معرفی شخصیت ها

اسطوره‌ی استوار شهید احمدشاه مسعود

فضل‌الرحمن فاضل

ورود به پنچشیر و تاسیس  جبهه:

احمد شاه مسعود  در اواخر ثور 1358 پشاور را به قصد افغانستان ترک گفت و از طریق نورستان وارد پنجشیر گردید، تاریخ ورود او به پنجشیر، روز سه شنبه پانزدهم جوزای 1358 هجری شمسی بود. او و همراهانش مهمات اندکی با خود حمل می کردند، وسیلهء مهم او تفنگی  بود که در افغانستان به نام «شل دز» یا همان «ژ 3[1]» معروف است،  دو میل کلاشینکوف که به همت آقای عبدالحق ترجمان از مربوطات نورستان خریداری شده بود و شماری محدود بم دستی و چند میل تفنگچه با 11 میل تفنگ ساخت درهء آدم خیل صوبه سرحد آن روزگار، همراه با دو میل راکت[2] آر، پی جی 7، با هفت عدد مرمی آن که مجاهدان جمعیت اسلامی در کنر به مجاهدانی که عازم پنچشیر بودند، هدیه داده بودند.

از همان آغاز ورود  احمدشاه مسعود به پنجشیر که روحیهء ضدیت با  دولت برامده از کودتای خلقی‎ها در پنجشیر اوج گرفته بود و در گوشه و کنار افغانستان، مقاومت‎های مسلحانه کم کم آغاز یافته بود. از جمله در کنر، چهارکنت، درهء صوف سمنگان، هرات و اطراف آن، قلعهء نو، غورماچ، بالامرغاب، جاجی، گردیز ، خوست، لوگر، غزنی و شماری از مناطق در هزاره‎جات و همچنان در بدخشان، تخار، کندز و …

در پنجشیر نیز جوانانی در جست و جوی سلاح و فرماندهی بودند که رهبری ایشان را به دوش گیرد و حتماً از احمد شاه مسعود و قیام سال 1354 او خاطره‎هایی داشتند. احمد شاه مسعود در نخستین روزهای ورود به پنجشیر، به دقت به مطالعه اوضاع پرداخت و کسانی  که از قبل با او ‎شناخت داشتند و یا عده‎ای که جدیداً پا به سن جوانی گذاشته و لبریز از عاطفه و شور و غیرت جوانی و آمادهء فداکاری بودند، پیرامون مسعود که در آن آوان 26 سال عمر داشت، حلقه زدند. او نسبت به عمرش در میان همسالانش، بزرگ‎تر و پخته‎تر می‎نمود. محیط هجرت، مطالعه و تجربهء ناکام قیام 1354 و مهمتر از همه آموزش کوتاه نظامی او در محیط هجرت و این‎که از یک خانوادهء نظامی برخاسته بود؛ در پهلوی چهرهء جذاب، قد  کشیده، سیمای نورانی و چستی و چابکی یک ورزشکار؛ به گونهء بالقوه او را در مقام فرماندهی رسانده بود؛ افزون با این همه، مسئولیت و لقب «آمر» پروان و کاپیسا را از طرف سازمان مربوطه‎اش یعنی جمعیت اسلامی افغانستان، با خود حمل می‎کرد.

احمد شاه مسعود را حین ورود به پنجشیر 20 تن از همرزمانش همراهی می‎کردند که شماری عبارت  بودند از: استاد کریم‎الله خان معاون او در امور پروان و کاپیسا، کفایت الله مصطفی، برادرش احمدضیاء، جگرن محمد غوث، عبدالحق ترجمان، مولوی عبداللطیف، محمد عارف، ضابط محمد کریم، ملا دوست، عبدالحفیظ فخری، عبدالله بیگ، ضابط آغاگل از جبل السراج، حاجی رئیس از بگرام، سید محبوب آغا از جبل السراج، احمد نور از کابل و مولوی شرعی از تگاب با دو برادرش به نام‎های عبدالرحمن و… این افراد هر کدام دوستانی داشتند، به ویژه آن ده نفری که از پنجشیر بودند، زمینهء تماس‎های جوانان علاقمند را با مبارزه و جهاد زیر فرماندهی احمدشاه مسعود فراهم ساخند. احمدشاه مسعود به بزرگانی که ایشان را می‎شناخت و یا نام‏شان را شنیده بود و امید خیری به آن‎ها داشت، در اولین روزهای ورودش نامه‎های جداگانه نگاشت و ایشان را به پیوستن به صفوف جهاد و مبارزه تشویق کرد. افرادی چون الحاج عبدالمتین از دشت ریوت و توره میرکاکا از «شابه» در تشویق اهالی به جهاد و همکاری با مسعود، نقش مهم داشتند.

 احمد شاه مسعود به زودی برنامهء حمله بالای قرارگاه‎های دولتی را تنظیم کرد و با آموزش‏های ابتدایی که او، جگرن محمد غوث و کفایت الله مصطفی به مردم داده بود، این هستهء نخستین مجاهدین در پنجشیر به پیروزی‌هایی دست یافتند، تلفاتی هم دیدند و سرانجام علاقه‎داری‎ها و مرکز ولسوالی پنجشیر را فتح کردند و به سوی سالنگ‎ها و «بولغین» هم پیش‎روی کردند.  با آزادی پنچشیر برای احیای نظم اداری مکتب‎ها را فعال نگه داشتند و  «پهلوان احمد جان» را که چهره شناخته شده در میان مردم بود، به حیث ولسوال پنجشیر گماشتند. احمد شاه مسعود به حیث آمر عمومی پروان و کاپیسا و دیگران هرکدام در تنظیم امور که بُعد نظامی آن بر همه کارهای دیگر می‎چربید، با آمر جوان خویش همکاری صمیمانه می‌نمودند. فتح پنجشیر باعث شده بود تا مجاهدین به سلاح‎های پیشرفته‎تر به ویژه شمار زیاد کلاشینکوف و «په پشه» دست یابند. استاد کریم‎الله خان که مسعود را در تمام کارها همراهی می‎کرد و افزون بر معاونت او در ساحه بزرگ پروان و کاپیسا به مثابهء شخص امین، خزانه‎دار جبهه هم بود؛ یعنی پول نقد جبهه در نزد او می‎بود و از ذخایر سلاح و مهمات نیز سرپرستی می کرد، موصوف به نگارنده گفت: از نخستین فرمان‎ها و هدایات اکید مسعود به رزمندگان و قیام‎کنندگان این بود که عساکر حکومتی به هیچ وجه اذیت نشوند؛ فقط از ایشان سلاح شان گرفته شود، ضرب و شتمی صورت نگیرد و این سیاست که می توان آن را «اخلاق مسعودی» نام گذاشت تا آخر در جبهات تحت فرمان او عملی گردید و یکی از رازهای محبوبیت و نفوذ او در دل مردم و شکست دشمن بود که سربازان و افسران دولتی بدون دلهره و ترس از سرنوشت آیندهء شان، تسلیم نیرو‎های احمدشاه مسعود می‎شدند و  از آیندهء خود زیاد بیمناک نبودند.

 پیروزی بر قوای دولتی باعث شد که تفنگ‎های «دره‏یی» و «سه صد و سه بر[3]» مجاهدان به کلاشینکوف تبدیل گردد، زیرا در فتح علاقه‎داری‎ها و ولسوالی پنچشیر، سه صد و چند میل سلاح؛  شامل کلاشینکوف، په پشه و ماشین‎دار «برناو» به دست مجاهدین افتاد. از این پیروزی بیش از یک ماه سپری نشده بود که رژیم تره‎کی خطری  را که از پنجشیر احساس می‎کرد، قوای نیرومند و تازه‎دمی جهت سرکوبی قیام فرستاد. رویارویی دو طرف که جانب رژیم با سلاح‎های ثقیله و تانک مجهز بود و از هوا توسط هواپیماهای جنگی و هلیکوپترها نیز مساعدت می‎شد، و امکانات غنیمت‎گرفته‌شدهء مجاهدان به هیچ وجه با آن‏چه قوای تازه دم دولت در اختیار داشت، قابل مقایسه نبود و با وجودی که شماری از مجاهدین نورستان به کمک برادران پنجشیری خود شتافتند، اما جنگ به نفع رژیم رقم خورد و قیام‎کنندگان  شکست خوردند و به «دشت ریوت» یا جایی عقب نشستند که قیام را تقریباً 40 روز قبل از آن آغاز نموده بودند. در این جنگ در پهلوی تلفات و شهادت برخی از همراهان مسعود، فرماندهء جوان جنگ یعنی مسعود هم برای نخستین بار از ناحیهء ران در «تپهء سرخ» جبل‎السراج  زخمی شد.

مجاهدان نقاطی را که تصرف کرده بودند، با همان سرعت از دست دادند و به منطقه‎های «دشت ریوت» و «پارنده» عقب نشستند. مسعود بعد از تعمق و فکر و اندیشه در مورد نحوهء عملیات رزمی با دشمن، تجدید نظر کرد و توجهش را از جنگ‎های جبهوی، به نبردهای چریکی متمرکز ساخت. در قدم اول به جمع‎آوری رزمندگان هدفمند و فداکار دست یازید و به آموزش آن‎ها پرداخت که افراد این هسته، بعدها ستون فقرات قطعات متحرک و ضربتی را ساختند. مسعود در ایجاد پایگاه دایمی و قرارگاه برای مجاهدین تجدید نظر کرد، فقط جای‎هایی را  به مثابهء قرارگاه انتخاب می‎کرد که دشمن حد اقل سه بار در آن شکست خورده بود و این را اصلی از اصول جنگ‎های چریکی می‎دانست. احمد شاه مسعود در گزینش افراد نیز دقت می‎کرد. کسانی که یگانه عضو خانواده بودند، آن‎ها را نمی‎پذیرفت، بلکه دیدگاه مسعود در همچو موارد فراتر از سود و هدف چند روزه بود، او می‎دانست که پدر و مادر و خانواده، به این یگانه فرزند خود  نیاز دارند، حتی کسانی در مبارزه با دشمن به شهادت می‎رسیدند؛ هرگاه عضو دیگر آن خانواده با اصرار می‏خواست سلاح برادرش را بر دوش کشد و در صف رزمندگان قرار گیرد، احمدشاه مسعود می‎کوشید مانع او گردد؛ گویا برای خانوادهء او، همین افتخار را کافی می‎‎دانست که عضوی از خانواده خود را به حیث شهید تقدیم کرده اند، اما فضای التهابی مبارزه و جهاد و شوق جوانان به نبرد با دشمن، در مواردی هم بر خواستهء احمدشاه مسعود غلبه می‎کرد و او با دل ناخواسته عضو خانوادهء شهید را نیز در صفوف خود می‎پذیرفت که مثال روشن آن، پاینده محمد جوان هفده ساله برادر کوچک کفایت الله مصطفی شهید است که یک و نیم سال بعد از شهادت برادرش، او هم  به شهادت رسید، یا جگرن محمد غوث خان و قوماندان غلام علی که از خویشاوندان نزدیک احمد شاه مسعود بودند، هر دو یکی پی دیگر به شهادت رسیدند و مسعود نتوانسته بود مانع ایشان از حضور در صحنه نبرد گردد.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا