خاستگاهِ پوپولیسم و عوامگرایی در افغانستان
نویسنده: میرویس امین، دانشجوی کارشناسی ارشد-تهران
✔️ اندیشیدن و تفکر به تعبیر فیلسوفان امر ذاتی و وجودی انسانهاست. انسان از راه تفکر است که نسبت به مسايل و موضوعات معرفت حاصل میکند و از رخ رویدادها و واقیعتها ابهام زدایی میکند. جهان هرشخص بستگی به نوع دید و تفکر او به جهان دارد. هر زمانی نسبت فکری به جهان عوض میشود، فهم و تفسیر نیز عوض میشود. جهان اجتماعی و مناسبات حاکم بر آن چیزهای لخت و عریان نيستند که همه کس یکسان ببینید و فهم کند. بلکه آمیزهای از موضوعات و نسبتهای مجهولی نیز در آن وجود دارد که تنها متفکران اند، آنها را قابل فهم میسازند. از این رو تفکر امر حیاتی برای بودن و زندگی کردن است. اما پرسش اینکه نسبت تفکر با جهان عینی و مناسبات اجتماعی و سیاسی جوامع چگونه است، سوالی است که میان پرسش اجتماعی-سیاسی و فلسفی – معرفت شناسی در نوسان است. از این جهت برای رابطه و فهم تفکر و کنشهای سیاسی- اجتماعی در افعانستان من روش دوم را بر میگزینم و تلاش میکنم تا از حیث معرفتشناختی به وضعیت تفکر و نسبت آن با کنش اجتماعی -سیاسی نکاتی را مطرح کنم و مشخصتر اینکه به این سوال پاسخ دهم که چه زمينههای فکری سبب شده است که نوعی از پوپولیسم و عوامگرایی همواره در فرهنگ سنتی و سیاسی افعانستان تکوین بیابد و بازتولید شود؟ امیدوارم که سخن من سیاسی فهمیده نشود.
✔️افعانستان یک کشور بی ثبات است. زمینههای اجتماعی و فرهنگی برای مشارکت و وحدت اجتماعی در هیچ بازه زمانی شکل نگرفته است. از اینرو، تغییرات و تحولات سیاسی و اجتماعی زودهنگام اتفاق شکل میگیرد. در عقب تحولات تاریخی و اجتماعی افعانستان هیچگاهی یک پشتوانهی نظری- فلسفی که چارچوب مشخصی برای حل چالشهای افعانستان بوده باشد، صورت نگرفته است. در سایر جوامع هر تحولی و دگرگونی مبتنی بر چارچوبهای نطری -سیاسی خاصی شکل میگیرند و منطق مواجهه شان را با مسایل مشخص میکنند. اما در افغانستان در هر جریان و نهادی چنین صورتبندی نطری وجود نداشته است و ما فاقد پشتوانههای اجتماعی و سیاسی بوده ایم. تاریخ افعانستان به لحاظ معرفت شناختی اجتماعی هیچ آغاز تازه ای نداشته است و هرچه تداوم یافته است همان فهم و درک سنتی و تکرار گذشته است. هر جریانی که روزگاری در افعانستان حاکم شده است، هیچ گونه طرحی برای تأسیس و شروع تازه نداشته است. افقهای اجتماعی و سیاسی مبهم و تاریک بوده و در تاریکی حرکت کرده ایم. از هر جریان و ساختار سیاسی اگر بپرسی که چگونه نظامی میخواستید؟ پاسخ روشنی ندارند. یعنی تقدم عمل بر نظر داشته ایم نه اینکه نظريهها روشنایی بخش تحولات و دگردیسیهای اجتماعی ما بوده باشد. پس صورت بندیهای فکری و سیاسی ناشی از فقدان دانش و آگاهی بوده و بیشتر تحت تاثیر احساسات در صور گوناگون آن شکل گرفته است.
✔️ تودهها با شعارهای احساساتی هميشه در تحولات به عنوان نیروهای تغییر به کار گرفته شده اند. تودهها در محور بوده اند و این از روی تصادف نیست. اشاره شد که تقدم عمل بر نظر حاکم بوده از این جهت بطور طبیعی زمینه برای حضور و فعالیت تودهای نیز فراهم میشود. اساساً بطور اجتماعی تحولات با تودهها نسبت دارند و چون تودهها یا همان عوام ناتربیت شده هستند و فرهیخته نيستند، میزان خشونت گرایی و احساسات در گراف بلندی قرار میگیرد و خاستگاه پوپولیسم نیز در همین وضعیت دارد. در هر تحولی پوپولیسم حاکم است. چون فقدان نظری در سیاست داشته ایم، پوپولیسم تکوین یافت و گسترش پیدا کرد. هنگامی که فقر نظری – فلسفی در جامعه حاکم شد، بطور طبیعی ابزارها و مکانیزمهای رانتی، سود محور و سیاستهای حامی پروری تقویت میشوند و در افعانستان این زمينه ها بطور طبیعی متاسفانه وجود داشته و تا هنوز تداوم دارد.
