مقالات

بازخوانی تفکر طالبان؛ آیا جنگ علیه گروه طالبان مشروع است؟

نویسنده: شمس الدین حامد

 

بخش نخست

ماهیت طالبان:
طالبان یا طلبه‌ها به معنای (دانش آموختگان) است. این گروه خود را امارت اسلامی افغانستان می خوانند.
طالبان یک حرکت نظامی- مذهبی دیو بندی  متشکل از طلبه ها در افغانستان هستند. کشورها و سازمان های متعددی این گروه را یک جریان تروریستی می دانند. پاره ی از علما طالبان را سلفی می خوانند اما طالبان مدعی اند که حنفی مذهب اند. طالبان به لحاظ مذهبی، عملی و رفتار، سلفی اند تا حنفی مذهب. ریشه های حرکت طالبان در اصل از ملی گرایی پشتون (ناسیونالیسم پشتون) منشا گرفته است و این جنبش در واقع شبیح التقاطی ها اند.
مذهب و باورهای متعصبانه‌ی توام قومی جز ذات این گروه است. ظهور این گروه مقارن با کاروان تجارتی آزمایشی، صادرات پاکستان به ترکمنستان در قندهار افغانستان است. بی نظیر بوتو صدر اعظم متوفای پاکستان، نصیر الله بابر وزیر داخله ی پیشین پاکستان و کرنیل امام مدعی اند که حرکت طالبان را در همکاری نزدیک سازمان اطلاعاتی(Sis که معمولن بانام M16) کشور انگلستان ایجاد نموده و حمایت کرده اند. گلبدین حکمتیار رهبر حزب اسلامی در آغاز حرکت طالبان گفت: این حرکت (گروه طالبان) توسط کشور انگلستان و یک کشور دیگر که منظورش پاکستان بود ایجاد شده است.
احمد شاه مسعود فرمانده ی مشهور و وزیر دفاع دولت اسلامی به رهبری استاد ربانی پس از مذاکره با خانم رابین رافایل نماینده امریکادر تخت استالف گفت این نماینده امریکا بود یا طالبان؟ خانم رافایل در این دیدار به نمایندگی از طالبان صحبت می کرد و سرسختانه از گروه طالبان حمایت می نمود. طالبان پشتون تبار در سال (۱۳۷۳) ظهور کردند. این گروه در برابر دولت اسلامی به رهبری استاد ربانی بغاوت نموده.علیه دولت مشروع استاد ربانی  جنگ نمودند.
این نوشته در روشنی آیات، احادیث، و آرای فقهی فقها به ظلم، شورش و بغاوت طالبان علیه دولت اسلامی به رهبری پروفسور برهان الدین «ربانی» و رویدادهای بعداز آن از پهلوهای مختلف می پردازد.
معنای تغلب:
غلبه کردن و چیره شدن زیردستی و چیرگی و استیلای بقهر.(غیاث اللغات(مترادف تغلب: تسلط، غلبه، چیرگی، پیروز شدن، تسلط یافتن، چیره شدن، چیرگی یافتن، غالب شدن، غلبه یافتن متضاد تغلب: مغلوب شدن، شکست خوردن. (دیکشنری آبادیس)تَ غَ لُّ) [ ع] (مص ل) پیروز شدن، غالب شدن. (فرهنگ فارسی معین)
نظریه تغلب:
«تغلّب» در فقه سیاسی اسلام به معنای تسلّط قهرآمیز فرد یا گروه بر سرنوشت مردم و تصاحب قدرت از طریق زور و قهاریّت است، بدون آنکه در آن خواست و اراده مردم در نظر گرفته شود. در این روش، متغلّب (غلبه کننده) با زور بر مردم مسلّط میشود و سپس، در سایه شمشیر، مردم را وادار به بیعت و اطاعت میکند. سنّت تغلّب ظاهراً سرآغاز گذار از خلافت به سلطنت بود. امویها علیرغم آنکه خود را خلیفه مسلمانها مینامیدند، در حقیقت پادشاهانی بودند که قدرت سیاسی را از طریق وراثت به دست آورده بودند. یا توجه به پیشینه تغلّب، اتکا بر تغلّب در عرصه سیاست، به معنای احیای انحراف و بدعتی است که ریشههای تاریخی آن به آغاز امپراطوری اموی میرسد. روی این بیان، «امارت اسلامی» نمیتواند تداوم سلطنتِ متغلّبِ اموی باشد. زیرا تغلّب خود انحرافی است از منهج امارت. امارتِ متغلّب پارادوکسی است حل ناپذیر و بنابراین، امارت بایستی در نقش قدمهای خلفای اسلامی گام بردارد، شخصیّتهایی که هیچیک از طریق زور بر مردم تحمیل نشدند و با تغلّب به قدرت نرسیدند. (موسسه ی مطالعات راهبری شرق)
«مشروعیت سیاسی» به عنوان مهمترین مسألة کلام سیاسی است. نظریة «قهر و غلبه» یکی از دیدگاه‌های مشروعیت در کلام سیاسی اشاعره و اهل حدیث به حساب میآید؛ بر اساس این دیدگاه، در صورتی که شخصی از طریق اعمال زور و غلبة بر دیگران، قدرت را به دست گیرد، امامت و حکومت وی دارای مشروعیت خواهد بود.(فصلنامه ی علمی–پژوهشی امامت پژوهی).
استیلا یک نظریه مبتنی بر فقه و کلام است و در یک جمله میتوان آن را این چنین معرفی نمود: «الحقُّ لِمَن غَلَبَ» یعنی حق با کسی است که پیروز و غالب باشد. استیلا، به قدرت اسلحه و شمشیر رنگ و بوی تشرّع میدهد.
برای مثال قاضی ابویعلی عالم بزرگ حنبلی قرن پنجم از احمد حنبل چنین نقل میکند: «امامت با زور و غلبه هم ثابت میشود و در این صورت احتیاج به عقد بیعت نیست، هر چند که آن حاکم فاجر باشد.»
یا امام محمد غزالی، در احیای العلوم مینویسد: «الحق لمن غلب و الحکم لمن غلب، نحن مع من غلب» یعنی حق با کسی است که غلبه کند و حکومت هم از آن اوست و ما هم با حاکم غالب هستیم. ابن فراء نیز در الاحکام السلطانیه به توجیه فقهی نظریه استیلاء در سیاست می‌پردازد. حجت الاسلام علی تبریزی. (رسانه حزب موتلفه اسلامی).
مرور تاریخ اندیشه سیاسی اسلام نشان می دهد به تدریج و پس از بحران خلافت از قرن سوم به بعد و ایجاد دو گانه خلیفه و سلطان در جهان اسلام، نظریه تغلب در دیدگاه های اندیشمندانی نظیر ابن فرا، ماوردی، غزالی و در قرون بعدی در آرای ابن تیمیه، ابن قیم و درنظریه «عصبیت» ابن خلدون به عنوان یکی از منابع مشروعیت قدرت، تئوریزه می شود.
نظریة«تغلب» عبارت از دیدگاه فقهی – کلامی است که شمشیر و زور را منبع مشروعیت سیاسی دانسته و قدرت را مترادف حقانیت می خواند. فقهای مسلمان این نظریه را در این جمله خلاصه کرده اند: «الحق لمن غلب» (حق با کسی است که غالب باشد)( پایگاه بصیرت).
دسته دیگر به قاعده (( الملک لمن غلبه)) استناد می جویند و بدین باور اند که طالبان اکنون تنها قدرت تعین کننده در افغانستان اند، غلبه و زور آن ها، طالبان را به حیث یک جانب مشروع تبدیل کرده است. در میان فقها تعدادی از آن ها غلبه و تسلط را نیز یکی از راه های مشروع کسب قدرت شمرده اند.
از دید من، (( الملک لمن غلبه)) یک قاعده سیاسی در ادبیات عرب است، نه نص که بر پایه آن حکمی ثابت گردد. ثانیاً حکومت زور و غلبه را نه قرآن نه حدیث و نه رفتار خلفای راشدین تائید می دارند و برعکس قرآن در آیه ۳۸ سوره شورا می فرماید: ((وامرهم شوری بینهم)) بدین معنی که امور سیاسی در اسلام بر پایه شورا و اختیار نهاده شده است.
در میان فقها، ابویعلی حنبلی در قرن پنجم استیلا و غلبه را بحیث یک اصل مطرح کرد، در حالی که پایه استدلال او قرآن و حدیث نبود، بلکه اجتهاد عبدالله بن عمر (رض) و روش عبدالملک بن مروان می باشد. در حادثه حره عبدالله بن عمر (رض) در مدینه بود، و نماز جماعت بر پا داشت و گفت، ما با جانب پیروز و غالب هستیم. همپنان عبدالملک با عبدالله بن زبیر جنگید، او را کشت و خلافت بر پا داشت.
از نظر من، پایه های این استدلال استوار نیستند، زیرا ثابت کرده اصلی در حوزه عمومی بر اساس اجتهاد صحابی آنهم در تضاد با نص درست نمی باشد. و عملکرد زمام داری همچون عبدالملک هرگز نمی تواند، قاعده ای را در شریعت ایجاد نماید. از پیامبر علیه سلام نقل شده است، که امامت بدون رضایت مردم جائز نیست. این حدیث در مورد امامت صغری است، اما می توان به طریق اولی از آن نتیجه گرفت که امامت کبری که به هیچ صورت بدون رضایت و رغبت مردم جائز نمی داند.(عبدالحفیظ منصور).

پیشنه ی تاریخی تغلب:
کارشیوه تغلّب ظاهراً در تاریخ اسلام با معاویه بن ابوسفیان آغاز میشود. کما این که، پس از فیصله کمیسیون تحکیم، سپاه حضرت علی علیه السلام (خلیفه چهارم از دید اهل سنت) به سبب انشعاب خوارج و انشعاب داخلی، رو به ضعف نهاد. معاویه در این حال، به فتوحات خویش به سوی مصر، جزیره قبرس  و غیره ادامه داد و سعی کرد جغرافیای قدرت خود را بیش از پیش توسعه بخشد. با وفات حضرت علی علیه السلام، مردم حول حضرت حسن بن علی علیه السلام گرد آمدند، و این در حالی بود که معاویه به عنوان قدرتِ برتر شناخته میشد. حضرت حسن بن علی علیه السلام نیز به دلایل مختلفی منجمله عدم وفاداری یاران خود و اجتناب از جنگ و خونریزی، از حق خویش به سودِ معاویه تنازل کردند. معاویه بعداً خلافِ وعدهایی که با حضرت حسن بن علی علیه السلام کرده بود، یزید را به ولیعهدی برگزید و مردم را به اجبار واداشت با وی بیعت کنند. پس از به قدرت رسیدنِ یزید، قیام کربلا رخ داد و این قیام به یک معنا، قیام علیه سنّت تغلّبی بود که توسط معاویه وارد کارزار و مناسبات سیاسی شد. این سنّت به یک معنا، انحراف از منهج خلفای اربعه شناخته میشد، سنّتی که پیامبر اکرم اسلام بر پیروی از آن امر فرموده آن را خلافت بر منهج نبوّت تعریف کرده بود.(موسسه ی مطالعات راهبردی شرق).
مودودی، اندیشمند بزرگ معاصر، با تحلیل تاریخی از جریانات صدر اسلام، نقطه آغاز انحراف و حاکمیت غلبه و استیلا را در به حکومت رسیدن معاویه، تبدیل خلافت به سلطنت، و انتخاب یزید به ولایتعهدی می‌داند. (مودودی،1405: 94) نظریة «تغلب» در جهان اسلام تا جایی بر فکر و اندیشة مسلمانان تأثیر گذاشت که بیشتر دانشمندان مسلمان آن را پذیرفته و همه در ستایش قدرت نوشتند و مردم را به اطاعت از شمشیر فرا خواندند. (پایگاه بصیرت)

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا