شعر
-
گور بابایت بسوزد کشورم را سوختی
گور بابایت بسوزد کشورم را سوختی هفت پشت ات در بگیرد دفترم را سوختی باتعصب ای نفاق افگن تو ای…
بیشتر بخوانید » -
ازهراتم کابلم همدرد محزون من است
ازهراتم کابلم همدردمحزون من است دشمن بلخ وبدخشان دشمن خون من است ازقناری تاکبوترزاغ راآتش زدند میوه ای مان راربودن…
بیشتر بخوانید » -
پور مسعودم!
میرسم از درهِ پنجشیر با تیر و کمان با غرور و هیبتِ یکشیر با تیر و کمان از میان رود…
بیشتر بخوانید » -
تصور کن که دلتنگم
تصور کن که دلتنگم بسان کودکی افتاده در پای ستوران می خورد هر سو، سرم با سُم و ساطور سپاهان…
بیشتر بخوانید » -
قهرمانم!
قهرمانم! تو همان سرو بلند آرایی تو همان قلهی پامیر و همان ماوایی تو شکوه غزلی، آیه عشقی شرف نسل…
بیشتر بخوانید » -
ﯾﮏ ﻣﺸﺖ ﮔﺪﺍ زاده از راه رسیدند
ﯾﮏ ﻣﺸﺖ ﮔﺪﺍ زاده ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﺭﺳﯿﺪﻧﺪ ﺩﺭ ﻣﯿﻬﻦ ﭘﺮ ﺭﻭﻧﻖ ﻣﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﮔﺰیدند ﺑﺎ ﺭﻭﺿﻪ ﻭ ﺑﺎ ﺭﻭﺯﻩ ﺩﺭ…
بیشتر بخوانید » -
آهسته قدم بگذار
آهسته قدم بگذار، همخانه به خون خفته است طوفان شده در عالم، آشفته بر آشفته است هر آنچه که می…
بیشتر بخوانید » -
گویید به این عید که امسال نیاید
گویید به این عید که امسال نیاید در کشور غمدیدهی ما ره نگشاید شهری که در آن اشک یتیمان شده…
بیشتر بخوانید » -
خط اول
ز نخل های سترون ثمر چه می خواهید؟ ز بتّه های عبث نیشکر چه می خواهید؟ شما که کشت …
بیشتر بخوانید »