مصاحبه ها

احمد مسعود؛ صدای خِرد در عصر تاریکی

احمد مسعود؛ صدای خِرد در عصر تاریکی
شب گذشته نسخه‌ای از سخنرانی احمد مسعود، رهبر جبهه مقاومت ملی افغانستان را که در دانشگاه هاروارد ایراد کرده بود، شنیدم؛ سخنرانی‌ای که نه صرفاً در محتوای آن، بلکه در لحن، ساختار و شیوۀ ارائه، تفاوتی آشکار با اغلب بیانیه‌ها، سخنرانی‌‌ها و مصاحبه‌های سیاسی معاصر افغانستان داشت. آنچه در صدای او طنین می‌انداخت، نه درماندگی یک نسل، بلکه صلابت فکری یک رهبر بود؛ کسی که جهان را نه تنها از منظر منافع، بلکه از موضع عدالت تحلیل می‌کند. سخنرانی او بیش از آن‌که صرفاً بازگویی یک بحران باشد، بیانی از درک ژرف او از سازوکار سلطه، استبداد طالبانی در محور مذهب و دین، تروریسم سازمان‌یافته و بی‌عدالتی بین‌المللی بود. او با انتخاب واژگان سنجیده، تأمل‌برانگیز و دور از اغراق، مخاطب را به سمت تفکر انتقادی سوق می‌داد؛ گویی از دریچه‌ای علمی‌تر و درک‌شده‌تر به واقعیت سیاسی افغانستان نگاه می‌کرد؛ واقعیتی که زیر سلطه گروه طالبان، از معنا تهی شده و از نفس افتاده است.
احمد مسعود با صدایی متین، لحنی شمرده و واژگانی دقیق، به‌جای آن‌که از دریچه قضاوت‌های عامیانه، فروپاشی حکومت را به گردن نظام جمهوریت بیندازد، ساختار قدرت جهانی و نهادهای همدست با گروه طالبان را به نقد کشید. او جمهوریت را ساختاری ناکامل، اما واجد مشروعیت سیاسی خواند؛ نظمی که علیرغم چالش‌های عمیق، از درون آن صداهای متکثر، نهادهای مدنی، دانشگاه‌ها و زنان بالنده برآمدند. جمهوریت در سخنان مسعود، فصل تازه‌ای در تاریخ افغانستان است که اگرچه در چنبره فساد و وابستگی قرار داشت، اما در مقایسه با رژیم طالبانی، حداقلی از امکان زندگی انسانی و امید را فراهم می‌کرد و نماد نسبی یک نظم باز بود؛ نظمی که در آن، برخلاف سلطه کنونی، انسان قدرت انتقاد، مشارکت و مطالبه داشت. نگاه او به جمهوریت، نه نگاه ایدئولوژیک، بلکه نگاهی تجربه‌محور و واقع‌گرایانه است.
رهبر جبهه مقاومت ملی در سراسر سخنرانی‌اش، رژیم طالبان را به‌مثابه یک پروژه ضداجتماعی معرفی کرد؛ رژیمی که نه نماینده یک گروه سیاسی یا قوم خاص، بلکه بازوی عملیاتی یک «ائتلاف تروریستی منطقه‌ای» است. او گروه طالبان را دشمن تمدن خواند؛ گروهی که نه‌تنها با مکاتب و دانشگاه‌ها، بلکه با خلاقیت، علم و آموزش، زنان، زبان، رسانه و اساساً هرگونه نهاد تولید معنا در ستیز است. او از این رژیم به عنوان «حاکمیت نفی» یاد کرد؛ حاکمیتی که به جای خلق ارزش، با حذف مخالفان، خاموشی رسانه‌ها و تبعید آگاهی، سلطه می‌سازد. طالبان، در منظر او، پروژه‌ای نه تنها برای برهم‌زدن نظم داخلی، بلکه برای تغییر ژئوپلیتیک منطقه به نفع بازیگران تروریستی‌اند. در این نگاه، افغانستان نه یک کشور، بلکه ابزار تسلط ایدئولوژیک و ژئواستراتژیک شده است.
در بخشی از سخنرانی، وقتی احمد مسعود از زنان افغانستان یاد کرد، لحنی عاطفی اما تحلیلی داشت. او گفت: «ما با رژیمی طرف هستیم که نیمی از جامعه را به شکل سیستماتیک از مشارکت حتی از زندگی عادی، حذف کرده است.» این توصیف، تنها بیان یک رنج نبود، بلکه استناد به نظریه «خشونت ساختاری» گالتونگ بود؛ خشونتی که از طریق قانون، فتوا و ممنوعیت، زن را از موضوع سیاسی به شی‌ای فرهنگی تبدیل می‌کند. احمدمسعود با وضوح تمام بیان کرد که مسئله زنان در افغانستان، مسئله‌ای حاشیه‌ای نیست، بلکه بُعد مرکزی گفتمان مقاومت علیه طالبان است. نگاه او به زن، نگاهی صرفاً جنسیتی نبود، بلکه زن را نشانه‌ای از حضور عقلانیت، مشارکت و تحول اجتماعی می‌دید. او با جسارت گفت که حذف زنان، حذف آینده است و این دقیقاً همان چیزی است که طالبان به‌دنبال آن‌اند؛ آینده‌زدایی از افغانستان است.
لحن سخنرانی احمد مسعود، نشانه‌هایی از اندوه، اما بیش از آن، حامل خشم اخلاقی بود؛ خشمی برخاسته از آگاهی. او در برابر سیاست‌های نفاق‌افکنانه برخی قدرت‌های جهانی که طالبان را به‌رغم کارنامه فاجعه‌بارشان به‌عنوان «واقعیت سیاسی» می‌پذیرند، ایستاد و گفت: «طالبان نه واقعیت‌اند، نه مشروع؛ آن‌ها تنها بازتولید بحران‌اند.» او خطاب به غرب گفت: «چرا برای شما مرگ آزادی در افغانستان، کم‌اهمیت‌تر از نقض آزادی بیان در غرب است؟» این پرسش ساده، اما بنیادی، بازتاب همان پارادوکس سیاست بین‌الملل است که ارزش‌ها را نه براساس اصول، بلکه براساس منافع بازتعریف می‌کند. احمد مسعود در این‌جا نه به عنوان یک سیاست‌مدار بومی، بلکه به مثابه یک متفکر جهانی سخن گفت؛ کسی که بازی قدرت را می‌شناسد و در برابر آن پرسش اخلاقی می‌نهد.
یکی از ویژگی‌های ممتاز این سخنرانی، ارائه تصویری روشن از پیوند میان گروه طالبان و سایر شبکه‌های تروریستی منطقه‌ای بود. او از بیست و یک گروه تروریستی که اکنون در خاک افغانستان پناه گرفته‌اند نام برد و تأکید کرد که تبدیل افغانستان به بهشت تروریسم، صرفاً تهدیدی داخلی نیست، بلکه خطری برای کل تمدن بشری است. او از مخاطبان غربی خواست تا افغانستان را نه از دریچه مرزهای جغرافیایی، بلکه به عنوان بخشی از امنیت جهانی ببینند. تحلیل او از این وضعیت، از جنس تحلیل‌های امنیتی معمول نبود، بلکه نگاهی راهبردی به تهدید ترکیبی تروریسم، بنیادگرایی و بی‌دولتی بود. احمد مسعود با این نگاه، در واقع، هشدار داد که افغانستانِ تحت سلطه طالبان، میدان جدیدی برای جنگ‌های نیابتی، افراط‌گرایی دیجیتال و رادیکالیسم فراسرزمینی است.
اما نقطه‌ی برجسته‌تر سخنان او، آنجا بود که از مردم گفت. از مردمی که مقاومت می‌کنند، حتی در تاریکی، حتی در تبعید، حتی در سکوت. او گفت: «ما تنها مانده‌ایم، اما صدای مردم خاموش نشده است.» و این صدا، در نگاه احمد مسعود، اساس مشروعیت مقاومت است. او مقاومت را نه صرفاً یک امر نظامی، بلکه یک پیکار فرهنگی، معرفتی و انسانی توصیف کرد. او گفت که این مبارزه، نه برای بازگشت صرف به قدرت، بلکه برای احیای مفهوم آزادی، حکومت مردم سالار، کرامت انسانی و حاکمیت مردم است. او این مقاومت را ادامه تاریخی همان سنتی دانست که از احمدشاه، شاه مسعود، قهرمان ملی افغانستان تا اکنون، با خون و اندیشه شکل گرفته است. او گفت که حتی اگر جهانیان پشت کنند، ما با مردم می‌مانیم و این، عمیق‌ترین بیان از تعهد سیاسی و اخلاقی یک رهبر است.
سخنرانی احمد مسعود در دانشگاه هاروارد، بیانیه‌ای از یک رهبر در بیرون از مرز جغرافیایی یک کشور نبود؛ فریاد یک نسل تحصیل‌کرده، آگاه و امیدوار بود. نسلی که فهمیده‌ است بدون آزادی، هیچ‌گونه توسعه‌ای امکان‌پذیر نیست و هیچ صلحی بدون عدالت پایدار نخواهد ماند. گروه طالبان در نگاه احمد مسعود، صرفاً یک چالش سیاسی نیستند، بلکه بازتاب شکست اخلاقی جهان در برابر یک فاجعه است. این سخنرانی، نه یادآور گذشته، که گشاینده افق آینده بود. احمد مسعود در این سخنرانی، به جای ماندن در موضع گلایه، به موضع تحلیل رفت؛ به جای گفتمان انزوا، گفتمان اتصال ساخت. صدای او، صدای خِرد در عصر تاریکی بود؛ صدایی که حتی اگر خاموش شود، پژواکش در وجدان تاریخ باقی خواهد ماند.
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا