فرهنگ و ادبیات

عبدالقهار عاصی سرایشگر عشق و حماسه

( متن سخن رانی دکتور شمس الحق اریانفر در شب بخارای عاصی، تهران)
«شب قهار عاصی», بزرگداشت از قهارعاصی شاعر افغانستانی ۲۹ سرطان.
برگزار کننده: مجله بخارا با مدیریت  علی دهباشی,
خانه اندیشمندان علوم انسانی
عبدالقهار عاصی در۴ میزان/مهر  ۱۳۳۵_ در ولایت پنجشیر افغانستان یا همان پنجهیر شاهنامه و خراسان بزرگ زاده شد و در  ۶ میزان/ مهر ۱۳۷۳ در جنگ های تنظیمی شهر کابل ، طعمه راکت ناشناخته جنگ های تنظیمی  گردید و شهید شد. عاصی مدت ۳۸ سال و ۲ روز زندگی کرد .
از عاصی در ۴۸ سال عمر کوتاهش این اثار برجا مانده است:
دیوان عاشقانه باغ ،  مقامه گل سوری، لالایی برای ملیمه،  غزل من غم من،  تنها ولی همیشه، جزیره خون،
بعد از شهادتش ، این اتار از عاصی مجال نشر یافت: از اتش از ابریشم، در غم غربت او، سال خون سال شهادت، سفرنامه، کلیات نیلاب ۸ مجموعه، خاک و خاطره، دهکده طاعون زده، شام، عصر تلخ سفر، در باشگاه شیاطین، از باغچه تاریک، تا خانقاه خون و شهادت، از دره تا دروغ، شمشاد های سرخ، مهرگانی ها، پاییزخونین، کاشکی عشق نبود، مقالات، فلم نامه، نمایشنامه
وقتی عاصی شهید شد، خانم و مهستی دختر یک ساله اش را تنها گذاشت، اصف باختری، حیدری وجودی، نیلاب رحیمی و فرهنگیان حاضر ، تصمیم گرفتند، تمام دست نوشته ها و اثار چاپ ناشده عاصی را ،  من موقت نگهداری نمایم.
این نبشته ها نزد من بود . بعد از روشن شدن وضعیت و هم زمان وخیم شدن اوضاع جنگی شهر کابل، تمام نوشته‌ها را به خانمش که شخصیت تحصیل کرده و رسالتمند و دلسوز است تسلیم نمودم. بعد از ان طالبان در روز سالگرد شهادت عاصی ۶ میزان ۱۳۷۶, کابل را اشغال کرد و ما اواره شدیم. انچه بعد از شهادت عاصی نشر شده ، از همان دست نبشته هایی است که نزد میترا عاصی خانمش نگهداری گردید ه است
شناخت عاصی با دو ویژگی
عاصی کتابی دارد به نام «از اتش از ابریشم».
 دو واژه« اتش» و « ابریشم»
 مبین روشن دو بعد شخصیت عاصی است.
این ابعاد را چنین می شود ، نام گذاری کرد:
_ عشق و عاطفه
 _ حماسه
واصف باختری شاعر و ادبیات شناس بزرگ افغانستان, که با دریغ در لحظات تداوم شب بخارای عاصی(۲۹,سرطان ۱۴۰۲)، خبر وفاتش از رسانه های مجازی پخش شد،  در تقریضی بر کتاب عاصی«سال خون سال شهادت» نوشته است:
عاصی همان گونه سرود که زیست
شعرش جوهر خلقیات و باور ش بود.
