مصاحبه ها

«ترجیح می‌دهم که بجای سکولاریزم، حکومت مدنی با مرجعیت دینی را بکار ببرم»

اخیرا چند نوشته کوتاهی از عبدالحفیظ منصور در شبکه‌های اجتماعی منتشر شد که سبب بر انگیختن واکنش‌هایی در میان کاربران شبکه های اجتماعی گردید.
برای توضیح این موارد، گفتگویی با آقای منصور داریم که اینک پیش‌کش می‌گردد: در گام نخست سپاس‌گزاریم که برای این گفتگو فرصت گذاشتید.
سیمرغ: یکی از نوشته‌های کوتاه شما(که نیاز به توضیح دارد) در مورد اسلام سیاسی بود که شما آن را (اسلام سیاسی) «غرض آلود و خصمانه»عنوان کردید، که بحث بر انگیز شد، از نظر شما اسلام سیاسی چیست؟

منصور: با تشکر از شما درست می‌گوئید، من بدین باورم که مقوله‌ی«اسلام سیاسی» غرض آلود و خصمانه می‌باشد؛ آن‌هایی که در مغرب زمین این مقوله‌ها را وضع کرده اند، جانب بی‌طرفی را رعایت نکرده و در وضع آن‌ها چیزکی از نفرت نهفته است. در گام نخست این مقوله، اسلام را دو نیمه می‌کند؛ اسلام سیاسی و اسلام غیر سیاسی. در حالی که شناختی که جمهور علمای مسلمان از اسلام دارند، اسلام آمیخته با سیاست است و به سخن اقبال لاهوری دین و سیاست در اسلام به مثابه دو روی یک سکه اند، هرگز نمی‌توان یک صفحه آن را بدون دیگری تصور کرد. در گام بعدی، هرجا که از سوی فرقه‌های منسوب به مسلمان‌ها خشونتی و یا شدتی عمل برپا می‌شود، رسانه‌های غربی آن را به«اسلام سیاسی»نسبت می‌دهند و هرزمانی هم که غربی‌ها با آن‌ها به تفاهم رسیدند، عنوان« اسلام سیاسی»را کنار زده«اسلام سنتی»ویا عنوان دیگری را جاگزین آن می‌سازند، مثال آن را در مورد گروه طالبان می‌توانیم تجربی مشاهده نمائیم.

به برداشت من بنگاه های غربی«اسلام سیاسی» را چنان تراشیده و به ذهنیت مردم داده اند، که گروهی خشونت طلب، واپس‌گرا و ضد توسعه و ترقی. من وجود چنین گروه‌هایی را رد نمی‌کنم و نمی‌توانم رد بدارم، اما نام و عنوان‌ آن‌ها«اسلام سیاسی» نیست. آن‌ها گروه‌های افراطی، تندروی هستند که از صدر اسلام بدینسو گاهی در یکی از گوشه‌ها سر بلند کرده اند.

چندین سال قبل در الجزایر مسلمان‌ها به رهبری«عباس مدنی» برنده‌ی انتخابات شدند، بصورت کامل در یک فضای آرام و مطابق معیارهای جهانی، غرب در برابر آن‌ها ایستاد و زیر نام این که«اسلام سیاسی» روی کار آمده است. در مصر«محمد مرسی» نامزد حزب اخوان المسلمین پیروز انتخابات شد. بدون اندکترین خشونت تحمل آن را نکرد و گفت اخوان المسلمین، به اسلام سیاسی تعلق دارد، او را از قدرت کنار زدند و حکومتش را ساقط کردند، سرنوشت حکومت مجاهدین در افغانستان شبیه آن‌ها بود، چون در رهبری آن حکومت، یک شخصیت مسلمان و آگاه به مسایل سیاسی قرار داشت، در برابرش توطئه چیدند و طالبان را ساختند.

به نظر من، هر زمانی که رسانه‌های غربی از«اسلام سیاسی» استفاده می‌برند، قصد شان دشمنی و خصومت است و این عنوان به فرقه‌های ضد علم، ضد حقوق بشر و ضد مردم سالاری داده نمی‌شود. بل به آن عده از مسلمان‌ها داده می‌شود، که می‌خواهند به دور از چتر و سیطره‌ی غرب زندگی خویش را سامان دهند. شما دولت‌های سنتی و واپس‌گرای خاورمیانه را ببینید، چون با امریکا متحد اند، هیچ ملامتی متوجه آن‌ها نیست، گویی در آن‌ها حقوق زنان، روشنفکران و احزاب سیاسی برآورده شده است! همین اکنون ببینید، چرا غرب در برابر طالبان با این همه جنایات هولناک شان،آن‌ها را زیر فشار قرار نمی‌دهد؛ گاهی می‌گوید طالبان تغییر کرده اند، زمانی می‌گوید برخی از گروه‌های تندرو در میان طالبان وجود دارد و باری می‌گوید به مرور زمان رفتار شان بهتر خواهد شد!! با آن‌ها قرار داد عقد می‌کند، بانکنوت چاپ می‌کند، و هفته وار 40 میلیون دالر در کیسه‌ی آن‌ها می ریزد.

کوتاه سخن این که، اگر قصه این باشد، که گروه‌های تندرو و افراطی متعلق به مسلمان‌ها را عنوان داده شود، در صدر اسلام نام آن‌ها« خوارج» بود، حال می‌شود آن‌ها را تند رو، افراطی، جنایت پیشه و امثال آن نامید، نه «اسلام سیاسی». به هیچ عنوان ادعای دانش ندارم، بیش از یک دانشجوی ابتدایی نیستم، اما این حق را به خود می‌دهم زمانی یک مستشرق پس از یک ترم آموزش دانشگاهی در باره‌ی تاریخ اسلام برای من و دین من، تعیین تکلیف می‌دارد، بسنجم که درست می‌گوید یا به خطا می‌رود! من نمی‌توانم چشم بسته هرچه غربی‌ها می گویند بپذیرم.

سیمرغ: تعدادی از جمله هانری کاربن جمع کردن دین و دنیا را در تناقض می‌دانند و به خاطر همین است که در پی جدایی این دو هستند، نظر شما چیست؟

منصور: در برابر سخن پروفیسور هنری کاربُن، سخن هزاران اندیشمند دیگر وجود دارد که در میان دین و دنیا تضادی نمی‌بینند، از آن فراتر نصوص اسلامی، دین را برنامه‌ی برای بهبود و رفاه زندگی معرفی می‌دارد. درتعالیم دین، نظافت، وقت شناسی، توجه به صحت و تندرستی، ترغیب به کار و تلاش موج می‌زند، کجای آن مخل دنیاست؟ اسلام پس از ایمان به خدا، دستگیری از مستمندان و نیازمندان را در صدر برنامه‌های خویش قرار داده، انسان قدرتمند و ثروتمند را به  جایگاه رفیعی قرار داده است، اسلام به راستی، امانت داری، احترام به دیگران، حسن خلق ……. تاکید دارد، مگر سنگ پایه‌های پیشرفت و سعادت را در هرکجای دنیا، به همین قواعد اخلاقی تشکیل نمی‌دهید؟ اسلام می‌گوید، عادل باشید، دست از ظلم بردارید، با دیگران مهربان باشید، آقای کاربن این اصل را چگونه در تضاد با رفاه و پیشرفت دنیوی می‌داند؟ اسلام می‌گوید با محارم تان ازدواج نکنید، گوشت خودمرده، مال یتیم و زن را نخورید، تضاد این دستور با پیشرفت در کجاست؟ اسلام می‌گوید، شراب نوشی به سلامت تان زیان دارد، قمار نزنید، دزدی نکنید، کدام طبیب شراب را مفید سلامت ثابت کرده، و کدام قانون دزدی را به حال بشر مفید خوانده است؟

سیمرغ:  یکی از سوال‌هایی که از شما مطرح شده، این است که اگر اسلام و مسلمانان دارای بنگاه فکری هستند، پس از رنسانس چه دستاوردی برای بشریت داشته اند، اختراع، کشفیات، یا نظام علمی فلسفی مدون؟

منصور: چرا پس از رنسانس؟ چرا قبل از آن نه.

سخن فوکو در این جا صادق است. که می‌گوید، قدرت دانش می‌آفریند. غرب با استفاده از برتری نظامی و اقتصادی خویش، تاریخ و ادبیات جهان را شکل داده. قوانین جهانی را به میل خویش تنظیم نمود، خود را «مرکز» قرار داد، مناطق جغرافیایی را به تناسب نزدیکی شان به اروپا شرق نزدیک، شرق میانه، و شرق دور خوانده است. در قرونی که مسلمان‌ها دارای تمدن شکوهمندی بودند، در جهان حرف اول را می‌زدند، اروپا در سیاسی و تیره روزی به سر می‌برد، غرب عصر پیشتازی مسلمان‌ها را «قرون وسطا» نام نهاده، هر زمانی که قرون وسطا گفته می‌شود، عقب ماندگی، سنگوارگی و انحطاط در اذهان تداعی می‌یابد، این درحالی است که این وضعیت به حال اروپایی‌ها صدق می‌دارد، نه به حال مسلمان‌ها.

غرب تاریخ را به دلخواه خود نگاشته است، این غرب است که در آن ریاضیات، فلسفه، ادبیات، تاریخ، شعر و قانون و موسیقی در آن‌جا زاده شده است. هر مبتدی می‌داند، که زادگاه ریاضیات هند قدیم است، نه اروپا. حقوق، قانون و ادبیات در تمدن اسلامی جان گرفته و به بلوغ رسیده است، ایلیاد و ادیسه کجا، شاهنامه و مثنوی کجا؟ کاخ بلند فقه اسلامی کجا و قوانین ساده‌ی یونان کجا؟ غرب با تبلیغات ستمگرانه در مواردی روز را شب و شب را روز توصیف داشته است، تا همین حالا از زبان غربی، مشرق زمین، جایگاه وحشی‌ها تعریف شده و ساکنان آن انسان‌های عقب مانده، فرودست که برای غلامی و نوکری اروپایی‌ها خلق شده است. خدا پدر جاپان، چین، کوریا و سنگاپور … را بیامرزد که دارد، این ادبیات غیر منصفانه را از صفحه‌ی گیتی می‌زداید.

سیمرغ: موضوع دیگری که مطرح شده، این که شما گفتید اسلام دینی سیاسی است، آیا از لحاظ نظری چنین چیزی تعریف شده‌ای وجود دارد و یا مدلی که بتوان منحیث نمونه مثال آورد که سبب رفاه کشور مسلمانی شده باشد؟

منصور: یکی از خطاها برای هر محققی این است که متنی از میانه بریده شود و روی آن قضاوت صورت گیرد، بهمان منوال بریدن یک برهه‌ی تاریخی و به داوری نشستن روی آن می‌تواند نادرست باشد. آیا کسی است که اروپا را تنها از روی سال‌هایی که در آن‌جا جنگ جهانی دوم جریان داشت، به قضاوت بگیرد؟

فقط با وضعیت افغانستان نمی‌توان جهان اسلام را مقایسه کرد، کشورهای اسلامی در شرق دور در حال توسعه اند، مسلمان‌ها در آن‌جا حضور فعال دارند، به همین تازگی‌ها ابراهیم پس از سال‌ها مبارزه در مالیزیا قدرت را در دست گرفت. مسلمان‌ها در شمال افریقا وضع بهتری دارند، ایران و ترکیه در مسیر ابر قدرت شدن گام بر می‌دارند. درشماری از کشورها که مسلمان‌ها به فلاکت رسیده اند، نظام‌های سکولار غربی آن‌ها ر به خاک سیاه نشانده است، فلسطین مصیبت زده ساخته‌ی کیست؟ سوریه و عراق را چه کسانی به ماتم نشانده اند، مگر این گروه‌های تندرو ساخته و پرداخته‌ی غرب نیستند؟ واضح‌تر این که، کی نمی‌داند، طالبان در افغانستان پروژه‌ی امریکایی است؟ نظام امریکا مگر از سوی اسلام‌گرا رهبری می‌شود؟ هستند کشورهای اسلامی که نظام سکولار دارند، اما وضع و حال شان هم چندان خوب نیست، به جمهوریت‌ای آسیای میانه توجه کنید.

سیمرغ: یک عده انتقاد دارند که منصور یک زمانی علیه افراطیت ایستاد و حتا در مواردی سیکولریزم را ستود و از محتوای ثقافت اسلامی انتقاد کرد…، اما چطور حالا سکولاریزم را«ارتداد معاصر» می‌خواند، جواب شما چیست؟

منصور: در نخست باید گفت«ارتداد معاصر» توصیف است، نه فتوا. من اهل فتوا نیستم. و این وصف هم از سوی مردان بزرگی هم‌چون ابوالحسن ندوی و یوسف قرضاوی داده شده است، مال من نیست. در ثانی، اگر فتوا هم باشد که پاره‌ای از عزیزان روی آن سر و صدا ایجاد کردند – اعتقاد من این است، که در اسلام آزادی عقیده وجود دارد و داشتن هیچ عقیده‌ی-خدایی یا نا خدایی-جرم نیست تا زمانی که عمل قبیح از آن سر نزند و هر ناخداشناسی، جانش، مالش و آبرویش محفوظ می‌باشد، و جزایی بر آن مرتب نمی‌شود.

انتقاد من روی مضمون ثقافت اسلامی در مجموع نصاب درسی مدارس دینی در افغانستان/خراسان سر جایش باقی است و با گذشت زمان صحت آن نظریه ثابت شده است، اما سکولاریسم؟ سکولاریسم، از جمله مقوله‌هایی است که در ادبیات پارسی به معانی متعددی بکار برده شده؛ کسانی به مفهوم بی دینی، عده‌ای جدا سازی حوزه‌ی خصوصی از حوزه‌ی عمومی، کسانی هم سکولاریزم را به‌ معنی حکومت متخصصین و دانشمندان میدانند تا علمای مذهبی آن گونه که اکنون طالبان عمل دارند، رهبری مخابرات، معادن، انرژی، صحت و بانک را در اختیار نگیرند. من ترجیح می دهم که بجای سکولاریزم، حکومت مدنی با مرجعیت دینی را بکار برم، زیرا مردم کشور مان نظر مساعدی نسبت به این واژه ندارند، آن را مترادف بی دینی می‌گیرند، سال‌ها در کار است تا این ذهنیت اصلاح شود. برای من ذهن و زبان مردم مهم است، من عاشق«لغت‌لول» دادن نیستم، و نمی‌خواهم تنها یک بحث کتابی راه اندازم، ما در گیر یک مبارزه‌ی جدی و واقعی هستیم، باید سخنان ما و موضع‌گیری‌های ما در میان مردم اثر خود را داشته باشد.

در ثانی، اگر دوستان ما پیشاپیش، مراد شان را از سکولاریسم روشن سازند و بفرمایند وقتی از یک نظام سکولار حرف می‌زنند، قصه شان چیست؟ در آن صورت بسیاری از گره‌ها گشوده می‌شود و از کشمکش‌ها کاسته می‌شود. وقتی دو – سه تا از فعالان رسانه‌ای بجای نقد اعمال طالبان، پیوسته اسلام را به نکوهش می‌گیرند و همگان هم شاهد اند و هیچ جای ابهامی هم باقی نمی‌گذارند، در صورت، خواننده از سکولاریسم مورد نظر آن‌ها چه در می یابد.

سیمرغ:  شماری از نویسندگان سیکولریزم را به معنای هم‌نشینی و احترام بر دیگری میدانند و تعریف کننده دوتا قلمرو دین و سیاست. فهم شما از سکولاریزم چه است؟

منصور: من بکارگیری سکولاریسم را به دلیل حساسیتی که روی آن در میان مردم وجود دارد، نادرست می‌دانم و برای آن‌هایی که دغدغه‌ی اصلاح طلبی و مبارزه در میان مردم را دارند، پیشنهاد می‌کنم تا معادل یا برابر آشنا به زبان و ذهن مردم را بیان بدارند، اما آن‌هایی که بحث‌های فقط دانشگاهی دارند و مخاطب شان اشخاص ویژه‌ای است، مخیر اند. نکته دوم این‌که، سپردن کار به اهل کار و تصویب قانون توسط نماینده‌های مردم نه یک گروه روحانی، با مرجعیت علمای مسلمان می‌تواند مشکل را حل کند. نقصی که در عهد جمهوریت وجود داشت، این بود، که قوانین پس از تصویب برای مطابقت با قانون اساسی که در مغایرت با احکام اسلامی قرار نداشته باشد، به دادگاه عالی می‌رفت، و در آنجا تنها فارغان مدارس دینی بدین منظور موظف بودند و من باورم این است، این کار صورت بگیرد، اما گروه موظف شامل کسانی باشد، که در عرصه‌های گوناگون صاحب تخصص باشند. بدین معنی که پزشک هم در آن میان باشد. اقتصاد دان هم باشد، نظامی هم باشد، سیاستدان هم باشد، تا رموز قوانین پوشیده نماند و چنین گروهی مطابقت را انجام دهد، و من از آن به«مرجعیت دینی» تعبیر می‌کنم.

سیمرغ: آیا جامعه افغانستان به لحاظ معرفتی برای تحقق سیکولاریزم آماده است؟ اگر است چرا ارتدادش میخوانیم؟ اگر نیست چه عواملی وجود دارد؟

منصور: امان الله خان باورهای مردم را نادیده گرفت، نتیجه معلوم شد، نور محمد ترکی و یارانش شدید در برابر باورهای مردم قرار گرفتند، سر نوشت شان را دیدیم که به کجا کشید. اشرف غنی هم همین طور! مردم مهم اند، باور های مردم مهم اند، زبان مردم مهم است، به هر دلیلی سکولاریزم در حال حاضر در میان مردم افغانستان مفهوم مفید و سازنده‌ای را افاده نمی‌کند، دو راه در پیش نیست؛ یا زبان خود را اصلاح سازی، که راه آسان است. یا این که می‌خواهی باور مردم را تغییر بدهی، که بقول معروف کار حضرت نیل است.

در پهلوی سکولاریزم، از دید من مقوله‌های مانند سوسیالیزم، بنیادگرایی اسلامی، اسلام گرا، اسلام سیاسی باید روی شان مکث کرد، و به سادگی نباید از آن‌ها عبور کرد.

سیمرغ: به عنوان سوال آخر؛ شما یک زمانی خود تان را«مسلمان بنیادگرا»گفته بودید، پس از ایجاد جمعیت فکر و رفتن تان به پارلمان، علیه افراطیت و بنیادگرایی ایستادید و اگر فراموش نکرده باشم خود تان را نومعتزلی گفتید، به همین گونه ماجرای اعتراض تان در پارلمان بر محتوای ثقافت اسلامی که مشهور است، با این حال، یک عده کاربران این موضع‌گیری اخیرتان را برگشت به بنیاد گرایی و یا دفاع از بنیادگرایی عنوان کردند، پاسخ شما چیست؟

منصور: مفهوم بنیادگرایی با مقوله اسلام سیاسی از نظر من یک سرنوشت دارند. من بنیاد گرام بودم و بنیاد گرا هستم. بنیاد یعنی، اصل و تهداب، اساس، بدون تهداب و اساس عقیده و باوری شکل نمی‌گیرد، من نمی‌دانم، آن‌هایی که خود را بنیادگرا نمی‌دانند، اعتقاد شان پایه و اساس دارد یاخیر؟ چون دارد، همان بنیادگرایی است. بنیادگرایی ترجمه فندمنتالیزم است، که آن هم از سوی امریکایی‌ها برای تبیین عقاید مسحیت وضع شده است به جهان اسلام، به ما هیچ پیوندی ندارد، ما مقلدانه آن را بکار می بندیم. بنیادگرایی با خشونت و اسلامگرایی یکی نیست. من بنیاد گراهم! معتقد به توحید و به معاد بعنوان دو اصل اساسی هستم. روی سایر مسایل، می‌توان انعطاف داشت. بنیادگرایی ما را قادر می‌سازد، تا آموزه‌های دینی را دو دسته نموده، اصل و فرعٍ؛ اصل آن را محکم بگیریم و روی فروعات نظر به شرایط و مقتضیات زمان و مکان، انعطاف پذیر باشیم، تغییر و تحول را پذیرا باشیم.

شما درست اشاره کردید، راه حل از دید من این است، که نظام اندیشگی معتزله را جاگزین نظام فکری اشاعره نمائیم و این راه حل اساسی است. بجای دین ستیزی، بجای دین گریزی، من به اصلاح دینی توصیه می دارم و مراد من از اصلاح دینی ترویج عقلگرایی دینی است، که در تاریخ اسلامی بنام معتزله مشهورند. جهان اسلام باید از بحران کنونی بدر آید و خون تازه‌ای در رگ‌های آن بدمد، آن‌چه تا امروز شماری از نو اندیشان مدنی منطقه انجام دادند، کاپی برداری و دنباله روی کورکورانه از غرب بود، در پی دکارت، کانت، هیوم… و نظایر آن‌ها سرگردان ماندند و دستاورد شان نیز چیزی زیادی نبود، پیشنهاد من این است، که به زبان امروزی پارادایم را باید عوض کرد، نظام فکری را باید نوساخت و بدین منظور ما نیاز نداریم، تا ازدیگران به عاریت بگیریم. ما در تمدن اسلامی نمونه‌ی اعلای آن را داریم و شماری از نخبه‌ترین اندیشمندان بنام« معتزله» وجود دارند، که دیدگاه‌های شان هم از رهگذر اجتماعی با ما قریب است و هم به مستندات دینی استوار می‌باشد.

معتزله کار و کوشش را بشدت ترغیب می‌دارد، و امداد الهی را در سعی و مقاومت مداوم می‌داند. معتزله خردورزی را سر لوحه‌ی کار خویش قرار داده و از همین بابت به عقل‌گرایان شهره اند، آن‌ها با اندیشه‌ی جبر و نفی آزادی سر ناسازگاری دارند و با قوت به طبل آزادی و اختیار می‌کوبند. عده‌ای از دوستان که از فهم و تفسیر نصوص دچار مشکلات اند، روش عقلانی معتزله گره از کار خردبسته‌ای آن‌ها گشاید.

 بقول حافظ:

سال‌ها دل طلب جام جم از ما می‌کرد

آن‌چه خود داشت ز بیگانه تمنا می‌کرد

بدون دستپاچگی و آشفتگی روحی و روانی و بدون دریوزگی به درگاه اندیشمندان غربی، برای شناخت خود و فرهنگ خود ما خود بهترین ها را در اختیار داریم و این راهی است، میانه بین دین ستیزی و افراطیت دینی!

نمایش بیشتر

سیمرغ

سیمرغ یک نهاد فرهنگی و اجتماعی است که با اشتراک جمع کثیری از اندیشمندان، فرهنگیان و نویسنده‌گان در حوزه تمدنی و فرهنگی فارسی_ پارسی تشکیل گردیده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا