تقویم طالبان و عقبگردی به درازای یک هزار سال
نویسنده: خواجه بشیر احمد انصاری
طالبان در هر نوروز گل نوی را به آب می دهند تو گویی سوگند خورده اند تا در این مناسبت هدیه ای از جنس خود شان به این مردم تحقیر شده تقدیم نموده و از این تمدن کهنسال انتقام گیرند. آن ها همانطوری که در آستانه نوروز 1380 هجری شمسی و در چهارچوب بت شکنی های کودکانه شان، مجسمه های تاریخی بودا را منفجر ساختند، در نوروز امسال، رهبری این گروه، و آن هم به مبنای دستوری شفاهی، پایان تقویم شمسی را در کشور اعلام نمود. اینکه این رهبری وجود دارد و یا نه، و اگر وجود دارد در قندهار است یا پکتیا و یا هم آنسوی مرز، و اینکه چطور می شود تاریخ مراسلات رسمی را با یک امر شفاهی تغییر داد، پرسش هایی است که خارج موضوع این نوشتار بوده و پاسخ به آن نیازمند مقاله ای است علیحده و مستقل.
به هرحال، طالبان با این کار خویش بر تقویم جلالی که یکی از شهکار های علمی تمدن اسلامی بشمار می رود خط بطلان کشیده و آن را نسخ نموده اند، در حالی که دانشمندان فلک، این تقویم را دقیقترین تقویم جهان دانسته اند که با حرکت زمین و موسم های چهارگانه این حوزه هماهنگی داشته است. این تقویم که در عصر جلالالدین ملکشاه سلجوقی و با فرمان خواجه نظامالملک وزیر دانشمند او، از سوی عمر خیام، ابوحاتم اسفزاری، ابوالعباس لوکری، محمد بن احمد معموری، میمون بن نجیب واسطی، ابن کوشک بیهقی و در رأس آنان ابوالفتح عبدالرحمان خازنی در ماه مبارک رمضان سال ۴۷۱ هجری قمری تدوین گردید، توانست سال عرفی را با سال طبیعی تطبیق داده، و آغاز آن را از نقطه اعتدال بهاری که آغاز رویش و زایش در طبیعت است گرفته و تمام فصل های عرفی را با فصل های حقیقی منطبق سازد.
تقویم قمری با آنکه اساس دینی داشته و عبادات اسلامی بر مبنای آن سنجیده می شوند، در عرصه های زراعت و صنعت و تجارت، و قرارداد های داخلی و بین المللی، و معرفت فصل های کشت و کار و حاصل، و پیشبینی گرمی و سردی هوا و آمادگی برای آن، و پس افتادن از سال طبیعی، و اختلاف بر سر رویت ماه جدید، همان طوری که تا چند روز دیگر شاهد معرکه آرایی های اعلان رمضان خواهیم بود، و بسا مسایل دیگر مشکلاتی را ایجاد نموده بود که باید علاج می گردید. آنچه ما بنام تقویم قمری می نامیم ابتکار اسلام نبوده بلکه ابداع عرب های دوره جاهلی است. به این معنا که هم محمد بن عبدالله (ص) از آن استفاده می نمود و هم ابوجهل بن الحکم. اسلام نیامده بود تا چرخ را از نو اختراع کند، بلکه آمد تا کاخ تمدن خویش در تمامی عرصه ها بر تهداب درست و سازنده ای بگذارد که هم ادیان توحیدی و هم تمدن انسانی تا آنجا رسیده بودند. در این پیوند یک مسئله دیگر از نظر خیلی نویسندگان غایب مانده است و آن اینکه تقویمی را که عرب های عصر جاهلی به کار می بردند هم بر مبنای حرکت آفتاب استوار بود و هم گردش مهتاب. به این معنی، چون ماه های دوازده گانه، از چرخش مهتاب گرفته شده بود و شماره 12 در تقویم شمسی منطقی نداشت، عرب های آن زمان که خواجه نظام الملک و خیامی نداشتند، تفاوت 11 روز در سال را پیوسته بر مبنای حرکت آفتاب تصحیح و تعدیل می نمودند.
تقویم شمسی با منطق قرآن هم هماهنگ می باشد زیرا این کتاب هم آفتاب و هم مهتاب را معیار حساب زمان و اندازه گیری آن می داند. در آیه ۱۲ سوره اسراء می خوانیم: ” شب و روز را دو پدیده قرار دادیم، پدیده شب را محو نموده و پدیده روز را روشنی بخش قرار گردانیدیم تا در آن فضلی از پروردگار تان بجویید و تا شماره سالها و حساب [آن] را بدانید و هر چیزی را به روشنی بیان نمودیم.”[1] ما همچنان در آیت ۲۵ سوره کهف می خوانیم: “و آنها در غار خود سه صد سال درنگ کردند و نه سال نیز بر آن افزودند”.[2] دانشمندان می نویسند که قرآن کریم در این آیت سالها را بر مبنای حرکت آفتاب سنجیده و حرکت مهتاب را معیاری ثانوی قرار داده است. به این مفهوم که سه صد سال شمسی معادل به سه صد و نه سال قمری می شود و این خود یکی از جنبه های اعجازی قرآن بوده است.
با وجود آنچه گفتیم باز هم ما مدعی آن نیستیم که تقویم شمسی را تقویمی دینی بنامیم بلکه این تقویم بر مبنای نیاز های جامعه ما تنظیم گردیده که بدون آن روند زندگی مختل خواهد شد. آیا طالبان شنیده اند که تقویم هجری شمسی ما تا پیش از آمدن ایشان از سوی سه کشور اسلامی کاربرد داشته است که عبارت اند از ایران و عربستان سعودی و افغانستان. نظام اساسی عربستان سعودی که چیزی شبیه به قانون اساسی بوده در ماده دوم، باب اول خویش می گوید که تقویم رسمی عربستان سعودی هجری می باشد. جالب این است که این قانون، مسئله شمسی بودن و قمری بودن این تقویم را مسکوت گذاشته و در عرصه عمل به هر دوی آن ها استناد دارد که آن را “تقویم ام القری” نامند، تقویمی که برجهای معمول ما در جبین آن می درخشند.
خلافت عثمانی هم که آخرین دستگاه سیاسی جهان اسلام به شمار می رفت، هم از تقویم شمسی و هم از تقویم قمری کار می گرفت و علاقه مندان می توانند به مجله احکام عدلی عثمانی ها و کتاب “تقویم المنهاج القویم” نگارش حسن وفقی بیک مراجعه فرمایند.
در اینجا می خواهم به یک نکته مهم دیگر اشاره کنم، تا جایی که من می دانم حدیثی را که ذکر خواهم نمود کسی پیش از این از بُعدی که به آن اشاره خواهیم نمود توجه نکرده است. و آن اینکه پیامبر اسلام در آخرین سال زندگی شان، حج را بجا آورده و در آن مناسبت خطبه ای ایراد فرمودند که آن حج در تاریخ بنام “حجة الوداع”، و آن خطبه بنام “خطبة الوداع” شهرت حاصل نمود. آن خطبهء وداعیه یکی از مهمترین رویدادهای تاریخیِ مسلمانان بوده که از چند جهت دارای اهمیت میباشد. اول اینکه در مراسم مهم حج ایراد گردیده است و آنهم اولین و آخرینحجِ پیامبر اسلام؛ دوم اینکه حاوی توصیههای بسیار مهمی برای امت اسلامی بوده است؛ سوم اینکه در بزرگترین اجتماع بشری زندگی پیامبر اکرم که گفته میشود حدود یکصدوچهارده هزار انسان در آن شرکت داشتند، ایراد گردیده؛ و چهارم اینکه این گردهمایی شکوهمند و سخنرانی تاریخی در آستانه نوروز صورت گرفته و در آن مناسبتِ یگانه و بی نظیر تاریخ، سنت های تکوینی و تشریعی همدیگر را به آغوش کشیدند. در سال دهم هجری، زمانی که پیامبر اسلام کاروانهای حج را به سوی مکه و عرفات رهبری نمود، آیتی که به قول قرآنشناسان آخرین آیت تشریعی به حساب میرود، نازل گردید که میگوید “امروز دین شما را تکمیل نمودم و نعمتِ خویش را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان دینتان پسندیدم”.[3] نزول این آیت، اشارتی به نزدیکی اجل پیامبر هم بود که هم فحوای این آیت و هم نحوۀ سخنرانی، از فرا رسیدن آن خبر میداد.
روایاتی که از طریق اهل سنت و اهل تشیع نقل شدهاند، با وجود تفاوتهایی که در میانشان دیده میشود، بیانگر آناند که سفر حجهالوداعِ پیامبر اسلام، از روزهای آخر برج حوت آغاز گردیده و تا آستانه برج حمل ادامه یافته است.
بر مبنای احادیثی که مغیره بن شعبه و نفیع بن الحارث و عبدالله بن عباس و دیگران روایت نمودهاند و در کتابهای بخاری و ابن حبان و دیگران نقل شده است، پیامبر اسلام در آن روز فرمودند: “إنَّ الزَّمانَ قد استدار کهیئتِه یومَ خلَق اللهُ السَّمواتِ والأرضَ”. به این معنی که: “زمان چرخ خورد و به جایی رسید که آسمانها و زمین در آغاز آفرینش همان شکل را داشتند”. در این عبارت پیامبر اکرم، دو واژۀ کلیدی جلب توجه میکند که یکی “استدار” است و دیگرش “هیئت”. در رابطه با “استدار”، قاموس لسانالعرب میگوید: “کل شیء استدار فهو طَوْقٌ کطَوْق الرَّحى”. هر آنچه مستدیر است، آن حلقهیی است مانند حلقه سنگ آسیاب. از سوی دیگر قاموس لسان العرب در پیوند به مادۀ “فلک” نیز نوشته است: “هر آنچه مستدیر است آن را فلک گویند و چرخ نخریسی را از همین جهت فلک گویند، چون مستدیر میباشد”.
نقطۀ اتکای سخن نویسنده، بر مفهومی است که ابن حجر عسقلانی مشهورترین دانشمند علم حدیث و شارحِ بخاری آن را بیان کرده است. ابن حجر مینویسد: “والمراد باستدارته وقوع تاسع ذی الحجه فی الوقت الذی حلت فیه الشمس برج الحمل حیث یستوی اللیل والنهار”. یعنی “هدف از چرخش دایروی زمان در این حدیث، تطابق نهم ذوالحجه با زمانی است که در آن روز، آفتاب به برج حمل رسید و شب و روز برابر شدند”. امام ابن حجر عسقلانی در این مسیر تنها نیست، بلکه امام مازری از خوارزمی روایت میکند، نخستین چیزی که خدا آفریده، آفتاب بوده است که آن را در برج حمل به گردش درآورد و این همان امریست که پیامبر اسلام به آن اشاره نموده است.
در اینجا پیامبر اکرم اشارهیی بسیار ظریف به کروی بودنِ اجرام سماوی و دایروی بودنِ حرکتِ آنها داشته و سپس، آن کرات و سیر دایرویشان را با عنصر زمان پیوند داده است. زمان جسمی مادی نیست، بلکه این حرکت دایروی، اشاره به اجرامی دارد که هر کدامشان سال و ماه و شب و روزِ خودشان را دارند.
هنگامی که پیرامون این حدیث میاندیشیدم، واژۀ «کهیئته» که بر زبان پیامبر جاری شده است، توجهام را جلب نمود. دانشمندانِ مسلمان از گذشتههای خیلی دور، دانش مربوط به احوال، حرکت، وضع، فاصله، کمیت، کیفیت، فواصل و خصوصیتهای کرات آسمانی و مسیر حرکتِ کواکب و اندازهگیری شب و روز و ماه و سال را «علم الهیئه» و یا دانش هیئت مینامیدند؛ اصطلاحی که ریشهاش را در سخن پیامبر اسلام مییابیم. فرهنگ فارسی معین هم «هیئت» را شکل و حال و علمِ نجوم ترجمه نموده است که با پیام حدیثِ مورد نظر ما همخوانی دارد.
دانشمندان مسلمان، خطبۀ پیامبر اکرم را دربارۀ تعیین ماههای قمری دانستهاند؛ ماههایی که میعاد عبادتهایی چون روزه و حج بر مبنای آنها تعیین میگردد. اما در اینجا پهلوی دیگرِ مسأله را نباید از یاد برد و آن حرکت انتقالی زمین به دورِ آفتاب است که خط زمان را در مسیر دایروی خویش ترسیم مینماید و امام ابن حجر، امام مازری، خوارزمی و امثال ایشان بدان اشاره نمودهاند. مفهوم “استدار” و یا به محل اصلی خود گشتن، بیشتر از آنکه با ماههای قمری صدق کند، با برجهای شمسی صدق میکند، و این به علتی است که ماههای قمری هر سال یازده روز تفاوت داشته اند.
در پیوند به شأن نزول آیت “الیوم اکملت لکم دینکم” مفسران چون بغوی آورده اند که یکی از یهودیان مدینه از عمر بنالخطاب پرسید که اگر چنین آیتی در کتاب ما باشد، ما آن را جشن میگرفتیم، حضرت عمر در پاسخ ایشان گفت: من خوب به یاد دارم که این آیت در روزی نازل گردید که هم جمعه بود و هم عرفه.
آری، این مناسبت نه تنها در زمانی بوده و این آیت در روزی نازل گردیده است که مسلمانها جمعه و عرفه را جشن میگرفتند، بلکه در این روز، طبیعت نیز در این جشن مسلمانان را همراهی مینمود و زنگ سال نو خورشیدی را نیز به صدا درآورده بود. بزرگترین گردهمایی مسلمانانِ صدر اسلام و مهمترین سخنرانی پیامبر اسلام، با عید تشریعی اضحی و جشن تکوینی نوروز تقارن داشته و در آن مناسبت پر شکوه شمس و قمر یکی دیگر را به آغوش کشیده اند.
شاید خواننده ای بپرسد که گفتگوی ما با طالبان شبیه همان دیالوگ ناشنوایان بوده که نه استدلال دینی می تواند آن را حل کند و هم ادله و براهین علمی و تاریخی. در این راستا حکایتی از روانشاد ملا نصرالدین به یادم آمد که می گویند روزی یکی از دانشمندان علم فلک به شهر ملانصرالدین وارد میشود و میخواهد دانشمند آن شهر را زیارت نموده و با او گفتگویی داشته، اطلاعات خویش را به او منتقل نموده و سپس بسنجد که توان علمی او چقدر است. مردم، چون کسی را نداشتند، او را نزد ملانصرالدین میبرند. آن دو بزرگوار رو در روی هم مینشینند و مردم هم گرد آنها حلقه میزنند. آن دانشمند تازه وارد دایرهای روی زمین میکشد. ملانصرالدین با خطی آن دایره را دو نیم میکند. سپس دانشمند تخم مرغی از جیب بیرون می کشد و کنار دایره میگذارد، ملانصرالدین هم پیازی را از دستمال جیبی خویش کشیده و در کنار آن قرار میدهد. دانشمند پنجه دستش را باز میکند و به سوی ملانصرالدین حواله میدهد، ملانصرالدین هم با دو انگشت سبابه و میانی به سوی او نشانه میرود. دانشمند برخاسته و پس از ادای تعظیمی از ملانصرالدین تشکر میکند و به شهر خود باز میگردد. مردم شهر از آن دانشمند درباره ی آن گفتگوی تاریخی میپرسند و او پاسخ میدهد که: ملانصرالدین دانشمند بزرگی است. من در ابتدا دایرهای روی زمین کشیدم که یعنی زمین کروی است. او خطی میانش کشید که یعنی این زمین کروی خط استوا هم دارد. من تخم مرغی نشان او دادم که یعنی به عقیده بعضی ها زمین به شکل تخم مرغ است. و او پیازی نشان داد که یعنی شاید هم به شکل پیاز. من پنجه دستم را باز کردم که یعنی اگر پنج تن مثل ما در این جهان بودند کار دنیا درست میشد، و او دو انگشتش را نشان دادکه یعنی فعلاً ما دو نفریم. مردم فضول شهر نزد ملانصرالدین هم رفته از او پرسیدند که آن گفتگوی تاریخی درمورد چه بود، و او پاسخ داد: آن دانشمند دایرهای روی زمین کشید که یعنی من یک قرص نان میخورم، من هم خطی میانش کشیدم که یعنی من نصف نان میخورم. آن دانشمند تخم مرغی نشان داد که یعنی من این نان را با تخم مرغ میخورم، و من هم پیازی نشانش دادم که یعنی من نان و پیاز میخورم. آن دانشمند پنجه دستش را به سوی من نشانه رفت که یعنی خاک بر سرت شده، من هم دو انگشتم را به سوی او نشانه رفتم که یعنی به کوری آن دو چشم تو. خداوند ملا نصرالدین را غریق رحمت کند؛ ملایی که نه جهلش مرکب بود و نه دهانش آلوده به خون انسان.
اگر طالبان بمانند که بودن شان بعید به نظر می رسد، مجبور خواهند شد تا یکبار دیگر به تقویم شمسی رو آورند، ولی این بار بسان “پاک سرزمین” از تقویم میلادی سود خواهند برد. تا آن زمان، تشویشی که دارم، آن ها از موسم نشتر زدن شگوفه های خشخاش که در برج جوزا “غبرگولی” فرا می
رسد، چگونه اطلاع خواهند یافت!؟
[1] – “وَجَعَلْنَا اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ آیَتَیْنِ فَمَحَوْنَا آیَةَ اللَّیْلِ وَجَعَلْنَا آیَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً لِتَبْتَغُواْ فَضْلًا مِّن رَّبِّكُمْ وَلِتَعْلَمُواْ عَدَدَ السِّنِینَ وَالْحِسَابَ وَكُلَّ شَیْءٍ فَصَّلْنَاهُ تَفْصِیلًا”.
[2] – ولبثوا فی کهفهم ثلاث مائة سنین واز دادوا تسعا.
[3] – این جزئی از آیت سوم سوره مائده است که می فرماید: “الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا”.