سیاسی و اجتماعی

فرهنگ سیاسی افغانستان

نویسنده: عبدالحفیظ منصور

بخش نخست 

چکیده
فرهنگ سیاسی از مولفه‌های اساسی یک ملت مدرن است. هیچ کشوری نمی‌تواند، فاقد فرهنگ بوده باشد، پویا یا غیر پویا، سازنده یا ویرانگر. به هر صورت اجتماع بشری در فقدان فرهنگ شکل نمی‌گیرد، برای ما مهم است، تا دانسته آید، فرهنگ سیاسی افغانستان چه گونه است و بر چه پایه‌هایی استوار می‌باشد. فرضیه‌ی ما بر این اصل استوار است، که افغانستان در نبود یک فرهنگ سیاسی سراسری بسر می‌برد و بجای آن خرده فرهنگ‌های قومی هریکی به اندازه ی شعاع وجودی شان حاکمیت می‌کنند، برای بررسی و ارزیاب/ی این مساله شاخص های 10 گانه سیاسی را مورد مطالعه قرار می‌دهیم، تا در پایان دیده شود، که این فرضیه درست از آب در می‌آید، یا نه. تنها اسلام به عنوان عنصر پیوند دهنده میان همه‌ی اقوام ساکن افغانستان، عمل می دارد، آن هم زمانی که پای تجاوز یک قدرت خارجی در میان بوده باشد، آن گاه که نوبت به سروسامان دادن به مسایل درونی می‌رسد، قومیت و زبان بر اسلامیت پیشی می‌گیرد. برای بررسی مساله از روش توصیفی استفاده می‌بریم، و نویسنده سال‌ها تجربه و مطالعه‌ی خود را در این جا بکار می‌گیرد.

کلید واژه: فرهنگ، فرهنگ سیاسی، خرده فرهنگ، افغانستان

مدخل
افغانستان کشوری است، که از بدو تاسیس خویش در ( 1919) بیشتر حیات خود را در ناملایمات و کشمکش‌های نظامی سپری کرده است. این کشمکش‌ها در نیم سده ی پسین پرشتاب گردیده، به گونه‌ی که حضور نظامی سه در قدرت جهانی را شاهد بوده و  چندین اداره‌ی دولتی یکی در پس دیگری با خشونت به زیر کشیده شده اند، و بر خرابه‌های آن نظامی تازه روی صحنه آمده است. دیری نمی‌گذرد که رژیمی جدید از راه می رسد و آن تجربه ی ناکام قبلی را از سر می‌گیرد.
همه‌ی ملل همزمان با تفاوت‌ها و اختلافات فکری و هنجاری دارای یک دسته مشترکات فرهنگی می‌باشند، که قسم سیاسی آن «فرهنگ سیاسی» یاد می‌گردد. فرهنگ سیاسی، نگاه کلی مردم را نسبت به دولت، مشروعیت، احزاب سیاسی، شیوه‌های بدست گیری قدرت و نگاه به کشورهای دور و نزدیک را معین می‌سازد. این فرهنگ سیاسی است، که ملت‌هایی را در عرصه سیاسی فعال و پویا می‌سازد، و ملت‌های دیگری را منفعل و نظاره گر. دسته‌ی تابع و مطیع بیگانگان اند و در برابر هر مهاجمی راه تسلیم در پیش می‌گیرند، اما شماری دیگر بر اساس فرهنگ سیاسی شان در برابر تهاجمات بیرونی مقاوم و بیگانه ستیز اند. و از همین جاست، که «فرهنگ سیاسی» یکی از مولفه‌های اساسی قدرت ملی هر کشوری است. ما دراین مقاله، قصد بر آن داریم، تا جایگاه فرهنگ سیاسی افغانستان را توصیف بداریم.
پرسش اصلی ما را چگونگی فرهنگ سیاسی افغانستان می‌سازد، و در لابلای آن روشن خواهد گردید، که آیا مردم افغانستان به معنی واقعی کلمه دارای مشترکات فرهنگی اند؟ همچنان باید توضیح داده شود، که فرهنگ سیاسی تا چه پیمانه، در شکل‌دهی وضعیت جاری افغانستان سهم داشته است؟
نویسنده وقتی به گذشته رجوع می نماید، هیچ رساله و کتابی را به صورت مشخص در این باب نمی‌بیند، اما مساله در لای اوراق تاریخی بصورت پراکنده بیان گردیده که، ایجاب جمع بندی را می‌نماید. همچنان خاطره نویسان چه خارجی و چه شخصیت‌های افغانستانی نکته‌هایی را به رشته‌ی تحریر در آورده اند که با ردیف کردن و انسجام بخشی آن‌ها، مطالب مفیدی بدست می آید؛ کاری که نویسنده باید ولو بطور اجمال آن را انجام دهد.
در نظر است، که این مقاله در پایان نشان دهد، که آیا مردم افغانستان از رهگذر سیاسی دارای مشترکاتی اند و می‌توان بر پایه‌ی آن به داوری نشست و در موارد معینی، دیدگاه کلی مردمان این مرز و بوم را بیان داشت؟ نویسنده بدین باور است، که این نبشته بتواند، گامی اندک به جلو بوده باشد، تا از تشتت فکری و داوری‌های پراکنده جلوگیری بعمل آورد. و از جانبی سیاست‌مداران و پژوهشگران را یاری رساند، تا بتوانند در تحلیل وقایع و رویدادها دقیق تر عمل نمایند.
فرضیه‌ی نویسنده این است، که افغانستان دارای «فرهنگ سیاسی»مسنجم نبوده، و خرده فرهنگ‌ها هریکی در حوزه‌های معینی سیطره دارند.
نویسنده رویکرد توصیفی را در نظر دارد، و اساس کار را بر دو پایه نهاده است. 1- مراجعه به اسناد و اوراق تاریخی 2- مشاهدات و خاطرات شخصی خویش. حضور 50 ساله در بطن وقایع و حوادث برای نویسنده این مجال را داده است، تا بحیث یک منبع در مورد پاره ی زیادی از مسایل، خود بصورت مشخص به توصیف اوضاع بپردازد.

مفاهیم

در ابتدا مفاهم؛ 1- فرهنگ 2- فرهنگ سیاسی 3- قدرت ملی، نیاز به توضیح دارد، تا مراد نویسنده از بکار گیری این واژه‌ها روشن گردد و تا خواننده به راحتی مقصد نویسنده را در یابد.

  1. فرهنگ

واژه‌ی فرهنگ از دو بخش«فر» و«هنگ» تشکیل شده که در پارسی قدیم بمعنی «پیش آمده» است. ( وثوقی و نیک خلق، 1372: 115-116 ) و نیز علی اکبر دهخدا فرهنگ، را شاخه ی دانسته که به زمین می‌خوابانند و از جای دیگر سر می زند . ( دهخدا، 1377،ج 11: 1713)

فرهنگ در اصطلاح جامعه شناسی و مردم شناسی ترجمه واژه‌ی «کالچر» می‌باشد، و معنی آن «پیشرفت فکری و اجتماعی انسان و جامعه بشری»  تلقی شده است. برای نخستین بار واژه‌ی فرهنگ توسط ادوارد تایلور درکتاب «فرهنگ اولیه» بکار رفت. او در تعریف خود از فرهنگ چنین می گوید:«فرهنگ مجموعه پیچیده ای است که در برگیرنده‌ی دانستی‌ها، هنرها، اخلاقیات، قوانین، عادات، و به طور کلی هرگونه توانایی دیگری است، که هر انسان به عنوان عضوی از جامعه در طی زمان بدست می آورد. (وثوقی و نیک خلق، 1371: 116-118)
مولفه های تشکیل دهنده ی فرهنگ عبارتند از:

  • آداب و رسوم
  • ارزش‌ها
  • عرف ( کوئن،1380 : 20-30 )

فرهنگ دارای ویژگی‌های زیر می‌باشد:

  • فرهنگ بعنوان معرفت بشری در همه جا وجود دارد، از این رو عام است، اما در همه جا یکسان و همانند نیست.
  • فرهنگ در درازمدت شکل می‌گیرد، لذا در کوتاه مدت تغییرات آن قابل لمس نمی‌باشد.
  • فرهنگ جنبه اجباری دارد، در عین زمان، انسان به میل خود به آن رو می‌آورد. ( وثوقی و نیک خلق، 1371: 122-126 )
  • فرهنگ فراگرفتنی است، از طریق توارث منتقل نمی‌شود.
  • فرهنگ از مرزی به مرزی و از نسلی به نسلی انتقال می‌یابد.
  • فرهنگ امر اجتماعی است، جنبه انفرادی ندارد.
  • فرهنگ با شرایط محیطی سازگاری و هماهنگی ایجاد می کند ( منصوری، 1370: 16-18)
  1. فرهنگ سیاسی

واژه فرهنگ سیاسی بعد از جنگ جهانی دوم در ادبیات توسعه سیاسی مطرح شد. این واژه برای اولین بار توسط «گابریل الموند»در علم سیاست بکار بسته شد.
سیدنی وربا، فرهنگ سیاسی را چنین تعریف می دارد: «فرهنگ سیاسی عبارت است، از نظام باورهای تجربه پذیر، نماد ها و ارزش هایی که پایه ی کنش سیاسی است.» ( قوام : 1373: 73) لوسین پای در کتاب« فرهنگ سیاسی و توسعه سیاسی»در تعریف فرهنگ سیاسی می‌نویسد، فرهنگ سیاسی مجموعه ایستارها، اعتقادات و احساساتی است که به روند سیاسی معنی می دهد و فرضیه‌ها و قواعد تعیین کننده حاکم بر آن رفتارهای سیاسی را مشخص می‌کند. ( پای و وربا، 43:1965)
فرهنگ سیاسی در هر جامعه از چند منبع منشا می‌گیرد:

  • ساختار نظام سیاسی
  • ایدیولوژی نخبگان سیاسی
  • دین ( میری، فروردین و اردیبهشت 77:1378)
  • ادبیات
  • ژئوپلتیک یک کشور ( مصلی نژاد، 1386: 121- 122 )
  1. قدرت ملی

قدرت ملی به کلیه توان و امکانات یک دولت اطلاق می گردد، که شامل عناصر مادی و معنوی می‌گردد. این عناصر شامل؛ موقعیت جغرافیایی، وسعت قلمرو، شکل جغرافیایی، جمعیت، دین مردم ،نوع نظام سیاسی، فرهنگ سیاسی می‌شود.
مفهوم« قدرت ملی » پس از  آن که در کنفرانس وستفالیا، اساس دولت‌های ملی نهاده شد به وجود آمد. ملت یک واژه ی عربی است، که معنی دین و آیین را می‌دهد، اما در ادبیات سیاسی کنونی به واحدهای سیاسی مدرن اطلاق می‌گردد، که دارای قلمرو، جمعیت، استقلال عمل و حاکمیت می‌باشند.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا