(زند یاد استاد واصف باختری)
بخش سوم و پایانی
چنانچه شاعری بهعظمت ملک الشعرا بهار که البته از دانشمندان بزرگ کشور خود هم هست در مورد قاری میفرماید:
- گر بهپاس همزبانی جانب کابل شوم دوست داران سخن بر سر نهند افسر مرا
کفشبرداری کنم درمحضر قاری اگر بهکه در ایران فروغی جادهد بر سر مرا
این شعر نشان میدهد ملک الشعرا بهار بهصورت تلویح و تصریح ملکالشعرای ما، قاری را بهبزرگی پذیرفته وستوده است، بهصورت یکخاطره یادی نمایم از آخرین ادیب برجسته افغانستان که متعاقباً بعد از ملکالشعرا قاری عبدالله خان، ملک الشعرا شد؛ استاد عبدالحق بیتاب و من بهعنوان یک شاگرد ناچیز آن حضرت بهخدمت شما صادقانه بهعرض میرسانم که در صنف چهارم فاکولته ادبیات بودم یعنی سال 1345 بود که استاد بزرگ بدیعالزمان فروزانفر، بهحیث استاد مهمان بهدانشگاه کابل تشریف آوردند و ده جلسه درس داشتند ومن بهعنوان شاگرد از افاضات شان بهره بردم، از نظر علمی ما ندانستیم که تفاوت بین استاد فروزانفر و ملکالشعرا استاد بیتاب چیست؟ جز در دو مورد: یکی اینکه استاد فروزانفر انصافاً بهشیوهی جدید تحقیق ادبی، آشنایی بیشتر داشت و در تدریس خود از یک متودولوژی منظمتر استفاده میکردند، استاد بیتاب بنا بر مدرسی بودن، از متودها واسالیب و افاضات یک استاد امروزی مثل استاد فروزانفر بهرهی کمتر داشتند و استاد فروزانفر میتوانست اندوختههایی را که در ذهن مبارکش بود را بسیار منظمتر و فصیحتر القا کند که طبعا در کشور خودش برای استاد فروزانفر زمینههای بسیار بزرگی وجود داشت که همه نوشتهها و تحقیقات گرانبهایش بهمجرد نوشتن و بهفرجام رسیدن اقبال چاپ و زمینه انتشار وسیع پیدا میکرد و این باعث دلگرمی وکار بیشتر میشد، در حالیکه چنین زمینهای برای استاد بیتاب میسر نبود.
اما بهصورت واضحتر چرا زبان فارسی در افغانستان و تاجیکستان دچار انحطاط وفتور شد اگر بگوییم، پس از سال 1330 بیشتر دلایل سیاسی دارد، وارد جزئیات مسائل نمیشویم ولی در تاجیکستان که بعد از انقلاب اوکتبر و تغییر الفبا وغیر رسمی اعلام شدن زبان فارسی، این زبان دچار انحطاط شد، کلاملاً محسوس است. البته در مورد چند دهه اخیر که بازهم دوره اعتلای زبان و شکفتگی زبان فارسی در کشور ما است فعلا جای بحث نیست گویا در همین ارتباط سوال مشخصی وجود دارد که در همانجا عرایضم را به خدمت شما تقدیم خواهم کرد.
باور کنید من تشویش دارم که بسیارحاشیه نرفته باشم، که مسلما در بعضی موارد رفته ام، امید بهصورت سیستماتیک و منظم به همین پرسش که بسیار کلی بود جواب ارائه کرده باشم، جاهایی که حلقه مفقود وجود داشته باشد وفراموشم شده باشد اگر دوستان محترم پرسشهایی مشخص داشته باشند بفرمایند من قدر توان در خدمتم.
ناظم جلسه: استاد محترم سوالهایی که مطرح میگردد بیشتر جنبه طرح بحث را دارد، اینکه کدام قسمت را شما لازم میدانید به تفصیل یا کدام قسمت را به اجمال بیان کنید اختیار و انتخاب با شما است که ما بههرحال مستمع هستیم و استفاده خواهیم کرد.
سوال: با اجازه استاد محترم گرچه بعضی از شخصیت ها ادبی به صورت ضمنی معرفی شد ولی اگر مشخصا شخصیتهای ادبی وطن را معرفی کنید استفاده شایانی خواهیم برد واز شما بیش از پیش سپاسگزاری خواهیم کرد.
حواب: فکر می کنم بعضی مسائل تکرار خواهد بود ولی کوشش می کنم از تکرار و اطناب بپرهیزم چند تن از طلایهداران ادب فارسی را نام بردم، بدون اینکه در جغرافیای فرهنگی این مسائل اهمیت داشته باشد، مسلما جغرافیای سیاسی خیلی اهمیت دارد، بهصورت طبیعی ما پاسدار حدود وثغور کشور خود هستیم و از تمامیت ارضی آن دفاع میکنیم. رابعه بلخی نخستین شاعر زن ویک عده از شاعران بزرگ ادب فارسی زادگاهشان، پرورشگاه شان و تجلیگااه اندیشه شان و محیطی که در آن رشد کردند افغانستان کنونی بوده است رابعه بلخی، ابوشکوربلخی، شهید بلخی، دقیقی بلخی، عنصری بلخی، حکیم ناصر خسرو بلخی، ابومنصور هروی وبعدا در دوره غرنویان نویسنده صورت فارسی کتاب مشهور کلیله ودمنه نصرالله منشی غزنوی، سلطان العلماء بهاء ولد بلخی و فرزند نامدارش مولانا جلال الدین محمد بلخی و دردوره های بعد مولانا نورالدین عبدالرحمن جامی به هرات و در دوره های جوانی به سمرقند رشد یافته است که به افغانستان تعلق دارد. مولانا حسین واعظ کاشفی نویسنده تفسیر معروف حسینی وکتاب معروف《انوار ساعدی》 که باز نویس کلیله ودمنه است و درست است که ابوالفضل بیهی از بیهق سبزوار است اما در نوجوانی به غزنه آمده ودبیر ومترسل دربار غزنویان گردیده است که یکی از شاهکارهای بیهمتای زبان فارسی تاریخ بیهقی را نوشته که هم از لحاظ تاریخ نویسی هم از لحاظ ادبی کتابی است بسیار بیشبها وسودمند، این کتاب دقیقا در غزنی افغانستان ودر دربار و تحت حمایت شاهان خراسان نوشته شده است.در دوران سدوزاییها و محمدزاییها با تشخص بیشتر میتوانیم صحبت کنیم، اگر به تاریخ کشور همجوار ایران رجوع شود میبینیم که دوره افشاریه از لحاظ فرهنگی در تاریخ ایران دوره بسیارغنی نیست. برای اینکه نادر شاه افشار وارث آشفتگیهای سیاسی ونتیجتاً آشفتگی فرهنگی اوآخر دوره صفویه است واحمد شاه ابدالی به نحوی وارث آشفتگی های دوران نادر افشار که احمد شاه ابدالی از یکسو درگیر توطئههای داخلی بود و از سوی دیگر مصروف لشکر کشیهایی به نیم قاره و یا سرکوب مخالفین در مازنداران و خراسان، در آن بخش از خراسان که امروز متعلق به ایران کنونی است. با آنهم در زمان احمد شاه ابدالی علاوه بر اینکه شعر هایی به زبان فارسی منسوب به احمدشاه است خدمت بسیار بزرگ که به زبان فارسی صورت گرفته انتقال دیوان ابوالمعانی میزار عبدالقادر بیدل از هند به افغانستان است، مردم افغانستان قبل از آن با بیدل و شعر بیدل آشنایی نداشتند؛ از جمله غنایم و نفایسی که احمد شاه ابدالی از هند با خود به قندهار آورد، یکی کلیات خطی دیوان بیدل بود ونباید فراموش کرد که اولین بیدل شناسان نامدار افغانستان عدهای از ادبای قندهار کشور ما هستند، مثل سردار مهردل خان مشرقی، که نخستین بیدل شناس افغانستان است او درشهر قندهار در خانه شخصی خود هم حلقه تدریس بیدل داشت وهم حلقه تدریس مثنوی معنوی مولوی و کتاب شرح بیتین مثنوی که در کابل چاپ شده، نوشتهی مستندی است از سردار مهردل خان مشرقی و خود احمد شاه وقتی پادشاه شد سجع مهرش به فارسی این بیت بود که گویند از خود اوست که میفرماید:
- مژده که شد پادشه میرجهان پهلوان احمد گیتی ستان وارث تخت کیان احمد شاه خود را وارث تخت کیان می دانسته و در دورههای بعد وقتی پادشاهی او مستقر شد و به فتوحاتی دست یافت و سرزمینهایی را از نیم قاره هند گرفت، سج مهرش را در سالهای آخیر چنین تغییر داد.
- حکم شد از خالق بی چون به احمد پادشاه سکه زد بر سیم وزر از پشت ماهی تا به ماه در همه تذکره ها چند بیت فارسی منسوب به احمدشاه ابدالی است که یکی ازآن ها استقبال غزل حزین لاهیجی است. لاهیجی می فرماید:
- ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد دردام مانده باشد صیاد رفته باشد احمد شاه ابدالی می فرماید:
- ای وای بر امیری کز داد رفته باشد مظلوم از در او ناشاد رفته باشد
پسر احمد شاه ابدالی تیمورشاه شاعر برجسته زبان فارسی است وصاحب دیوان قطوری میباشد که دیوان تیمورشاه به همین نام بارها چاپ شده، یکی از پسران ناخلف اینها که در تاریخ افغانستان یکی از روسیاهترین ها است؛ شاه شجاع « معروف به شجاع الملک» دارای دیوان حجیمی به فارسی است که بارها ومکرر در لاهور، کلکته، پیشاور و بمبئی چاپ شده است. همین گونه به نثر فارسی شاه شجاع تسلط داشته و بخشی از کتاب واقعات شاه شجاع به قلم خود اوست. جاهایی را که منشیها نوشته به پختگی نثر بسیار فصیح شاه شجاع نیست واینکه از نظر سیاسی خیانتی را مرتکب شده و از فرزندان ناخلف افغانستان بوده؛ مسئله دیگری است که به اینجا کمتر بدان میپردازیم.
بازهم در دوره سدوزایی ها چند شاعر هندی پرداز ماهر داریم که از جمله خود مهردل خان مشرقی، میراتک و عاجز افغان است که شاعران توانای سبک هندی بودند و به پیروی از سبک هندی مخصوصاً به شیوه ابوالمعانی بیدل شعر سروده اند.
اما علیرغم فرهنگ پرور بودن پادشاهان و فرهنگی بودن دوسه تن از پادشاهان در کلیت این دوره (دوره سدوزایی ها) یک دوره انحطاط فرهنگی میباشد البته از نظر پدید آمدن آثار گرانبهای فارسی که حداقل نمی توانیم ده اثر یا کتاب خوب از این دوره معرفی کنیم.
در دوره محمد زایی ها از امیر دوست محمد خان تا امیر عبدالرحمن خان، یک عده شاعران ونویسندگان در کابل داریم و دربعض نقاط دیگر افغانستان به صورت بسیار انگشت شما که می توان از واصل کابلی، میرزا محمد نبی خان دبیر الملک نام ببریم، شاعر بزرگی که در عصر خود دست به یک جسارت ادبی می زند در حالی که همه همگنانش هندی مشرب یعنی پیرو سبک ادبی هندی هستند او احیا کننده شیوه عراقی است و بازگشت به سبک عراقی مخصوصا در استقبال از حافظ که این خصیصه او را خیلی برجسته ساخته است زیرا بر خلاف جریان مسلط شنا نموده، همچنین نامهها ومکاتیبی در آرشیف ملی کابل به خط میرزا محمد نبی خان واصل وجود دارد که در یک مقیاس نسبتا کوچکتر او یک بیهقی است، منتها بیهقی محیط بسیار وسیعی داشته از آنجایی که گفته اند: ز آب خرد ماهی خرد خیزد» مرحوم واصل محیطی کوچکتری داشته واین سبب شده آثار کمتری به یاد گار بگذارد، واصلکابلی در دوره های اول حکومت امیر عبدالرحمن یعنی در سال 1309 ه قمری درست 112 سال قبل از امروز وفات یافت و بعد از او در دوره عبدالرحمن خان از فرهنگ و کارفرهنگی نشانههای بسیار ضعیفی در دست است، انصافا باید پذیرفت که دروهی سراجیه که بازهم از لحاظ سیاسی و انحطاط و وابستگی سیاسی شخص پادشاه اشاره نمی کنم از نظر فرهنگی دوره مغتنمی است در این دوره دبیر ومترسل مثل میرزا فیض محمد کاتب نویسندهی سراج التواریخ وجود دارد. یک اشاره که شاید بی ربط نباشد شخصیت بلند مرتبه کاتب از نظر ادبی با هیچیک از همکاران هم عصرش قابل مقایسه نیست، مثلا محمود طرزی درست است که از جمله شخصیتهای است که بر جنبش روشنفکری افغانستان تاثیر داشته وبر ادبیات وژورنالیزم نیز بیتاثیر نیست و دربعضی جاها تاثیر مثبت هم دارد؛ ولی اگر ما سر مقالههای محمود طرزی را در سراج الاخبار با سراج التواریخ مقایسه کنیم میبینیم که نثر فارسی سراج التواریخ؛ خیلی خیلی پختهتر از نثر فارسی سراج الاخبار است که محمود طرزی می نوشت، در همین دوره ملک الشعرای اول دوران محمدزایی که بیشتر اشارتاً در بارهاش صحبت شد، ملک الشعرا قاری عبدالله ظهور میکند که گذشته از مقام بلند ملک الشعرایی او درسالهای اول پادشاهی ظاهر شاه، تالیفات و ترجمه هایی دارد که اولین مترجم بخشهای زیادی از «شعر العجم» شبلی نعمانی شناخته شده است، ترجمه او سالها پیش از آنکه شعر المعجم شبلی نعمانی توسط سید محمد تقی داعی فخر گیلانی در ایران ترجمه شود مرتب شد، ملک الشعرا قاری مترجم کتاب معروف سخندان فارس از پروفیسور محمد حسین آزاد دانشمند نیم قاره هند ومترجم کتاب بسیار مهم در عرفان اسلامی کتاب «فصوص الحکم» شیخ اکبر محی الدین بن العربی نیز است. همچنان صاحب تالیفات دست اول در عروض و قافیه و بیان وبدیع و معانی وانشاء واملاء و دستور میباشد که وقتی من جوان بودم و فرصت بیشتر برای احصاء واستقصاء داشتم دریافتم که پس از مولانا عبدالرحمن جامی در حدود جغرافیای امروز افغانستان در زمینهعلوم بلاغت هیچ کس به اندازه ملک الشعراء قاری عبدالله خان آثار معتبر ننوشته زیرا پس از جامی دورههای فترت آغاز گشته است.
سوال: استاد گرانمایه در مورد دوره تیموریان اگرمعلومات بدهید؟
جواب: من باید خیلی معذرت بخواهم که دروره خیلی مغتنم که اسمش را دوره رنسانس شرق ونوزایی خاورگذاشته اند و بهحق نام دقیق و بهجا است، نام نبردم هم از این که شاید نتوانم آنچنان که حق مطلب باید ادا گردد صحبت کنم این دوره را باید قبل از دوره ابدالیها و شیبانیها یاد میکردم، دوره تیموریان که به تیموریان هرات نیز معروف است آنگونه که میدانید، از مردن تیمور معروف به جهانگشای روی کار آمد. صرف نظر از پارهی خونریزی ها، بیدادگری ها وکله منارساختنها، در زمینههای علم وصنعت وادبیات ومعماری وساختن شهرها و پرورش اهل حرفه وصنعت گران؛ شخص تیمور هم توجهاتی مبذول داشت واین مسئله را باید گفت و با تاکید هم باید گفت که با تاسف در تاریخ افغانستان وبسیاری ازکشورهای شرقی یا ما با قهرمان مطلق طرف هستیم که شخص مورد ستایش را تا سرحد معصومیت می رساند و بدون خلل ونواقص میداند یا یک آدم آنقدر با زندگی سیاه که هیچ جنبه مثبتی در زندگیاش وجود ندارد. این شیوهی تاریخ نویسی نادرست است در کنار بعضی فجایع از کارهای نسبتاً قابل توجه هر شخص یا اشخاص وجریانهای تاریخی نیز باید یاد کرد.
شاهرخ پسر تیمور بلافاصله به فکر مرمت کردن خرابی های دوران پدر افتاد و بنای جدید شهر هرات را گذاشت، ملکه گوهر شاد آغا یا گوهر شاد بیگم (ملکه شاهرخ) توسعه دهنده و ترمیم کننده مسجد جامع معروف هرات است که پایهگذار وبانی این مسجد سلطان غیاث الدین غوری بوده اما زیب وزینت این مسجد که بهحیث یک شاهکار معماری اسلامی در منطقه شناخته میشود مرهون توجهات همین ملکه فرهنگ پرور است. گوهرشاد که عدهای از تاریخ نویسان او را با زبیده همسر هارن الرشید مقایسه کرده اند، توجه خاصی به امور معماری و رونق کشور داری داشته است.
همچنین مدرسه معروف گوهر شاد در مشهد وترمیمات بارگاه حضرت امام رضا(ع) در مشهد وپرورش فرهنگیان و پیشروان و هنرمندان آنجا نیز از کارهای این ملکه است.
بعضی از علوم طبیعی هم در این دوره و در عصر تیموریان رشد می کند به عنوان مثال الغ بیک که به حق باید او را سلطان شهید نامید، گرچه از لحاظ سیاسی خطاهاییهم داشته که باید تاریخ او را ببخشد، از منجمانی است که تا کنون در همه حلقههای منجمان جهان با احترام از الغ بیک یاد میشود، زیج الغ بیک و رصد خانه الغ بیک همین اکنون در شهر سمرقند وجود دارد. علاوه بر اخترشناس ومنجم بودن، رسالههایی به زبان فارسی وترکی چغتایی دارد که از اهمیت خاصی برخوردار است او از نخستین کسانی است که در باره صناعت تنجیم نوشته و مترجم کتاب معروف《التفهمیم》دانشمند بزرگ ما ابوریحان بیرونی به زبان ترکی چغتایی است که بخشهایی بسیار اندک آن موجود و پس از کشته شدن ناجوانمردانه این دانشمند، به دست فرزند ناخلفش عبدالطیم گم شده که در بعضی کتابها از آن ذکر خیر رفته است.
دردورهی تیموری شخصیتهای بزرگی مثل نورالدین عبدالرحمن جامی، ملا حسین واعظ کاشفی، الهی چغتایی، زین الدین محمود واصف شاعر ونویسنده بزرگ از جمله نویسنده کتاب نادر«بدایع الوقایع» که هم از لحاظ نثر فارسی و هم از لحاظ تاریخ نویسی که آئینه دار روزگار پادشاهی سلطان حسین بایقرا ومرگ بایقراء و بالاخره سقوط تیموریها و آمدن محمد شیبک خان و آمدن شیبانی ها وتسلط شان برهرات، با تمام جزئیات دراین کتاب مهم، با یک نثر بسیار فصیح و زیبا انعکاس یافته است. افزون براین دانشمندان دهها شاعر دیگر مثل بنایی هروی، آصفی، عاطفی و دهها شخصیت بزرگ دیگر وشخص مولانا عبدالرحمن جامی که قابل احترام برای همه حوزهها علمیه است، درهمین عصر وزمان تیموریان می زیسته اند. استاد بزرگ خلیل الله خلیلی در مورد جامی میفرماید: من متجاوز از صدبار صدای جامی را از کنار رود دجله و رودنیل شنیدم، که البته بیان شاعرانه ای است از اینکه امروز در تمام قلمروهای زبان عربی کتاب بسیار معروف《فوائد الضیائیه》که در افغانستان به نام «شرح ملا جامی» معروف است، کتابهای ارزشمند در شرح کافیه میباشد که عبدالرحمن جامی آنرا با استادی تمام شرح وبست داد و از معتبرترین کتب در زمینهی خود بهحساب میآید، طوریکه درعینالشمس در ازهر، در حوزه علمیه نجف، در کربلا، در اصفهان، در مشهد، در قم و همه مدارس افغانستان در همه مدارس پاکستان و درهمه مدارس هند وبنگلهدیش حتی در تمام ماورءالنهر تا وقتی که در مدارس علوم اسلامی تدریس می شده که گفته میتوانیم در تمام این مدارس که زبان ونحو عربی جز نصاب آن مدارس بوده شرح جامی نیز از کتاب های اساسی بوده و تدرسی می شده است.
استاد علی اصغر حکمت دانشمند معروف ایران که جامعه شناس بسیار معروف است می گوید: اگر این عدد پنج که برای پنج کتاب مهم منظورش است به سه کتاب مهم خلاصه شود نیز بازهم یکی از کتاب های بزرگ فوائدالضیائیه است.
خلاصه به عرض برسانم که مولینا جامع در تمام مجامع عربی وسرزمین های اسلامی شخصیت قابل احترام است، همه به او حرمت دارند و دراین زمینه کاربجایی رسیده که بعضی از محققین عرب جامی را یک عرب و از دانشمندان بزرگ عربی بدانند نه عجم و اهل افغانستان، همان گونه که ابن سینا و فارابی و بیرونی را میگویند عرب بوده، چون آثار ارزشمند فراوانی به عربی نوشته اند. مولانا جامی را نیز غیر عرب نمیدانند البته این نوابغ و بزرگان ما چون که زبان عربی زبان علم عصر و زبان رسمی بوده این بزرگان هم آثار مهم خود را به عربی نوشته اند. گذشته از نظم ونثر وادبیات به معنی خاص آن نباید از یاد برد که چند هنر دیگر در روزگار تیموریان اعتلا یافت. از جمله معماری تیموری که امروز
معماری تیموری یک استایل و یک سبک است در میان انواع مکتب هایی که در معماری وجود دارد و معماریی که در روزگار سلاطین بابری یا مغولی رشد یافت، مثلا از تاج محل که شاهکار این دوره است و مسجد لاهور ولعل قلعه دهلی و دهها اثر نفیس و گرانبهای دیگر که از نظر آنهایی که به صورت تئوریک وعلمی روی معماری کار کرده اند و نوشته اند ادامه مکتب معماری تیموری است.
اگر چه یک ادامه تکاملی است یک یا دو نمونه بسیار برجسته اش در افغانستان مسجد جامع هرات و روضه شاه اولیاء در بلخ در شهر مزارشریف است. عمارت شاه اولیاء دربلخ بسیار کم نظیرنه بلکه بینظیر ساخته شده است، و درهیچ جای جهان نظیرش دیدهد نشده که عمارتی به آن بزرگی وگنبدهای بزرگ دیوارهای ضخیم وبدون تهداب که از روی نقشه وتوسط یک شاعر وادیب ودرعین حال استاد معماری بنایی هروی آنگونه که در روایات هست ساخته شده است.
گذشته از معماری، در نقاشی شخصیتی مثل کمال الدین بهزاد را داریم که امروز بهزاد سیمایی است فرامنطقهای و فراملیتی که درسطح جهان مطرح است. بهزاد در نقاشی تا هنوز که هنوز است نظیر ندارد که پروریده شرایط گوارای همین دوره است ودهها نقاش دیگر ونگارستان هرات که استادش بهزاد بوده است و گذشته از هنر نقاشی هنرموسیقی نیز در این دوره به مرحله رشد وشکوفایی خاصی رسیده است؛ امروز در گوشههای مختلف قلمرو اسلامی بعضی در برابر موسیقی و هنر موسیقی چهره خود را عبوس می کنند، اما دانشمندان بزرگ مسلمان که افتخارات مشترک جهان اسلام است یعنی مولانا نورالدین عبدالرحمن جامی به تقلید از گذشتگان چند رساله در باره موسیقی نوشته که دراین رسالهها اساسات علمی موسیقی مورد بحث قرار گرفته یعنی جامی شعر نه سروده در ستایش موسیقی بلکه اساسات علمی موسیقی را مورد بحث قرار داده وموسیقی نوارهای بسیار برجسته در دربار تیموریان بوده که این اساسات را فرا میگرفته اند وآثار هنری تولید می کرده اند.
یک هنر نفیس دیگر که سالها است درباره آن بیتوجهی صورت میگیرد و نمیدانیم آینده این هنر نفیس چه خواهد شد، هنر نفیس خطاطی است که امروز هفت خط اسلامی هفت خط اساسی رایج است که البته فروع آن به متجاوز از چهل خط میرسد، خطوط اساسی عبارتند از نسخ، تعلیق، توقیع، ثلث، محقق، و یک نوع دیگر که درآن اختلاف دارند که بعضی.ها گفته ریحان است وبعضی ها گفته طغرا است وبعضی گفته مسلسل است و خط نستعلیق که بعضی ازاین خطوط در مکتب هرات رشد بسیار عالی داشت ومیرعلی هروی نستعلیق نویس بزرگ و میرعماد که سرانجام در قزوین به شهادت رسید، از شاگردان مکتب هرات است وقبل از دوره تیموری خطوط رایج نسخ وثلث به این زیبایی در تاریخ مسبوق به سابقه نیست و بعدها هم هرات یکی از پرورشگاههای خطوط اسلامی است علاوه بر ملحوظات دیگر از این نظرهم احترام فوق العاد دارد که خطاطان بسیار بزرگ پروده مثل سلطان محمد خندان هروی، میر عبدالرحمن هروی حسنی که منشاء این خطاطی ها دوره تیموری است.
آخرین پادشاه مقتدر تیموری سلطان حسین بایقراء خودش به زبان فارسی، زبان عربی، زبان ترکی چغتایی شعر می گفته و مولف یک تذکره به زبان فارسی است؛ وزیر دانشمند اش امیر علی شیر نوایی، ادیب، شاعر، نویسنده، مترجم و مرد چندین هنره است که صرف از لحاظ زبان فارسی شاید بعضی کارهای او معارضه با زبان فارسی باشد، مثل نوشتن کتاب « محاکمه اللغتین» که در آن تمام کوشش نویسنده براین است که نشان دهد مقام ترکی چغتایی بالاتر از مقام زبان فارسی است. اما باز هم خودش به تخلص فانی در فارسی شعر میسروده و دیوان بزرگی دارد و میتوان گفت نیمی از غزل هایش به استقبال غزل های حافظ است ونیمی از شعرهای فارسی و زیراعظم سلطان بایقراء به زبان فارسی است.
در همین دوره است که دربار شکل یک انجمن ادبی، انجمن صورتگران، نقاشان و معماران وموسیقی دانان را به خود میگیرد که با تفکیک صنوف کنارهم میآیند وکار وفعالیت میکنند، درباره همین دوره است که شاعری که اسماش را فراموش کردهام میفرماید:
- نکته سنج از شاه تا بانو همه پیش یک مصرع زده زانو همه اما علیرغم کوششهایی که امیر علیشیر نوایی کرد مبنی بر اینکه زبان ترکی چغتایی همین زبان که امروز ما در افغانستان به آن اوزبیکی می گوییم، زبان برتر قرار گیرد، زبان فارسی همچنان زبان رسمی ودیوانی در دربار و شهرها باقی ماند. شاید دوره تیموریان برجستگیهایی دیگری داشته باشد که از نظر اقتصادی-بازرگانی وآمدن عینک از پرتگال به افغانستان برای عدهای مهم وقابل بحث باشد که ما نسبت نبود وقت همچنان نبود مرتبط به موضوع از پرداختن بدان پرهیز میکنیم و فعلا در این مورد بحث نمیکنیم.
* از سلسله کنفرانسهای دانشمند محترم جناب استاد واصف باختری در بارهی ادب فارسی در شهر پیشاور پاکستان به کوشش سید محمد عالم امینی
کنفرانس اول به تاریخ 15/1/2001 برگزار گردیده است که اینک از نظر شما عزیزان گذشت.
نشر شده در مجلهی (انسجام) ارگان نشراتی شورای انسجام ملی مطالعات استراتیژیک افغانستان ماهنامهی اجتماعی، سیاسی، اعتقادی، فرهنگی- سال دوم، دلو، حوت، وحمل 1380-1379 (ص161).