(زندهیاد استاد واصف باختری)
بخش دوم.
آنچه ما بهنام تاریخ ادبیات دری در دست داریم، اینها نمونههای اول شعر فارسی اند، خب در اینجا باید افزود که ایرادِ یک عده از افغانستان شناسان وادبشناسان که میگویند نخستین شعر در یک زبان به این استحکام و به این درجه پختگی و جزالت، حتماً باید مسبوق به سابقه باشد و حتماً شعر های دیگری بوده که در اثر تصاریف روزگار گم شده یا سوختانده شده ایراد به جایی است. ما میدانیم که اولین بار سلطنت نیمه مستقل -از نظر فرهنگی درخراسان- در دوره طاهریان به وجود میآید که طاهر پوشنگی (طاهر ذوالیمینین) موسس این سلسله است؛ در مورد
مسایل فرهنگی محافظه کار است، مردم بهزبان فارسی صحبت میکنند ولی مناشیر و فرمانها را به زبان رسمی که زبان عربی است مینویسند وزبان رسمی دولت زبان عربی بوده است، در زمانی که مخالفت بهزبان عربی از طرف عدهای از جمله محافظهکاران، مخالفت با اسلام تلقی میشد، رویگر زاده خراسان، یعقوب لیث بود که چنین جسارتی را کرد و زبان فارسی را که مدتها بود کنار زده شده بود، دوباره زبان رسمی دربار قرار داد که حتی در دربار غزنویان، ابوالعباس اسفراینی وزیر، چون در زبان فارسی ادیب و نویسنده است و جایگاه والایی دارد تمام فرمانها و مناشیر را به زبان فارسی دری مینوشت، اما وقتی اسفراینی کشته شد و وزارت به خواجه حسن میمندی تعلق گرفت، حتی در روزگار محمود، خواجه حسن میمندی مکتوب ها و فرمانها را بهعربی اندرآورد، وقتی او خواجه حسن
میمندی زندانی شد ونوبت وزارت به خواجه حسن بیکایی یا خواجه حسن بیکال که در تاریخ بهحسنک وزیر شهرت دارد رسید، زبان فارسی دوباره زبان رسمی دربار شد. بنابر این همه جزر ومدی که در مورد رسمی شدن فارسی وجود داشته هیچ بعید نیست که شعرهای اولیه فارسی سوختانده شده باشند.
اگر زبان فارسی را به مثابه یک کل در نظر بگیریم، ما میبینیم که یک فیصدی خیلی بالا وچشم گیر آن متعلق به کشور ما افغانستان است، واجداد ونیاکان ما حاملان زبان فارسی در تمام جغرافیای وسیع وگسترده زبان فارسی دری بوده اند. اشاره کردیم به حنظلهی بادغیسی که زادگاهش بادغیس که امروز دقیقا در محدوده جغرافیایی افغانستان قرار دارد یا محمد بن وصیف سجستانی که بخش های قابل توجه از سجستان در محدوده جغرافیای سیاسی امروز افغاانستان قرار دارد
و می بینیم که نخستین شاعره زبان فارسی یعنی رابعه بلخی از بلخ افغانستان است. این بدین معنی نیست که کسی قبل از او از زنان در این زبان شعر نه سروده، شاید سروده وثبت نشده که در حال حاضر نخستین سخنوران اینها را میشماریم،
بسیار سخنوران بزرگ وصاحب نفوذ تا امروز که امروز عدهای از ایشان شاید از لحاظ فکری موثر نباشند یا از لحاظ تعدد آثار وسبک شناختی کار چندان مطرح نشده اند اما از این لحاظ مطرح هستند که نخستین گویندهگان و سرایندهگان شعر فارسی در محدوده جغرافیای افغانستان اند و از لحاظ زبان فارسی وسیر تکامل آن خیلی خیلی مطرح هستند. مثلاً دقیقی بلخی، شهید بلخی، ابوشکور بلخی، کتاب مشهور « الادویه» کتاب معروفی که نخستین اثر در زمینه علم پزشکی وطب محسوب می شود در زبان فارسی متعلق به
مردم افغانستان است که به دست یک فرزند هراتی ابومنصوری هروی نوشته شده، کتاب حدود العالم درسنه 372 در زمینه جغرافیا نوشته شده که در نوع خود کتاب بی نظیری است باز هم در افغانستان به نگارش درآمده یا بهوجود آمده است. کتاب التفهیم ابوریحان البیرونی را ببینید که این کتاب در زمینه نجوم نیز در کشور ما نوشته شده است ومیرسیم به عنصری بلخی، فرخی سیستانی، ناصرخسرو قبادیانی بلخی، برای اینکه جای بحث باقی نماند، باید گفته شود امروز هم در تاجیکستان هم در ایران عدهی معدودی نمیدانم چرا به یک سلسله کوششهای بیجا دست میزنند تا ثابت کنند که ناصرخسرو به قبادیان مرو ارتباط دارد؟ در حالی که خودش در همه جا بلخ را عنوان زادگاهش معرفی می کند. و از سخن خود یک بزرگ، مثل ناصر خسرو شاهد و گواهی برتر نمیتوان یافت که زادگاهش را تثبیت کنیم آنجا که می فرمایند:
- ای باد عصر اگر گذری بر دیار بلخ بگذر به خانهی من و آن جای جوی حال همچنان سنادید شعر عرفانی مانند سنایی غزنوی، سلطان العلماء بهاء ولد و مولانا جلال الدین محمد بلخی وهرقدر که به طرف دوره های پایین می آییم ثابت می سازد که پیشینهی زبان فارسی با ادبیات آن از این جا به سایر حوزهها پخش وگسترده شده است البته سخنان من هرگز و هرگز نه پیش خودم چنین توجیه دارد ونه خدای نخواسته پیش دیگران چنین تفسیر گردد که ما در این سخنان نوعی تفوق طلبی را منظور داریم، سخن بر سر سیر تاریخی و چگونگی رشد ادب فارسی از منظر تاریخ است، وهیچ کس منکر عظمت فردوسی نیست وهیچ کس نمیتواند منکر عظمت و معنویت بسیار بزرگ شیخ شیراز و خواجه شیراز حافظ رح باشد و اساساً همانگونه که دریک مجمع علمی در کابل، استاد بزرگ شادروان پرویز ناتل خانلری گفته بود که میراث فرهنگی مثل یک تابلوی شاهکار نقاشی است که از یک پدر میراث میماند، میراث خواران چه باید بکنند؟ اگر آن را به قطعات تقسیم کنند وهریک قطعه ای بردارند کار نابخردانهای کرده اند، پس چه بهتر که تابلوی شاهکار متعلق به همه باشد، همه از آن الهام گیرند و همه به آن افتخار کنند وهمه آن را از خود بدانند، ما وقتی تاریخ ادبیات را ورق گردانی کنیم، افغانستان، تاجیکستان و ایران از لحاظ داشتن شخصیت های برجسته و چهره های طرف قبول همه در همه سرزمینها قلمرو زبان فارسی و در سهمگیری قضاوت های وجود داشته اما در حدود شصت هفتاد سال اخیر، در عرصه زبان وادبیات، تحقیق در متون، چاپ انتقادی متون، تفوق ایران بسیار چشمگیراست و با ما در داخل افغانستان و تاجیکستان قابل قیاس نیست.
نمیدانم اینجا جای این بحث است یا نیست که – یقیناً در ضمن به سوالهای دیگر شما نیز باید پاسخ بگویم- تا از یادم نرفته باید در باره شخصیت بزرگ بدون آنکه با من و یا شما پیوندی و نسبتی داشته باشد ملک الشعراء قاری عبدالله خان متوفای سنه 1332 خورشیدی در کابل صحبت مختصری نمایم که ایشان رسالههایی در باره علوم بلاغت نوشته اند، مخصوصا رساله علم معانی قاری، ویک نقد ادبی به شیوه قدمایی به نام «قول فیصل» در محاکمه میان شیخعلی حزین وسراج الدین علیخان آرزو حکیم وشاعر بزرگ هند، ایشان آثار بسیار مهمی این دوره است؛ دیگر مقالات و رسالات ایشان که در زمینههای مختلف علم بلاغت، در مجله کابل یا بهصورت مستقل چاپ میشد، مورد توجه و تایید همه دانشمندان است چنانچه شاعری بهعظمت ملک الشعرای بهار که البته از دانشمندان بزرگ کشور خود هم هست در مورد قاری می فرماید:
- گر به پاس همزبانی جانب کابل شوم دوست داران سخن بر سر نهند افسر مراکفشبرداری کنم درمحضر قاری اگر به که در ایران فروغی جا دهد بر سر مرا…
ادامه دارد.