مقالات اجتماعی

مذهب طالبان (5)

نویسنده: خواجه بشیر احمد انصاری

ذهنیت قبیله ای 
امام ابو زهره و جمع کثیری از محققان را عقیده بر آنست که ذهنیت، ساختار، خصومت ها، تعصب ها، كینه ها و رقابت های قبیلوی در شبه جزیره عربستان نقش مهمی در پیدایش خوارج داشته است. در عربستان پیش از اسلام دو کتله بزرگ قبیله ای می زیستند که یکی اتحاد قبایل مُضَر بود و دیگرش تجمع قبایل ربیعه. زمانی که پیامبر اسلام ظهور نمود و قضا بر این رفته بود تا پیامبر این دین از میان فرزندان مضر برخیزد، شاخه های قبایل ربیعه و یمن پرچم مخالفت در برابر حکومت مدینه و پیامبر اسلام(ص) برداشته و در اطراف مدعیان نبوت از میان خودشان گرد آمدند. قبایل بیابان گرد عربستان در آن زمان به هیچ صورت حاضر نبودند اسلام را بپذیرند تا آنکه مکه فتح گردید و پیروزی مطلق پیامبر تحقق یافت. همین بود که در سال نهم هجری سران قبایل ربیعه و تمیم به مدینه سرازیر شدند تا جایی که آن سال را «عام الوفود» یعنی سال هیئت ها خوانند. مسلمان شدن قبایل چادرنشین عرب در حقیقت امر به مفهوم تسلیم شدن ایشان بود طوری که قرآن خود می فرماید: «عرب های بادیه نشین گفتند: ما ایمان آورده ایم، بگو: شما ایمان نیاورده اید بلکه تسلیم شده اید»، از همین لحاظ، زمانی که پیامبر(ص) رحلت نمود نخستین كاری كه همین قبایل انجام دادند بلند نمودن پرچم بغاوت، ندادن زکات و عدم تسلیمی در برابر دولت مدینه بود كه این واكنش خونین در چهارچوب جنگهایی که به نام جنگهای مرتدین شهرت یافت، عملی گردید. پس از آنکه این مرتدان «از دین برگشتگان» از سوی خلیفه اول مسلمانان کوبیده شدند، آنها راه دیگری را در پیش گرفته و کوشیدند تا در جستجوی پرچم و چهارچوب دیگری برای عقده گشایی های قبیله ای خویش بیفتند که بالاخره گمشده خویش را در وجود خوارج یافتند و خوارج در فرجام كار پرچمی گردید که فرزندان قبایل ربیعه و یمن در سایه آن انسجام یافتند.
یکی از رهبران جنبش خوارج اشعث بن قیس نام داشت كه قبیله کنده را رهبری می نمود. اشعث درسال دهم هجری مسلمان شد ولی همین كه پیامبر اسلام(ص) وفات نمود دوباره از دین برگشت، و باز زمانی كه در برابر ارتش خلافت ابوبکر صدیق شکست سهمگینی خورد بار دیگر مسلمان شد و در فرجام با ظهور خوارج در صفین در جمع رهبران آنها جا گرفت، مسلمانی دو آتشه شد و شعارهای تندی سر دادن گرفت. اشعث ابن قیس از نوادگان پادشاهان مملكت كنده بود، مملكتی كه مرزهایش تا عراق و حجاز و نجد می رسید و در آن زمانی كه اسلام ظهور نمود از سقوط آن تقریباً یك قرن گذشته بود. اشعث بن قیس و قبایل یمنی كه قدرت خویش را به نفع ایرانیان – كسانی كه در یمن به نام (ابناء) شناخته شده و نخستین كسانی بودند كه به اسلام گرویدند- از دست داده بودند، سعی می ورزیدند تا از هر راهی كه می شود شوكت از دست رفته خویش را احیا نمایند. این رهبر خوارج چنان غرق هویت قبیله ای بود كه ابن اسحاق می نویسد: «زمانی كه اشعث در رأس هیئت كنده وارد مجلس پیامبر(ص) گردید، گفت: ای فرستاده خدا هم من فرزندان قبیله (آكل المرار) هستم و هم تو فرزند قبیله (آكل المرار) هستی، پیامبر تبسمی نمود و سپس اهل مجلس را مخاطب قرار داده گفت: عباس فرزند عبدالمطلب و ربیعه فرزند حارث را به این نسب نسبت می دهند و آن هر دو چون تجارت پیشه بودند هر گاهی كه از سوی برخی عربها پرسیده می شدند كه مربوط به كدام قبیله اند، پاسخ می دادند كه گویا فرزندان قبیله (آكل المرار) هستند و بدین شیوه روابط «تجارتی» خویش را تحكیم می بخشیدند. سپس پیامبر پاسخ داد: نه، ما فرزندان (نضر بن كنانه) هستیم، ما نسب را از مادر نمی گیریم و نسب پدری خویش را انكار نمی كنیم.» مورخان بر این باورند كه در میان رهبران خوارج صدر اول اسلام نه مردی قریشی به چشم می خورد و نه هم شخصی از فرزندان انصار مدینه چون اوس و خزرج.
گفتیم كه خوارج نخستین از بستر قبایل ربیعه و تمیم برخاستند که رهبران آنها افرادی چون مسعر بن فدکی، زید بن حصین، عبدالله بن کواء، عبدالله بن وهب راسبی و نافع بن ازرق بودند. تهور، خشم، تعصب، خشونت، افتخار، عدم تحمل، معیشت از راه خونریزی، غارت و اسارت از عناصر اصلی روحیه بدوی بود که خوارج بر آن آب و رنگ درشت دینی نیز افزودند. معیشت قبایل ربیعه و تمیم بر مبنای کوچ نشینی استوار بود و این بیابان زادگان سبك سر در برابر هر قیدی که آزادی و لجام گسیختگی شان را مهار می نمود، مقاومت نشان می دادند.
تعصب قبیله ای خوارج از همان آغاز تأسیس شان هویدا بود. پس از جنگ صفین زمانی که حضرت علی(رض) خواست تا عبدالله بن عباس را به عنوان سخنگوی جبهه خویش برگزیند تا با عمرو بن عاص، نماینده معاویه مذاکره نماید، خوارج علم اعتراض برافراشتند و اعتراض شان این بود كه هم عبدالله بن عباس و هم عمرو بن العاص مربوط به قبایل مضرند، اعتراضی كه علی(رض) را مجبور نمود تا ابوموسی اشعری را که خود یمنی بود به جای عبدالله بن عباس بفرستد. زمانی که خلیفه چهارم بر تفاوت میان ابوموسی و عبدالله بن عباس اشاره نمود، اشعث بن قیس اعلام نمود كه اگر دو حَكَم به ضرر ما حُكم كنند در حالی كه یكی از آن دو یمنی باشد برای ما بهتر است از اینكه آنها به نفع ما حُكم كنند در حالی كه هر دوی شان از قبیله مضر باشند.
این تعصب قومی همراه با تاریخ خشونت بار خوارج ادامه یافت و در دوره عباسیان كه هنوز میدان های جنگ خوارج گرم بود، زمانی كه یكی از فرزندان انصار مدینه چون اوس و خزرج.
گفتیم كه خوارج نخستین از بستر قبایل ربیعه و تمیم برخاستند که رهبران آنها افرادی چون مسعر بن فدکی، زید بن حصین، عبدالله بن کواء، عبدالله بن وهب راسبی و نافع بن ازرق بودند. تهور، خشم، تعصب، خشونت، افتخار، عدم تحمل، معیشت از راه خونریزی، غارت و اسارت از عناصر اصلی روحیه بدوی بود که خوارج بر آن آب و رنگ درشت دینی نیز افزودند. معیشت قبایل ربیعه و تمیم بر مبنای کوچ نشینی استوار بود و این بیابان زادگان سبك سر در برابر هر قیدی که آزادی و لجام گسیختگی شان را مهار می نمود، مقاومت نشان می دادند.
تعصب قبیله ای خوارج از همان آغاز تأسیس شان هویدا بود. پس از جنگ صفین زمانی که حضرت علی(رض) خواست تا عبدالله بن عباس را به عنوان سخنگوی جبهه خویش برگزیند تا با عمرو بن عاص، نماینده معاویه مذاکره نماید، خوارج علم اعتراض برافراشتند و اعتراض شان این بود كه هم عبدالله بن عباس و هم عمرو بن العاص مربوط به قبایل مضرند، اعتراضی كه علی(رض) را مجبور نمود تا ابوموسی اشعری را که خود یمنی بود به جای عبدالله بن عباس بفرستد. زمانی که خلیفه چهارم بر تفاوت میان ابوموسی و عبدالله بن عباس اشاره نمود، اشعث بن قیس اعلام نمود كه اگر دو حَكَم به ضرر ما حُكم كنند در حالی كه یكی از آن دو یمنی باشد برای ما بهتر است از اینكه آنها به نفع ما حُكم كنند در حالی كه هر دوی شان از قبیله مضر باشند.
این تعصب قومی همراه با تاریخ خشونت بار خوارج ادامه یافت و در دوره عباسیان كه هنوز میدان های جنگ خوارج گرم بود، زمانی كه یكی و یمنی به وقوع پیوست و جالب اینكه خوارج آن حوزه با آنكه شعارشان در ظاهر «لا حُكمَ إلا لله» بود ولی در تمامی این درگیری های قبیله ای نقش مهمی ایفا نمودند.
در مقام مقایسه میان قبیله گرایی خوارج و طالبان سخن بسیار می توان گفت و در اینجا به این اکتفا می نماییم که طالبان هیچگاهی نتوانسته اند وحدت ملی جامعه صد پارچه افغانستان را تأمین نمایند. تمامی رهبران طالبان از آغاز تا امروز مربوط به یک قبیله و سمت بوده، آنها پایتخت کشور را در زمان قدرت خویش عملاً از شهر كابل به شهری که خود را منسوب بدان می دانند انتقال دادند، زبان رسمی و معاملات کشور را زبانی قرار دادند که خود بدان حرف می زدند و خلاصه اینكه بوی تعصب قومی و قبیله ای در هر حركت شان محسوس بود. نگاهی گذرا به هویت 29 تن از رهبران طالبان كه احمد رشید درج كتاب خویش نموده می رساند كه در میان 29 تن اعضای كادر رهبری آنان تنها 2 تن مربوط به قبیله آنها نبوده اند و از جمع هیئت رهبری 29 نفری آن گروه 15 تن شان از یك ولایت بوده اند. همانطوری که در حکایت اشعث بن قیس دیدیم، با آنکه او پس از وفات پیامبر اسلام مرتد گردید ولی باز هم خود را در چهار چوب جنبش خوارج مسلمانی دو آتشه معرفی نمود، به همین شكل خوارج افغانستان نیز گروهی از اعضای حزب خلق را در صفوف خویش جا دادند كه شواهد فراوانی در این رابطه وجود دارد.
انحصار پست های دولتی در دست فرزندان یک قبیله و تحمیل سنت ها، قوانین، لباس، زبان، فرهنگ، ذوق و روحیه یک گروه بر تمامی ملت و کشور و آن هم زیر نام اسلام و پرچم شریعت تنها در دین خوارج پذیرفتنی است.

نمایش بیشتر

سیمرغ

سیمرغ یک نهاد فرهنگی و اجتماعی است که با اشتراک جمع کثیری از اندیشمندان، فرهنگیان و نویسنده‌گان در حوزه تمدنی و فرهنگی فارسی_ پارسی تشکیل گردیده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا