مصاحبه ها

گفت‌وگو با ژاله ظفری؛ شعر بازتاب آیینه‌ی روح است؛ روحی که تا نگوید و به زبان نیاید، آرامش ندارد

گفتگو کننده: عبدالوهاب عاصم

یادداشت: ژاله ظفری یکی از شاعران شناخته شده‌ی افغانستانی است که در بیرون از کشور به‌سر می‌برد. فرصتی دست داد تا با او به گفت‌گو بنشینیم.

  • لطفاً خودتان را برای خوانندگان معرفی کنید.
من ژاله ظفری دختر پروفیسور دوکتور عبدالسلام ظفری از ولایت/استان پنجشیر، متولد شهر کابل، در خانواده‌ای روشنفکر و تحصیل‌کرده چشم به جهان گشودم. دوره‌ی ابتدایی را در مکتب زلیخا و آموزش متوسطه را در لیسه‌ی آریانا و درخانی به پایان رساندم. پس از سپری نمودن امتحان کانکور و کامیاب شدن، در دانشکده‌ی زبان و ادبیات دانشگاه کابل مشغول تحصیل شدم. تازه امتحانات سمستر اول را به پایان رسانده بودم و سمستر دوم‌مان داشت آغاز می‌شد که امارت سیاه و متحجر طالبانی حاکم شد و به تبع آن پنج سال خانه‌نشین شدم. پس از سقوط امارت طالبان، با شروع دوره‌های موقت و انتقالی حکومت، دوباره دروس دانشگاه را آغاز کردم  و در سال ۱۳۸۳ سند فراغت از دانشگاه در مقطع لیسانس را به‌دست آوردم. چندی بعد کشور را به قصد انگلستان ترک نمودم.
من با غزلیات حافظ و اشعار حماسی فردوسی و بحث‌های فرهنگی و سیاسی بزرگ شدم. پدر مرحومم اشعار را خیلی زیبا دکلمه می‌کرد و برایم شعر می‌خواند و از تاریخ و علم و هنر سخن می‌گفت.
  • از چه زمانی به سرودن شعر روی آوردید و مشوق اصلی‌تان در این زمینه چه کسی بود؟
من هنگامی که صنف هشتم مکتب بودم گه‌گاهی شعر‌های پراگنده و نامنظم می‌سرودم، ولی جرئت اینکه آنها را شعر بنامم نداشتم. یادم می‌آید کاکا/ عمو ی مرحومم، سرمعلم صاحب دوست‌محمد خان که سرمعلم و استاد ادبیات لیسه‌ی حبیبیه و خودش شاعر بود و طبع ظریف شاعرانه داشت، برایم از سعدی و گلستان و بوستان می‌گفت. با شروع دولت استاد ربانی به تدریج جسارت کردم تا شعرگونه‌هایم را نزد کاکای بزرگوارم بخوانم و از او خواستار راهنمایی شوم. او که متوجه گرایش من به شعر و ادبیات شده بود گام‌های خوبی در جهت تشویق و کمک من برداشت و سعی می‌کرد تا نارسایی‌های سروده‌هایم را اصلاح نماید.
افزون بر کاکایم، پدر و مادرم مشوق من بودند و در این زمینه از هیچ نوع جد و جهدی دریغ نورزیدند.
  • شعر برای شما چه مفهومی دارد؟
شعر تصویری از من در بیان نطق دل است، آیینه‌ی از من در بیان احساسات من در قالب و بیانات ظریف و لطیف سرایش‌گری است.
ارائه‌ی از پندار و نگاه و بینشی که در قالب های گوناگون سرایش‌گری الطاف سخن دربابند.
سخنانی که یا ناگفته‌اند یا رؤیت نیافته‌اند و یا تابو اند، انباشتی از بیانات نطق دل در ارائه‌ی واژه‌های ناب و باریک و ظریف سرایش‌گری است.
شعر بازگو‌کننده‌ی امیال و آرزو‌ها و بیاناتی از درد و عشق و حسرتی است که میان آدم‌ها مشترک اما ببان آن متفاوت است، و سازگار با طببعت و نگاه و بینش سرایش‌گر در سرایش‌گری خویش می‌باشد.
شعر از گونه‌ی سپید پدیدار رؤیتی ذهنی و فرا‌پنداری‌ای است که در نطق و سخن ویا
شعر مفهوم فراپنداری دارد فرا ذهنی و ماورایی!
ترکیبی از یک سخن در قالب بیانات صور ذهنی و تکمیلی در ادای ارائه‌ی تفصیلی و تقابلی در هم‌آهنگی مجموعه‌ی از راز‌گونه‌های ذهنی و متداول بیانی در نطق سخن بارز و ویژگی‌ای از باطن در سرایش‌گری می‌باشد.
و یا :
شعر ترکیبی از سخندانی و بیانی از حسرت و عشق و درد‌های آدم‌هاست اما در آیینه‌ی ذهنی که با بینش و پندار و برداشت هر آدمی تفاوت دارد،
  • رابطه شما با شعر چگونه است؟
پیوند من با شعر جاری شدن است آنچه از من در من بود، مرا جاری و گفتنی ساخت، مرا تصویر بخشید و بازگو نمود و نهانگی‌ها و انباشت‌های پنداری و ذهنی و برداشتی و بینش انسان در قالب های گوناگون سرایشی بازتاب یافتن است.
شعر برای من همان مفهومی را دارد که پرنده با پرواز دارد، مفاهیمی که همه در هم‌آهنگی می‌افتند و پر پرواز می‌جویند تا از قفس رها و بسوی فضای لایتنهاهی پر گشایند مانند و یا مانند دریا جاری گردند…
آنچه از من در باطن است پدیدار و نموددار می‌گردد،
ناگفته‌ها گفتنی و بیان و الطاف سخن و زبانِ دلی می‌گردند که در نهانگی و پرده‌ی راز ِ سخن قرار داشتند،
شعر آیینه‌ی از ذهن و بازتابی از من در قالب سخن ناب و لطیف و ظریف درآمدن و ارائه‌ی آن می‌باشد.
من خویش را در سرایش می‌بینم، جلوه‌گاه رمز و راز زبان روح آدمی می‌باشد، روحی که خود راز است و راز می‌ماند.
  • از چه زمانی شعر گفتن برای شما جدی شد؟
در زمان مقاومت اول وقتی سرزمینم در اشغال پاکستان بود و مبارزین میدان نبرد در راه ازادی و رهایی سرزمین شان سلحشورانه می رزمیدند وسینه های شان را سپر تیر های دشمن می نمودند و پنجشیر در محاصره دشمن قرار داشت، این چهار بیتی را سرودم.
پنجشیر نکند زار وخرابت بینم
هرشام وسحر خفته به خوابت بینم
از حمله ی روس گرفته تا پاکستان
حقا که جواب رستمانت بینم
بیشتر اشعار حماسی ام را برای قهرمان ملی سروده بودم.
  • نظر خانواده در باره شعر گفتن شما چه بود؟
خانواده ما یک خانواده‌ی فرهنگی است و با شعر و سخن انگار یک پیوند عمیق فطرتی دارد. مادرم با غزلیات حافظ شیرازی اتصال عمیق عرفانی داشت. خواهرم اهل عرفان است و سخت شیفته و حتی به عرفان وابسته است. پدرم دانشمندی که شهنامه را حفظ داشت؛ امری که غالباً سبب تعجب و تحیر پیرامونیان می شد. اشعار مولانا را دوست داشت و در ورای سخنرانی‌های خویش- چه خودمانی و رسمی- به زمزمه می‌گرفت. شعر برای پدرم زبان بیان آنچه در ذهن داشت، بود. البته که شاعر نبود اما پیوند صمیمانه و عمیقی با شعر و سرایش و سرایش‌گران داشت. کاکای مرحوم ام شاعر و بیدل‌شناس بود و مامای عزیزم اهل فلسفه و مطالعه می‌باشد.
در خانواده‌های مان تقربیاً همه به حافظ شیرازی علاقه‌ی فراوان داشتند و دارند. عمه‌ام که فاقد سواد است، غزلیات حافظ و پندهای سعدی را حفظ داشت. پدر بزرگ مادری ام استاد معارف و اهل دانش بود. ایشان شهنامه‌خوان زبردستی نیز بوده اند و در زمانی که حیات داشته اند، در این زمینه کم نظیر بوده اند. خلاصه، غالب بستگان و اعضای خانواده مان دوستدار شعر و سخن و سرایش و هنر و در کل شعر و شاعری اند.
به غیر از غزل در قالب های دیگر هم شعر میگویید؟
بلی، دل گویه های هم در قالب شعر ازاد و رباعی هم دارم.
  • به نظر شما شعر قابل یاد گیری است یا ذاتی؟
شعر هم می‌تواند ذاتی باشد و هم قابل یادگیری‌ است. یک شاعر ذاتا استعداد شعری و ظرفیت شعری را دارد و در کنارش یادگیری می‌تواند این امر را تقویت کند و به ثمر برساند.
شعر قابل یادگیری نیست احساس است، احساس درونی آدم‌هاست!
احساسی که رؤیت ندارد و یک پدیده‌ی معنوی است اما با واژه‌ها سبک و سنگین و ارائه داده می‌شود، شعر بازتاب آیینه‌ی روح است روحی که تا نگوید و به زبان نیاید آرامش ندارد، بهترین جلوه‌ی ارایه و پیش‌کش دل زبان شعر در فرم های نکات ظریف و لطیف و دل‌پسند است. شعر یک ویژگی و خصیصه‌ی ذاتی است، فرا گرفته نمی‌شود ناخود‌آگاه پدیدار می گردد و به پرواز می آید.
  •  تعریف تان از نقد چیست ؟
این سوال باید از منتقد میبود. با آنهم من معتقدم بررسی یک‌متن به منظور جدا کردن خوب از زشت و سره از ناسره است.
نقد باید سازنده، واقع‌بینانه، آموزنده باشد.
نقد اصلاح گری بار میاورد در صورتی که انسان پذیرای ان باشد و البته نقد میباید در چارچوب و اصولش ارایه شود.
  • با شعر سپید چگونه هستید ؟
به نطر من شعر نو و کهنه ندارد. شعر شعر است، فقط طرح و بیان اش در قالب های مختلف فرق میکند. البته من با شعر سپید راحت تر ام، چون معطوف و مقید به وزن و قافیه نیست.
مثال هرچه میخواهد دل تنگت بگو، است .
وقتی شعری به آدمی الهام می شود، به قول مولانا
تو مپندار که من شعر به خود میگویم
تاکه بیدارم هوشیار یکی دم نزنم
  • به نظر شما چه تفاوتی بین یک هنرمند، شاعر و فرد عادی وجود دارد؟
به قول آرتور کرستال جستارنویس مشهور انگلیس که می‌گوید، “من فقط زمانی‌که می‌نویسم، نویسنده هستم” به این معنا که نویسنده، شاعر، نقاش و… هر هنرمند دیگری مانند افراد عادی جامعه هستند؛ اما فقط با این‌تفاوت که در هنگام نوشتن و فعالیتش یک هنرمند است. در غیرصورت همه آدم‌ها از نگاه زیست اجتماعی، در یک‌جامعه زندگی دارند..
خوب هرگاه تنها موسیقی را در نطر بگیریم، هنرمند هنر می افریند، شاعر خلق میکند و به دسترس هنرمند قرار میدهد و شنونده یا فرد عادی از ان لذت میبرد.
این خیلی خوب است اما یک‌موضوع را فراموش نکنیم که هنر تنها آوازخوانی یا کلن موسیقی نیست، بلکه یک‌بخشی از موسیقی است.
شعر، نقاشی، آهنگ، داستان، موسیقی و… موارد دیگر، همه زیرمجموعه‌ی هنر هستند.
شاعر می‌سراید و هنرمند احساس واژه‌ها را به سرودن می گیرد، واژه‌هایی که حرکت ندارند، منجمد و روی کاغذ‌پاره‌ها اند. هنرمند با ادا و نوا و ساز به شعر جان و روح می‌بخشد و آن ‌را از کتاب و دیوان بیرون می‌نماید؛ چه بسا شاعرانی که با سرودن هنرمندی شهرت یافته‌اند و حتی به شناسایی رسیده‌اند.
شاعر و هنرمند هر دو در یک قالب اند،
دو روح در یک قالب جا گرفته است. شاعر می‌آفریند و هنرمند خلاقیت شاعر را وضاحت می‌بخشد.
فرد عادی با شعر و سرودن هم‌ردیف نیست اما احساس‌اش و دردها و شادمانی‌ها و روحیات و حالات خویش را در قالب شعر و پژواک صدای هنرمندی میابد و تسکین می‌گیرد و گاهی سخت می‌گرید. ناگفته‌ها و گفتنی‌ها‌یی را که در دل انباشتی دارد، آنهمه را در سرود هنرمندی و شعر شاعری میابد. هر سه باهم در یک رابطه‌ی نامرئی و نامحسوس قرار دارند.
  • وضعیت شعرو ادبیات افغانستان در شرایط کنونی چگونه می بینید؟
در کشور ما شعر تا حدی وضع بهتری دارد. یک مجموعه یی به نام شاعر در رسانه ها می سرایند که می بینیم از میان این ها چهره های شاخصی سربرآورده است.
اما دولت‌ها درکشورهای پارسی گوی در زمینه‌ی ادبیات به ویژه شعر، توجه چندانی مبذول نمی دارند.
به هرحال آگاهی نسل آزاده امروز این امیدواری را پدید آورده و به نحو فزاینده ای تقویت اش می نماید که شعر و ادبیات هم راه کمال را خواهد پیمود.
  • چگونه اشعار تان به شما الهام می شود؟
در مورد شعر و الهام، از این‌که شعر یک امر عاطفی است و با تخیل آدمی ربط مستقیم دارد و از طرفی هم شاعر که نسبت به رویدادها و اتفافات اطرافش حساس‌تر است، هر کُنشی می‌تواند تلنگری باشد بر این‌که در ذهن شاعر یک تصویری خلق شود و به کمک واژه‌ها در مورد آن، واکنشی نشان دهد
البته الهام برای شاعر امروزی زیاد قابل رویت نیست و از طرفی، امروزی‌ها شعر را بیشتر کوششی می‌دانند تا الهام، اما از این‌که کلیشه‌وار از گذشته‌ها چنین برداشتی وجود داشته و امروزه هم به‌کارش می‌برند. اگرنه آن پارسایی و بزرگی مولانا و دیگر بزرگان کجا و من و مای سراپا تقصیرها کجا!
  • چه کتاب های را برای مطالعه پیشنهاد میکنید؟
برای کسی‌که می‌خواهد شاعر باشد باید اشعار شاعران کلاسیک فارسی و در راس آنها فردوسی و مولوی و سعدی و حافظ و نظامی و سنایی و صایب و بیدل را بخواند.
ازمعاصران، نیما، شاملو، اخوان ،نادرپور، فروغ، سپهری و… بخواند.
بیشتر در زمینه شعر مطاله کنند و تاحدی به اوزان شعری توجه و تمرکز نمایند.
  • خاطرهء جالب تان ؟
زندگی هر انسانی مملو از خاطرات خوب وبد است و در ذهن آدمی ماندگار میشود.
متاسفانه خاطره جالبی که توجه را برانگیز و دل را شاد کند ندارم که تقدیم حضورتان کنم.
  • از فعالیت‌های فرهنگی و دست آوردهای تان در عالم مهاجرت برای ما بگویید؟
بعد از کار رسمی که دارم بیشتر روی کار های فرهنگی مشغولم وبهترین سرگرمی ام همین فعالیت های فرهنگی است وطبعیتا که با دوستان قرار گذاشتن، مطالعه، و تفریح های سالم هم کنارش است.
شعر های حافظ شیرازی و اشعار ، رباعیات خیام، شعر های استاد باختری، از قهار عاصی، مهدی سهیلی، فاضل نظری، فردین فرههمند ، استاد شجاع خراسانی ، بهرام هیمه….
فعالیت‌های من تاکنون حول و حوش امور فرهنگی و سیاسی متمرکز بوده است. ماحصل این فعالیت ها ایجاد کانون فرامرزی پارسی زبانان در لندن حدود ده سال پیش، تاسیس شورای جهانی پنجشیریان سال قبل، برگزاری سمینار علمی در باب شاه حبیب الله کلکانی در ۲۰۱۴، تدویر برنامه های چندی در زمینه زبان فارسی، برگزاری محافلی برای رونمایی از کتاب های ارزشمند پژوهشگران خودمان، نظیر رونمایی از کتاب پروفیسور لعلزاد، تدویر جلسات شب شعر و … می باشد.
ایجاد فرهنگسرا ها از پکتیا تا لغمان و بدخشان ، کابل.‌‌ چندين استان دیگر.
-قدردانی از شخصیت های برجسته سیاسی اجتماعی در داخل کشور چون استاد محمدی، آقای اصولی و در خارج اسدالله حبیب، عارف کیهان، کاوه اکبری، وحید قاسمی..
– سپانسر کردن آهنگ های حماسی روشنگری، از هنرمندانی چون شفق سيه پوش، کاوه اکبری.
– تبدیل آهنگ ماست پارسی، به سرود فرامرزی پارسی و ایجاد رسم آغاز نمودن برنامه های فرهنگی با این سرود.
– سپانسر شدن رقص باتفنگ، رسم تاریخی مردم پنجشیر در و اجرای آن در استادیوم پنجشیر.
ایجاد رابطه نزدیک فرهنگی پارسی‌زبانان افعانستان،ایران، تاجیکستان، سمرقند..
پیشبرد مکاتب مخفی آموزشی به دختران در ۶ استان افعانستان.
توزیع رایگان هزارن جلد کتاب‌ های روشنگری در تمام افعانستان، کتاب‌ های هویت و اقتدار تاجیکان، تاریخ تاریخ تاجیکان، کتاب شکوه و پهنه ی زبان پارسی، سخنی اندر شرح درد خراسانیان، سرگذشت زبان پارسی در صدسال پسین ( اثر نجم‌الدین کاویانی ) چندين کتاب دیگر.
توزیع بیش از ۳۰ هزار جلد کتاب های اطفال چون قصه های مثنوی و شاهنامه به اطفال تا دور ترين استان ها،چون غور.
ايجاد دفتر و کتابخانه در قلب لندن به نام پارسی‌زبانان و دعوت صدر اعظم پیشین بریتانیا، و وکیل پارلمان فعلی.
-بزم ماهوار شعر شکربار پارسی به اشتراک شاعران سه کشور.
مدیریت بزرگترین مارش های در قلب لندن بمناسبت یاد بود قهرمان ملی و ساير مناسبت ها.
سهم فعال در کنار انجمن افعانستان و اسکاتلند در مراسم یاد بود قهرمان ملی در پارلمان بریتانیا.
  • تحفهء شعری تان برای ما
فرمانده ام تمام هنر بیقرار توست
‎حتی دل سپید سحر داغدار توست
‎هرکه زحال خویش زهر چیز خسته است
‎دردا که کاج از همه قامت شکسته است
‎آنان که در نگاه تو گودرزو گیو بود
‎ادم نمای چند ولی دزد و دیو بود
‎بعد از تو جای کوه تلِ کاه مانده است
‎حماسه نه، غزل نه فقط آه مانده است
‎ای واپسین کمانکش بهنام آرشی
‎دشمن اگر چه رعد تو دریای آتشی
‎آزاده را ز اوج سخن پوزش است هنوز
‎مسعود من بخند که هندوکش است هنوز
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا