پرسش از چیستی سیاست و امر سیاسی در افغانستان، پرسشی است بنیادین، اساسی و قابل تامل. اینکه جوهره سیاست افغانستان چیست و یا بهگونه دیگر، اینهمه کنش و واکنش سیاسی که در بستر تاریخی ـ سیاسی افغانستان به وجود آمده، ما را به چه تعریفی از سیاست در افغانستان میرساند؟ برای همین گوناگونی سیاستورزی، رژیمهای متفاوت در بستر تاریخی افغاستان و نگرشها و برداشتهای متفاوت است که فهم جریان سیاست و سیاستورزی در محیط ملتهب و پرتنش کشور را در خوشبینانهترین حالتش دشوار کرده است. پاسخ به چیستی سیاست در افغانستان، متاثر از مولفههای فرهنگی در این کشور است.پرسش چیستی سیاست در افغانستان مبتنی با یک فرض کلان است و آن اینکه سیاست در هر جامعهای با رنگ فرهنگ، انگارهها، شرایط و محیط داخلی آن جامعه معنا مییابد و قابل تعریف میشود. بنابراین، سیاستی که غربیها آفریدهاند، با سیاست و حکومتی که در شرق وجود دارد، جوهراً متفاوت است؛ زیرا انگارهها و باور و فرهنگ شرقی با غربیها تفاوت دارد. بر پایه این استدلال، سیاست و سیاستورزیای که در ایران و ترکیه وجود دارد، با سیاستورزیای که در افغانستان وجود داشته، تفاوتهای فاحش دارد. بناءً بدون فهم فرهنگهای موجود، نمیتوان به فهم کلی از چیستی سیاست در افغانستان رسید.تاریخچه سیاست و حکومت در حوزههای مختلف افغانستان، نشان میدهد که سیاست و حکومت نهتنها تحولات و رویدادهای مختص را به خود شکلبندی کرده، بلکه آن را براساس فرهنگها، انگارهها و باورهایی که از گذشتههای دور در ذهن یک افغان وجود داشته، معنا بخشیده است. بنابراین، سیاست و حکومت در افغانستان چیزی نیست که دیگران از روندها و رویدادهای تاریخی ـ سیاسی این کشور میفهمند، بلکه چیزی است که یک افغان براساس فرهنگ افغانیای که در آن زیسته است، میفهمد. بر همین اساس است که ما در افغانستان با سیاست افغانی مواجه هستیم؛ سیاستی که متاثر از فرهنگ و محیط بومی افغانستان است. برای فهم سیاست افغانستان، لازم است مولفههای تاثیرگذار در فرایند شکلگیری سیاستورزی را مرور کرده و از میان آنها نکتههایی را بیرون کنیم که زمینههای فهم سیاست افغانستان را مساعد کند تا به پاسخ چیستی سیاست در کشور برسیم. امانالله شفایی، تاریخنگار و افغانستانشناس، باور دار که بدون ورود به جهان دور و نزدیک قومیت پشتون در سطح عام و قبیله درانی بهطور خاص، نمیتواند اهمیت وجودی زایدالوصف لویهجرگه را فهم کرد یا بدون ورود و فهم فرهنگ پشتونوالی، نمیتوان این نکته را تحلیل کرد که چرا حکومتهای حبیبالله کلکانی و برهانالدین ربانی عمر کوتاهی نسبت به دیگران داشتند یا طالبان چگونه دوباره به قدرت رسیدند. نگاه تاریخی به سیاستورزی در افغانستان، نشان میدهد که سیاست بر پایه همین استوانهها استوار بوده است. سیاسیتورزی در افغاستان مطابق این انگارههای فرهنگی معنا مییابد. بدون فهم ستاختارهای قبیلهای و عشیرهای، نمیشود روحیه بیگانهستیزی، اقتدارگرایی و بیثباتی سیاسی در افغانستان را فهمید. امر سیاستورزی با فرهنگ قومی، وابستهگی سیاسی به کشورهای بیرونی و بیاعتمادی سیاسی بین تودههای مردم نسبت به دولت از یک سو و بین سیاستمداران از سوی دیگر، از بزرگترین مولفههای سیاست افغانستان بوده است. ذکر این نکته که کمترین پادشاهان و حاکمان افغانستان به مرگ خود مردهاند، این را آفتابی میکند که چهقدر بیاعتمادی و گسست در این کشور وجود داشته است. در واقع مولفههای برجسته تاریخ سیاسی افغانستان، همین وابستهگی، بیاعتمادی، گسست، شورش، براندازی، استبداد و نظامیگری بوده است.سیاست افغانی که از دل لویهجرگه و فرهنگ پشتونوالی بیرون پرتاب شده، بر پایه همین فرهنگ، ساختاربندی و تیوریزه شده است. برای همین، امانالله شفایی تاکید دارد که باید لویهجرگه و تاریخ طایفه درانیها از قومیت پشتون در افغانستان را فهمید. لویهجرگه یک ساختار قبیلهای برای مشروعیتبخشی نظامهای سیاسی، تدوین قانون، حل تنشها سیاسی ـ قومی و ایجاد همبستهگی بین افغانها بوده است. بر سر قدمت این جرگه، بین تاریخنگاران پشتون و غیرپشتون اختلاف نظر وجود دارد. برخی آن را به احمدشاه ابدالی نسبت میدهند و به این باورند که مجلس گزینش او بهعنوان شاه خراسانی «افغانستان» یک جرگه بود؛ اما برخی دیگر که معمولاً غیرپشتون هستند، آن را به زمان امانالله و ناسیونالیسم قومی که محمود طرزی بنیاد نهاد، نسبت میدهند. به هر حالت، لویهجرگه در تاریخ افغانستان نقش اساسی داشته و سیاست در این کشور متاثر از این مولفه بوده است.نکته دیگری که در تاریخ سیاسی افغانستان برجسته است، کدهای اخلاقی جامعه پشتون و قبیله درانیها است که از آن بهعنوان فرهنگ پشتونوالی با ننگ پتانها نیز یاد میشود. وارتان گریگوریان، افغانستانشناس بریتانیایی که «ظهور افغانستان نوین» را نوشته است، فرهنگ پشتونوالی را رمز قبیلههای پشتون میداند. غیرت افغانی، ننگ پشتونها یا پتانها، مهماننوازی، قانونگریزی، پناه دادن، شفاعت کردن، عدل، قصاص، غرور و دشمنی، از برجستهترین کدهای اخلاقی است که در این فرهنگ وجود دارد. سیاستورزی در افغانستان، بیشتر از چند قرن در درون این نظام فرهنگی رشد کرده و شدیداً از مولفههای فرهنگی این کدهای اخلاقی متاثر شده است.با این تعریف و تصویر، سیاستورزی در افغانستان در طول چندین قرن با انگارههای فرهنگی، محیط داخلی، دخالت کشورهای قدرتمند و فرهنگ پشتونوالی عجین شده است. حال این پرسش که کدام جنبههایی از سیاست و سیاستورزی در افغاستان ثبات این کشور را تهدید میکند، بسیار مهم است و اینکه کدام جنبههایش باید تعدیل، بازاندیشی و دوباره فهم شود. ما برای اینکه از حالت فعلی گذار کرده و به جامعه مطلوب برسیم، میبایست که جوهره سیاست افغانستان را بفهمیم. بدون فهم ژرف گذشته، ترسیم دنیای آینده ناممکن است. این مهم ما را کمک میکند تا آینده خود را ترسیم کنیم و به یک حکومت پیشرونده، قابل قبول و عدالتپسند برسیم که مثل همه جهان انسان ساکن در جغرافیای افغانستان سزاوارش است.حضور دوباره طالبان در مسند قدرت، این مهم را برجستهتر کرد که چهقدر امر سیاستورزی متاثر از کدها و انگارههای فرهنگی است که در جامعه ما وجود دارد. با این وضعیت خفقان عمومی و استبداد بیاندازهای که گروه طالبان در کلیت جامعه اعمال کردهاند، ماندگاری و دوام آوردن آنها منتفی است. اکنون زمان مناسبی است که نخبهگان سیاسی و الیت جامعه، مساله «سیاست افغانستان» را بفهمند و استراتژی پساطالبان را ترسیم کنند. بدون ترسیم این استراتژی که در آن فرهنگ افغانستان و ضرورتهای جهان امروز لحاظ شده باشد، نمیتوانیم به جامعه آرمانی و انسانی خود برسیم.
- شفایی، امانالله، سیاست و حکومت در افغانستان، کابل: نشر بنیاد اندیشه، ۱۳۹۸٫
2.گریگوریان، وارتان، ظهور افغانستان نوین، مترجم، علی عالم کرمانی، کابل: نشر عرفان، ۱۳۸۶٫
برگرفته از8صبح