✔️ این آسیب و خلاء فکری روی کل ساختار تاریخی افعانستان است و هیچ استثنایی هم شاید نباشد. تمام نيروهای اجتماعی و سیاسی اعم از روشنفکران و اعم از نیروهای سنتی در چنين خلاء معرفتی عمل کرده اند. فقدان تفکر سبب شده که ایدئولوژی اندیشی و عوامگرایی نیز تقویت شود و جای تفکر را رجزخوانیهای سیاسی، مبلغین و شعارهای احساساتی پر کند و فضای غیر واقعی و مدنی بهوجود بیاید. این وضعیت متاسفانه از واقیعتهای تاریخی و اجتماعی انضمامی جامعه ما بوده است. چون تاب و توان مواجهه فکری با آن را نداشته ایم، تلاش کردیم به واقیعتها پشت کنیم. اما غافل از اینکه به سخن دورکیم واقیعتهای اجتماعی خودرا برای ما تحمیل خواهند کرد. به هر اندازه از واقیعتهای اجتماعی رو بگردانیم، به مشکلات ما افزوده خواهد شد. نگاههای دم دستی و آماده به موضوعات اجتماعی و سیاسی، سطحی نگریها و بیباکیها را شکل میدهد. توجه نکردن به بنيانها سبب شد که سیاستزدگی فضای جمعی را احاطه کند و نوعی بیمهری و عدم التفات به فکر و اندیشه شود.
✔️نکتهی دیگری که قابل توجه است و اساسا فکر میکنم که پوپولیسم و عوامگرایی از آن میآید، وجود زیرساختهای اجتماعی نظام عشیرهای، قبیلهای و قومی است. نگرش های قبیلهای نسبت شان باقدرت سیاسی مثل گربهای است که در اتاقی گیر داده باشد و هیچ امکانی برای بیرون رفت از آن نباشد. همینکه امکانی فراهم شود، بطور طبیعی روی خود شخص فراهم کننده وضعیت چنگ میاندازد. نگاه قبیله ای سخت و سفت در نسبت با قدرت سیاسی در افعانستان شبیه همین داستان است. هر جریان و نیروی اجتماعی و سیاسی تشنه قدرت و اعمال قدرت بوده است. چون زیرساختها فرسوده و کهنه است هرکسی هم روی کار میآید، به دنبال اعمال قدرت است نه اصلاح و تربیت. از همین رو که با تغییر حکومتها و ساخت قدرت سیاسی در افعانستان هیچ تحول و دگرگونی اتفاق نمیافتد و این مشکل سیاسی نیست بلکه فلسفی و معرفتشناختی است و متاسفانه کسی هم توجه ندارد. چون نظام معرفتشناختی نداریم، تلاش میکنیم با ابزارهای سیاسی به حل این مسأله بپردازیم. اما این توهم است و نشدنی.
✔️ بحرانهای متفاوت فرهنگی_اجتماعي موجود در افعانستان شکاف های زیادی را دامن زده است. سرمایه اجتماعی نداریم. تضادها بیشتر شده است و ما نیاز به شیوه تفکر و سیاستگذاری های جدید داریم. مهم این است که تغییر در نیروهای اجتماعی بیاید و لازمه چنین تغییری داشتن یک پشتوانهی نظری روش برای برخورد با خود و دیگران است. اما متاسفانه به نطر میرسد، چنین نیرویی در وضعیت کنونی افعانستان وجود ندارد. یعنی مصادیق آن دیده نمیشود. نخبگان، روشنفکران و بازیگران. این نيروها در افغانستان کنونی حضور ندارند و نمیتوانند در سمت و سو دهی اندیشهای و فکری جامعه کمک کنند. منطق حاکم عوامگرایی و احساسات است. پوپولیسم است. روشنفکر و نخبه افعانستان هم شبیه عوام میاندیشد و این منطق از رسانه هه گرفته تا شبکه های اجتماعی همواره پخش و تکرار میشود. تعدادی فکر میکنند که حقیقت مثل آفتاب روشن است. اما روشنفکری این است که از عوامگرایی و پوپولیسم عبور کنیم. اما اینکه با کدام رویکردها میشود از پوپولیسم عبور کرد فرصت دیگری میخواهد و در یادداشت های بعدی تلاش خواهم کرد نکاتی را مطرح سازم.