۱_ عاصی مرد عاشق و عاطفی
عاصی ساخته عشق است. شاید اگر عاشق نمی شد، نمی سرود عاصی از جوانی تا دوسال قبل از شهادت با ان عشق ، گره خورده بود
عاصی کسی را دوست داشت با دلداده اش  نزدیک و محشور نبود ، تفاوت طبقاتی و اختلاف قومی که در افغانستان بیداد می کرد، سد راه ایشان بود. این ویژگی سبب شده بود، عاصی ، تمام احساس و عواطف اش را. در سروده هایش بریزد
_ اگر می شد که دردم را برایت گریه می کردم
زمین و اسمان را پیش پایت گریه می کردم
اکر می شد نماز عشق را پیشت ادا کردن
دو زانو می نشستم از جفایت گریه می کردم
_ دو شاهدخت یکی ولابت به نام ویداست چشمهایت
دو خط فرمان خواجگی به قلمرو ماست چشمهایت
عاصی می گفت : دیدار من به این خلاصه می شد که شامگاهان از فاصله دو صد متری خانه اش می گذشتم .در حالی که مقابلم را می دیدم، با گوشه چشم به کلکین /دریچه خانه او می نگریستم. او کنار کلکین در حالی که برق خانه روشن  بود نشسته می بود.
_ باری در دانشگاه به تعقیبش رفتم. به  سرعت خود را به او نزریک کردم و از پت سرش صدا کردم: ویدا.
متوجه شد و با دلهره و خشم گفت: قهار.
دیگر زبانم لال شد. با کلالت گفتم: لحظه ،. م من خ.خوب میشوم. اما او رفت.
_ فامیلش که نام عاصی راشنیده بودند، برای اینکه محیط را دیگر سازند که دختر را خارج از کشور بردند
در این وضعیت عاصی بود و سروده هایش:
دو کفتر  از سر تنگی جدا شد
دوتا عاشق زهمدیگر سوا شد
یکیش بر بام اتش اشیان بست
یکیش ان سوی ملک های خدا شد
به سوی کافرستان رفته دختر
مرا مانده پریشان رفته دختر
خدا داند چه می اید به برگشت
 ز پیش ما مسلمان رفته دختر
جهان را هند می پندارد این دل
سراسر اشک و خون می بارد این دل
سخن از معبد و طاووس گویید
 به هندوستان مسافر دارد این دل
_  باری عاصی را گفتم: زندگی خیالات شرین و واقعیت های تلخ دارد. ۳۶ ساله شدی ، تا بکی چنین زندگی می کنی؟  قبول کرد وگفت حاصل این عشق ۶ کتاب بود که چاپ شد. خداوند خانم ، زیبا ، با معرفت ، استاد دانشگاه و صمیمی را برایش نصیب کرد که در نهایت صمیمیت زندگی را اغاز کردند.
نمی دانم چه رمزی بود که بعد از ان عاصی هیچگاه ، از آن یار یاد نکرد. شاید این خانم اگاه و ریبا و با فضیلت
عاصی را از هرنگاه اشباع و راضی و تکمیل کرده بود
 بادریغ این زندگی واقعی دوسال بیشتر دوام نکرد و عاصی شهید شد
_  در زمان حاکمیت حزب دموکراتیک خلق واشغال افغانستان توسط  شوروی ، احمد شاه مسعود در مبارزه علیه شوروی یک چهره افسانوی بود. باری من و عاصی مخفیانه به دیدار احمد شاه مسعود در پنجشیر رفتیم.
عاصی با دیدن مسعود ، هیجانی شده بود. قرار شد هرکس به تنهایی با  مسعود ببیند
عاصی گفت: ما و تو یکجا می رویم. گفتم، گپها به تنهایی گفته شود خوب است.گفت : من تنها رفته نمی توانم ، از هیجان می ارزید. مسعود افسانوی را در مقابلش می دید. گفت: من و تو یکجا می رویم، وقتی گپهای من خلاص شد من خارج می شوم ، ان وقت نو به تنهایی حرفهایت رابگو که چنین کرد،
۲  _عاصی شاعر  حماسه
عاصی با عشق وعاطفه زلالی که داشت، صاحب یک روح حساس، سرکش و عصیانی بود. شجاعتی تا مرز تهور داشت.قاطع ، استوار و تسلیم نا پذیر بود.
از تو ای  دوزخ تنگ
دره اتش و عشق و ایمان
دو فراورده انسان شدن  اموخنه ام
عشق تسلیم نکردن
هنر نه گفتن
ز نی و چرا  قد بر افراختم
از این دو بخود زندگی ساختم
نی ما  سر اغاز فرهنگ ما
چرا مایه نام و ننگ ما
محب بارش, شاعر هموطن وهم روزگارش، در باره عاصی گفته بود:
عاصی ستاره ایست که من می شناسمش
تو نیز
او پهلوان عرصه شعر و شاعر است
عاصی مرد اگاه و درد اشنا بود . از این رو سروده هایش بن مایه اجتماعی، انتقادی و  حماسی داشت؛
_ نیست شعر انچه که من طرح و رقم می بندم
درد مجموعه نسلیست زدرمان مانده
_ این ملت من است که دستان خویش را
برگرد افتاب کمر بند کرده است
_ باغ را گاهی از اتش گاهی از خون می کشند
هردم از ان نعش اسپیدار بیرون می کشند
سرود پارسی:
عاصی سرود پارسی را در شرایطی و  در کشوری سرود که کاربرد واژه پارسی را گناه می دانستند. عاصی با چنین سروده هایش همیشه مورد خشم دستگاه ها  و از کار دولتی محروم بود. اما هیچگاه کوتاه نیامد تا جایی که با سرود پارسی بیاننامه خود را مسجل ساخت
گُل نیست، ماه نیست، دلِ ماست پارسی
غوغای کُه ، تَرَنُّم دَریا است پارسی
از آفتاب، مُعجزه بر دوش می‌کِشد
رو بر مُراد و روی به فَرداست پارسی
از شام تا به کاشغَر، از سِند تا خُجَند
آیینه دار عالَم بالاست پارسی
تاریخ را، وَثیقه ی سَبز شُکوه را
خُون من و کَلامِ مُطَلّا ست پارسی
رُوح بزرگ و طبل خُراسانیان پاک
چَتر شرف، چراغ مَسیحاست پارسی
تَصویر را، مُغازله را و تَرانه را
جُغرافیای مَعنوی ماست پارسی
سَرسخت در حَماسه و هَموار در سُرُود
پیدا بُوَد از این که چِه زیباست پارسی
بانگِ سِپیده، عَرصه ی بیدار باشِ مَرد
پِیغمبر هُنَر، سُخن راست پارسی
دنیا بگو مَباش، بُزرگی بِگُو بُرو
ما را فَضیلتی است که ما راست پارسی
_. یل کجکین
«کجکین» نام قدیم پنجشیر است. شوروی هفت بار بر پنجشیر حمله کرد.
در حمله هفتم که برنامه نابودی کامل پنجشیر را طراحی کرده بود، ۳۰ هزار سرباز شرکت داشت، ۲۰۰ چرخبال و ۶۰ بمب افکن در عملیات سهم داشت. شوروی در این جنگ هیچ دستاوردی نداشت، بخش اعظم نیرو هایش تلف شد . بعد از ان مسعود را غیابی محکوم به اعدام ساخت .
در چنین شرایطی ، عاصی در دفاع از پنجشیر ومسعود «یل کجکین و اژدهای جهنم» را سرود. یل کجکین نماد احمد شاه مسعود و مراد از اژدهای جهنم شوروی وقت است که در متن داستان  به وسیله یل کجکین کشته می شود.
یکی دره از دره های بهشت
به بر صخره بر سر هوای بهشت
اژدها
صدا زد به یل اژدهای زبون
که تدبیر بهتر شود رهنمون
بگو قیمت کچکین خویش را
بگو بیع این گوهر خوش را
یل
یلش گفت کاین دره را سنگ وخاک
به خونم بود نسبتی سخت پاک
به هر کوه که نقشی بینی منم
به هر صخره که جلوه گزینی منم
عقاب سر دره و من یکیست
در اینجا سری گر دوبینی تن یکیست
_  منظومه فردوسی
در اوج قدرت نظام کمونستی، بنیاد ناصر خسرو بلخی، محفل بزرگداشت از فردوسی را برگذار کرد. در این محفل جز نجیب رییس جمهور، همه تشکیلات دولت حضور داشتند . درحقیقت سید منصور نادری رییس فرقه اسماعیلیه افغانستان و رییس بنیاد ناصرخسرو به این بهانه ، دولت را مهمان کرده بود.
در رابطه فروسی اشعار ومقالات خوانده شد. قهار عاصی در برنامه شامل نبود. از نجم الدین کاویانی که فرد دوم حزب حاکم بود خواستیم ، برای عاصی وقت برای خوانش شعربگیرد. دولت کمونستی و شوروی، در ان زمان ، مجاهدین را اشرار می گفتند و برای ایجاد رعب، هر روز اعدام چند اشرار را اعلام می کردند. در چنین وضعیت عاصی منظومه فردوسی را خواند.در ان سروده خطاب به فردوسی که او را پدر خطاب می کرد ، حرفهای خود را در دفاع از جهاد ومجاهدان و نفرین حاکمیت بیان کرد که غلغله بر پا شد. دوسه بیت از انرا می خوانم:
پدر هر انچه که طاغوت داشت
به پیشانی این پلیدان نگاشت
پدر شاهد قتل ما،  کوه هاست
جر و جوی با خون ما آشناست
هر انکو خروشید اشرار شد
کسی که نی گفت بر دار شد
_ بیگانه بیگانه است
شعر «خبر دار بیگانه بیگانه است» را عاصی زمانی سرود که مجاهدین پس از ۱۴ سال جنگ با کمونیسم و شوروی ، تازه به قدرت رسیده بودند.  رهبران جهاد که در پاکستان بودند و از انجا امده بودند مرهون پاکستان و عرب ها در تداوم جهاد بودند، عرب و پاکستانی را به دیده قدر می نگریستند
در این زمان گلبدین حکمتیار با حمایت پاکستان جنگ را علیه دولت اسلامی مجاهدین اغاز کرد. عاصی با مشاهده ویرانی کابل و شهادت هزاران شهروند کابل، این شعر را سرود و پنجابی (پاکستانی ) و عرب را نفرین کرد.این شعر باعث غضب شماری از مجاهدان شد  برعلیه عاصی موضع گرفتند و با القاب مختلف اورا سرزنش کردند. ابیاتی از ان منظومه طولانی را به کونه نمونه می اورم:
خبر دار که در راه طور طلب
نه پنجابی از ما شود نی عرب
‌ز  بیگانه این ملک ویرانه است
خبر دار بیگانه است.
بعد از ان عاصی مجموعه اشعار جزیره خون را نشر کرد. اشعار ان مجموعه به خرابی های کابل که به جزیره خون تبدیل شده بود، اختصاص داشت.
_ عاصی و دریا
عاصی جوان وفریاد دریا جوان شعر و موسیقی خود را گره زدند. در ان روزگار که هر دو شهرت فراوان نداشتند، همکاری را اغاز کردند. دریا که موسیقی را می دانست کمپوزهای های خوب ساخت و عاصی تصنیف های انرا اماده. کرد و یا بر اشعار عاصی،  دریا کمپوز های خوب آماده کرد. چنین بود که عاصی دریا را  و دریا عاصی را بلند اوازه کرد.
_دریا این اهنگ ها را  با اشعار عاصی خوانده است
لیلی ، فرشته ،. خیال من یقین من، به کابل جان گذر داری نداری،  مهربانی، ستاره شام،. مولاعلی، دخترک وطن، بگذارید تماشا کنمش، کابل ، درخت عاشق.
خداوند روان عاصی را شاد ، یادش را جاودانی و نامش را ماندگار دارد.
نمایش بیشتر

سیمرغ

سیمرغ یک نهاد فرهنگی و اجتماعی است که با اشتراک جمع کثیری از اندیشمندان، فرهنگیان و نویسنده‌گان در حوزه تمدنی و فرهنگی فارسی_ پارسی تشکیل گردیده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا