قبل از اینکه روی چگونگی تفاوت «دیکتاتوری ملاهبت الله با هیتلربپردازم» لازم میبینم، درنگی به نظامهای «دیکتاتوری» داشته باشم.
دیکتاتوری نوع از حکومت است که توسط رهبر و گروه که بدون رضایت و انتخاب مردم و بدون هیچ محدودیتی قدرت و حکومت را در دست داشتهباشند و رهبر بدون
دیکتاتورها را میتوان به عنوان دیکتاتورهای، تکحزبی، دیکتاتورهای نظامی، دیکتاتورهای سلطنتی و دیکتاتورهای دینی طبقه بندی کرد.
هیتلر از جمله رهبران دیکتاتوری بود که بقا و گسترش سیطرۀ خود را در کشتار، خونریزی و ظلم و تبعیض پیشبینی میکرد، او با نگاه فاشستی که داشت فقط زنده ماندن وپیشرفت نازیها برایش مهم بود نه چیز دیگر.
حالا رهبر گروه طالبان همچنان گامهای و خط مش هیتلر را با چند تفاوت دنبال میکند.
– هیتلر میلیونها انسان را کشت تا اهداف فاشیستی و حتی انترناسیونالیسماش را تحقق ببخشد اما ملا هبت الله هزاران انسان بیگناه را به قتل رساند تا اهداف و مرام استخبارات منطقه را برآورده بسازد.
– هیتلر درهرحال نازیهای آلمان را ترجیح میداد و نازیسم از جمله حزب بود که نزد هیتلر از قداست برخوردار بود.
– ملا هبت الله گذشته از هر مصلحت و مسایل ملی، طالبان پشتون به گونه جدیتر طالبان قندهاری را ترجیح میدهد و از هرگونه جنایت و خلاف کاری آنها چشم پوشی میکند.
– هیتلر با آنکه یک دیکتاتور بود، منافع آلمان و مردماش برایش قابل حساب بود. اما رهبرطالبان و تمام اعضای این تحریک بیشتر از اینکه منافع عامه و ملی را در نظر داشته باشند دنبال تحقق اهداف بیگانهها بالاخص پاکستانیها هستند.
به همین منوال طالبان شدیدتر و مخوفتر از دیکتاتوران طول تاریخ عمل میکنند به قول معروف بدترین نوع دیکتاتوری، دیکتاتوری دینی است که طالبان بیشتر به آن معتقد است.
از اینکه طالبان با رویکردهای دیکتاتوری دینی نظام خود را شکل دادهاند لازم است روی همین نوع دیکتاتوری (دیکتاتوری دینی) تامل داشته باشیم.
رهبر طالبان ملا هبت الله آخندزاد، ظاهراً خود را نمایندهی نامرئی خدا در روی زمین میداند، او همانند خدا خود را به مخلوقات نمایان نمی کند و فقط حکم و دستور صادر میکند، اگر دستورش عملی نشود، به قدرت قهریه متمسک میشود و با فرونشانی قهر خویش شماری را میکشد و عدهی را به زندان میاندازد و برخیها را از حلقهاش برکنار میکند، اگرچی نظام دینی یا “تئوکراسی” از نظامهای شناختهشده در سطح بین الملل است.
تعریف: حاکمیت دینی یا دین سالاری به نظام میگویند که در آن اصالت به قوانین دینی و فرد روحانی داده میشود و همچنان مذهب و دین تعیین کننده خط مش این نوع نظام است. در واقع هر حکومت معایب و محاسن خود را دارد که حاکمیت دینی هم از معایب و محاسن خالی نیست، اما طالبان به تئوکراسی هم عمل نمیکنند.
اول اینکه عدهی دین را ابزار قرار داده از احساسات مذهبی و ایمانی افراد در راه رسیدن به مقاصد و اهداف سیاسی و شخصی استفاده میکنند که مصداق عینی آن طالبان هستند که از زمان پیدایششان تاکنون به خوبی توانستند دین را ابزار تحقق اهداف خود قرار داده و هزاران انسان بیگناه را زیر پرچم «کلمهی» مقدس به قتل برساندند، درمیان شهرها و روستاها وحشت و دهشت خلق کردند به نام دین انسان را سر بریدند و زنده پوست کردند.
دوم اینکه با استفاده ناصواب از دساتیر و احکام دین ماهیت، معنویت و جایگاه دین را مخدوش میکنند و دین آهسته و پیوسته مورد انزجار و نفرت پیرواناش قرار میگیرد که دراین نگاه هم میتوان طالبان را مثال داد: پس از آنکه طالبان زیر نام دین و دینداری فاجعه آفریدند و به جبین هرکس مهر تکفیری زدند و دین را درنگاه جامعه یک پدید وحشت گرا و خشونت آمیز جا زدند که با این روش طالبان، شماری از پیروان دین اسلام دین را ترک و به دیگر عقاید و اندیشهها گرویده شدند.
سوم اینکه در نظامهای دین سالار یا «تئوکراسی» اصل میبایست به احکام دین دادهشود نه به نظر شخصی امیر یا رهبر؛ طالبان که مدعی حاکمیت چنین نظام هستند، نظر رهبر مرجحتر از شریعت و احکام دینی است و حتی در مورد رهبر این گروه در مغایرت صریح با احکام دین عمل میکنند که نمونه واضح و روشناش کشتار افراد بیگناه، تبعیض قومی، زبانی و سمتی، استبداد و انحصار وهمچنان زن ستیزی و بستن دروازههای مراکز آموزش به روی دختران، غصب اموال و ملکیتهای شخصی مردم افغانستان.
بناً نتیجه بحث ما این میشود که طالبان بدتر از دیکتاتوران جهان عمل میکنند و از دین به گونه ابزار استفاده میکنند و همچنان سبب شدند که عدهای مردم از دین فاصله بیگرند.