشتند که بر اساس معاهده بن جدول زمانی استقرار دولت دموکراتیک آغاز شد. (تاجیک و شریفی، 1387: 38)

خطرات و چالش‌های فرا روی روند دموکراتیزاسیون اکنون همان‌های اند که در آغاز استقرار آن در گذشته اتفاق افتاده بود. طوری که از اوایل شگل گیری دولت جدید پس از اجلاس بن فضای که در خلاء گفتمانی طالبان ایجاد شد زمینه استقرار دموکراسی را با حمایت جامعه جهانی داشت طوری که در اولین انتخابات 9 اکتوبر 2004 بر گزار شد.

بر اساس گزارش سازمان ملل حدود 8.1 ملیون نفر در انتخابات شرکت کردند که حدود 70 در صد ثبت کنندگان را تشکیل می‌دادند. 40 در صد رای دهندگان زنان بودند. تقریباً حدود 300 تا 400 هزار نفر از مهاجرین ساکن ایران و پاکستان نیز رای شان را در صندوق‌ها ریختند. حامد کرزی با کسب 55.4 در صد آراء پیروزی را به دست آورد. (تاجیک و شریفی، 387: 39) آمار انتخابات‌های بعدی از اوج امید به دموکراسی کاسته شد طوری که در سال 2009 کمتر از شش ملیون نفر رای دادند و در سال 2014 این تعداد به اندکی افزایش یعنی 6592000 رای دهنده را داشت که پر از تقلب قلمداد گردید و در نتیجه عدم اعتماد مردم به فرایند دموکراتیزاسیون در افغانستان میزان اشترک مردم در انتخابات اخیر 2019 در حدود 2592000 نفر از 9.6 میلیون نفر واجد شرایط رای‌دهی در انتخابات ششم میزان اشتراک کرده اند.

لیپست باور داشت که ثروت اقتصادی موجب توسعه آموزش، ایجاد سطح بالای از سود، گسترش شهر نشینی، تقویت رسانه‌های جمعی و تلطیف منازعات سیاسی می‌گردد که تحقق این امر دموکراسی را به همراه خواهد داشت. بنا بر این فقدان پیشرفت ثابت در وضعیت امنیت، اقتصاد و اجتماع نشان دهنده عدم موفقیت دموکراتیزاسیون در افغانستان است که دلیل ساختار از بالا به پائین به شدت شکننده است و به دلیل عدم شکل گیری فضای اجتماعی مناسب طوری که لیپست باور داشت و عدم وابستگی اقتصادی به منابع داخلی دولت رانتی (وابسته به کمک‌های اقتصادی کشورهای خارخی) که از چالش‌های این راهکار به حساب می‌روند.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا