داستان

سیری گذرا در داستان نویسی افغانستان

نویسنده: منوچهر فرادیس

بخش دوم

خمسه اولیه

در نوشتۀ قبلی درباره آغاز روند داستان‌نویسی مدرن افغانستان و رمان‌واره جهاد اکبر گفتیم. اکنون می‌پردازیم به چهار اثر دیگر این خمسه اولیه. آن‌چنانی که در تاریخ ادبیات داستانی افغانستان ثبت شده است، جهاد اکبر نخستین اثر چاپی داستانی است. اما از نگاه نگارش، رمان تصویر عبرت عبدالقادر افندی، نخستین اثر داستانی است که در پیش از 1298 هجری خورشیدی نوشته شده است. ولی چاپ نخست آن در مَدراس هند بریتانیایی در سال 1301 منتشر شده است. اما این اثر نیز تا دهه شست هجری خورشیدی قرن گذشته ناشناخته بود. فرید بیژن، پژوهش‌گر ادبیات داستانی افغانستان، در سال 1367 در کابل آن را منتشر کرد.
عبدالقادر افندی در سال 1266 در جریان سفر پدرش از ایران به بغداد به دنیا آمد. او فرزند محمد ایوب معروف به فاتح میوند، که نخستین جنگ «افغانان» با انگلیس بود، در تاریخ‌های رسمی افغانستان است. محمد ایوب خود نیز فرزند امیر شیرعلی خان امیر افغانستان و نوه امیر دوست محمد خان است. بخاطر چشم داشتن محمد ایوب به امارت افغانستان، به اشاره امیر عبدالرحمان انگلیس‌ها او را به هند بریتانیایی منتقل کردند و تا آخر عمر در هوای امارت کابل در همان‌جا ماند و درگذشت. عبدالقادر افندی نیز در هند بریتانایی ماند و پس از جدایی پاکستان از هندوستان در سال 1947 او نیز به منطقه جدا شده کوچ کرد. افندی در کنار نوشتن رمان تصویر عبرت، چند اثر دیگر نیز نوشته است. نخستین نوشته‌اش که در سال 1286 منتشر شد یک مقاله بود به‌نام نجات روسیه که در روزنامه پنجابی زبان منتشر شد. کارهای دیگر نوشتاری‌اش تاریخ درانی‌ها، 1746-1933 و بهشت آسیا: تاریخ 350 سال حاکمیت مسلمان‌ها در کشمیر، است که در جریان کوچ اجباری از هند به پاکستان تازه تشکیل شده در آتش‌سوزی خانه‌اش توسط غیرمسلمانان نابود می‌شود. همچنان هیر ورنج‌ها را از زبان پنجابی به انگلیسی به شعر برگردان کرد و منتشر که در همان زمان انتشار مورد توجه قرار گرفت. هیر و رنج‌ها رُمانس روستایی پنجابی است. درباریان و گدایان سلطنت که زندگی‌نامه خودنوشت عبدالقادر افندی است سی سال بعد از نوشتن تصویر عبرت، یک سال پیش از درگذشتش، 1329 به زبان انگلیسی نوشته می‌شود.
تصویر عبرت به تأیید پژوهش‌گران ادبیات داستانی افغانستان اثری است که می‌توان جرئت کرد و آن را نخستین رمان نامید. رمانی که اکنون نیز خوانده می‌شود. تصویر عبرت که متن کامل آن امروز در دسترس است و در دهه شست و دهه نود هجری خورشیدی قرن گذشته دو بار منتشر شده است، با یک دیباچه و 9 بخش یا آنچنان که نویسنده نوشته است 9 باب دارد. هر باب نامی دارد: دیباچه، باب اول، بی‌بی‌خوری جان، باب دوم، صحبت بی‌بی خوری جان با عیال مستوفی، باب سوم، وضع حمل بی‌بی خوری جان، باب چهارم، چهله‌گریزی بی‌بی خوری جان در منزل سردار خیرالدین خان، باب پنجم، رفتن بی‌بی خوری جان به شهدای صالحین نزد صفدر ملنگ، باب ششم، کدخدایی سردار عبدالمنان، باب هفتم، مناقشه خشو و عروس، باب هشتم، فوت سردار شمس‌الدین خان، باب نهم، رفتن بی‌بی خوری جان به حج و فوتش.
در دیباچه نویسنده از عقب‌مانی و جهالت حاکم بر هفت میلیون افغان، رنج می‌برد و علت آن را در استبداد و چاپیدن و غارت کردن مردم توسط حکام و امیرهای ظالم و شکم‌باره می‌داند. او صفات خوب ملت افغان را مهمان‌نوازی، حفظ ناموس و اشتیاق به جهاد می‌داند، و دیگر صفتی که از آن به نیکی یاد کند، وجود ندارد. او از وضعی که زنان دارند، ناراضی است و آن را نیز از ناموس‌گرایی بیش از حد افغانان می‌داند:
«در افغانستان حفظ عصمت اهل نسوان به حدی است که از جاده غیرت قدم بیرون کشیده، در اقلیم عبرت داخل گردیده. به خیال ملت افغان عصمت و حبس عمری الفاظی است که مفرد و معنی واحد. اهل نسوان باید قالب بی‌جان، همه عمر محبوس زندان، تحت‌الحفظ دربان باشد. بارک‌الله! به این عقل و همت بباید گریست. فرض منصبی زن را همین قرار داده اند که باید به مثل ماکیان چوچه کشد و لگد خورد، چنانچه گاه‌گاه بعض اشخاص که دَم از علمیت می‌زنند، در مجالس همچو اشعار زبون را به افتخار می‌سرایند:

هرگز به این گناه نگیرد خدا تو را
زن را همیشه چوب و لت، بی‌گناه زن

هرگاه معترض اعتراض نماید که زن چرا شریک امورات دینی و دینوی به مثل مرد نشود، مرتکب گناه که نشده که سزایش نسلاً بعد نسلاً و بطناً بعد بطناً همین مصیبت باشد. جوابی خیلی درشت و نازیبا خواهد شنید که خدا زن را حقیر ساخته. باید تا یوم‌القیامه تحت مرد باشد و هر گاه آزادی حاصل آید، البته مرتکب افعال شنیعه و غیره و غیره خواهد شد. پس زن بر خلاف آل آدم بین‌العدمین باید عدم در عدم باشد. به خیال‌شان زن چه و حریت؟…

ای هموطنان عزیز! آخر این جهالت تا به کی؟ چرا قول ملا صاحب لغمانی و حاجی صاحب پغمانی که شب و روز در مسجد نشسته، مفت‌خوری را کسب  فرموده‌اند و چشم به راه‌اند که کی حلوای شب جمعه فلان مرحوم یا مرحومه با هیل فراوان و عرق گلاب برسد که نوش جان فرمایند؛ و مسئله استنجا و طهارت را به شاگردان تعلیم نمایند.»

پس از مقدمه باب نخست رمان شروع می‌شود و در آن زندگی بی‌بی خوری جان شرح داده می‌شود و نگرانی‌اش از دل‌گرمی شوهرش، سردار شمس‌الدین خان به زن جدیدش و کش و گیری که در این باره وجود دارد. در باب‌های بعدی وضع حمل و به دنیا آمدن نخستین فرزند بی‌بی‌ خوری جان شرح داده می‌شود و در فصل‌های بعدی رجوع او به فال‌بین و رمال و همین گونه بزرگ شدن فرزندش، عبدالمنان و ازدواج او و درگیری بی‌بی‌ خوری‌شان با عروسش و مرگ شوهرش، سردار شمس‌الدین خان و سرانجام در باب آخر به سفر حج می‌رود و در همان سفر هم درمی‌گذرد و در جده دفن می‌شود.
در کنار این که تصویر عبرت نخستین رمان کامل و باقی مانده تا زمانه ما است، ویژگی مهم دیگر آن این است که شخصیت اصلی این رمان یک زن است و این خودش پیشرو بودن اندیشه عبدالقادر افندی را نشان می‌دهد. رمان با زبان معیار نوشته شده است اما در گفت‌وگو ها از زبان عامیانه با لهجه کابلی استفاده شده است. گه گاهی رد لهجه تهران را نیز در گفت‌وگوها شاهد استیم مثل استفاده کردن واژه «توی خواب رفت». همچنان با وام‌داری از سنت قصه‌گویی که از قدیم در زبان فارسی بوده است، در رمان متل‌ها، بیت‌هایی از شعرهای شاعران کلاسیک فارسی مثل سعدی، حافظ، نظامی و خاقانی تا بیدل دهلوی و آیاتی از قرآن نیز وجود دارد. متل‌هایی که تا کنون نیز در میان مردم کابل مروج است و کاربرد دارد، مانند سرزنده کلاه بسیار، دردم از خدا و گلایه‌ام از همسایه، یار زنده و صحبت باقی، چشم زیر پای.
مورد دیگر در زبان رمان تصویر عبرت استفاده از دشنام‌ها است که تا کنون نیز در روند داستان‌نویسی ما چیزی در حد تابو و از چیزهایی مگو است که در ادبیات داستانی ما به ندرت استفاده شده است. اما در این رمان با جمله‌هایی که دشنام صریح است و همچنان کاربرد الفاظی که به زبان آوردن آن زشت است، در چندین جا دیده می‌شود. بیش‌تر این دشنام‌ها جمله‌هایی است که بی‌بی خوری جان به کنیزان و غلامان و زیردستانش خطاب می‌کند یا در درد دل با «عیال مستوفی» علیه کنیز تازه گرفته مستوفی به کار می‌برد.
در باب پنجم رفتن بی‌بی خوری جان به شهدای صالحین نزد صفدر ملنگ، تصویر بسیار روشن از رواج خرافات را نویسنده پیش چشم خواننده امروزی قرار می‌دهد:
«خانم یک بار خود را بر سر پاهای صفدر ملنگ انداخته، به تضرع تمام گریست:
– ملنگ بابا از برای خدا.
باز ملنگ نعره زد:

  • یا سخی!

در این های و هو سگ از جا برجسته، قلیان را بر سر آتش و دوده ریخت. دیگر بالکه‌های ملنگ که این نظاره را مشاهده می‌نمودند، آواز کشیدند:

  • اوی سرت خیر. یاالله، خدا و دستگیر مرادت داد. مادر، بنداره ملنگ‌ها را بیار.

خانم و مصاحبانش در این واقعه، جست سگ و ریختن آب را بر سر آتش، خیلی فال میمون گرفتند که یعنی گریختن سگ برطرف شدن مخالفین که مطلب باشد از دختر خان و ریختن آب بر آتش فتوح و گشود جمیع خواهشات که خوری جان در دل داشت. خانم همین را کافی دانسته، پاهای ملنگ را زور می‌کرد.»
تصویر عبرت از رسومی که در عیدهای آن زمان وجود داشته و همچنان رسم و رسومی که برای چهله‌گریز که بعد از چهل روز از دنیا آمدن نوزاد می‌گذرد و مادر نوزاد را مهمان می‌کنند، بیان می‌کند. با آن‌که افندی هرگز در کابل زندگی نکرده بود، اما تسلط خوبی در کاربرد فرهنگ عامه کابل آن زمان و همچنان فضای اجتماعی آن زمان را به خوبی تصویر می‌کند. این نشان می‌دهد که زبان فارسی با جزئیات آن در هند بریتانیوی آن زمان، رواج داشته است. چنانی که فرید بیژن در سال 1385 با دختر افندی، رضیه افندی که اکنون در لاهور پاکستان زندگی می‌کند، گفت‌وگو کرده است، رضیه می‌گوید: «زبان در خانۀ افندی‌ها همیشه فارسی بوده است.»
سومین اثر از خمسه اولیه، ندای طلبه معارف یا حقوق ملت از محی‌الدین انیس است که در سال 1302 در هرات بخش نخست آن در 191 صفحه منتشر شده است. و البته دیگر بخش‌های آن نه منتشر شده است و نه اکنون در دست‌رس است. انیس که متولد غزنی افغانستان است بخاطر شغل پدرش به مصر می‌رود و آن‌جا به زبان عربی مسلط می‌شود. در سال 1300 هجری خورشیدی دوباره به کشور برمی‌گردد و دو سال در شهر هرات و در مدرسه سعدیه به آموزش زبان عربی به دیگران می‌پردازد و خودش از سرور جویا زبان فارسی را می‌آموزد. در سال 1302 به کابل می‌آید و شروع به کارهای مطبوعاتی می‌کند. او در سال 1306 نخستین نشریه مستقل غیر دولتی را به‌نام انیس اساس می‌گذارد. آن‌چه از انیس باقی می‌ماند نوشته‌ها و مقالات روزنامه‌نگارانه است که در این میان دو اثر هم برای ادبیات داستانی دارد. نخستین ندای طلبه معارف است و دومین اثرش قصه یا فن رمان که دومین گام مهم یا بیانیه ادبیات داستانی بعد از کارهای محمود طرزی برای ادبیات داستانی افغانستان است که در آینده به این نوشته، قصه یا فن رمان، می‌پردازیم.
نسبت به جهاد اکبر و تصویر عبرت، ندای طلبه معارف از عناصر داستانی کم‌تری برخوردار است و خود انیس آن را رمان علمی خوانده است. در این اثر بیش‌تر هدف انیس، آشنا ساختن مخاطب با واژه‌هایی مدرنی چون قانون، حاکمیت، جامعه، حقوق مدنی، انتخابات و شورای ملی است تا مردم با کارکرد یک نظام مردم‌سالار آشنا شوند. به نظر ره‌نورد زریاب، انیس خواسته مثل امیل ژان ژاک روسو اثر آموزشی بنویسد تا به مردم آگاهی بدهد. بیش‌تر از این که در اثر از عناصر داستانی استفاده شده باشد، بحث‌های علمی میان شخصیت‌ها جریان دارد که حال و هوای نمایش‌نامه را به خود می‌گیرد.
از این اثر انیس نیز اکنون نسخه‌ای که در دست‌رس همه باشد، متنی وجود ندارد. آن‌چه درباره این کتاب و بقیه چهار اثر خمسه اولیه می‌گوییم از لابلای کتاب‌ها یا مقاله‌هایی است که درباره ادبیات داستانی افغانستان نوشته شده است.
چهارمین اثر از این خمسه اولیه داستان‌واره مکالمات روحانی در خصوص حیات حقیقی به قلم سلطان محمد است که در سال 1302 در هفته‌نامه امان افغان منتشر شده است. از زندگی خود نویسنده جز این که از فرزندان نایب امین‌الله خان لوگری بوده است که از رزمندکان جنگ اول افغان و انگلیس بوده است و مترجم وزارت معارف افغانستان بوده است. بعد در هند زندگی می‌کرده است و همان‌جا هم این اثر را نوشته است دیگر معلوماتی نیست. درباره این داستان‌واره هم جز این که به صورت یادداشت و با نثری موزون ضعیف نوشته شده است. دیگر خبری نیست.
پنجمین اثر جشن استقلال در بولیویا از مرتضی احمدخان محمدزایی است که در سال 1306 در هفته‌نامه امان افغان منتشر شده است. او نیز مثل نویسنده مکالمات روحانی در خصوص حیات حقیقی در هندوستان زندگی می‌کرده است. این اثر در اصل به زبان انگلیسی و در قالب نمایشنامه بوده است که مترجم آن، غ. نبی (غلام نبی جلال‌آبادی) با اندک تصرف به صورت داستانی منتشر کرده است. مترجم با تأکید بر «مختصر تصرف» می‌نویسد: «داستان وطن به صورت تیاتر.» ترجمه اثر به صورت شش بخش کوتاه تنظیم شده است. که فصل‌بندی خود نشان‌دهنده پرده‌های نمایش‌نامه است در اصل اثر. اثر سه شخصیت اصلی دارد: دان‌سینکو، شخصیت منفی، احمدگل به عنوان شخصیت مثبت و ماری‌سینا که دان‌سینکو و احمدگل، خواهان او استند.
احمدگل در بولیویا بازرگان و کارخانه‌دار است. دان‌سینکو احمدگل را مجبور می‌کند برای به دست آوردن ماری‌سینا با او دوئل کند. در این دوئل دان‌سینکو از احمدگل شکست می‌خورد و خواهان این می‌شود که قانونی را به تصویب برساند او را از کشور بولیویا اخراج کند. چه این‌که احمدگل کشورش با بولیویا رابطه سیاسی ندارد. احمدگل در صدد فروختن کارخانه و نقد کردن دارایی‌اش است که  ماری‌سینا از او می‌پرسد که او از کدام کشور است و چرا کشورش از حق او دفاع نمی‌کند. وقتی که می‌داند او از افغانستان است، برایش نوید آمدن سفیر جدید افغانستان را به بولیویا می‌دهد و این‌گونه برنامه دان‌سینکو نقش بر آب می‌شود. آنان جشن بزرگی بخاطر استقلال کشور می‌گیرند و تمامی هم‌وطنانش را در این جشن دعوت می‌کند و در  آخر جشن برای ادامه استقلال و پایداری پادشاه دعا می‌کنند.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا