مصاحبه ها

مصاحبه شان ریان با احمد مسعود رهبر جبهه مقاومت ملی (بخش پایانی)

مترجم:محمد نسیم نصوح

استراتژی و نحوه‌ی عملیات های جبهه مقاومت ملی
رایان:
بگذارید در مورد استراتژی شما و استراتژی جبهه مقاومت صحبت کنیم، با مبارزه علیه این گروه، در چه مسیری روان هستید؟
مسعود:
خوب، در نخست استراتژی من رقم زدن یک رستاخیز عاطفی علیه این تراژدی بزرگ با قربانی کردن جان خودم بود. شان، پیش از سقوط، من در کابل بودم و آنچه در توان مان بود را با کشور های منطقه، کشور های غربی و حکومت افغانستان به میان گذاشتیم تا مانع وقوع این فاجعه شویم. پس از شکستِ همه تلاش ها، با خود اندیشیدم: «حالاکه همه چیز از دست رفته است، تنها راه نجات ما، انقلاب سراسری و ملی مردم افغانستان علیه گروه کوچکی به نام طالبان است». لهذا، مجبور بودم با قربانی کردن خودم به مردم قوت و انگیزه ببخشم؛ چون انگیختن عطش انتقام مردم آخرین ابزاری بود که در چنته داشتم و تنها راه حصول این رستاخیز را با به نمایش گذاشتن یک تراژدی غمناک که ریختن خون خودم باشد، می دیدم. بناً تصمیم بر این شد که به دره پنجشیر بروم، تا آخرین رمق حیات دفاع کنم و در نهایت پایان فاجعه باری را رقم بزنم تا باعث برانگیختن خشم، حس انتقام و خیزش سراسری مردمم شود. اینکه از سر زندگانی خودم بگذرم، به فجیع ترین شکل ممکن بمیرم، پیکرم را بمباردمان دشمن متلاشی کند تا خدا بخواهد از خاکستر پیکرمن ققنوس رستاخیز مردمم سربلند کند. میدانستم مردم افغانستان تشنه‌ی چنین انقلابی هستند اما در این برهه، احساس تنهایی، ناامیدی و رها شدگی دامنگیر شان شده بود؛ چون سالها بود که علیه طالبان می جنگیدند، شما می دانید که، دهه ها می شد که در افغانستان جنگ جریان داشت، زیربار سنگین جنگ، مردم بسیار خسته و زار و تنها شده بودند. لهذا، نیاز بود صوری برای شان دمیده شود تا یکبار برای همیشه از شر طالب خلاص شوند؛ اما خوشبختانه یا بدبختانه من نمردم و به خارج از افغانستان رفتم تا به برادران و خواهرانم که علیه طالبان می جنگیدند کمک جمع آوری و پشتیبانی جلب کنم. شما خودتان مرد نظامی و اهل جنگ هستید، می دانیدکه برای جنگیدن به منابع نیاز دارید. در غیر اینصورت، هرگز قصد ترک‌کردن کشورم را در سر نداشتم، برای اینکه سلاح ها آتش کند به مرمی نیاز دارید و مهمات و امکانات ما تمام شده بود و خودم در یک دره بدون هیچ کمک و پشتیبانی در محاصره دشمن مانده بودم. بناً مجبور شدم تا بروم و از هر جایی که می شود کمکی به آنهایی که می جنگند، پیدا کنم.
اما متأسفانه همزمان با تصمیمِ خارج شدن من با فشار سنگین جنگ، خط اول دفاعی ما سقوط کرد. وقتی چنین اتفاقی افتاد همه اعضای کمیته نظامی را دعوت کردیم تا تشکیل جلسه بدهیم و در آن جلسه گفته شد که فشار دشمن بسیار زیاد است، چه باید کرد؟ و استراتژی مان را تغییر دادیم. چون میدانستیم که حالا به نحوی در یک جنگ طولانی مدت قرار داریم و مجبوریم همه چیز را از صفر شروع کنیم. چون قرار است این جنگ بیشتر از آنچه که تصورش را می کردیم به طول بینجامد و خیلی سخت هم هست. مانند من افرادی زیادی بودند که می خواستند بمیرند اما چنین روزی را نبینند و مجبور به انجام چنین کار سختی نباشند. اما اراده‌ی خداوند و خواسته‌ای مردم ما این بود که همین مسیر را در پیش بگیریم، بنابراین «استراتژی خود را از جنگ سازمانمند به جنگ چریکی تغییر دادیم». و اینگونه «روایت مقاومت» را علیه طالب ها خلق کردیم. از خلق مقاومت، سازمانی متولد شد تا از آن طریق در راستای جلب کمک ها و حفظ اعتماد مردم کار کنیم. در حال حاضر دو روایت داریم، یکی «روایت مقاومت» و دیگر «روایت امارت». و تا این دم الحمد الله در جنگ روایت ها برنده، ما بوده‌ایم. طالبان تا هنوز قادر به دریافت «مشروعیت» داخلی نشده اند و هر روزی که می گذرد رو به افول هستند و مردمان بیشتری در جمع ما ملحق می شوند. در زمان سقوط حکومت هیچی در دست نداشتیم و در حال حاضر «جبهه مقاومت ملی» را داریم.
موضوع دیگر اینکه، به خودمان ثابت کردیم می توانیم به مبارزه و جنگ های چریکی ادامه بدهیم و در همین هنگام بود که کمیته نظامی و رهبری پیشنهاد کردند: « با منابع که در دسترس داریم، همزمان نمی توانیم هم عملیات کنیم و هم از شما محافظت کنیم، بناً، شما می توانید کشور را ترک کنید و در خارج به دنبال جلب حمایت و منابع باشید و ما در داخل مسئوولیت مبارزه را پیش می بریم.» این ها را بخاطری می گویم که همیشه با مردمم خیلی صادق و رو راست بوده ام. سران طالبان دروغ می گویند این که همیشه در افغانستان بودند، واقعیت این است که آن ها قریب به دو دهه در پاکستان و دیگر کشور ها مخفی بودند و هرگز به افغانستان قدم نگذاشتند، مردم افغانستان آن را می دانستند. در اصل، ما با استراتژی که اتخاذ کردیم پس از سه سال مبارزه که شروع آن از پنجشیر بود، در حال حاضر در دوازده ولایت افغانستان عملیات می کنیم. و چنانکه در آخرین گزارش سازمان ملل آقای آنتونیو گوترش سرمنشی سازمان ملل متحد خودش اعلام کرد که جبهه مقاومت ملی در طی سه ماه، ۲۵ عملیات تنها در کابل انجام داده است که در حقیقت عملیات های ما به مراتب بیشتر از آن است. منظورم این که این گزارش ها نشان می دهد که حضور ما را نادیده گرفته نمی توانند. ما در این سه سال با خلق این روایت و مبارزه مان علیه طالبان به خودمان، مردم مان و جهان ثابت کردیم که حتی بدون هیچ حمایتی، نه فقط تنهای تنها بایستیم و موفق باشیم بلکه توانستیم آن را توسعه هم بدهیم. بلی جنگ ما جنگ چریکی است؛ چون نبرد گوریلایی تاکتیکی علیه گروه بزرگیست که به نحوی هفته‌وار ۸۷ میلیون دالر هم به آن تزریق می شود، گروهی که سالانه 2.5 میلیارد دالر عایدات داخلی افغانستان را تصاحب کرده است، گروهی که پشتیبانی همه گروه های تروریستی بین المللی را همراه دارد و گروهی که بزرگترین منبع درآمد را از طریق قاچاق و تجارت مواد مخدر دارا می باشد. و در مبارزه علیه چنین گروهی ما نمی توانیم دست به انتحار بزنیم، بنابراین، لازم بود تا استراتژی مان را تغییر بدهیم و توانستیم که در یک‌ونیم‌سال اخیر بسیار موفق هم باشیم. پس از اتخاذ این استراتژی ما حتی یک نفر زندانی و یک نفر کشته هم نداشته‌ایم، در پنجصد متری ارگ طالبان عملیات داشتیم، حتی یک نفر ما هم گرفتار و یا کشته نشد. بسیار دقیق، حساب شده و موفقانه عمل کردیم. بعلاوه، چون بسیار محتاطانه و حساب شده عمل کردیم، خدا را شکر تا حالا هیچ تلفات ملکی هم نداریم. تنها یک نفر زخمی شده بود و افراد ما برای حمایت او و دلداری‌دادن به خانه‌اش رفتند شان، خیلی جالب است، پس از صحبت و همدردی برایش غرامت پرداختیم، می دانید وقتی به او پول دادیم چه گفت؟ پول را پس داد و گفت: « چه کار می کنید، در جنگ این موارد اتفاق می افتد و علاوه کرد، قبلا هرگاه طالبان بالای شهر کابل حمله‌ای انجام می دادند، ما وحشت‌زده می شدیم و فرزندام، اشاره می کند به دخترانش که به دوروبرش حلقه زده‌اند، با خود می گفتیم که: باز تروریست ها حمله کردند و خدا می داند به چه تعداد انسان های بی‌گناه جان شان را از دست دادند. اما حالا، هر بار که صدای انفجاری را می شنویم، خوشحال می شویم و خدا را شکر می کنیم که این غول ها را زدند!» پول را به ما برگشتاند و گفت: «نگران نباشید من کاملا خوبم و از ما خواست به مقاومت مان ادامه دهیم.» این نشان می دهد که مردم با ماست. مردم صادقانه حامی ما ولی تنها هستند. مردم وقتی می بینند از نخست وزیران تا سیاستمداران همه بیانیه می دهند و سخنرانی می کنند که «اوه! مردم افغانستان شما هیچ چاره‌ای ندارید، مگر اینکه با واقعیت کنار بیایید» با این وضع، مردم چه انتخابی دارند؟ در کنفرانس دوحه طالبان حضور مخالفان، دختران و جامعه مدنی را رد کردند و سازمان ملل از حکم یا فرمانی که خودشان از طریق شورای امنیت سازمان ملل حدود شش – هفت ماه پیش تصویب کردند، عقب نشینی و صرفنظر می کند و تسلیم ارده‌ی طالبان می شود. با وجود این، مردم افغانستان چگونه به جهان اعتماد کنند؟ اما ما مردم عجیبی داریم شان، بگذار قصه‌ای را برایت روایت کنم، داستانی که ممکن خوشت بیاید.من با مادری صحبت کردم که قبل از تغییر استراتژی ما از جنگ سازمانمند به جنگ چریکی، شوهرش، دو پسرش، خسربره‌اش، دامادش، بلاخره چهار- پنج نفر از اعضای خانواده‌اش را دریک چشم به هم زدن و آن هم به وحشیانه ترین شکل ممکن از دست داده بود، مثل کاری که نازی ها می کردند با چشمان بسته، دست به پشت بسته تیرباران شدند. طالبان این تصاویر را بی‌باکانه در شبکه های اجتماعی مثل فیسبوک نشر می کنند و دقیقاً همانطوری که داعش زندانی ها را به قتل می رساند، طالبان مردم را می کشند. و من به اساس اصول و ارزش هایم به آن خانم تماس گرفتم، خانمی که مادر یکی از شهدا، خانم دیگری، عروس دیگری، خوشویی یکی از آن ها و گفتم: «مادر! من تماس گرفتم، احمد مسعود، در آن هنگام اندکی گریه هم می کردم، وحشت زده بودم، چگونه می توانستم این خبر را به او بدهم. او از قبل آگاه بود و گفت: «چرا لرزشی را در صدایت احساس می کنم احمد مسعود، با من اینگونه حرفت نزن، ما به تو امیدداریم. بگو که چه زمانی دوباره از مردم می خواهی ایستاد شوند، اینبار من خودم به کوه بالا می شوم!» لحظاتی به فکر فرو رفتم و ساکت ماندم و او صحبت می کرد، همینکه که اشک هایم به گونه هایم جاری بود با خود گفتم: «اگر زندگی و هستی‌ام را وقف این مردم کنم باز هم کم است» و این است مردم عجیب افغانستان!
رایان:
به دوش کشیدن بار این همه امید، اعتماد و مسئوولیتی که مردم تان به دوش شما گذاشته‌اند، چه حسی دارد؟
مسعود:
دو گونه احساس دارم؛ اول، مثلاً امروز صبح جمعی از همکاران مرا مشاهده کردند که بی وقفه از این جلسه به آن جلسه و اساساً همواره در جنب‌وجوش بوده‌ام، گفتند: «اوه، چقدر حوصله دارید شما، چطور این همه کار را انجام می دهید؟» گفتم: چون وقتی به مردمی که در داخل افغانستان هستند فکر می کنم، قوت و انرژی می گیرم و کاری که من می کنم در برابر آنچه مردم تجربه می کنند، چیزی نیست. بنابراین، در قدم نخست این امید است که باعث تحرک من است. و در قدم دوم، صادقانه عرض کنم، این مسئوولیت به حدی سنگین و دشوار است که در اوایل ترجیح می دادم بمیرم و آن را حمل نکنم. این بار مسئوولیت خصوصاً زمانی دشوار تر می شود که پیرو اصول و ارزش هایی باشید، پابند تقوا و پرهیزگاری و زندگانی و حیات مردم برای تان اهمیت داشته باشد، در غیر این صورت، کار سختی نیست. وقتی به برادرانی که در کوه دارید، اهمیت می دهید، یا فکر کنید که آن ها در چه حالی باشند؟ گرسنه باشند؟ سیر باشند؟ تصور کنید، می بینید که من چیزی هم در دست ندارم، چطور می توانم امکاناتی همچون آب و نان در دسترس آن ها قرار دهم؟ من می دانم که آن ها به چه منظوری در کوه ها هستند و به فامیل هایی فکر می کنم که زندگی شان را در راستای اهداف و خط‌ مشی هایی که من تعریف کردم، از دست دادند. و بدون شک، ما همه به آن اهداف خیر اعتقاد داریم. با این وصف، این دشواری و سنگینی مسأله را نشان می دهد که من با عشقی که به آزادی، دموکراسی، کشور و خانواده‌ام دارم، حاضرم از همه این نعمات بگذرم و بمیرم اما بار این مسئوولیت را به دوش نکشم، اما بوجود این مسئوولیت خطیر، در عین حال شجاعت مردم به من شجاعت و امید شان به من امید و اراده شان هر روز و هر لحظه مرا به تکاپو وامی‌دارد. آنها بی نظیر هستند، قهرمان واقعی آن ها هستند، من هیچی نیستم، همه چیز آن ها هستند، آن مردان و زنانی که هنوز در داخل افغانستان مبارزه می کنند، قهرمانان واقعی اند، من فقط صدای آنها هستم، همین و بس.
رایان:
دوست دارم عرض کنم که، نه اینکه دیدگاه من اهمیت دارد، فقط می خواهم از این تصمیم تان ستایش کنم که از تاکتیک جنگ سازمانمند به تاکتیک چریکی رو آوردید. من از شمار دقیق شان نمی دانم، اما منظورم اینکه شما تعدادی از بهترین کوماندو های آموزش دیده در جهان را دارید، کوماندوهایی که نسبت به هرکسی دیگری در جهان با تجربه تر هستند و همه شامل سربازان سابقی می شوند که در جنگ جهانی علیه تروریسم در طول این بیست سال مبارزه کرده‌اند. توانایی دارید که از آن تجربه در این گروه های کوچک تاکتیکی استفاده کنید؟ به عقیده‌ی من این حرکت سنجیده شده و هوشیارانه‌ای از جانب شماست. برخی از اهدافی را که مورد تهاجم قرار می دهید، می توانید نام بگیرید؟ زیرا، به ارزش میلیارد ها دالر مهمات، سلاح های مجهز با دوربین شب و هر آن وسیله‌ای که بتوان با آن جنگ راه انداخت را در دست طالبان رها کردیم و شما از انجام عملیات در پنجصد متری ارگ گفتید، برخی از اهدافی را که شما با استفاده از تاکتیک های جنگ چریکی مورد تهاجم قرار می دهید، کدام ها هستند؟
مسعود:
اهداف، البته که توسطه کمیته نظامی و رهبری نظامی ما انتخاب و مورد هدف قرار می گیرند و صد در صد هم نظامی هستند.
رایان:
اهداف تان افراد هستند، مانند رهبران؟
مسعود:
کاروان تانک ها، ایستگاه ها و دیگر اهدافی که به نحوی برای طالبان حیاتی محسوب می شوند. بعنوان نمونه، چنانچه در مورد هویت فردی بفهمیم که مربوط به جی دی آی، سازمان استخبارات طالبان است که در شکنجه، تجاوز، اختطافِ زنان، قتل و کشتار زندانیان و فجایعی از این قبیل دست دارد، هدف قرار می دهیم. اما این موضوعی است که کمیته نظامی و پرسونل قهرمان ما در داخل افغانستان تصمیم می گیرند. شان، آنها تصمیم می گیرند و به طور چشمگیری هم موفق بوده‌اند؛ زیرا، امرمبارزه هنگامی کمک های جهانی به همراه دارید ، ساده است. بعنوان مثال، فراموش نکنیم وقتی طالبان می جنگیدند، حمایت بسیاری از کشور ها را به همراه داشتند و پاکستان بعنوان پناه گاه شان بود تا آنجا تمرین ببینند و از سرحدات آن تُن ها مواد و اقلام وارد افغانستان می شد تا به دسترس طالبان قرار گیرد. آن ها حمایت فراوان داشتند اما ما هیچ چیزی نداریم. بااین‌حال، با درنظرداشت شرایط، آنچه جبهه مقاومت ملی به آن دست یافته است، بی سابقه است.
رایان:
با فرموده های شما موافقم. آیا راجع به حفظ بخشی از ابزار و مهمات بجا مانده از ایالات متحده برای نیرو های تان فکر کرده اید؟
مسعود:
خوب، مهماتی که شما از آن صحبت می کنید در سراسر خاورمیانه و حتی در سراسر آسیای مرکزی و جنوب آسیا پراکنده شده است. بدون شک تی تی پی قسمتی از آن را در دست دارد و دیگر گروه های تروریستی به نحوی سهم خود را از آن دارند. طالبان بخشی از آن را به فروش گذاشته و قسمتی را برای دوستان همفکر و هم ایدئولوژی شان فرستادند. سهم عمده‌ی این مهمات یاد شده، قبلاً در طول این سه سال به دسترس دست های ناسالم قرار گرفته است. بسیاری از آن را خود طالبان استفاده می کنند و در حال حاضر آنچه که ما از آن در دست داریم، اندک است. به حدی محدود است که حتی در بسیاری از جاها مردم و پرسونل ما از سلاح هایی که در دوران شوروی از آن به غنیمت گرفته‌اند، استفاده می کنند. بناً، متأسفانه در این مرحله برای ما بسیار مشکل است که مهمات آمریکایی در اختیار داشته باشیم.
رایان:
در جبهه مقاومت ملی، بخش اطلاعاتی هم دارید؟
مسعود:
بلی. چون در چنین جنگی اطلاعات از جمله اجزای کلیدی است.
رایان:
اگر بگویید بخش اطلاعاتی تان چطور عمل می کنند؟
مسعود:
خوب، می توانم بگویم که در یک و نیم سال اخیر ما نه تلفاتی داشتیم و نه زندانی، می توانم بگویم که طالبان سرنخی از فعالیت های ما ندارند. اما طریقه‌ی عملیات نیروهای ما مسأله‌ی سرّی است و بخاطر امنیت شان دوست ندارم راجع به آن صحبت کنم.
رایان:
آیا شخصاً در مورد سفر به آمریکا و درخواست متوقف نمودن حمایت های مالی از طالبان، فکر کرده‌اید؟
مسعود:
فکر نکنم مقامات دولتی دوست داشته باشند مرا در ایالات متحده ببینند. در غیر این صورت نه تنها این در خواست را می کردم بلکه همچنان به اطلاع شان می رساندم که سیاست های شان چقدر مردم افغانستان و احتمالا بسیاری از حوزه های زندگی مردم آمریکا را تحت تاثیر قرار داده است. می دانید که حادثات 11 سپتامبر چشم انداز سیاسی و حتی چشم انداز اجتماعی را در آمریکا، دگرگون کرد. تصور کنید چیزی شبیه آن یکبار دیگر اتفاق بیفتد. چنانکه همواره ثابت شده، به فراموشی سپردن افغانستان، تصمیم اشتباه و پیامد های ناگواری دارد. اما تا هنوز من علاقمندی به پذیرفته شدنم در آمریکا و گوش دادن به آنچه ما برای گفتن داریم، نمی بینم.
رایان:
به فهم من، اداره جدید با بی شرمی شما را به لیست سیاه انداخته تا مانع آمدن تان به آمریکا شود، اما شما می دانید که ایالات متحده دارای تاریخ طولانی از دروغ گفتن به مردم خودش و جهان می باشد، بعنوان نمونه، حمایت مالی از طالبان، شبکه حقانی و فکر می کنم یکی دیگر از دروغ های بزرگ آن، زمانی بود که ما ادعا کردیم، حمزه بن لادن را کشتیم. دیده می شود که او نمرده است، می دانید در افغانستان چه کار می کند؟
مسعود:
خوب، القاعده و طالبان در این بیست سال اخیر در رابطه به یکدیگر، مکمل هم بودند. این موضوع ممکن باعث جلب توجه مردم آمریکا شود که القاعده و طالبان بسیار نزدیک و درهم تنیده باهم زندگی کردند و در حال حاضر ممکن نیست از هم جدا تشخیص شان کنیم. بگونه‌ی مثال، در این بیست سال، شمار پیوند های ازدواج و مراسم عروسی میان این دو گروه، از آن ها یک فامیل ساخته است. چگونه چنین پیوند فامیلی رامی شکنید؟ این یک طرف قضیه است، طرف دیگر این که منافع مشترک دارند. القاعده طالبان را از نظر فکری، تجربه، دانش و البته با سهم دادن جنگجویان خود به یاری طالبان، کمک می کند. مثلاً، ویدئویی هجوم جنگجویان القاعده همراه با طالبان را بالای پنجشیر در آگست 2021 به شما نشان دادم. با این وصف، طالبان و القاعده تجارب مشترک زیادی دارند که در حال حاضر تفاوت قایل شدن میان شان نا ممکن است؛ همچون شیر و شکر با هم حل شده اند. خوب، بعضا می شنوم طالبان ادعا می کنند که القاعده در افغانستان حضور ندارد و درتعجبم چرا هنوز ایالات متحده زحمت پرسیدن این سؤال را از طالبان به خود نداد که ایمن الظواهری در کابل چه کار می کرد؟ آقای بایدن گفت: «ما ایمن الظواهری، مغز متفکر حملات 11 سپتامبر را در کابل تحت کنترل طالبان، کشتیم». بسیار خوب، چندتا سؤال دارم: «ایمن الظواهری، مغز متفکر حملات 11 سپتامبر و رهبر القاعده در کابل چه کار می کرد؟» سؤال دوم، چگونه ممکن است او در کابل بوده باشد بدون اینکه طالبان از حضور وی اطلاع داشته باشند؟ این نشان می دهد یا حکومت ایالات متحده به مردمش دروغ می گوید یا اینکه ظواهری واقعا در کابل نبوده و بجایش ممکن کسی دیگری را کشته باشند. بر فرض اینکه ایمن الظواهری در کابل کشته شده باشد، در این صورت طالبان کاملاً در آن دست دارند و در همکاری با القاعده هستند و باید مسئوول قلمداد شوند. در غیر آن، رفتار طالبان به معنی نقض قرارداد دوحه است؛ چون در توافقنامه دوحه تعهد دادند که با همه گروه های تروریستی قطع رابطه کنند و این نشان می دهد که به تعهدات شان عمل نکرده‌اند و حضور ایمن الظواهری در کابل شاهد این مدعاست. خوب، سوال های زیادی در این رابطه وجود دارد و آخرین مورد از این قبیل مشکلات، داستان دعوت سیف العدل، رهبر القاعده از طرفدارانش است تا به افغانستان بیایند و تمرینات و تجارب نظامی دریافت کرده و در برگشت، عین فاجعه 11 سپتامبر را تکرار کنند.
رایان:
شنیدن راست از زبان دولت جدید آمریکا بسیار بسیار دشوار است. منظورم این که درست در جریان خروج، ادعا کردند که جنگجویان داعشی عامل انفجار میدان هوایی کابل را کشته‌اند، بعد تر معلوم شد که با حمله‌ای پهبادی، تاکسی حامل عده‌ی از امدادگران همکار آمریکا را مورد هدف قرار داده‌اند. می بینم که بی لیاقتی بیداد می کند. از آنجا که داریم کم کم به پایان مصاحبه نزدیک می شویم، می خواهم با شما در مورد ادامه برنامه‌ی خروج صحبت کنم، کهنه سرباز های زیادی هستند، منظورم سربازان سابق آمریکا که شدیداً درگیر تخلیه نمودن همپیمانان قبلی ما و مقاومت می باشند. و من می دانم و درک می کنم که چرا آن ها کشور شان را ترک می کنند، نمی خواهم سنگدل به نظر برسم، اما چیزی که می خواهم در نظر گرفته شود، این است که کهنه سربازان سابق آمریکا مشغول خارج کردن مردان و زنانی دارای تجربه جنگی و آموزش دیده‌ی ما هستند که شما می توانید از تجارب شان در مبارزه تان استفاده کنید، با ادامه‌ی این روند، درصد مطرح شدن شما کاهش پیدا می کند، فکر می کنید چه چیزی در حال رخ دادن است؟ دوست دارید ببینید که کهنه سرباز های آمریکایی همچنان به برنامه تخیه همپیمانان سابق ما ادامه دهند؟ یا دوست دارید این روند متوقف شود و این جنگجویان در مبارزه باجبهه مقاومت ملی بپیوندند.؟
مسعود:
اول، بسیار واضح است؛ چنانکه شما تذکر دادید، این موضوع یکبار دیگر ثابت می کند که عامل سقوط افغانستان سیاسی و از جانب سیاستمداران بود و نه تقصیر کسانی که می جنگیدند. خوب، به دلیل فجایع که طالبان مرتکب می شوند و اینکه تا چه حد در هدف قرار دادن کسانی که در سابق علیه شان جنگیده اند، متمرکز هستند؛ واقعا برایم دشوار است که بگویم آن ها را تخلیه نکنید. از نظر اخلاقی کار پسندیده‌ی‌ نیست. چون من می دانم که در چه خطر شدیدی قرار دارند، البته که ترجیح می دهم آن ها را در افغانستان داشته باشم؛ زیرا دیر یا زود حمایت آمدنی است. می بینیم که، طالبان تغییر نکرده اند و درصد حملات تروریستی در کشور های پاکستان، ایران، روسیه، ایالات متحده، آلمان و .. افزایش یافته است. خوب، پشتیبانی در راه است اما امیدوارم کمی دیر نشود.
دوم، نمی توانم خود را بجای کسانی قرار دهم که در حالت بسیار وحشتناکی قرار دارند و طالبان پیوسته در تعقیب شان هستند. متأسفانه ایالات متحده و حکومت افغانستان اثر انگشت ها (بایمتریک) های شان را به دست طالبان جا گذاشتند. آن ها بایمتریک شده هستند و به محض این که در هر نقطه‌ای افغانستان انگشت نگاری شوند، شناسایی می شود که کی چه کاره بوده است.
متأسفانه، دوستان بین المللی ما و حکومت افغانستان شایستگی آن را نداشتند که همه‌ی آن سرورها و اطلاعات را نابود کنند و از این طریق شناسایی هویت کسانی که در گذشته علیه طالبان جنگیده‌اند را، مشکل بسازند. با این وصف، طالبان بدتر از زنان افغانستان با کسانی برخورد می کنند که علیه شان جنگیده اند. لهذا، در خانه ها زندانی و جای جُنبیدن ندارند و به محضی این که جایی بروند با یک اثرانگشت شناسایی شده و در جا از سوی طالبان سربه‌نیست می شوند. به هر حال، پیام آن سربازان برای من، برای شما و برای ایالات متحده متفاوت است؛ چون آن ها می دانند که ایالات متحده هیچ قصد حمایت و پشتیبانی از آن ها در مبارزه علیه طالبان ندارد، پس در خواست شان این است که: « اگر اراده حمایت و پشتیبانی ما را در سر ندارید، پس نجات مان دهید» اما می دانید به من چه گفتند؟ گفتند: « آقا! مهمات، اسلحه و حمایت در دسترس ما قرار بده، به کوه ها بالا شده و انتقام مان را می گیریم». من نمی توانم جلو تخلیه شدن شان را بگیریم چون پیام شان همینی بود که گفتم. اگر رویکرد دنیا نسبت به ما تغییر می کرد، آن ها افغانستان را ترک نمی کردند. آن ها می خواهند در افغانستان بمانند و مبارزه کنند و ما پرسونل مجرب، مستعد و آموزش دیده‌ای داریم تا افغانستان را پس گرفته و نظم را برقرار کنیم. ولی وقتی می بینید که پیام جهان طوری است که می گویند: «ما کاری به کارتان نداریم» و تسلیم اراده‌ی طالبان شده‌اند و اینکه وانمود می کنند: «طالبان جگرگوشه های تازه به دوران رسیده‌ی ما هستند»، با این حال، آن ها چاره‌ی ندارند جز اینکه لااقل درخواست نجات جان شان را کنند.
صحبت های پایانی و هشدار ها
رایان:
در ایالات متحده، بسیاری از ما سربازان سابقه دار می خواهیم به شما کمک کنیم، و اما اداره جدید ایالات متحده از ما نمایندگی نمی کند. آیا خدمتی است که سربازان آمریکایی یا کسانی دیگری که با آنچه در افغانستان اتفاق افتاد، مخالف اند، بتوانند برای شما انجام دهند؟ برای ما خدمتی هست؟
مسعود:
خوب، در گام نخست بار دیگر می خواهم تأکید کنم که توجه و حمایت سربازان سابق از افغانستان، احساس و حمایت مردم را نسبت به اداره‌ی آمریکا کاهش خواهد داد. این خیلی مهم است؛زیرا مردم می فهمند که سیاستمدارن با فراموش کردن کسانی که بیست سال در حمایت شان جنگیده‌اند، مرتکب خیانت شده اند. به باور من بسیار زیاد به نفع مردم آمریکاست که بدانند چگونه پالیسی و سیاست های حکومت شان کیلومتر ها آنسوتر، زندگی مردم را تحت تأثیر قرار می دهد و در عین حال، معتقدم سربازان سابق می توانند آن صدا باشند. به نظرم، آن ها بخاطر دانش و تجربه‌ای که از اتفاقات بوقوع پیوسته و در حال وقوع دارند، آگاهی شان از تأثیر سیاست های آمریکا و فهم شان از اینکه جهان آمریکا را به چه نگاهی می بیند، بدون شک در سیاست های آینده‌ی آن کشور، موثر واقع خواهند شد. فعلاً، در آستانه‌ی انتخابات هستیم و من معتقدم، سربازان بازنشسته همواره نور چشم و قوت قلب مردم آمریکا بوده و همیشه هم بخاطر فداکاری های شان نسبت به سرزمین شان، جایگاه والایی در قلب مردم خود دارند. لهذا، به باور من گوش سپردن به حرف این سرباز ها، درک کردن احساسات شان و اعتنا نمودن به سخنان آن ها هم برای آینده آمریکا مهم و ضروری است و هم برای سیاستمدارن، چه آن هایی که در صدد رسیدن به قدرت هستند و چه آنهایی که قبلا در قدرت هستند. چونکه این سرباز ها با همسنگران شان در داخل افغانستان در ارتباط و از تجربه‌ی خدمت در آن کشور برخوردار اند، با این وجود، به نظر من، نادیده گرفتن آنها اشتباهیست جبران ناپذیر که نه تنها افغانستان را بلکه کسانی را هم که در آینده خواهان پیوستن به ارتش، خواهان پیوستن به نیروی دریایی و هوایی هستند، تحت تأثیر قرار خواهد داد. آن ها با خود خواهند گفت: «خوب، این همه ارزشی که بخاطر کشانیدن پای ما در جنگ افغانستان به ما تبلیغ می کردند، همه و همه دروغ بوده و حکومت ما هنوز به این دروغ هایش دوام می دهد». بنابراین، به نظر من سربازان سابق [در تصمیم گیری های سیاسی] نقش مؤثر و تعیین کننده دارند.
رایان:
خوب، ما همچنان شدیداً نگران آینده‌ی پسران و دختران مان هستیم، شما از حمله قریب الوقوع دیگری بالای خاک ایالات متحده، هشدار می دهید. به نظرم، دل های همه‌ی ما گواهی می دهد که یکبار دیگر پای ما در افغانستان کشیده شود و این بار، این دختر و پسر من خواهد بود که همه‌ی این رنج ها و مشقت ها را متحمل می شود و این موضوع هوش از سر آدم ربوده وانگار آتش جهنم را به ما نشان می دهد. اما از سوی دیگر، خدمت تان عرض کنم تلاش هایی که ما اینجا در آمریکا]می کنیم و کارهایی که تا هنوز من و لیجند، من و آقای آدامز کردیم، موج عظیمی را به راه انداخته است و بعنوان نمونه، فقط در هنگام همین پروازم به ویانا مطلع شدم که نماینده‌ی ما از ایالت تنسی آقای «تیم بورشت» لایحه‌ای را به مجلس پیشنهاد داده تا حمایت مالی مان را از طالبان متوقف کند. به باور من نمایندگانی که این کار ها را می کنند، انگشت شمار‌اند و امتیاز این امر بر میگردد به آقای بورشت، از او تشکر می کنیم و این مسأله روز به روز توسعه و گسترش خواهد یافت. و فرمانده خیلی خرسندم که همدیگر را دیدیم، باعث افتخار است که این مصاحبه را انجام دادم، برای شما دعا می کنم، خدا به همراه تان باد و امیدوارم دوباره همدیگر را ببینیم.
مسعود:
البته، بسیار زیاد تشکر از شما. من هم امیدوارم که دیگر شاهد هیچ تراژدی نه در آمریکا، نه در افغانستان و نه در هیچ جایی از جهان باشم. چون آنچه ما می خواهیم سعادت و آرامش همه است. و بیایید آرزو نکنیم که افغانستان یکبار دیگر نیازمند پسر و دختر من یا دختر و پسر شما باشد تا کاری را کنند که ما قبلاً انجام دادیم. بعلاوه، برای جلوگیری از وقوع چنین تراژدی، نیاز است به حرف های احمد شاه مسعود گوش دهیم، در سال 2001 وقتی در سفری به اتحادیه اروپا آمد، گفت: «من اینجا هستم، خودمان برای دفاع از کشور مان کافی هستیم، برای آزادی، برای دموکراسی و ارزش های مشترک مان، مبارزه می کنیم. از من حمایت کنید، از ما حمایت کنید و ما اجازه نمی دهیم که افغانستان خطری برای خودمان و دیگران باشد». و من هم عین همین پیام را دارم: «ما خودمان برای مبارزه، دفاع و شکست دادن تروریسم کافی هستیم و حاضریم افغانستان را به بهشت امن مردمش و دوزخ تروریسم مبدل بسازیم نه چیزی کمتر از آن». ما در حال حاضر ، همچون دوران پدرم، دنبال جلب توجه و حمایت نسبت به وضعیت افغانستان و حامیان حکومت دموکراتیک در کشور هستیم. نیاز است جهان از حال و احوال مردم افغانستان آگاه باشد و فراموش نکنیم ما همه می دانیم که جهان نمی تواند دو بحران اکراین و غزه را همزمان مدیریت کند؛ ولی بحران افغانستان چنانکه همواره ثابت کرده، زخم ناسوری است که در دراز مدت، همه را آلوده می کند. به هر حال، امیدوارم کمک ها و حمایت ها هرچه زود تر در دسترس مردم افغانستان قرار گیرد تا به تروریسم پایان دهیم؛ چون در حال حاضر مردم بیشتر از هر زمان دیگر خواهان این مبارزه هستند. خداناکرده اگر یکبار مردم تسلیم شرایط موجود شدند، بعد قصه، همان نوش داروی پس از مرگ سهراب می شود. فراموش نکنیم که طالبان بی وقفه در حال ساختن مدارس جهادی هستند آنهم با پول آمریکا که بتوانند انتحاری ها و افراد شستشوی مغزی شده‌ای بیشتری را تربیت کنند. تصور کنید در بازه‌ی زمانی پنج تا ده سال چه اتفاقی خواهد افتاد؟ زیرا تا هنوز طبق گفته های خودشان دو هزار مدرسه جهادی ساخته‌اند، فرض کنید، اگر این دو هزار مدرسه جهادی سالانه یکهزار یا هم صد نفر شاگرد تولید کنند، به چه تعداد سربازان جنگی شستشوی مغزی شده حاضر خواهند بود تا به استخدام طالبان، القاعده ،داعش و دیگر گروه های تروریستی در آیند؟ ممکن آن زمان به داد ما رسیدن دیر شده باشد!
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا