بخش هفتم
تاجیک ها بنا بر هر علت و عواملی، چه بنا بر عدم تشکیلات سیاسی منظم و چه بنا بر نداشتن ساختار منسجم قومی و قبیله ای نتوانستند در جامعۀ کثیرالقومی افغانستان رهبری و محوریت سیاسی در دسترسی به رهبری اقتدار سیاسی ایجاد کنند و در نقش توزیع گر قدرت سیاسی عمل کنند. رهبران تاجیک تبار در این مورد به خصوص در تحولات چهاردهۀ اخیر با ضعف ها و خبط های بسیاری ظاهر شدند و حتی نتوانستند مسیر درست را در مشارکت سیاسی با جوامع دیگر سیاسی و قومی طی کنند.
- رهبری ناموفق درونی:
رهبران تاجیک ها نه تنها نتوانستند رهبری و محوریت قابل پذیرش برای گروه های مختلف قومی افغانستان به خصوص در تحولات دهه های اخیر ایجاد کنند، بلکه آن ها از شکل دادن یک رهبری فراگیر و قابل پذیرش برای تمام جامعۀ تاجیک افغانستان ناتوان باقی ماندند. حتی دو رهبر اصلی فقید و شهید تاجیک ها استادربانی و احمدشاه مسعود که تا حدی کاریزمای رهبری را در خود ایجاد کرده بودند، نتوانستند در کرسی حاکمیت و قدرت، تمام جامعۀ تاجیک را که بیشتر با هویت های محلی و منطقه ای در داخل افغانستان شناخته می شوند، راضی نگهدارند و تصویر یک رهبری بلامنازعه در میان تمام تاجیک ها را ارائه کنند.
تمام عناصر و چهره های مدعی رهبری برخاسته از جامعۀ تاجیک افغانستان و منسوب به تاجیک ها، با تفکر بسته و انحصاری بسوی رهبری نگاه می کنند. آن ها با این تفکر و در عمل حاضر نمی شوند تا حتی این رهبری ناکام خود را به بیرون از خانواد و وارثان خونی خود منتقل سازند. رهبری در میان تاجیک ها، رهبری انحصاری و شخصی است و قبل از همه بهره گیری از این موقعیت و مالکیت این رهبری را حق فرزندان و وارثان خود تلقی می کنند و هر گز در صدد تعمیم این نقش و این حق برای نخبگان تاجیک نمی شوند. این انحصار گرایی در رهبری موجب آن می شود تا تاجیک ها در درون جامعۀ خود از داشتن یک رهبری فراگیر و مورد پذیرش همه محروم باقی بمانند و نقش شان در رهبری قدرت بسیار ضعیف و غیر موثر باشد.
- عدم حمایت خارجی:
تاجیک ها در کسب اقتدار و حتی حفظ اقتداری که به خصوص در دو دورۀ کوتاه در اوایل و اواخر سدۀ بیستم میلادی در افغانستان دست یافتند، از حمایت خارجی که هزینۀ پایداری اقتدار آن ها را تامین کند، برخوردار نشدند. در حالی که بر عکس، مخالفین حکومت و محوریت سیاسی آن ها در هر دو دوره از سوی کشور های خارجی به خصوص پاکستان، دولت ها و کشورهای عرب ثروتمندِ همسو با پاکستان و حتی امریکا و انگلیس مورد حمایت گسترده قرار گرفتند و در سایۀ این حمایتِ نظامی و مالی به کابل پایتخت افغانستان دست یافتند.
بخشی از نبودِ حمایت خارجی به ضعف و ناتوانی های درونی تاجیک ها و نخبگان سیاسی و اجتماعی تاجیک ها بر می گردد. تاجیک ها در هیچ دوره ای به خصوص در دو سدۀ اخیر موفق نشدند تا حمایت و همکاری قدرت ها و منابع خارجی را بسوی خود معطوف دارند. تاجیک ها هیچگاه در لابی گری که یکی از شیوه های مهم و تاثیر گذار در جلب حمایت کشور های صنعتی و مقتدر غربی و اروپایی در کشورهای شرقی و آسیایی به خصوص کشورهای اسلامی است، موفق نبودند. حتی هیچ برنامه ای در این مورد نداشتند. از هیچ دکتر و ماستر تاجیک افغانستان به زبان انگلیسی و عربی در هیچ نشریۀ معتبر منطقه ای و بین المللی این دو زبان، در سه و چهار دهۀ اخیر نوشته و مقاله ای چاپ و منتشر نشده است. این در حالی است که رهبری وزارت خارجه و بخش قابل ملاحظۀ دیپلوماسی افغانستان را در سه دهۀ اخیر، وزیران و دیپلومات های متعلق به قومیت و جامعۀ تاجیک کشور بدوش داشتند.
افزون بر ناتوانی و ناکامی تاجیک ها در کسب حمایت خارجی و لابی گری موفقانه در این جهت، بزرگترین ضعف، خبط و ناکامی آن ها در عدم تغییر دیدگاه و سیاست پاکستان بود که با تاجیک ها سر دشمنی و خصومت گرفت. آن ها به خصوص رهبران شان در چهل سال اخیر نتوانستند پاکستان را قانع سازند که تاجیک ها با پاکستان دشمنی ندارند.