تاریخ افغانستانتحلیل و تبصره سیاسی

کودتای هفت ثور؛ درس‌ها و عبرت‌ها

نویسنده: غلام الدین کلانتری

اگرتاریخ افغانستان را ورق بزنید به سادگی و روشنی این حقیقت را در می‌یابید که کودتای خونین هفت ثور 1357 خورشیدی، سرآغاز سلسله مصیبت‌های پی درپی، وحشتناک و خانمان‌سوزی در کشور است که تا هنوز پایانش ناپیداست.
حزب خلق و پرچم به اسباب و دلایل مختلفی که این نوشتار کوتاه حوصله شمردن آن را ندارد، به همکاری و همیاری مستقیم اتحاد جماهیر شوروی سابق، دست به کودتا زدند، تقریباً بدون مقاومت چشم‌گیر و قابل  ملاحظه‌ای به پیروزی رسیدند و رویدادی به نام«کودتای هفت-ثور» رقم خورد که در تاریخ کشور نقطه عطفی برای حوادث خوب و بد نزدیک به پنجاه سال اخیر می‌باشد.
زوال خانوداده آل یحیی اعلام شد، دولت انقلابی نوین حزب دیموکراتیک خلق افغانستان تشکیل گردید، همزمان، دستگیری دیوانه‌وار وسرسام آور علما، استادان، محصلان،کارگران، دهقانان وسایر اقشار کسبه‌کار جامعه در سراسرکشور، به نام ضد انقلاب، آغاز یافت. بعد از دست‌گیری، جوقه جوقه، بدون هیچ مکث و تأملی به قتلگاه‌ها فرستاده شده و بی هیچ‌گناهی به شهادت رسیدند، تا راه به روی تحقق مبانی و اهداف سوسیالیزم هموار گردد. همه تعاملات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، آموزشی، فکری، فرهنگی و …. واژگونه شد.
مردم مسلمان کشورکه اهداف، گرایش‌ها و آرمان‌های کمونست‌ها را می‌شناختند، به خاطر دفاع از عقاید اسلامی، جان، ناموس، کشور و حیات شان قیام کردند، جهادشان را با همه قوت برضد نظام شروع کردند، دست به سلاح بردند، و همه توان‌ها و داشته‌های شان را به خاطر نابودی رژیم ستم‌گری که تیغ تیز را بر گردن ملت نهاده بود، بسیج کردند.
قیام مجاهدین سبب گردیدکه روس‌ها دست به تجاوز و اشغال عریان بزنند، صد و بیست هزار ارتش سرخ تا دندان مسلح را از راه هوا و زمین  به افغانستان گسیل نمایند و همه نقاط استراتیژیک کشور را اشغال کنند. به این صورت کشور عملا از سوی ارتش سرخ اشغال شد. حضور ارتش سرخ سبب شد که قاطبه ملت به اشغالگران«نه» بگوید و با همه توان در برابر اشغال بجنگد.
برخی درس‌ها، اندرزها و عبرت‌هایی که باید از کودتای هفت ثور و پیامدهای آن فراگرفته می‌شد، قرار ذیل است:

  1. قتل وکشتار مردم، هرچه فجیع، وحشتناک و بی رحمانه باشد، نمی‌تواند اراده یک ملت را درهم شکند.
  2. خون بی‌گناهان سرانجام کاخ‌های ستم را فرو می‌ریزد، روزی از قاتل انتقام می‌کشد، قاتل در آتشی که برای قتل مردم افروخته بود، می‌سوزد.
  3. دشمنی با مردم، سرانجام ستم‌گران را در بن‌بست قرار می‌دهد.
  4. قرارگرفتن زمام دولت در دست یک مشت بی‌سواد، چه فجایع و تباهی را به بار می‌آورد.
  5. اهمیت ندادن نظام‌ها به دین، فرهنگ، هویت و ارزش‌های یک ملت، چه پیامدهای خطرناک و مهارنشدنی را در قبال دارد.
  6. مخالفت کردن افراد و حکومت‌ها با دین و ارزش‌های مردم، به مثابه کوبیدن سر به صخره خاراست.
  7. تندروی و افراط در مخالفت و دشمنی با مردم، نمی‌تواند هیچ توجیه شرعی و قانونی داشته باشد و عاقبتی وخیم دارد.
  8. تاریخ؛ داور بی‌رحمی است که به تزکیه شخصی، دلایل گروهی، و توجیهات جنایت‌های هیچ‌کسی، گروهی و نظامی توجه نمی‌کند. روزگاری حقایق را هرچه عریان در برابر مردم قرار می‌دهد.
  9. عدم شناخت جامعه‌شناسی و ساختار اقتصادی و فرهنگی کشور، برای احزاب و رهبران پیامدهای مصیبت‌باری دارد. چون مسلم است که فقر دروازه همه مفاسد را می‌گشاید، هیچ اندیشه‌ای نمی‌تواند در کشوری فقیر، قد راست کند، چه رسد به این که به منصه تطبیق و اجرا برسد. سردادن خیلی شعارها در یک کشور فقیر، جز فریب مردم پیام دیگری ندارد.
  10. نضج گرفتن اندیشه‌های مبتذل قومی، سمتی، زبانی و برتری جویی‌های جاهلی، یک کشور را تا پرتگاه‌های خطرناکی سوق می‌دهد که هیچ‌کسی نمی‌تواند آن را مدیریت کند.
  11. اختلافات؛ حتی درون حزبی، احزاب منسجم و سازمان یافته را نیز به آسانی به مزبله نابودی می‌سپارد.
  12. مردم به عنوان توده‌های خاموش، همه امور را می‌بینند و می‌دانند، هرچند به حرف‌ها و شعارهای سیاست‌مداران سرخویش را تکان می‌دهند.
  13. ظالمان و ستم‌گران، پیش از مواجه شدن به جزای شدید و دردناک آخرت، در دنیا جزای ظلم شان را با ذلت می‌بینند و پاسخ ستم شان را پس می‌دهند. سرنوشت ذلت‌بار نور محمد تره‌کی، حفیظ الله امین، ببرک کارمل و داکتر نجیب گواه این ادعاست.
  14. استبداد با هر چهره‌ای، با پوشش هر شعار مقدسی و با هر رنگ آراسته دینی یا غیر دینی که در جامعه‌ای گام نهد، پیامدش برای مردم مشخص است: ظلم، قتل، غصب، تکروی و ویرانی.
  15. و ……

آنچه قابل تذکر است این‌که اولا: حافظه تاریخی مردم ما به زودی همه چیز را به دست فراموشی می‌سپارد، انگار حزب خلق و پرچم وجود نداشته، هیچ جنایتی را مرتکب نشده اند، کشوری را چندین سال به دست اشغال نسپرده اند، اسباب ویرانی یک کشور را فراهم نکرده اند، زندان‌ها را از مردم بی‌گناه پر نکرده اند، از مردم گورهای دسته‌جمعی نساخته اند، و کشوری را به پرتگاه نابودی سقوط نداده اند.
کسانی که در کشتارگاه‌های گروهی به روی مردمانِ دست و چشم بسته شلیک کرده و در زمانی کمتر از یک ساعت گورستان بزرگی از بی‌گناهان مظلوم ساخته اند، امروز از عدالت، پاکدامنی و خدمت به مردم سخن می¬گوید، مردم هم چون حافظه تاریخی ندارند، با اشتیاق و ساده لوحی باور می‌کنند.
ثانیاً: چشم اکثر انسان‌ها عبرت بین نیست. از حوادث و رویدادها، درس، اندرز و عبرت فرا نمی‌گیرند. درتاریخ بار بار مشاهده می‌شود که شخصی یا سازمانی خیمه قدرتش را بر سر جمجمه‌های انسان‌های دیگری می‌افرازد، اما از اعمال گذشته و ظلم و نابودی آنها هیچ عبرتی نمی‌گیرد. بر سر ویرانه‌های ظلم، پایکوبی می‌کند، ولی عواقب ظلم گذشتگان را مشاهده نمی‌کند. باور ندارد که سنت خدای متعال در برابر همه ستم‌گران و ظالمان تاریخ یکسان اجرا می‌شود.
شیطان همه راه‌های منتهی به ظلم و ستم را برای ظالمان آراسته می‌سازد، و به جلورفتن در مسیر ظلم و ستم، قتل، کشتار و نابودی مردم تشویقشان می‌کند. تا روزی فرارسد که کله تهی از مغز ظالم را همان صخره‌ای بشکند که سر ظالمان و ستم‌گران قبل از او را نیز شکسته بود. البته در آن روز ندامت سودی ندارد. خدای متعال حالت عبرت‌ناپذیری ستمگران را چنین ترسیم می‌نماید:

{وَسَكَنْتُمْ فِي¬مَسَاكِنِ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ وَتَبَيَّنَ لَكُمْ¬كَيْفَ فَعَلْنَا بِهِمْ وَضَرَبْنَا لَكُمُ¬الْأَمْثَالَ} [إبراهيم: 45]

ترجمه: (آری شما بودید که) در منازل (و کاخ‌های) کسانی که به خویشتن ستم کردند، ساکن شدید؛ و برای شما آشکار شد چگونه با آنان رفتار کردیم؛ و برای شما، مثل‌ها (از سرگذشت پیشینیان) زدیم (باز هم بیدار نشدید)!
علما می‌گویند: عبرت عبارت از حالتی است که ذهن انسان با معرفت و شناسایی آن (رویداد یا موضوع)، به معرفت و شناسایی عاقبت امثال و همانند آن(رویداد یا موضوع) نایل می‌گردد. در این جا مراد از عبرت همان موعظه و اندرز است.
قرآن کریم بار بار انسان‌ها را به عبرت گرفتن از حوادث گذشته فرا می‌خواند، و کسانی که از رویدادهای تاریخ عبرت می‌گیرند به نام « اولو الابصار» یا خردمندان یاد می‌نماید. قرآن کریم خردمندان جامعه را برای این به عبرت‌گیری از تاریخ حکم می‌کند، که حوادث تاریخ گذشته تکرار نشود، تاریخ بار بار قابل تکرار نباشد. ظلم، جبروت و ستم حکام با تکرار به منصه ظهور نرسد. انسان‌های بی شماری به صورت مکرر در پای جهل انسان قربانی نشود:
{فَاعْتَبِرُوا يَاأُولِي الْأَبْصَارِ} [الحشر: 2] پس اى اهل بصيرت، عبرت بگيريد.
تاریخ  نیم قرن اخیر کشور ما، سرشار از حوادث و رویدادهایی است که در هر حادثه‌اش بهترین زمینه‌های عبرت‌آموزی وجود دارد، کاش جامعه خردمندانی داشت که اندکی به آن‌ها توجه می نمودند.
{إِنَّ فِي ذَلِكَ لَعِبْرَةً لِأُولِي الْأَبْصَارِ} [آل عمران: 13] در این، عبرتی است برای بینایان!
{لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبَابِ} [يوسف: 111] به راستى در سرگذشت آنان، براى خردمندان عبرتى است.
هرگاه خوبی یا بدی و سود یا زیان یک موضوع در برابر نگاه‌های انسان قرار می‌گیرد، ذهن انسان‌های خردمند و عاقبت اندیش، یک‌باره به عواقب موضوعات و رویدادها متمرکز می‌شود.
{إِنَّ فِي ذَلِكَ لَعِبْرَةً لِمَنْ يَخْشَى} [النازعات: 26] در این عبرتی است برای کسی که (از خدا) بترسد!
یعنی؛ در این موضوع، پند و عبرت برای کسی است که از عواقب بیمناک است.
کاش رهبران مجاهدین از گذشته‌ها و بویژه رویدادهای دردناک هفت ثور و پیامدهای خونبار آن عبرت می‌گرفتند، تا کشور به عواقبی ناگوارتر روبه رو نمی‌شد و چنین رویدادهای دردآور زمینه تکرار نمی‌یافت. از حوادثی که خلق و پرچم را به مرگ حتمی سوق داد، می‌آموختند. تا محکوم به تکرار آن نمی‌شدند.
هر زمانی که چشم عبرت¬بین ما گشوده شود، از گذشته‌ها عبرت بگیریم و از تکرار آنها خودداری کنیم، باز هم بارقه امیدی روشن خواهد شد. دست کم توانسته ایم گامی هرچند با تأخیر در راه نجات خودمان و کشورمان برداشته ایم.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا