تحلیل و تبصره سیاسی

عوامل داخلی تضعیف و سقوط کامل تاجیک ها:

نویسنده: محمد اکرام اندیشمند

بخش پنجم

سوال اصلی که تا حالا پاسخ قانع کننده به آن نمی توان یافت، به عوامل داخلی تضعیف و فروپاشی تاجیکان در میدان اقتدار و سیاستِ جغرافیای افغانستان پس از احمدشاه ابدالی و در تمام دو نیم سدۀ پس از آن است.

 هیچ مقاومتِ سخت و قابل توجه نه برای مخالفت با حاکمیت و سیاست های آن، و نه برای تصاحب ریاست و رهبری دولت صورت نگرفت. نه تنها که صورت نگرفت، بلکه جوامع و مناطق تاجیک به عنوان مامور و سرباز برای دولت ها و حکومت آن ها حتی در جنگ های قبیلوی و درون خانوادگی بر سر قدرت در آمدند.

علی رغم نکات مبهم و ناروشنِ عوامل داخلی تضعیف و شکست اقتدار سیاسی تاجیک ها و عدم بازگشت به این اقتدار و حتی ظهور ارادۀ جدی و مقاومت در کسب اقتدار سیاسی، شاید بتوان نکات زیر را به عنوان عامل این ضعف و ناکامی، مورد توجه و مطالعه قرار داد:

  • تعریف ناروشن و نامشخص از تاجیک و هویت تاجیکی:

علی رغم حضور و نقش تاجیک ها به عنوان یک قوم، جامعه  و ملتِ بسیار تاثیرگذار و نقش آفرین در عرصه های مختلف حیات سیاسی، فرهنگی، تمدنی و اجتماعی در یک حوزۀ کلان تمدنی و جغرافیای گسترده در منطقه، تعریف روشن و مشخص از هویت تاجیک ها حتی از سوی تاجیکان ارائه نمی شود. توافقی نیز بر سر تعریف این هویت وجود ندارد. برخی به شمول شمار زیادی از تاجیکانِ اهل سیاست و تحصیل یافتگان و روشنفکران تاجیک در افغانستان، هویت تاجیک را، هویت فرهنگی می دانند، تا هویت قومی.

اگر تعریف و شناخت درست تر و قرین به حقیقتِ هویت تاجیک، هویت فرهنگی باشد، تا قومی و نژادی، پس یکی از عوامل عدم تمایل و نبودِ علایق تاجیک در کسب رهبری و محوریت قدرت سیاسی و رهبری دولت را در این موضوع باید جستجو و مطالعه کرد.

هویت فرهنگی، علایق و سلایق فرهنگی محض نمی تواند موجب انگیزه و بسیج پایدارِ مشمولین این هویت در کسب اقتدار سیاسی و به خصوص در کسب رهبری دولت و اقتدار سیاسی شود. هویت فرهنگی یک جامعۀ بشری و به خصوص که از لحاظ موقعیت جغرافیایی بصورت جزایر جدا از هم و ناپیوسته قرار داشته باشند، شوق و عصیان دسترسی به اقتدار سیاسی را تا سرحد رسیدن به این اقتدار ایجاد نمی کند.

نکتۀ دیگر در تعریف و شناخت هویت فرهنگی به عنوان هویت تاجیک ها که عامل تاثیر گذار و تعین کننده در انگیزه و بسیج آن ها برای کسب رهبری اقتدار سیاسی و تشکیل دولت نمی شود، به مشارکت هویت فرهنگی با اقوام دیگر بر می گردد. تاجیک ها در هویت مذهبی و زبانی به خصوص در زبان فارسی به عنوان اجزای هویت فرهنگی با اقوام دیگر شریک هستند و هویت یکسان دارند. این مشارکت فرهنگی هویت بر خلاف آنکه موجب ظرفیت و توانایی تاجیک ها در رهبری و محوریت آنها برای اقتدار سیاسی شود، نوعی از بی تفاوتی و بی ارادگی را میان آن ها در این جهت ایجاد کرده است. شگفت آور این است که تاجیک ها اراده و ظرفیت حمایت از هویت فرهنگی خود را در عرصۀ زبان و مذهب یعنی زبان فارسی(دری) و مذهب حنفی از دست داده اند و در افغانستان نتوانستند به عنوان صاحبان اصلی این دو بخش هویت فرهنگی خود ظاهر شوند. 

  • ساختار غیر قبیله ای:

تاجیک ها برخلاف اقوام دیگر در منطقه و به خصوص در جغرافیای افغانستان از لحاظ اجتماعی دارای ساختار و بافت قبیله ای نبودند و نیستند. تاجیک ها به عنوان یک قومیت جداگانه و مشخص در جامعۀ چند قومی افغانستان دارای زیرمجموعه های متشکل از عشایر و قبایل تاجیکی آنگونه که در جامعۀ قومی پشتون وجود دارد، نیستند. حتی ساختار اجتماعی تاجیک و جامعۀ تاجیک در افغانستان را نمی توان و یا به سختی می توان یک جامعۀ قومی و دارای هویت واحد قومی تعریف و تثبیت کرد. از همین جهت است که تاجیک ها در افغاستان به جای آنکه با هویت قومی شان شناخته شوند و خود را با این هویت معرفی کنند، با نام محل و منطقۀ زیست و سکونت شان شناخته می شوند. بدخشی، پنجشیری، تخاری، مزاری، هراتی، شمالی و ……………

هویت قومی، هویت طبیعی و فطری است که باورها و مشترکات زیاد در آن وجود دارد. این همسانیها و مشترکات موجب عصبیت و همبستگی قومی می شود: زبان مشترک، دین و مذهب مشترک، سنت ها و رواج های مشترک و اشتراکات دیگر که بسیاری از آن اشتراکات، منحصر و ویژۀ آن قوم می باشد و نقش اصلی را در همبستگی و عصبیت قومی بازی می کند. اما بسیاری از مشترکات تاجیک ها در افغانستان چون: زبان، مذهب و حتی نژاد و تا حدی سایر سنت های اجتماعی در میان سایر اقوام وجود دارد. این اشتراکاتِ هویت قومی میان تاجیک ها و اقوام دیگر، از انگیزه، همبستگی و عصبیت قومی تاجیک ها می کاهد و حتی به ندرت و به سختی همبستگی و عصبیت را میان آن ها بر می انگیزد.

وقتی زبان فارسی یا دری به عنوان زبان مادری تاجیکان، زبان مشترک سایر اقوام، زبان بین القومی و حتی زبان مادری برخی اقوام دیگر است، انگیزه و همبستگی میان تاجیکان بر سر استحکام و انکشاف این زبان کمتر شکل می گیرد. در حالی که ویژگی های هویتی منحصر به فرد به همبستگی و عصبیت اقوام دیگر می انجامد و انگیزۀ نیرومند و پایدار را میان آن ها در جهت آنچه که منافع قومی شان تلقی و تعریف می شود، ایجاد می کند. مثلاً، زبان واحد پشتو و سنت های قبیله ای و قومی با نام پشتونوالی که منحصر به هویت قومی و جامعۀ قومی پشتون ها است، همبستگی و انگیزۀ شدید قومی میان جامعۀ قومی پشتون، به وجود می آورد.

نبود ساختار قبیله ای در جامعه و قوم تاجیک و حتی نبود نشانه ها و شاخص های قومی، تاجیک را به یک جامعۀ برخوردار از انگیزه و ارادۀ واحد و پایدار در دسترسی به اقتدار سیاسی و به خصوص در رسیدن به رهبری قدرت سیاسی تبدیل نمی کند.

نمایش بیشتر

سیمرغ

سیمرغ یک نهاد فرهنگی و اجتماعی است که با اشتراک جمع کثیری از اندیشمندان، فرهنگیان و نویسنده‌گان در حوزه تمدنی و فرهنگی فارسی_ پارسی تشکیل گردیده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا