فرهنگ و ادبیات

معرفی یک فرم نو یا ساختار تازه‌ی شعری

نویسنده: تهماسبی خراسانی

از آغاز مانوس‌شدنم با شعر تا کنون یک‌سره به دنبال تجربه‌های تازه و دست یافتن به ساختارهایی بوده‌ام که شاعر در آن جولانگاه فراخ‌تری داشته باشد و بست‌وبندهای ساختارهای متداول، قدرت آفرینش‌گری‌اش را محدود نکند و او را به تکلّف وا ندارد. بنابراین هیچ‌گاه نفس آفرینش را فدای فرم نکرده‌ام و در ساختاری که می‌دانستم دست‌وپایم برای جولان‌دادن رخش شعر بسته است، از دل آن ساختار راه دیگری گشوده و به ساختار دیگری وارد شده‌ام یا ساختاری را ایجاد کرده‌ام، تا آن گونه که خواسته‌ام ــ با حفظ پیوند عمودی و فضای کلی شعر- اثر مورد نظرم را خلق کنم نه آن گونه که تن‌پوشه‌های از قبل تعین‌شده می‌خواهند.
کارهایی چون «رودخانه‌ی وحشی»، «ورای ابر و باد»، «آخرین کودک»، «رئوف باشد اگر چشم‌هایت این گونه»، «چراغ رابطه»، «سُم‌کوبیِ اسپِ وحشی» و «بی‌جهت نیستم خراسانی» در دفترهای «گاهان» و «هم‌سایه خدایان» از این دست کارهاست، که در فرصت مناسب روی نوعیت فرم آن کارها (ساختار کلی‌ای را که من در شعر دنبال می‌کنم) مفصل خواهم نوشت.
در مورد ساختار مورد نظر که خود مبتکر آنم و آن را در لابه‌لای دو دفتر شعرم به تجربه نشسته‌ام، قبلاً در مقدمه‌یکوتاه دفتر «گاهان» توضیح کوتاهی به این شرح داده‌ام: «در این دفتر شعر، به شعرهایی که بر می‌خورید، اکثراً غزل اند و گاهی هم مثنوی؛ و بعضی‌های‌شان هم نه غزل اند و نه مثنوی، شاید به هیچ قالب خاصی نگنجند و کاری باشند، نَو، ولی از کارهایی‌ست که خودم را راضی کرده است. در این نوع خلاقیت‌های ادبی از جمله «روخانه‌ی وحشی» و «آخرین کودک» بیش از این‌که فرم‌گرا باشم، متن‌محورم. البته نه به این معنا که در کارهای دیگرم فرم‌گرا باشم. حتی غزل‌هایم را برای این‌که قالب غزل را دوست داشته باشم، نسروده‌ام. جایی که می‌دانستم نمی‌شود حق مطلب را ادا کرد، از خیر قالبش می‌گذشتم و تا الهام بعدی هم از خیر مطلبش. تا آنقدر شعر در خودم بماند و با من زندگی کند که با خون و گوشت و پوستم یکی شود، و بعد وقتی متولد می‌شود، مانند انسانِ کامل با مخاطبش حرف بزند.» (گاهان، ۱۳۹۳: ۷)

این‌که در این ساختاری که از آن حرف می‌زنم چه اندازه موفق بوده‌ام، بحث جداگانه‌ای‌ست که به دیدگاه مخاطبان و اهل شعر و نقد برمی‌گردد. اما چنان که در مقدمه‌ی«گاهان» نیز اشاره شد، این کارها از آن دست کارهایی‌ست که خودم را راضی کرده است و توانسته‌ام در آن کارها چنان که می‌خواهم، باشم.

اینک فرم یا ساختاری را به معرفی می‌گیرم که از دل همان ساختار کلی‌ای که در شعرهای نام‌برده دنبال می‌شد، زاده شده است. این فرم بیشتر از هر شعر دیگری به شعر «بی‌جهت نیستم خراسانی» شبیه‌تر است. یا به عبارت دیگر شعر «بی‌جهت نیستم خراسانی» را می‌توان زمینه‌ساز آفرینش و به تکامل رسیدن این تن‌پوشه دانست. از آنجا که توضیح این فرم تازه مجال کم‌تری نسبت به آن ساختار کلی‌ای که حرفش رفت، می‌طلبد، بنابراین به نگاشتن این سطرها تن دادم، تا از روی تنبلی یا هر دلیل دیگر، این نکته نیز به آینده موکول نشود.

فرم یا ساختاری را که اکنون به معرفی می‌گیرم، به شرح زیر است:

نام ساختار:

من این نوع شعر را به اعتبار تن‌پوشه و یا ساختار فرمی آن «پِلَّکانی» نام گذاشته‌ام، یعنی(پِلَّه + کان + ی). 

وجه نامگذاری:

دلیل نام‌گذاری این فرم یا تن‌پوشه به «پِلَّکانی» آن است که در این ساختار، با اضافه شدن هر بند، مصرعی به آن بند اضافه می‌شود، شبیه پله‌هایی که با بالا رفتن هریک، خشتی به آن اضافه گردد. مثلا پله‌ی نخست متشکل از یک خشت است، پله‌ی دوم دو خشت دارد (خشتی به آن اضافه می‌شود)، پله‌ی سوم سه خشت و همین طور الخ… پس نامی نزدیک‌تر از «پِلَّکانی» به مفهوم این ساختار- که به راحتی قابل درک است و نیاز به توضیح ندارد- در ذهن خطور نمی‌کند. بنابراین با توجه به این بُعد مطلب، نام این فرم را «پِلَّکانی» گذاشتیم.
واحد شعری:

واحد شعری در این نوع شعر برخلاف شعر عروضی پارسی و مطابق به شعر نیمایی و سپید، «بند» است نه «بیت»، یعنی شعر بر اساس بندهای تعریف‌شده خویش ــ چنان که توضیح داده خواهد شدــ به پیش می‌رود. بندهای مزبور از مصرا‌ع‌هایی تشکیل شده است که تعداد این مصراع‌ها در بند بعدی نظر به بند قبلی متفاوت است، یعنی تعداد مصراع‌های یک بند نظر به عدد یا مقام بند مزبور در کلیت شعر تعین می‌شود و با بالا رفتن شمارگان بندها، تعداد مصراع‌های بندهای یادشده نیز بالا می‌رود. چنان که بند نخست دارای یک مصرع است و بند دهم داری ده مصرع.
تعداد بندها:

محدودیتی در تعداد بندهای این تن‌پوشه نیست و بستگی به اتمام سخن شاعر دارد. اما من خودم حداقل بندها را سه بند و حداکثر بندها را ده بند ترجیح می‌دهم.

بندگردان:

در این تن‌پوشه، شعر بر اساس بندگردان‌ها پیش می‌رود. هر بندگردان خود یک مصرع است و تکراری نیست. درست شبیه مصراع‌های دوم یک غزل. البته برای تکراری بودن بندگردان یعنی انتخاب یک مصرع به عنوان بندگردانِ کل بندها مانعی نیست، اما تصور من این است که عدم تکرار بندگردان در این قالب، زیبایی‌اش بیشتر است.
وزن:

این ساختار در بستر وزن عروضی شکل گرفته است و هیچ محدودیت وزنی‌ای در آن وجود ندارد.
شرح ساختار:

ساختار شعر «پلّکانی» از این قرار است که بندها متشکل از تعداد مصراع‌هایی به عدد مقام آن بند است. این مصراع‌ها در هر بند شبیه مصراع‌های بندهای مخمس هم‌قافیه اند و پس از تغیر بند، مصراع‌های بند جدید، قافیه‌های خاص خودشان را دارند و از قافیه‌ی مصراع‌های بند قبلی پیروی نمی‌کنند.

شعر با یک بند یک مصراعی که هم‌زمان هم بدنه‌ی بند است و هم بندگردان خویش، شروع می‌شود و با بند دوم که متشکل از دو مصرع است (مصرعی بدنه‌ی بند و مصرعی بندگردان) ادامه می‌یابد. همین طور بند سوم متشکل از سه مصرع(دو مصرع بدنه + یک مصرع بندگردان) است و بند چهارم متشکل از چهار مصرع (سه مصرع بدنه + یک مصرع بندگردان) می‌باشد، الی آخر. یعنی به ترتیب با اضافه شدن هر بند، یک مصرع نیز به عدد مصراع‌های آن بند اضافه می‌شود، شبیه اضافه شدن یک‌یک خشت در هر پلّه. 

ظرفیت محتوایی:

ساختار فرمی شعر پلّکانی، منحصر به پرداختن هیچ محتوا و مضمون خاصی نیست، بل هر مضمونی با هر نوع گرایش اندیشوی می‌تواند از مزیت آن برای پروریده‌شدن سود ببرد. البته که خلّاقیت، نوآوری و پیش‌گیری از تکرار مکررات در هر ساختار جدیدی از اولویت‌هاست.

شباهت و تفاوت شعر پلّکانی با ساختارهای قبل:

این ساختار بیشتر از این‌که شبیه ترکیب‌بند یا ترجیع‌بند باشد، به ساختار مخمس نزدیک است، با این تفاوت که در پلّکانی تعداد مصراع‌های هربند یک‌سان نیست و هرچه که شعر به پیش می‌رود، نظر به مقام آن بند، تعداد مصراع‌های بدنه نیز افزایش می‌یابد. هم‌چنان در مخمس، اصل بر این است که شاعر غزلی را از خود و یا کس دیگر تخمیس می‌کند، اما در شعر پلّکانی ما با آفرینش یک اثر جدید طرفیم نه با چرخیدن دور اثری از قبل خلق‌شده. پلّکانی نه بر محور غزل و نه بر محور هیچ قالب دیگری می‌چرخد. این تن‌پوشه صرف براساس تعریف خودش، برای آفریدن یک اثر کاملا تازه و ناب به کار گرفته می‌شود.
از آنجا که تعداد مصراع‌های بدنه مدام در حال تغیر است، نمی‌توان بیت را به عنوان واحد شعری آن در نظر گرفت. مثلا در بند چهارم که متشکل از سه مصرع بدنه و یک مصرع بندگردان است، با کنار گذاشتن بندگردان نمی‌توان سه مصرع بدنه را با واحد بیت مشخص کرد، همین‌طور در بند ششم، با کنار گذاشتن بندگردان، پنج مصرع بدنه را نمی‌توان دوونیم بیت در نظر گرفت، الخ… بنابراین از این لحاظ که واحد شعری این تن‌پوشه«بند» است، به تن‌پوشه‌ی نیمایی و سپید شبیه است. اما تفاوت این تن‌پوشه با تن‌پوشه‌های نیمایی و سپید، در رعایت وزن عروضی و سالم‌بودن مصراع‌های آن است.

البته در میان کارهای قبلی‌ام (عنوان‌هایی که در آغاز نام برده شد که ساختار ویژه‌ی خودشان را دارند) نیز بیشتر «بند» ملاک است تا بیت. مثلا در شعر «ورای ابر و باد»، «چراغ رابطه» و «بی‌جهت نیستم خراسانی» بندهای تک‌مصراعی، سه‌مصراعی، پنج‌مصراعی، شش مصراعی و هفت‌مصراعی وجود دارد.

مزیتهای ساختار پلّکانی:

مزیت این تن‌پوشه یا ساختار در این است که شاعر مجبور نیست سخنش را مطابق مصراع‌های از پیش تعین‌شده یک بیت و یا یک بند در ساختارهای قبلی کلاسیک محدود کند، بل شاعر می‌تواند سخنش را نظر به ظرفیت بندهای مختلف(بندهای یک‌مصرعی تا ده مصرعی) آن سان که خود می‌خواهد عیار کند. حالا ممکن است سخن و مضمون وی تا بند چهارم و پنجم بکشد و یا ممکن است در بند دهم پایان پذیرد و یا از آن پیشتر رود.

مزیت دیگر این ساختار در زیادت موسیقی کلام این ساختار نهفته است. از آنجا که تمام مصراع‌های هربند بلااستثنا قافیه دارند و باز مصرع بندگردان با همان قافیه‌ی یک‌دست در پایان همه‌ی بندها حضور دارد، موسیقی کناری شعر را بسیار تقویت می‌کند، چنان که طنین موسیقی آن به راحتی از ذهن مخاطب زدوده نمی‌شود. بنابراین در همان خوانش نخست مخاطب را به خود جذب کرده و حس همزادپنداری را در او بیدار می‌کند.

یادداشت۱ : این نبشته، صرف در حد معرفی و پیشنهاد یک ساختار است نه چیز دیگر. از آنجا که شخص خودم از این ساختار بهره برده و آن را عملاً به تجربه نشسته‌ام و از آن در ضمن راضی بودن، لذت برده‌ام، خواستم آن را با دیگران نیز شریک بسازم، تا هرکه دوست داشت بتواند از مزیت‌های این ساختار برای ارائه‌ی شاعرانگی‌های خویش سود ببرد.

یادداشت۲: نگارنده‌ی این متن، پس از سرودن نمونه‌های اتفاقی در این فرم، به فکر معرفی و در اختیار گذاشتن جزئیات آن به مخاطب برآمده است، نه این‌که در آغاز، یک ساختار مهندسی‌شده به متن درآمده باشد و بعد با توجه به آن نمونه‌هایی آفریده شده باشد. گواه این مسئله سروده‌های از این دست (شبیه به این ساختار) در دفترهای «گاهان» و «هم‌سایه‌ی خدایان» بنده است، که زمینه‌ساز زاده‌شدن این فرم از دل آن ساختار کلی منحصر به آن دو دفتر اند.

یادداشت۳: نمونه‌ شعری از این ساختار، دو یا سه روز آینده طی مناسبتی- که برای خودم عزیز است- خدمت دوستان پیشکش خواهد شد. تا آن زمان خواستم که سرنخی از این فرم تازه در اختیار داشته باشید.

نمایش بیشتر

سیمرغ

سیمرغ یک نهاد فرهنگی و اجتماعی است که با اشتراک جمع کثیری از اندیشمندان، فرهنگیان و نویسنده‌گان در حوزه تمدنی و فرهنگی فارسی_ پارسی تشکیل گردیده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا