به قدرت رسیدن طالبها در یک سال گذشته، جوانان افغان را از کاندیدا شدن در بورسیههای فولبرایت و چونینگ در امریکا، بریتانیا و دهها کشور پیشرفته دیگر، به بورسیههای چوپانی و کارگری در شرق میانه رسانده است. چوپانی در صحراهای عرب و کوههای ترکیه عوض احساس ذلت و بدبختی، به خواب طلایی ما تبدیل شده است. قسمی به نظر میرسد که در این کشور به جز ملاهای خاص و طالب، برای سایر مردم جای زندهگی، تحصیل و کار نیست. اگر بخواهی در سرکها و کوچههای کشور قدم بزنی، باید سر، صورت و سیرت ملا را به اضافه اطاعت صد درصدشان داشته باشی. در غیر آن، باید لباس چوپانی به بر کنی و و عزم سفر. از اینکه مردم عام دیگر قادر نیستند مصارف زندهگی روزمره خود را تهیه کنند، بنابراین مجبور میشوند خود را به آب و آتش بزنند و آماده هر کار در هر جای دنیا شوند؛ حتا اگر چوپانی و ساختمانی باشد.
از چند روز بدین طرف در شهر کابل قصه چوپانی در بین مردم گرم شده است، بناءً برای حفظ تقدم و قرار گرفتن در صدر این فهرست، جوانان زیادی روزانه در اطراف وزارت کار و امور اجتماعی دور میزنند و تجمع بزرگی را ساختهاند. این وضعیت، کار و کاسبی دستفروشان و بولانیپزان این حوالی را رونق داده است.
دو روز پیش وقتی از دانشگاه به خانه میآمدم، از پیش روی ریاست قوای بشری در جوار مسجد شاه دوشمشیره گذشتم. دیدم که در حدود یک هزار تن در بیرون دروازه این اداره منتظر نوشتن نام خود فهرست چوپانیاند؛ ولی از طرف این اداره به مردم گفته میشود که هنوز ثبت نام عملی شروع نشده است. با این حال، جوانان از بام تا شام در اطراف این اداره منتظرند و امید دارند تا از کشور خود به صحراهای سوزان دنبال چوپانی بروند و در این دنیای سرگردان صاحب لقمه نانی برای سیر کردن شکمهای گرسنه خود شوند.
اگر کمی به عقب ببینیم، دیده میشود که چند سال پیش هیچکس حاضر نبود به کشورهای خلیج یا ترکیه برای چوپانی برود؛ زیرا حتا سلبریتی دشنامهای رکیک، نجیب بروت، هم تجارت کوچکی داشت تا اینکه به دلیل نداشتن اسناد بالاخره مجبور به کار در جنگ شد.
چوپانی در اکثر کشورهای دنیا کاری نهایت دشوار و مشکل است. کسانی به چوپانی حاضرند که هیچ حرفهای برای امرار معاش ندارند و اکثراً از نعمت سواد هم محروماند. دیروز اما من جوانهایی را دیدم که اکثر فارغ مکتب، لیسانس و ماستر بودند. در سالهای قبل این گروپ افغانها برای تحصیل، تجارت، تفریح و سیاحت به این کشورها میرفتند؛ اما از برکت برگشت طالبان، به عوض تحصیل، برای چوپانی به این کشورها میروند. این وضعیت باعث بدبختی مردم ما در سالهای آینده خواهد بود؛ چون ذهن جوان ما آماده چوپانی و کارهای شاقه میشود. در این وضعیت، حتا زمانی که مکتب و دانشگاه میرویم، مجبوریم به کارهای شاقه در کشورهای دور و نزدیک فکر کنیم.
نسل جوان ما در بیست سال اخیر اکثر به خاطر تحصیلات عالی در پیش روی ادارات دولتی صف میکشیدند تا سویه تحصیلات عالی خود را بلند ببرند و به جوانان تحصیلکرده و آگاه زمان تبدیل شوند. با همه بدیهایی که جمهوریت زیر رهبری کرزی و غنی داشت، ولی در قسمت تعلیم و تربیت جوانان سرمایهگذاریهای بزرگی را سروصورت داده بود و به مردم کمک میکرد. وقتی حکومت اول طالبان سقوط کرد، در دانشگاههای کشور تعداد معدود استادانی بودند که اکثراً در سطح لیسانس و سویه بسیار پایین برای کدر بودن قرار داشتند. آن زمان من دانشجو بودم. در حکومت اول طالبها یک استاد داشتیم که وقتی کتاب مینوشت، بعد از یک هفته «غلطنامه» بزرگتر از کتاب چاپ میشد و بعد از چند هفته دیگر غلطنامه به چاپ میرسید. استاد خود را یک مثال گفتم، ولی صدهای دیگر در دانشگاهها بودند که سطح پایین تحصیلاتشان باعث سردرگمی دانشجویان شده بود؛ زیرا کدرهای زمان حزب دموکراتیک خلق در جریان جنگهای مجاهدین و به نوبه آمدن طالبها، فرار کرده بودند و خلای بزرگی در پوهنتونها به وجود آمده بود. در سال اخیر در پهلوی فساد در ادارات دولتی که حتا در بین استادان دانشگاهها هم مروج شده بود و برخی استادان برای رفتن به بورسیه سن خود را پایینتر از چهل ساخته بودند و وقتی به تحصیلات عالی میرفتند، در صنف خوابشان میبرد و کشورهای میزبان دلیل خواب رفتنشان را در جریان درس پیدا کرده نمیتوانستند و بعد از چندین سال متوجه شدند که سن این استادان با اسنادشان تطابق نمیکند، ولی بازهم تا حدی افغانستان صاحب کدر علمی حداقل در بخشهای مختلف شده بود. در عین حال، در کنار دانشگاههای دولتی، دانشگاههای شخصی نامهای نیکی را به خود گرفته بودند و هرکدام کدرهای مختص به خود را داشتند. سویه استادان دانشگاههای شخصی در بعضی موارد بهتر از دانشگاههای دولتی شده بود. همه امیدوار بودیم که روزبهروز سطح تعلیم و تربیت جوانان کشور بلند برود و تغییرات بزرگی در آینده نزدیک برای داشتن یک نسل تحصیلکرده، آگاه و تولیدکننده داشته باشیم تا در آینده نزدیک نیروی کار تخنیکی به کشورهای دیگر بفرستیم، بیخبر از اینکه روزی ما را به جز از چوپان و کارگر ساختمانی کسی قبول نمیکند و این وظایف هم در بال گنجشک بسته میشود.
بعد از آمدن طالبها، صدها استاد دانشگاه که اغلبشان آگاهی متفاوت از ملاهای مساجد در مورد اسلام، جامعه و طرز زندهگی داشتند، فرار کردند و باقیمانده هم در تلاش فرارند. این وضعیت باعث خراب شدن کمیت و کیفیت تحصیلات عالی در کشور شده است. این میتواند یک عامل عمده در افت علاقه دانشجویان به دانشگاه و برعکس افزایش تمرکز آنان بر کارهای شاقه مثل چوپانی باشد.
رژیم طالبهای عوض اینکه به این مشکلات بپردازد و راههای حل برای آن پیدا کند، تلاش میکند که چگونه کریدتهای مضامین اسلامی را زیاد و ملاامام برایشان استخدام کند.
اگرچه چوپان بودن در کشور خود سهم گرفتن فعال در تقویت اقتصاد ملی است، ولی چوپان فرستادن به کشورهای دیگر جز شرم و ذلت چیزی دیگر با خود ندارد. ترس من در یک تصویر بزرگتر این است که آهستهآهسته مکاتب و دانشگاههای بسته و جوانان ما برای چوپانی و کار در ساختمانها به کشورهای دیگر فرستاده شوند. این تجارت شاید برای یک حکومت دیکتاتوری خوب باشد، ولی برای یک حکومت مردمی زهر است.
برگرفته از8صبح