بخش نخست
چکیده
با روی صحنه آمدن« امارت اسلامی» (!) طالبان در افغانستان، دولت داری به معنای امروزین آن در افغانستان از میان رفته، صدها هزار افغانستانی که بیشتر آن کارمندان ملکی یا نظامی دولت بودند، مجبور به ترک وطن شده اند. و این روند همچنان ادامه دارد. کشورهای منطقه از بیم طالبان در ترس و هراس به سر میبرند و نمیدانند که آیندهی منطقه چه خواهد شد. افغانستان یگانه کشوری است. در سطح جهانی که بدون دولت، بدون قانون اساسی و نهادهای مردمی بسر میبرد، همه میپرسند که در فرجام، افغانستان به کجا خواهد رفت؟ و آیندهی امارت، اسلامی (!) طالبان درافغانستان، چه خواهد شد؟ هرچند تنگناهایی که تحریک طالبان برای خود ایجاد کرده است، آینده مطلوب را از آن گروه گرفته است، با وجود آن روشن شدن مساله نیاز به آن دارد، تا به شیوهی توصیفی– تحلیلی این مساله به کنکاش گرفته آید. جهان بینی عقب ماندهی طالبان که در مغایرت با جهان معاصر قرار دارد از یکسو، حکومت استبدادی و بدون مشروعیت بین المللی از سوی دیگر نشان میدهد، که طالبان یک گروه رفتنی اند، نه ماندنی. افزون بر آن وجود چند دستگی و شگافهای عمیق میان گروهی، در هر زمانی میتواند، برای بقای طالبان مصیبت بار تمام شود.
کلید واژهها: افغانستان، امارت اسلامی، طالبان، مشروعیت
مقدمه
افغانستان تنها کشوری در جهان است، که در فقدان یک دولت مشروع به سر میبرد. تحریک طالبان از دو سال قبل بدینسو سلطهی خویش را بر این کشور قایم کرده اند، ولی هیچ یکی از نهادهای بین المللی و کشورهای جهان، ادارهی طالبان را به رسمیت نشاخته اند. کارمندان اداره ی دولت، افسران عالی رتبه نظامی، نمایندگان مردم در شورای ملی، کارمندان نهاد های عدلی و قضایی، روزنامهنگاران بیشتر شان افغانستان را ترک کرده، و به کشورهای دیگر آواره شده اند.
در حال حاضر چند جبههی نظامی از جمله« جبهه ی مقاومت ملی افغانستان» و «جبهه ی آزادی افغانستان»، بصورت چریکی در برابر امارت اسلامی طالبان فعالیت میورزند و در تازهترین مورد« جبهه ی متحد ملی افغانستان» به ریاست «سمیع سادات»یکی از افسران سرشناس عهد جمهوریت- در ایالات متحده امریکا اعلان موجودیت نمود. همزمان با تصرف کابل توسط طالبان، رقابت درون جناحی تحریک طالبان در حال توسعه است و شاخ و برگ بیشتری مییابد. از رهگذر اقتصادی امارت طالبان به فروش معادن افغانستان و پولهای هفتهوار امریکا وابسته است، که بمثابهی«سیروم» عمل میدارد و بقای ادارهی طالبان را تا اکنون تضمین داشته است.
در میان مسایل گوناگون و متعدد افغانستان، پرسش اساسی این است، که در فرجام، آیندهی امارت اسلامی طالبان در افغانستان به کجا خواهد رسید؟
از پرسشهای فرعی، یکی این است، که در جهان کنونی دولتداری با شیوهی دنیای کهن تا چه پیمانه شانس پیروزی دارد؟ و آیا میشود، بدون رضایت و قناعت مردم، از طریق زور و استبداد، یک گروه اقلیت زمام رهبری یک کشور را برای مدت مدیدی داشته باشد؟ محروم کردن زنان، احزاب سیاسی و نهادهای مدنی از تمام حقوق و مزایای انسانی شان میتواند قابل تحمل بوده باشد؟ و در یک کلام، کشورهای منطقه تا چه حد و تا چه زمانی با ادارهی طالبان مدارا خواهند کرد؟
فرضیهی ما این است، که تحریک طالبان، نیرویی جنگنده بوده، استعداد و ظرفیت دولتداری را در این عصر ندارد، و به اثر کاستیهای ذاتی و فشارهای خارجی از پا در میآید.
در حال حاضر، تحریک طالبان به عنوان یک موضوع قابل کنکاش در محافل سیاسی و مراکز پژوهشی جهان مطرح است. غور و تعمق پیرامون آیندهی امارت اسلامی طالبان، میتواند سرنوشت، مفاهیم جهانی همچون مردم سالاری، حقوق بشر، بویژه حقوق زنان، آزادی رسانهها و احزاب سیاسی را روشن گرداند. افزون بر آن، دست درازی پنهان پاکستان در امور افغانستان را مورد ارزیابی قرار میدهد و در عرصهی سیاسی این مساله را بازگو میدارد که آیا میشود، با ایجاد گروههای نیابتی، سرنوشت کشورهای دیگری را در دست گرفت؟ تحریک طالبان افغانستان در اثر تفاهم با ایالات متحدهی امریکا، زمام امور را در دست گرفتند، به سخن دیگر امریکا متحدان خود را در افغانستان تعویض کرد؛ بجای تیم حامد کرزی و محمد اشرف غنی، ملا هیبت الله و گروه مربوطه اش ار روی صحنه آورد و اکنون طالبان در نقش همکاران امریکا از منافع آن کشور در منطقه حمایت میدارند.
تا آنجا که نویسندهی این سطور آگاهی دارد، تا اکنون یکی از پژوهشگران افغانستانی بنام« دکتر سید یحیی موسوی» با رویکرد آیندهپژوهی، آینده طالبان را مورد تحقیق قرار داده است، اما تا هنوز این کار به چاپ نرسیده است، از این رو اگر از تبصرههای فیسبوکی چشم پوشی صورت گیرد – این نبشته به نوع خود تازه و ابتکاری است.
نویسنده روش توصیفی – تحلیلی را برای این مساله، مناسب میپندارد. توصیف بدون تبیین، عقول را نمیتواند به قناعت برساند، و تبیین بدون توصیف احساسات و عواطف را نادیده میگیرد. لذا ترکیب هردو روش، ما را یاری خواهد کرد، تا مساله به گونهی بهتر شگافته شود.
تحریک طالبان و افغانستان
در این نبشته نگاه ما به آینده طالبان است، نه گذشتهی آنها، اما برای پیشبینی آینده ناگزیریم، تا به گذشتهی تحریک طالبان بصورت کلی نگاهی بیفکنیم.
طالبان جمع کلمهی طلبه است، که در افغانستان و پاکستان به دانشجویان مدارس دینی گفته میشود، اینجا مراد نه دانشجویان است، و نه از مدارس آنها. مقصد از طالبان، گروه مسلحی است، که در اواخر سالهای جهاد بوسیلهی دولت پاکستان ایجاد شدند، و از آن زمان تا امروز بعنوان یک جانب معضلات افغانستان نقش ایفا کرده اند (تارر، 1401: 27 )
کرنیل سلطان محمد امام از افسران استخبارات نظامی پاکستان در خاطرات خود مینویسد، این گروه در آغاز 33 تن بودند، که ملا محمد عمر مجاهد، به اثر مساعی دولت پاکستان بحیث سر دستهی آنها گماشته شد، و پس از تصرف کابل پایتخت افغانستان در سال 1376 از جانب شماری از علمای دینی در قندهار لقب« امیر المومنین» به وی داده شد. وجهه نامگذاری این گروه به طالبان، در آغاز این بود، که مسولین این گروه همه فارغان مدارس دینی پاکستان بودند، و از آن به بعد همهی آنهایی که به این گروه پیوستند، خود را « طالب» میخوانند، و با القابی مانند «مولوی»، « قاری»، «حافظ»و امثال آن خود را متمایز میسازند.
تحریک طالبان در آغاز فعالیتهای نظامی شان خود را مکلف به دو امر میخواندند. 1- گردآوری اسلحه 2- تامین امنیت در کشور. آن گروه به صورت شفاهی تبلیغ میکردند، که آرزوی تشکیل حکومت را ندارند، و امور دولتداری را به کسانی که در این راستا خبرگی دارند، خواهند سپرد، از همین بابت شایعات مبنی بر این بود، که طالبان راه را برای بازگشت محمد ظاهر شان به افغانستان – که در آن زمان در ایتالیا به حالت تبعید به سر میبرد – مساعد میسازند. ولی با تصرف کابل در سال 1375 خود به تشکیل کابینه پرداختند و حکومت مورد نظر شان را با قوانین و مقررات دالخواه شان ایجاد کردند.
تاسیس تحریک طالبان از همان ابتدا داری 4 مشخصه بارز بود: 1- حلقهی رهبری طالبان همه باشندگان جنوب افغانستان بودند و به قبایل پشتون تعلق داشتند. 2- همه سران طالبان دانش آموختههای مدارس دینی بویژه مدارس دینی پاکستان بودند. 3- در میان ردههای اولی و دومی طالبان هیچ یک از پیروان اهل تشیع وجود نداشتند. 4- هیچ زنی در صفوف آنها وجود نداشت و ندارد.
بانو بینظیر بوتو نخست وزیر اسبق پاکستان طی گفتگویی با روزنامه لوموند در سال 2002 فاش ساخت، که ایدهی تشکیل طالبان از جانب امریکا و طرح آن توسط دولت انگلیس ریخته شد، هزینه مالی آن را عربستان سعودی فراهم کرد و استخبارات پاکستان آن را به منصهی اجرا نهاد. در همینجا بود که ایالات متحده امریکا بصورت غیر رسمی از آنها حمایت اقتصادی مینمود. شرکت نفتی یونیکال در قندهار مرکز رهبری طالبان دفتر باز کرد، و شخصیت مطرحی را همچون زلمی خلیل زاد، حامد کرزی، عبدالسلام عظیمی،.. بحیث مشاور در آن مشغول شدند که همه در خدمت طالبان قرار داشتند و دولت امریکا مساعدتهای اقتصادی خود را از آن طریق دردسترس طالبان قرار میداد. در چنین مواردی امریکا بار مالی را به دوش متحدین منطقوی خود میاندازد، عربستان سعودی و کشورهای حاشیهی خلیج مناسبترین جا اند، که آن ها را از ایران میترساند، و گروههای افراطی از جمله تحریک طالبان را بوسیلهی آنها تمویل می دارد. زیرا تلقین امریکا این است، که با قدرتگیری تحریک طالبان آن گروه میتواند به درد سر اندازد و جبههی در شرق ایران گشوده شود و در نتیجه از فشار ایران در خاور میانه کاسته آید.
تحریک طالبان( 1375-1380) افغانستان را به مرکز ترور و سبد تریاک تبدیل کردند، زرع خشخاش چندین برابر افزایش پیدا کرد و به منبع مهم تمویل آن گروه تبدیل شد و از آن فراتر پاکستان با قاچاق تریاک سود هنگفتی بدست آورد. قلمرو افغانستان به محل امن گروههای افراطی عرب و عجم تبدیل گردید، از آن جمله ناراضیهای تاجیکستانی، جنگجویان ازبیکستانی و مخالفان ایرانی نیز وجود داشتند. چچنیها در افغانستان حکومت موقت جلای وطن تشکیل دادند. بنده از احمد شاه مسعود فرمانده عمومی جبههی متحد ملی افغانستان سوال کردم، که امریکا از تاسیس تحریک طالبان چه میخواهد؟ در پاسخ گفت: برای امریکا در جهان اسلام دو مساله از اولویت برخوردار است، یکی مهار قضیهی فلسطین که این مساله قادر به تحریک همهی مسلمانها میباشد، دیگر این که پیروزی مجاهدین افغانستان را تحمل ندارد، از دید امریکا مجاهدین افغانستان نباید، دولتی تشکیل دهند، به ثبات و رفاه برسند، زیرا در آن صورت کار مجاهدین برای سایرین الگو میشود که این امر منافع امریکا را به مخاطره میافگند.
پیشروی شتابان تحریک طالبان زمانی به کندی گرائید که در سال 1376 پس از تصرف شهر مزار شریف در شمال افغانستان 9 تن از دیپلماتهای ایرانی در قنسولگری آن کشور کشته شد. جمهوری اسلامی ایران باید انتقام میگرفت، در دو راهی قرار گرفته بود، لشکر کشی مستقیم به ساحات غربی افغانستان که زیر کنترول طالبان بود، و دادن گوشمالی به آن گروه و یا تشدید حمایت از جبهه متحد ملی افغانستان که تا آن زمان از کمکهای اندک ایران بهرهمند بود. در فرجام گزینهی دوم روی دست گرفته شد و مساعدتهای تسلیحاتی و مالی ایران به جبهه متحد ملی افغانستان بیشتر گردید، و در نتیجه جلو پیشروی سریع طالبان گرفته شد. همزمان با آن ایالات متحده امریکا معلوماتی بدست آورد، که نیروهای که سفارت خانه آن کشور را چند سال قبل در « نایروبی» و« دارالسلام» مورد حمله قرار داده بودند، در جنوب شرق افغانستان(استان پکتیا) مرکز آموزشی دارند. امریکا به منظور انتقام گیری، این مرکز آموزشی را بوسیلهی چندین راکت کروز مورد هدف قرار داد. از خسارات و تلفات ناشی از این حمله اطلاعات زیادی نشر نشد، اما پیام سیاسی آن واضح بود، که دیگر امریکا نمیتواند روی گروه طالبان حساب ببرد و جای تبصرههای خوشبینانه رسانههای امریکایی را اخبار و گزارشهای منتقدانه در مورد تحریک طالبان پر کرد.
امریکا با طالبان وادار به نبرد شد
تاریخ بشر بویژه تاریخ منطقه مشحون از حوادث غیر مترقبه و دراماتیک است. جبههی متحد ملی افغانستان با 10 تا 15 در صد از اراضی دست داشته خویش از سراسر افغانستان به سختی در برابر تهاجمات طالبان دفاع میکرد. متحدین منطقوی جبههی متحد ملی، مانند روسیه، ایران و هندوستان با کمکهای محدود شان از این مقاومت پشتیبانی میکردند – جنگ در یک حالت بن بست کشیده بود. تا این که در 9 سپتامبر احمد شاه مسعود فرمانده کل نیروهای جبههی متحد ملی افغانستان طی یک سوء قصد بوسیلهی دو عضو القاعده که در پوشش خبرنگار آمده بودند، به شهادت رسید، و دو روز بعد تر از آن ساختمان دوقلوی مرکز تجارت جهانی در نیویورک مورد هدف قرار گرفت و حدود 3000 تن از شهروندان امریکایی در اثر آن کشته شدند.
دولت امریکا از طالبان اسامه بن لادن را که در افغانستان زندگی میکرد، غرض مجازات طلبید، اما طالبان به دلیل پیوندهای دینی، از تحویل دهی اسامه ابا ورزیدند. امریکا با متحدین جهانی اش زیر عنوان انتقام گیری از «القاعده» به افغانستان لشکرکشی سنگین نمود. در ظرف دوهفته تحریک طالبان تار و مار شدند، سران آنها متواری و پراگنده گردیدند.
ادعای ایالات متحده مبنی بر این که غرض« انتقام گیری ازالقاعده» به افغانستان آمده است، مورد قبول کشورهای منطقه قرار نگرفت. آنها بدین باور بو دند، که جنگ با القاعده بهانه است. امریکا با حضور در افغانستان، قصد تهدید چین، روسیه و ایران را دارد. بنابر این کشورهای منطقه در صدمه زدن به نیروهای امریکایی هنموا شدند، و این درست چیزی بود، که پاکستان از خدا میخواست. هرچهار کشور از چهار سو به حمایت از طالبان پرداختند، تا این که امریکا را وادار به خروج از افغانستان کردند.
ایالات متحده امریکا به گواهی خودش 2439 تن از سربازان خود را ازدست داد و 20663 تن دیگر مجروح شد. پارهی از منابع امریکایی کل مصارف امریکا را طی 20 سال حضور در افغانستان بالاتر از 2 تریلیون دالر تخمین میدارند. عمدهترین بخش این رویارویی این بود که تحریک طالبان حملات انتحاری را که خود شان استشهادی مینامند در حد بی سابقهی افزایش دادند. سراج الدین حقانی پس از تصرف کابل شمار انتحاریها را بالاتر از 4000 تن توصیف کرد، بیشتر این همه حملات انتحاری در مناطق غیر نظامی در میان مردمان ملکی، در مساجد، در بیمارستانها، در فروشگاهها صورت میگرفت و در واقع قربانی اصلی آن، مردمان ملکی افغانستان بودند.
امریکاییها در مورد تلفات عساکر شان بسیار جدی و حساس اند، برای کاستن از تلفات نیروهای شان از سربازان افغانستان کار میبردند، سپس با برقراری تماسهای مخفیانه و دادن امتیاز به دستههای طالبان، آنها را تشویق میکردند، تا از حمله بالای عساکر خارجی بپرهیزند، در حالی که دست طالبان را در کشتن سربازان افغانستان باز نگهداشته بودند.
هنوز این معما در میان پژوهشگران وجود دارد، که آیا نیروهای امریکایی در افغانستان شکست خوردند؟ و یا این که دولت امریکا تغییر جهت داد، بجای اشرف غنی و همکارانش، برای روی صحنه آمدن تحریک طالبان زمینه سازی کرد؟ طرفداران نظریه دوم« توافقنامه دوحه»را که میان امریکا و طالبان امضا گردید، شاهد میگیرند، که در آن از حکومت اسلامی در آینده سخن رفته است. و گروه طالبان تعهد سپرده اند که منافع امریکا را تهدید نکرده و به گروههای داعش و القاعده در افغانستان اجازهی فعالیت نمیدهند. همچنان این کسان مدعی اند، که طالبان زمانی کابل بویژه ارگ ریاست جمهوری افغانستان را تصاحب کردند، که 2000 سرباز امریکایی در فرودگاه کابل جابجا بود. هیات عالی رتبه طالبان بوسیلهی هواپیمای نظامی امریکا از قطر به قندهار منتقل گردید، و از همان روز نخست، هفتهوار 40 میلیون دالر از سوی امریکا تسلیم طالبان داده میشود، این همه نشانههایی است، که دلالت بر تغییر استراتژی امریکا در افغانستان مینماید. به عقیده کارشناسان ایالات متحده امریکا تسلط خود را در افغانستان از دست نداده، بل شیوه کار و متحدان خود را در این کشور عوض کرده است.