مولوی حبیبالله حسام: امریکاییها در باره ترور استاد ربانی نقشه داشتند
استاد برهان الدین ربانی اقتدار خاموش؛ روایتی از شخصیت تا ترور استاد شهید
خاطرات با استاد زیاد است و زوایای مختلف دارد و اما من از اجلاس بینالمللی بیداری اسلامی شروع می کنم. این سفر به تاریخ ۲۵ شهریور ۱۳۹۰ هجری شمسی به مقصد تهران به دعوت مجمع جهانی بیداری اسلامی که از طرف جمهوری اسلامی ایران به هدف جلوگیری از انحراف تحولات منطقهای از مسیر خود، وحدت اسلامی، راه اندازی شده بود، با استاد شهید برهانالدین ربانی – رحمه الله – رهبر جمعیت اسلامی و رئیس دولت اسلامی وقت و همچنان رئیس شورای عالی صلح، با جمعی از شخصیت های سیاسی و ملی ازجمله: مرحوم انجینر احمدشاه احمدزی، جناب قاضی وقاد، استاد محقق، سیدمحمد هادی هادی، جناب صباوون و مرحوم شیخ محمد آصف محسنی و بقیه شخصیتها، در پرواز آریانا از میدان هوایی کابل به مقصد مزار صورت گرفت.
فردای آن شب کنفرانس بینالمللی بیداری اسلامی با اشتراک حدود ۷۰۰ نفر از شخصیتها و نخبهگان، رهبران مقاومت اسلامی، و آگاهان سیاسی، رسانهای، احزاب و تشکلهای اسلامی از ۸۰ کشور و ۴۰۰ نفر هم مشمول اندیشمندان و علماء داخل ایران در سالون کنفرانس اسلامی در تهران برگذار گردید.
این کنفرانس درست زمانی برگذار گردید که تحول شگفتانگیزی یا به اصطلاح بهارعربی در خاورمیانه و شمال افریقا اتفاق میافتاد. این جهش مردمی را از یکطرف، جنبش جهانی اخوان المسلمین محصول سالها زحمت و دعوت خویش میدانست و از سوی دیگر جمهوری اسلامی ایران، آنرا تداوم راه امام خمینی و تبعات انقلاب اسلامی عنوان میکرد و از سوی هم حزب تحریر و بقیه جنبشهای مقاومت اسلامی، این تحول را جزو دستاوردهای خویش حساب میکردند. به همین دلیل هر طیفی یک تعبیر خاصی از این تحول ارائه نمودند.
نخستین سخنرانی و بیانیه افتتاحیۀ توسط رهبرجمهوری اسلامی ایران کلید خورد که این سخنرانی در واقع بیانیه راهبردی و راهکار مقابله با دشمنان بیداری اسلامی و همچنان راه حل مشکل جهان اسلام بود. این سخنرانی بیانیهی منحصر به فرد و همچنان حاوی مقاصد آن کنفرانس اسلامی نیز بود. سخنران دوم رئیس جمهور اسلامی ایران بود.
در بخش دوم اجلاس که توسط مرحوم شیخ محمد آصف محسنی رهبری میشد از استاد شهید پروفیسور برهانالدین ربانی دعوت صورت گرفت که آمیخته با مطایبه و خوشطبعی بود.
در این کنفرانس استاد شهید سخنرانی راهبردی و اولویتشناسانهی را ایراد نمودند که در آن فرصتها و چالشهای جامعه اسلامی به خوبی شناسایی گردیده بود که عطف توجه و استقبال حاضرین کنفرانس واقع شد. استاد شهید در پایان سخن، سه پیشنهاد عمده داشت:
دبیر خانه مجمع جهانی بیداری اسلامی ایجاد گردد و جریان بیداری مسلمانان در کشورهای اسلامی در مسیر خود حمایت شده و جلو انحراف گرفته شود.
از علمای جهان اسلام در مجموع و از حاضران اجلاس بصورت خاص خواست که برای جلوگیری از خطر فتنهی تکفیر و افراطیت مذهبی، به اجماع علماء در سطح جهان اسلام تلاش کنند.
از اندیشمندان، علما و رسانهها و همه افراد جامعه درخواست اتحاد، اتفاق، تقویت روحیه برادری و اخوت اسلامی را نمود. او جداً تاکید کرد که یگانه راه نجات امت در اتحاد و اتفاق آنها است و در این زمینه باید توجه خاص نماییم.
برداشت و فهم من از شخصیت و جهانبینی استاد شهید و وجوه تمایز شخصیت ایشان با توجه به صحبتهای استاد در کنفرانس بیداری اسلامی و بقیه مجالس و دیدارهایی که با استاد شهید داشتم حای نکات زیر است:
استاد شهید از جایگاه معنوی بزرگی نزد اندیشمندان و سیاسیون جهان اسلام برخوردار بود. استاد شهید با شخصیتهای مطرح جهان اسلام که در کنفرانس اشتراک داشتند، ملاقات های کاری داشت و در چند مجلس که بنده حاضر بودم، اندیشمندان عربی، تاجیکستانی، پاکستانی، هندی و بقیه به جناب استاد در جایگاه یک مرشد و پیشوای معنوی احترام می کردند و برای بنده شگفت آور بود که استاد از چه جایگاه بزرگ و معنوی نزد اندیشمندان و علماء و سیاسیون جهان اسلام بر خور دار است.
استاد شهید از لحاظ علمی، بیدارگر اسلامی، احیاگر دینی و اهل تسامح و اعتدالگرایی دینی بود. اینها همه در برداشتها و رفتارهای ایشان به وضاحت دیده میشد.
استاد شهید برای فریضه و ضرورت اتفاق، اتحاد، صلح و امنیت، اخوت و برادری میان امت و تمدن اسلامی شخصیت جدی و با احساس مسئولیت بود.
استاد شهید در سرشت و زبان نرم، دارای بردباری اخلاقی و دارای درک بلند بود. ایشان نزاکتهای اجتماعی را بخوبی میشناخت و رعایت میکرد. همچنان ایشان به لحاظ جسارت اخلاقی دارای صبر و سنگینی منحصر به فرد در برابر هر نوع تهاجم و توطئه و تبلیغات بود.
استاد شهید در مسائل قومی و در سطوح مناسبات ملی دارای جهانبینی همزیستی و همدیگر پذیری با عقاید ضد تفرقه و تعصب قومی بود.
استاد شهید در استقامت وپایداری به اهداف دعوتی، مبارزاتی و جهادی شخصیت منحصر به فردی بود و به باورهای خود که بصورت کلی در محور اسلامیت و انسانیت تعریف میشد تعهد جدی داشت.
استاد شهید در مسائل مذاهب، فرق اسلامی، همسایهها و ملتهای مسلمان شخصیت صلحجو، اهل تساهل، تسامح و مدارا بود. ایشان براستی به صورت جدی به خیرخواهی مسلمانان و همسایگان افغانستان میاندیشید.
استاد شهید در باورهای سیاسیاش شخصیت مردمی و معتقد به اصالت و شرافت مردم بود. او هر نوع تصمیمات دولت داری و کسب زعامت و اقتدار سیاسی را بر محور اراده مردم و نقش مردم مشروع و معقول میدانست و جداً مخالف دیکتاتوری، زور و تئوری غلبه بود.
استاد شهید همچنان اهل مطالعه، تحقیق و تجدد گرایی بود و با مسائل و مفاهیم جدید همگام بود و به مقولههای جدید علمی اشراف داشت. او همچنان از آیات و احادیث استدلال تازه و استنباط منطبق به شرائط و اوضاع جامعه داشت و میتوانست با درک عالمانه خود میان آیات و احادیث و مقولههای جدید علمی و ضروریات جدید بشری آشتی برقرار کند.
استاد شهید در شناخت دوستان و دشمنان دقیق بود و درک درستی از شرائط سیاسی و اطراف خود داشت. او یگانه رهبری بود که از روز تاسیس جمعیت اسلامی تا هنگام شهادتش، در کارنامه سیاسی خود انشعاب حزبی ندارد و حتی دارای جذابیت خاصی برای بقیه شخصیت های آزرده خاطر احزاب و جریانها بود. او حتی دشمنان خود را با انشراح صدر و تکریم استقبال میکرد.
استاد شهید جامعه را به خوبی می شناخت و نسبت به دیگر رهبران و روئسای احزاب، عمیقترین و گستردهترین نفوذ را در میان اقشار مختلف جامعه داشت و چهرهی کاریزماتیک و با جذبه به حساب میآمد.
استاد شهید نسبت تواضع اخلافی و بردباری سیاسیای که داشت چه در جمعیت اسلامی و چه در سطح فراحزبی بستر رشد بقیه شخصیتها و نخبههای سیاسی را میسرساخته بود و هیچ محدودیتی برای رشد افراد و اشخاص وضع نمیکرد. به همین دلیل شخصیتهای دیگر احزاب نیز در سایه جمعیت اسلامی خود را صاحب غرور سیاسی مییافتند.
استاد شهید صلح و امنیت را به حیث اصل شرعی و نیاز اولی جامعه قرار میداد و برای همین ایشان یکی از بزرگترین قربانیان صلح در افغانستان در دو دههی اخیر به حساب میآید.
استاد شهید در مدیریت بحران درونسازمانی قدرتمند بود و به تمام مسایل داخل جمعیت توجه داشت و به هر طریق ممکن تلاش میکرد که اوضاع از مدار خارج نشود. او جزیرههای متفاوت را در یک مدار و محور رهبری و مدیریت میکرد.
ذیلا روایتهای شفاهیای را که بنده از شخص خود استاد و اشخاص معتمد و معتبر در مورد استاد شهید و توطیه شهادت ایشان شنیدهام، نقل میکنم تا بر زوایای پنهان و تاریک ترور استاد روشنی انداخته شود:
حکایت یکم؛ از زبان خود استاد استاد شهید زمانی به مناطق جنوب و حوزه جنوب غرب و شمال وشمال شرق کشور سفری داشتند که به گفته خود شان این سفرها خشم امریکاییها را برانگیخته و آنان به کرزی دستور داده بودند که جلو استاد را بگیرد.
استاد در مورد این سفرها گفت: به ولایت غور رسیده بودیم که صبر آمریکاییها لبریز میشود و به کرزی دستور میدهند که جلو سفر استاد ربانی را بگیرید. در غور بودم که تماس تلفونی کرزی آمد و برایم گفت جناب استاد آمریکاییها بسیار قهر هستند و تماس میگیرند که استاد را بخواهید. خواهش مرا قبول کنید بیایید بخیر! اینها زیاد حساس هستند! سر انجام سفر ناتمام به کابل برگشتیم!
حکایت دوم؛ از زبان یکی از شخصیتهای معتبر جهادی چهار روز قبل از شهادت استاد، در هوتل استقلال اتاقهای ما معین شد. قبل از داخل شدن به اتاقم یکی از بزرگان سفر محبت کرد و گفت مولانا بیا کمی راحت شوید، باز به اتاق خود بروید. من به احترام موی سفید شان و اینکه از جمله نهضتیها و مجاهدان بزرگ بود، به اتاق شان رفتم. صحبتهای ما حول مسایل مبارزاتی میچرخید. از جهاد و انقلاب اسلامی شروع و بعد شکایات از اشتباهات مجاهدین مورد بحث قرار گرفت. ایشان در مورد ماجراهای بعد از پیروزی ۸ ثور فرمود: “حزب اسلامی تحمل نکرد و جمعیت اسلامی انحصار کرد و زمینه بربادی مساعد شد”. در ذیل این صحبتهای شیرین و دردمندانه، حرف تکاندهندهای زد و فرمود: “استاد را ترور میکنند!” پرسیدم کیها ترور میکنند؟ گفت: “آمریکاییها” گفتم چرا؟ گفت: “میگویند به مثل استاد ربانی منافق ندیده بودیم که ظاهر آرام دارد و اما در دلش هزار برنامه نابودی ما (آمریکا) نقش بسته است. باید برداشته شود والا خطرناک است و موجب تباهی ما میشود!”. من گفتم جناب کی برایتان گفت؟ فرمود:”از مقامات – جنرالان- بلند پایه آمریکاییها است ای گپ!”
اینکه چرا او به من اعتماد کرد و این موضوع را گفت، چند دلیل میتواند داشته باشد. اینکه حتمن میخواست توسط من استاد را با خبر بسازد. یا اینکه شاید میخواست از وقوع یک حادثه المناک که از سوی آمریکایها در دست اجرا بود به ما اطلاع بدهد و یا چه بدانم شاید هم میخواست بگوید که کار استاد در آینده نزدیک در حوزه سیاست و رهبری به پایان رسیده و باید توجه لازم نماییم که در نبودشان چه کارهایی انجام شود.
روز چهارم حین برگشت به استاد گفتم بخیر یکجای میرویم. فرمود: شما بروید بخیر من در دبی نوبت داکتر دارم به خاطر قلبم امارات میروم از آن طریق زود میآیم. فردای آن روز تماس تیلفونی توره جانزاده از تاجیکستان آمد، گفت: “استاد شهید شد؟” گفتم استاد امارات رفت و من کابل آمدم. گفت: شبکه های کابل اعلان نمودند. عاجل به داکتر گلستان ریس اداره امنیت کابل تماس گرفتم. او گفت خانه استاد هستم؛ استاد شهید شده”
حکایت سوم؛ از زبان شهید انجینر امینالله امین شهید انجینیر امین الله امین مشهور به انجنیر امین، از کادرهای ورزیده امنیت ملی بود که در حمله به جان امرالله صالح معاون اول ریس جمهوری در روز اول انتخابات به شهادت رسید. حدوداً یک ماه قبل از شهادت استاد، انجینر امین در باغ بالا به مدرسه آمد و گفت استاد را خبر کن که پلان ترورش طراحی شده مطلع باشد. پرسیدم که برنامه از چه قرار است. گفت که تفصیلش نیاز نیست چند رییس امنیت ملی از ولایات به طور خدمتی در کابل خواسته شده اند و روی برنامه ترور استاد کار کردند. فوراً خبرش کنید. به حاجی نذیر جهت هماهنگی تماس گرفتم. طبق عادت همیشگیاش، حاجی نذیر گفت که مولانای بزرگ، استاد ساعت ۴ منتظر شما است. وقتی موضوع را برایش گفتم، ایشان کمی سکوت کرد، سپس سرش را بلند کرد و گفت:”چاره نیست هر چه مقدر باشد میشود توکل به خداوند”.
حکایت چهارم؛
از زبان حامد کرزی در میدان هوایی مشهد از کنفرانس بین المللی تهران آمدیم که با آقای حامد کرزی ریس جمهور قبلی در سالون انتظار روبرو شدیم. آقای کرزی را کریم خرم و جناب تقوایی و چند دستیار همراهی میکرد. با آقای کرزی در جریان صحبتها گفت:”شما خیلی زیاد بالایم گپ میزدید”. گفتم بلی، گفت: چرا؟ گفتم: “بسیار وابسته به آمریکا بودی”. گفت:”بیشک بیشک من او وقت آمریکا را نمی شناختم بعد که شناختم ۵ سال گذشته بود، باز دیگر گپ آمریکا را نگرفتم”. در ادامه صحبتها از آقای کرزی پرسیدم که استاد را چطور شهید ساختند. گفت که سه مساله در زمان حکومت داری من بسیار تلخ گذشت. یکی، برنامه ترور برادرم؛ دوم، پیام زن سلطانزوی که گفت ملا عمر درغزنی است و به صلح آماده است؛ و سوم، پیام صلح که استاد گرامی شهید شد.
آقای کرزی در توضیح این سه موضوع گفت که چند روز قبل از ترور برادرم جنرال امریکایی آمد گفت که شما اعلان کنید ما صلح می خواهیم اگر که طالبان آماده هستند. من گفتم خوب است، همرای استاد مشوره نمایم رئیس شورای صلح هستند. گفت: استاد در سفر ترکیه است نا وقت میشود، شما اعلان نمایید. من اعلان نکردم، متصل بر آن برادرم ترور شد. اگر اعلان کرده بودم و همزمان وفردایش برادرم ترور میشد، پیش ملت بسیار بیعزت میشدم”.
دوم؛ زن سلطان زوی گفت:” پیام ملاعمر را آوردم شما استقبال نمایید. من باور نکردم. اینها اصرار کردند و گفتند که ما به مطبوعات میبرآییم آبرویتان را میبریم و من برایش گفتم بروید قبول ندارم هرچه میکنید بکنید! اگر میپذیرفتم چند روز بعد، وفات ملا عمر اعلان میشد بیعزتی کلان بود خوب شد نکردم.
سوم؛ پیام صلح که آمد، من پیام را شنیدم وگوش کردم خوشحال شدم به استاد گرامی تماس گرفتم عاجل بیایید که سفیر ونماینده صلح آماده بسیار ضرور است دیگر ندانستم که استاد را شهید ساختند.
اطلاعات امنیتی و مسلکی حکایت از این دارد که روز شهادت استاد، مواد منفجره در مهمانخانه دولتی در دستار استاد بسته شده و پیش از ملاقات با استاد با اعزاز برسر نماینده و پیام آور صلح گذاشته شده و ریموت آن به دست کس دیگری بوده است. حین احوالپرسی مواد انفجار رخ میدهد و استاد شهید میشود.
استاد شهید ما رسالت مندانه به حیث معلم، دعوتگر، مجاهد، مهاجر، رهبر، رئیس دولت اسلامی و رئیس شورای عالی صلح زیست. خدای متعال در روز آخرت در زمره شهداء، صالحان ومجاهدان محشورش بدارد و غفران و رحمت بیکرانش را نصیب همه شهداء و مجاهدین گرداند.
والله اعلم بالصواب – انالله (انالله و اناالیه راجعون)