فرهنگ و ادبیات

تاثیر آیین زرتشتی بر شکل‌گیری اندیشه سیاسی در ایران باستان

نویسنده: جاوید راحل

بخش دوم

ب) آئین یا قرار داد اجتماعی: در معنای فلسفی و جهان‌شناسی آن، منظور از آئین درک معنای ارته یا اشه است. طوری که گفته شد ارته یا اشه نظم خاص حاکم بر عالم وجود است. سلطان یا حاکم می‌باید که با این نظم آشنا باشد. بر سلطان و حاکم فرض است که آئین را بشناسد و در واقع نه تنها اصول آن را رعایت کند بلکه در صورت امکان به تشویق و تبلیغ آئین نیز بپردازد. از آنجائی‌که این نظم خاص در قالب زردشتی گری ارائه گردیده، پس شاه آرمانی کسی بود که با آیین زردشتی آشنائی داشت.

پ) فره ایزدی یا شوکت: فر فروغی است ایزدی به دل هرکه بتابد از همگنان برتری یابد. از پرتو این فروغ است که کسی به پادشاهی رسد، برازنده تاج و تخت گردد و آسایش گستر و دادگر شود. کسی که از ویژگی‌های شاهی برخوردار نباشد قابلیت دریافت فره ایزدی ندارد. مثل افراسیاب که هر چه در پی آن بود به آن نرسید. بدین ترتیب فره مفهوم فلسفی و متافزیکی و مشروعیت دهنده حکمت و نظام و منزلت شاهی پیدا کند. (رجائی، 1390: 110 الی 113) شریعت سیاسی ایرانیان بر سه اصل بود: 1- شاه شاهان نماینده آهورامزدا در روی زمین بود و نیروی وی نیز نیروی از جانب خداوند بوده است. 2- پادشاه نگهبان ارته و مسئول پیشگاه آهورامزدا است. 3- زیر دستان در نبرد خیر و شر همرزم شاه هستند. خدمت به شاه خدمت به خداست و فرمان پادشاه فرمان خدا است.

اندیشه سیاسی در عمل و تحول منزلت پادشاه

یکم) ارزیابی نظری مقام شاهی

اگر به تحولات اندیشه سیاسی بدور از روایت تاریخی و ارزش‌گذاری‌های دموکراتیک امروزی به فضای گفتمان سیاسی عصر دولت شاهی گذشته در آریانا نگاه شود، اندیشه شاهی در جهان آن روز و مبتنی بر جهان بینی آن روز هم معقول است و هم کار آمد تلقی میگردید. «در مرکز بحث اندیشه سیاسی فرهی شاه قرار دارد. بدین ترتیب شاه مستبد نیست، زیرا استبداد زیر پا نهادن حق دیگری است.» (رجائی، 1390: 121) شاه بدون رقیب و به این دلیل بالاترین مقام آمریت به او وا گذار شده است. و داشتن بالاترین اختیار و آمریت عالی به مفهوم داشتن اختیار مطلق نیست؛ نقش وی پدر ملت بودن است و همانطور که پدر قادر نیست خود سرانه فعال ما یشاء باشد. شاه نیز حق ندارد مستبدانه عمل کند.

شاه آرمانی، همان‌طور که در اندیشه افلاطون به عنوان فیلسوف شاه قابل قیاس است، در اندیشه سیاسی فرهی نیز قدرت یعنی جوهر سیاست، با آئین و فر، یعنی نماد حقیقت، در آمیخته است. ولی صرف نظر از این مباحث چه عوامل و دلایل نظری و عملی می‌توان ارائه نمود که از مستبد بودن، خودکامه بودن و خود کامه عمل‌کردن و ستم روا داشتن شاه ممانعت شده رفتار وی تعدیل گردد. خداوند با تمام قدرت و اختیاری که دارد اما مستبد نیست چون شریک و مانند ندارد، زیرا از همه بالاتر است روی همین نماد قدرت برتر ایرانیان نیز از نظر سیاسی چنین مقامی برای شاه قایل بودند، گرچه چنین قیاسی در عمل و حقیقتاً هیچ موضوعیت ندارد. اما سعی در هم‌گونه بودن و نوعی شبیه بودن را در عمل نشان میدادند. اما در واقع خودکامگی و ستم شاه را چنین تعدیل میداشتند.

الف) محدودیت ساختار فکری: مرکزیت داشتن اندیشه خیمهای مبتنی بر اشه و یا نظم مقدس به سادگی میتواند بر قدرت و خودکامگی شاه تاثیر می‌گذارد نه تنها همه، یا لااقل اکثر مردمان آن زمان، به جهان بینی خیمهای اعتقاد داشتند شاهان نیز قبول داشتند و لذا هیچ یک از شاهان جرأت و جسارت ادعای منییت را نداشتند. (رجائی، 1390: 122) مرکزیت اندیشه نمایندگی یعنی به این مفهوم که هر آنچه فرد دارد مبتنی بر نظم الهی بوده به دلایل مشیت و اراده پروردگار است. حاکمیت اندیشه خیمه‌ئی که در آریانای باستان بصورت مقدس یافته بود، و با مفهوم جهان هم‌گون بود و در داخل ساختار آن هرکسی شان و منزلت آن مشخص است و از همه بیشتر شاه نظام سپهری باید حدود و اختیارات سیاسی خویش را درک کند و اختیارات شاه چیزی نبود که شاه از آن بر هوا و هوس خویش استفاده کند.

ب) محدودیت ساختار سیاسی: در اوستا عدم تمرکز و یا پراگندگی شاهی مورد توجه قرار گرفته است. شکل حکومت به طوری که از اوستا دانسته میشود، پراگندگی (ملوک الطوایفی) بود. واحد کوچک تشکیل دهنده جامعه خانواده بود. روسای خانواده‌ها، رئیس ولایت نیز انتخابی بود. چون چندین اقوام در زیر اداره یک شخص واقع میشدند و او را شاه بزرگ میخواندند. از سوی دیگر، عامل جامعه شناختی محدود کننده قدرت شاه این پدیده بود که: اولاً تعریف تفسیر چارچوب نظری عملاً در اختیار شاه نبود و ثانیاً حوزه قضاوت به تدریج در اختیارات اربابان تخصص با عنوانهای چون “سخنگویان قانون” و “آئین بذ” قرار گرفت. امرا و پادشاهان محلی از شاه بزرگ اطاعت میکردند. اقتدار شاهان محدود بود ولی بعدها به واسطه آن که در موقع جنگ فرماندهی را نیز عهده دار بودند به اختیارات خود افزودند در عمل نیز عدم تمرکز سیاسی جاری و ساری بود. مثلاً در دوره هخامنشی، کشور در اختیار ساتراپها بود. (رجائی، 1390: 125)

پ) محدودیت ساختار اجتماعی: تأکید بسیار بر تقسیم کار و خویشکاری اقشار مختلف در نزد هر یک از اقشار به تناسب حوزه کار آنها موجب انباشت قدرت، سرمایه، اطلاعات و امکانات میگردد و همین باعث میشد که گاه پادشاه برای حفظ خویش، یا حل و فصل مشکلاتش به آنها متوسل شود. شاه اختیار ندارد خود را بالاتر از آن بداند و به بهای قدرت دنیایی و ثروت آن را تغییر دهد. از طرفی، صرف نظر از بنیاد نظری مبنی بر جهان بینی خیمه‌ای، قدرت طبقات به دلیل جامعه شناختی نیز، که همانا قدرت انباشت شده در هر طبقه باشد، به آن امکان نفوذ و تاثیر میدهد. (رجائی، 1390: 127)

دوم) شأن و مقام شاه در سلسله‌های مختلف سلطنتی

بدین ترتیب عملاً بازیگران عرصه سیاست ایران باستان نه تنها شاه بلکه اندیشه و چارچوب و شأن آن، طبقات اجتماعی و بالاخره خانوادهها نیز بودند. در دورههای متفاوت سلسلههای حاکم، نقش هر یک نشان دهنده میزان قدرت و نفوذ و تأثیری بود که بر یکدیگر میگذاردند. (رجائی، 1390: 131) با مروری کوتاه از دورههای مختلف تاریخ ایران باستان ساختار سیاسی نظریه سپهری کماکان پا برجا بود و الگوی اندیشه خیمهای از دوره مادها تا سقوط ساسانیان زیاد تغیرات بمیان نیامد، اینجا به موارد مهم آن توجه شده است:

نخست در مورد تقسیم بندی تاریخی عهد باستان در ایران که از تأسیس حکومت مادها آغاز گردید و تا ظهور اسلام و انتهای سلسله شاهی ساسانیان انجام یافت، در این فرصت طولانی تقریباً ساختار تشکیلات اجتماعی ایران دست نخورده باقی ماند و با وجود عهد سلوکیان که یونانی بودند مدت هفتاد سال را در بر گرفت، این دوره نیز ساختار عهد هخامنشیان پا برجا بود.

دوم با وجود اندیشه شاهی و متمرکز سپر اندیشه سیاسی در شخص شاه و نهاد شاهی، مبارزه طلبیها و چالشهای فراوانی نسبت به ساختار سیاسی ظهور یافت و گاهی از درون حکومت و بسا از مواقع از تحولات فکری برون مرزی و یا تحولات اقتصادی صورت گرفت.

سوم در عصر ساسانیان نحوه نگرش دولتمردان به چارچوب نظری غالب تغییرات گسترده بوجود آمد و بستر جنبش اعتراضات بظهور رسید.

سوم) چالشهای نظری دولت شاهی

نظریه سیاسی خیمه­ای طوری که تا اکنون توضیح گردید در قالب دولت­های شاهی مدت طولانی ادامه یافت و مذهب زردشتی نیز بر آن صحه گذاشت و بدین ترتیب در طول سالیان متمادی هیچ حرکتی بر خلاف آن بوجود نیامد تنها یک مورد قبل از حمله اسکندر مقدونی در زمان هخامنشیان ظهور یافت و موارد جدی اعتراضات و چالش­های سیاسی در عصر ساسانیان بوجود آمد.

بحران سیاسی و پاسخ داریوش

در تاریخ ایران نخستین بحران بروز یافته در عهد هخامنشیان توسط شخصی بنام پاتزیتس مغی صورت گرفت، زمانی که شاه هخامنشی (کمبوجیه) در جنگ با مصر به سر می­برد پاتزیتس مغی به جای برادر شاه (بردیا) که قبلاً توسط شاه به منظور جلوگیری از دست دادن تخت شاهی کشته شده بود، در چنین زمانی بردیای دروغین وارد صحنه شد و دست به ایجاد حکومت زد و از آنطرف شاه در جنگ مصر کشته شد، ولی قبل از شکل‌گیری حکومت شاهی بردیای دروغین هفت تن از نخبگان دربار هخامنشی به رهبری داریوش شکست داده شد و پاتزیتس کشته شد. در نتیجه داریوش در سخنرانی مشهوری که توسط هردوت نقل شده است دوباره اساس گذار نظام یا دولت شاهی می‌باشد. هرودوت از جریان مکالمه سه نوع نگرش مطرح شده چون نظام دموکراسی، الیگارشی و دولت شاهی بحث می­کند که پس از مشوره به مورد آخر تائید گردید. او میگوید:

سخنور سوم داریوش بود، او گفت: من هر آنچه را مگابیزوس در مورد توده مردم گفت تائید می­کنم، اما با آنچه در باره حکومت متنفذان گفت موافق نیستم. اکنون سه نوع حکومتی را بررسی کنیم که پیشنهاد کردیم، یعنی دموکراسی، الیگارشی و پادشاهی. تصور کنیم هریک در نوع خود بهترین است. نظر من این است که سومی به بقیه بسیار ترجیح دارد. بهتر از حکومت یکتن، اگر توسط صالح ترین فرد باشد، نمی­توان یافت. قضاوت هایش متناسب با شخصیتش خواهد بود؛ سرپرستی او بر مردم هیچ اشکالی نخواهد داشت، اقدامات او علیه دشمنان و وطن فروشان از هر حکومت دیگر ساده تر محفوظ خواهد ماند. حکومت متنفذان که تنی چند برای احراز مقام و منزلت اجتماعی باهم در حال رقابتند، به ناچار به دشمنی فردی خشونت بار خواهد انجامید: هر یک از آنان به دنبال مقام رهبری و در پی اعمال نظرات خویش خواهد بود و به چنین دلیل ستیز خواهند نمود. ستیزهای شخصی به اختلافات عینی و سپس خونریزی منجر خواهد شد. تنها راه رهائی از این شرایط ناگوار روی آوردن به پادشاهی است، و این خود دلیل بارزی است برای این که پادشاهی بهترین است. (رجائی، 1390: 137)

بدین ترتیب داریوش به تحکیم پایه‌های امپراطوری هخامنشیان و بر پایه میراث کوروش کبیر گذاشت، قلمروهای جدید را شامل حوزه تمدن پارس ساخت، آنطور که دیده می­شود، نظام سیاسی ساتراپی را در برون از قلمرو ایران گسترش داد. شاهی داریوش برگشت به اندیشه سیاسی سپهری بود که در محراق آن دولت شاهی تقویت گردید.

سال­ها گذشت اساس حکومت همانطوری که در سلسله هخامنشیان وجود داشت دولت شاهی بود تا این که در عصر اشکانیان اسکندر مقدونی به فارس لشکر کشید. اسکندر مقدونی تاثیر بر ساختار فکری ایرانیان بر جا گذاشت اما این تاثیر آنطوری نبود که منجر به تغییرات بنیادی در اندیشه دولت شاهی گردد، زیرا زایش نظم فکری فلسفی یونانیان باعث مبارزه طلبی فکری فرهنگی ایرانیان نگردید چون یونانیان نتوانستند تغییراتی را در بنیا فکری بمیان آورند. فقط در ظواهر چنین تغییراتی به مشاهده رسید. یونانیان نهد تنها با نظام شاهی سپهری مشکل نداشتند بلکه آنرا تقویت نمودند. از طرفی جهان ذهنی مشترک یونانیان با ایرانیان تداوم همان عصر قبل از اسکندر را به زمان اشکانیان به دنبال داشت حتی نظریه­های زردشت به شدت در یونان پیروانی چون فیثاغورث، اورفئوس و افلاطون را تحت تاثیر قرار داده بود. طوری که در ذیل به تفصیل روی آن توجه شده است.

بحرانهای سیاسی و اقتصادی

ظهور ساسانیان از بسیاری جهات در تاریخ تحول سیاسی و اندیشه ایرانیان واقعه ای بسیار مهم است، زیرا بر عکس سلسله‌های کهن، جد بزرگ این خاندان یعنی ساسان موبد معبدی بود که در استخر زندگی کرده بود. بدین ترتیب، سلسله ساسانیان از همان ابتداء در چارچوب اندیشه جزمی دین جوانه زد و رشد نمود. برای اولین بار دولت شاهی ایران با مذهب حکومتی سامان گرفت. و بر تفسیر متشرعانه از آئین زردشتی بنا گردید. در واقع برخی از بزرگان خاندان ساسان پیش از بر افتادن اشکانیان دارای عنوان شاه بودند و پاره‌ای خود را فراته دار، نگهبان آتش می‌نامیدند. اولین و مهم‌ترین پیامد این واقعیت تاریخی این بود که نوع و تعبیر خاصی از آئین زردشتی به شدت قوت و گسترش یافت و به طور انحصاری همه جنبه‌های زندگی را تحت کنترل خود در آورد. (رجائی، 1390: 139 – 140) بدین ترتیب قدرت دین یاران بصورت روز افزون گسترش یافت و ریاست کل موبدان تحت موبدان موبد جایگاه بعد از شاه را پیدا کردند. ظهور این سلسله مراتب پیچیده باعث طبقه بندی بین دین یاران را در پی داشت طوری که روحانیون زردشتی به سه طبقه تقسیم شدند:

1- موبدان که رئیس آنها موبدان موبد گفته می­شد؛ بالاترین مقام روحانیت را دارا بودند، این گروه در پایتخت امپراطوری ساسانی می­زیستند و در مراسم رسمی و سیاسی دربار شرکت می­کردند و به گونه­ای مشروعیت مذهبی امپراطوری را با خودشان تضمین می­کردند.

2- هیربدان مقام دوم را از نظر سلسله مراتب روحانیون داشتند که پس از موبدان قرار می­گرفتند. این دسته به امورات آموزش و پرورش، دادرسی و دادگاه را عهده داری می­نمودند.

3- آزربدان که در آتشکده­های زردشتی اقامت داشتند و در بر گذاری نمازها، ازدواج­ها و فوتها، تولدات و غیره مسایل را نظارت و آئین­های خاص مذهبی را انجام می­دادند.

الف) مانی و بحران نظری

در فضای فوق العاده سنگین سلسله مراتب مذهبی پیچیده و سخت در امپراطوری ساسانیان شخصی به نام کرتیر عهده دار منصب موبدان موبد دولت ساسانی گردید. این عالم مذهبی قدرت و نفوذ زیادی در دستگاه دولت برای خویش دست و پا کرد. و به شدت نظام و ساختار پیچیده را بر همه تحمیل کرد، در چنین وضعیتی در آریانا از مذهب مانی میتوان یاد آورگردید که در برابر چنین فضای فکری و بحران نظری به ظهور رسید. ظهور مانی تلنگری بود بر ساختار محکم مذهب زردشتی عصر ساسانیان، کرتیر به نمایندگی از حمایت دستگاه مذهبی رسمی در مقابل مانی که حمایت موج معترضین را عهده دار بود قرار گرفتند. بدین ترتیب کرتیر سر انجام دستور قتل مانی را صادر کرد و با اتهام مبتنی بر دست داشتن بر علیه سلسله ساسانیان و حمایت از پادشاهی اشکانیان بر چسپ سیاسی را بوجود آوردند که به مرگ مانی منجر گردید.

مانی در زمان پادشاهی اردوان آخرین شاهنشاه اشکانی بدنیا آمد او هم چنان از جمله خانواده­های وابسته به دربار اشکانیان نیز به شمار می­رفت. یعنی در سال­های 216 الی 218 میلادی در بابل و در خانواده­ی زاده شد که پدرش اهل تفکر و پیوسته در جست و جوی حقیقت و دین حقیقی بود. از همان آغاز از افکار عرفانی و صوفیانه تاثیر گرفته با افکار مسیحیت نیز آشنا شده بود. در سن دوازده سالگی در پی رویایی به این اندیشه رسید که رسالتی پیامبر گونه دارد. او خود می­گفت: «در هر زمان پیغمبران، حکمت حقیقت را از جانب خدا به مردم عرضه کرده اند، گاهی در هندوستان توسط پیغمبری به نام بودا، و زمانی در ایران به واسطه زردشت و روزگاری به وسیله عیسی در مغرب زمین، سر انجام من، که مانی پیغمبر خدا هستم، مامور نشر حقایق دینی در سرزمین بابل گشتم» (رجائی، 1390: 141) جامعه­ای ایران در عصر اشکانیان دچار بحران سیاسی و اجتماعی گردید و بدین لحاظ هر شهروند ایرانی برای بوجود آوردن اصلاحات خویش را مسئول میدانست بدین ترتیب مانی خواستار این بود که تغییرات و اصلاحات در این وضعیت بوجود آورد. در واقع جنبش مانی و بعداً مزدک دو جنبش بزرگ عصر ساسانیان بودند که بر تحولات سیاسی آن زمان تاثیر گذاشت. مذهب مانی قسماً تحت تاثیر آئین مسیحیت شکل گرفته بود. درین مکتب باور به دو مبدا خیر وشر وجود داشت که خیر ناشی از خدا و شر نیز ناشی از قوه ازلیه است که با خدا در مبارزه است و میتوان با تزکیه و تطهیر نفس از قوه شر نجات حاصل کرد و این تطهیر توسط کسب معرفت امکان پذیراست؛ همان موضوعی که بودا وسقراط نیز به آن ایمان داشتند و این باور بعدها به واسطه متصوفین وارد فلسفه اسلامی گردید که دلمشغولی فارابی نیز گردید. مانی هم چنان به هماهنگ سازی ادیان نیز باورداشت که بعدها ازآن اخوان الصفا گروهی از فلاسفه به آن نظر داشتند. همچنان مانی میان اشراق افلاطونی جدید، نار عاقله رواقیون و نظریه چینیان در باره آسمان و انواری که روح ما از آن­ها فروغ می‌گیرد جمع کرد.

مانی شش کتاب داشت که صرفاً یکی آن به عنوان شاپورگان در دست است او شاپورگان را به شاه اشکانی نگاشته بود. وی به زبان آرامی شرقی حرف می­زد و زبان پارسی را نمی­دانست و هرگاه به دربار شاهان میرفت با ترجمانی حاضر می­گردید. «مانی راه نجات و خوشبختی را نه رویکرد مادی و دنیا گرایانه به تعلیمات دینی، که پشت کردن به دنیا تلقی می­نمود.» (رجائی، 1390: 142) او به دو جوهر جدا گانه تاریکی و روشنی که توام با خیر و شر در وجود انسان است باور داشت. دین مانی نمودار واکنش روان دردمند انسان در برابر ناروایی­ها و بیداد گری­ها و پلیدی­های محیط زندگی و اجتماعی اوست، آنهم واکنشی نه مثبت و پیکار جویانه بلکه منفی و انکار آمیز. راه حل مانی این است که انسان در مرحله اول متوجه دوگانگی هستی خویش شود، یعنی دریابد که این هستی از دو بخش نورانی و ظلمانی ترکیب یافته است و آنگاه با پرهیز از لذایذ مادی و توالد و تناسل و خوردن گوشت حیوانات، بخش نورانی هستی خویش را از آلودگی بر کنار دارد تا به هنگام مرگ روحش پاک و مجرد به فلک عروج کند. به همین دلیل است که جامعه کمال مطلوب مانی با نظم متمرکز بر نهاد شاهی متناقض است؛ وی به جای جامعه مبتنی بر یک شاه، نظمی مبتنی بر برگزیدگان قدیس را تأکید می‌کند.

جامعه مانی از پنج طبقه تشکیل می­شدند: یکم- فریستگان یا دوازده رسول که معلمان بودند و مقام شان پس از مانی بود؛ دوم- ایپاساگان یا هفتاد و دو مشمس یا اسقف؛ سوم- مهیشتگان یا سیصد و شصت کشیش؛ چهارم- ویزیدکان یا صدیقین که منصب وعظ و تبلیغ را بر عهده داشتند؛ پنجم- نبوشکان یا توده مؤمنان بودند. عام فهم بودن اندیشه مانی برای توده مردم مقدور نیست، نسبت به آئین حکومتی زردشت زمینه رشد و اشاعه آنرا بیشتر ساخت. در مقابل دستگاه مذهبی حکومت برای گسترش و نشر بیشتر آئین زردشتی به تدوین خرده اوستا پرداختند تا از این طریق صدمه وارد شده بر پیکر مذهب سیاسی زردشت نجات دهند. این امر باعث شد تا اردشیر شاه ساسانی در صدد اقتدار بیشتر شد. او در یک اقدامی تمام سران ملوک الطوایفی را از بین برد تا از هم پاشیدن نظام سیاسی خویش را جلوگیری کند، به این اساس بحران دیگری که بحران اقتصادی بود بروز نمود. دین مانی دارای سه خصوصیت عمده است. نخست آنکه دین جهانی است، بدین معنی که هدفش گستراندن آموزش­های مانی در سراسر گیتی است. مانی پیامبران بزرگ پیش از خود (آدم و نوح و ابراهیم و بودا و زردشت و عیسی) را بزرگ می­داشت ولی تعالیم آنان را مبین تمامی حقیقت نمی­دانست. معتقد بود که پیام او کامل کننده آن تعالیم است؛ و به همین سبب حقیقت تام و تمام را فقط در این دو باید جست. خصوصیت دوم دین مانی آن است که به علت خصلت جهان وطنی خصلت تبلیغی، پیروان او وظیفه تبلیغ و اشاعه آن را در سراسر جهان داشته اند. (عنایت، 1385: 82) خاصیت سوم دین مانی آن است که این مکتب دساتیر و آئین آن بصورت مدون نگاشته شده است. به این معنی که آموزش­های مانی در اصل نگاشته و در مجموعه بزرگی مضبوط است.

تعالیم مانی بسیار پیچیده است؛ و رفتن به عمق آن به شدت مغالطه آمیز و عجیب غریب است. از تحلیل و تفسیر فلسفی مذهبی گرفته تا پیش بینی و در واقع بدبینی‌های آن نمی‌توان چشم پوشید. او باور داشت که: «در آغاز هستی، دو طبیعت یا گوهر یا اصل وجود داشت؛ یکی روشنائی یا نیکی یا خدا و دیگری تاریکی یا بدی یا ماده و هر یک از این دو دارای نیرو و ارزش یکسان بود و هر یک قلمروی جدا گانه داشت: این دو قلمرو هم مرز بودند ولی با هم تمامی نداشتند و ساکنانش از وجود یکدیگر آگاه نبودند ولی سر انجام نیروهای تاریکی از وجود دنیای روشنایی با همه زیبایی­ها و نیکی­های آن آگاه شدند و در اندیشه هجوم بر آن افتادند.» (عنایت، 1385: 84) مانی باور داشت که: «نور همانا خداست و شیطان از ظلمت به جنگ بر خاسته است. وظیفه انسان است که در زندگی خود، با قوای ظلمت به جنگ بر خیزد و پیروزی نهایی نور را بر ظلمت تأمین کند.» (شمس العلما در رادا کرشنان، 1382: 11) او ماده را ریشه شر می­دانست و از نیرو برخلاف تعالیم زردشت به نفس کشی و ریاضت نفس را آموزش می­داد. این مذهب تقریباً در بخش بزرگی از جهان گسترش یافت که از شرق چین تا غرب اروپا نفوذ پیدا کرد.

مذهب مانی بر پایه اندیشه بدبینانه مفرطی به زندگی این جهان بشر استوار است و تنها چیزی که او پیشنهاد می­کند گوشه نشینی و عزلت گزینی است. به عقیده مانی نجات قطعی نور از زندان ظلمت در این جهان امکان ندارد فقط در پایان جهان، پس از دوره­ای که جنگ بزرگ نام دارد و در طی آن نیکان از بد کاران باز شناخته و جدا می­شوند و بر اثر آن کائنات آلوده به ظلمت یکسره نابود خواهند گشت ذرات آزاد می­شوند و به منشاء آسمانی خود باز می‌گردند.

ب) مزدک و بحرانهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی

در شرایطی که اردشیر دین را به خدمت سیاست در آورد منجر به گسترش بیش از حد قشر دین یاران گردید، رشد قدرت دین یاران دو پیامد مهم در قبال داشت: 1- عدم تساهل فکری به دلیل همسان اندیشی که در نتیجه تفکر و اندیشه را سست نمود. 2- دست اندازی و دست درازی بیش از حد موبدان به زندگی عمومی مردم و دخالت آن‌ها بر بسیاری از اموری که از حوزه صلاحیت‌شان به دور بود، کار آمدی را به شدت کاهش داد. (رجائی، 1390: 145) همین‌طور رشد دو قشر مهم در دولت جدید؛ رزم یاران و حکومت یاران را نیز در قبال داشت. این امر بر گسترش نا موزون این دو گروه دو پیامد سنگین داشت؛ نخست گسترش دستگاه بروکراتیک و روحیه جنگ آوری و دوم بالا رفتن میزان مصرف این اقشار، زیرا از یک‌طرف دین یاران دستگاه عریض و طویلی ساخته بودند و از طرف دیگر رزم یاران در حالت جنگ و قشر سوم حکومت یاران که پایه‌های بوروکراسی اداری و ساختار حکومت را استوار نگهداشته بودند. چنین شرایطی باعث ازدیاد مصارف حکومت گردید، درین میان بیش‌ترین فشار بر قشر تولید کننده که از مردم عادی تشکیل یافته بودند؛ افزایش یافت زیرا به منظور تأمین نیازهای اقتصادی کار بیشتر و حاصلات زراعتی بیشتر و در نهایت دادن مالیات بیشتر را به دنبال داشت. روی هم رفته این فشارها رقابت‌های درون دربار، جنگ‌های برون مرزی و نگهداری قلمرو امپراطوری ساسانی که به بزرگترین وسعت جغرافیایی آن زمان قرار داشت کاری سنگین میامد. و عرصه را هرچه بیشتر بر دولت مرکزی تنگ ساخت، در چنین اوضاع و احوال کشاورزان به ترتیب دست از کشت و زرع برداشتند؛ خشک‌سالی‍‌های پیهم نیز بدن نحیف حکومت را بیمار‌تر ساخت. هم‌چنان در چنین فضای قدرت سیاسی و مالی و امکانات دولتی در انحصار گروهی کوچک قرار داشت و راه را بر اکثریت بسته بود.

جنبش مزدک دارای دو ویژگی مشخص و در عین حال پیوسته به هم بود که خصلت دینی و وضعیت اجتماعی هر دو را شامل می‌شد. این جنبش به منظور اصلاح آموزه‌های مالی بمیان آمده بود. «بنیان گذار اصلی این جریان شخصی به نام بوندوس بود که در قرن سوم میلادی در روم ظهور کرد و سپس رهسپار ایران شد؛ و نهضت تجدید نظر طلبانه‌ای را در مکتب مانویه بنیان گذاشت.» (عنایت، 1385: 86) بنا به تعبیر برخی از مؤرخین بوندوس اصالتاً ایرانی بود و آئین او را درست دینان گفته اند.

 برخی دیگر نیز او را زردشت نامیده اند و مذهب او را زرتشتگان خوانده اند. این جریان پس از دو قرن بعد از بوندوس و در زمان قباد گسترش چشم‌گیری پیدا کرد. و این بار توسط مزدک گسترده شد که حتی پیروان این جنبش نام بوندوس را فراموش کردند. یعنی «این زمان شخصی ظهور کرد که خود را پیرو زردشت و مفسر دین زردشتی نامید و در همین حال وی خود را پیرو تعلیمات مانی می‌دانست.» (رجائی، 1390: 149) و طی قرن پنجم و ششم میلادی نام مزدکیان جایگزین قبلی شدند.

مزدک خود ایرانی است، نام پدرش بامداد و زادگاه او را عده‌ای استخر و برخی نیز تبریز گفته اند. گرچه اطلاعات نیز در مورد مزدک بسیار اندک است. ولی به دلیل این که در زمان کی‌قباد توجه دربار به او زیاد بود پیروانش در شهرت او کم نگذاشتند. او در نخست مزدک توسط کیقباد ساسانی مورد حمایت قرار گرفت و آئین وی مورد توجه واقع شد که بخش بزرگی از دین یاران را نا خوشنود ساخت. دین یاران که نسل اندر نسل خودشان را داعیه دار مذهب زردشتی می­دانستند؛ به هیچ قیمتی حاضر نبودند تا تحت تأثیر شخصی قرار گیرد که تازه به دوران رسیده و ادعای آئینی متفاوت از گذشته گان را مطرح ساخته است و با بیشتر شدن جایگاه مزدک در دربار احساس خطر جدی به دین یاران دست داد. کی‌قباد نیز از موجودیت مزدک به سود سیاسی خویش بهره می‌برد تا با تکیه بر مذهب جدید وی موقف دین یاران و فیودالان فرصت طلب را در کنترل داشته باشد. پس از کی‌قباد ورق بر گشت و همه چیز به ضرر مزدک و پیروانش تمام شد. چنانچه دین یاران دور انوشیروان وارث تاج و تخت جمع شدند و بر علیه مزدکیان دسیسه ساختند طوری که دسایس این‌ها کار ساز واقع شد و انوشیروان دست به قتل عام مزدکیان زد و مزدک نیز کشته شد. و در نتیجه انوشیروان به دلیل این کارش توسط دین یاران لقب انوشیروان دادگر و عادل لقب یافت.

مزدکیان بیشتر از این که یک جریان مذهبی باشند، جنبشی اعتراضی در وضعیت اجتماعی و اقتصادی به شمار می‌آمدند. اساساً مزدکیان بر همان اندیشه مانوی استوار ماندند اما با این تفاوت‌های عمده که آن‌ها را یک جریان مستقل نشان می‌دهد. «مزدک بر اندیشه سیاسی غالب اعتراض نکرد، بلکه بر الگوی رفتار نخبگان سیاسی، به ویژه به انحصار گرایی، آن‌ها که ضمناً به تدریج حالت نژاد پرستی و جذمیت طبقاتی هم بخود گرفته بود اعتراض کرد. او در یک کلام به سیطره خون و خاک (طبقات و مالک بیش از حد) متعرض بود.» (رجائی، 1390: 150) او از تعالیم مانی فکر جهانشمول و مساوات بشریت را قبول کرد. مزدک باور داشت که عدم مساوات علت طبیعی ندارد، بلکه از نا بسامانی­های اجتماعی سر چشمه می­گیرد. او بر عکس مانی نگرش مثبت به انسان داشت وخوش بین بود. و بر خلاف مانویان نجات نور را در این جهان محتمل می‌دانستند.

آن‌ها مانند مانویان به دوگانگی اساسی هستی اعتقاد داشتند و کائنات را عرصه نبرد روشنائی و تاریکی می‌انگاشتند، ولی فرق‌شان با مانویان در این بود که اولاً حرکات ظلمت از روی اراده و آگاهی نمی‌دانستند بلکه معتقد بودند که این حرکات حاصل تصادف و اتفاق است، ثانیاً می‌گفتند که روشنائی بر تاریکی در این جهان پیروز شده ولی پیروزی هنوز کامل نیست و هنوز در عالم مادی ذرات نور گرفتار ظلمت اند. بر اساس این عقاید، مزدکیان بر خلاف مانویان نجات نور را در این جهان ممکن می­دانستند. و از این حیث مذهب‌شان خوش بینانه بود. از آن مهم تر آنان کوشش و تلاش اجتماعی را وسیله مهمی در راه احراز غایات دین خود می­شمردند و از این خصوصیت اجتماعی مزدکیه معلوم می­شود و از همین رو جمعی گفته اند که مزدک، مسایل اجتماعی را از مسایل دینی مهمتر می‌دانست و مزدکیه اصولاً یک نهضت اجتماعی بوده است تا یک رسالت دینی. (عنایت، 1385: 87)

مزدک در آموزه‌هایش از برابری اجتماعی به عنوان یک مسیر رستگاری یاد می‌کند که بشر را از طریق برابری اجتماعی می­توان به کمال رساند. در اندیشه مزدک از آزادی افراد نیز یاد می‌کند او باور داشت بشر به هر اندازه که از چیزی محروم شود به همان اندازه به آن چیز حریص می‌شود. به باور مزدک خداوند در آغاز هر چیز را در اختیار بشر بصورت مساویانه گذاشت ولی برخی از آن‌ها ستم پیشه کردند و زیاده طلب شدند و به زور بهره دیگری را گرفتند. بدین ترتیب بود که نابرابری در جوامع بشری راه یافت. اما حالا می‌توان با اجتماعی کردن اموال در واقع جامعه بشری را به حال اصیل خود یا حال نخستین باز گرداند. با این حال زمان مزدک میراثی از وضعیت آشفته و به شدت طبقاتی بشر دوره ساسانیان بود که او را به ارائه چنین برداشتی وادار ساخت محرومیت طبقاتی ستمدیده و گسترش بوروکراسی طبقات ممتاز منجر به این امر شد.

انقلاب مزدکی پایه تضعیف طبقه زمین‌دار در ایران شد، ولی طبقه‌ای که از آن سود برد نه روستائیان تهی‌دست، بلکه دهقانان، یعنی نجبای درجه دوم و مالکان خرده پا بودند که بیشتر زمین‌ها را خود در دست گرفتند. به نظر می‌رسد که مزدکیان فقط به اجتماعی کردن زنان و برخی اموال، منافع آبی و چراگاه‌ها پرداختند. ولی در مورد مالکیت ارضی اقدامی نکردند. زیاده روی‌ها و گزافه کاری‌های مزدکیان بر خلاف اندیشه‌ها و آرمان‌های اصلی جنبش باعث شد که علاوه بر توانگران و روحانیون گروهی از مردم عادی پایتخت نیز با ایشان دشمن شوند. موقعیت اشراف و روحانیون در بر افروختن آتش انقلاب یا کودتای بر ضد کیقباد و بر کناری او و نصب ژاماسب یا انوشیروان به جای او نتیجه همین فروتنی قدرت مخالفان جنبش مزدکی بود.

نمایش بیشتر

سیمرغ

سیمرغ یک نهاد فرهنگی و اجتماعی است که با اشتراک جمع کثیری از اندیشمندان، فرهنگیان و نویسنده‌گان در حوزه تمدنی و فرهنگی فارسی_ پارسی تشکیل گردیده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا