چکیده چهار دهه پژوهش در باره خاستگاه و پرورشگاه زبان آمیزهیی، چند کانونی و گسترهیی پارسی
نویسنده: عزیز آریانقر
نکاتی در باره زبان پارسی دری و تاریچه پیدایش و گسترش آن
۱. نام جهانی این زبان پارسی است.
۲. نام توده یی/ مردمی این زبان پارسی است. در سراسر هند، ایران، کشورهای عربی، افعانستان، قفقاز و آسیای مرکزی مردم این زبان را به نام پارسی می شناسند. مردم عوام اصلا زبانی به نام دری را نمی شناسند.
۳. نام علمی و تاریخی این زبان پارسی است. این زبان در جهان باستان شناخته شده بود. چینی ها از آن به نام زبان پوسی یاد می کردند. در روسیه دو سده و نیم پیش از این در پژوهشگاه سانکت پتربورگ زبان پارسی تدریس می شد و در باره آن پژوهش هایی انجام می شد.
۴. دری یکی از نام زبان پارسی نو و گاه هم صفت آن به چم درباری بوده است. دری از دربار گرفته شده است. یعنی زبانی بوده که در دربار ها به آن سخن گفته می شده است. دری معنای دیگری جز درباری ندارد. برخی ها ادعا کرده اند که دری از دره گرفته شده است. در این حال به کبک خوشخوان دری اشاره می کنند. مگر این ادعا درست نیست.
در دوره سامانیان در نخستین آثار مکتوب این زبان پارسی خوانده شده است. برای نخستین بار ، آدم الشعرا، رودکی سمرقندی در دربار امیر نصر سامانی این زبان را با صفت پارسی دری/ درباری ستود. پس از آن، در دوره چهار سده یی دبستان شعر خراسانی تا دوره تیموریان هرات زبان ما در کنار پارسی گاه به نام پارسی دری و گاه هم به نام دری یاد می شده است. پس از دوره تیموریان کاربرد دری بیخی از رواج افتاد و تا میان های سده بیستم
به جز چند مورد انگشت شمار متروک گردید. از جمع سخنوران تنها باری اشرف خان هجری، پسر خوشحال خان ختک از دری یاد کرده است:
آفرین ای ختک به نظم دری….
یعنی دری یکی از نام های زبان ما در یک برهه معین، یعنی دوره دبستان شعر خراسانی و در عین حال صفت آن بوده است. در زمینه می توان مثال های فراوان آورد.
۵. این زبان یک زبان گستره یی، آمیزه یی و چند کانونی است. یعنی در درازای تاریخ در یک گستره بسیار پهناور از بخش غر بی دیوار چین گرفته تا کرانه های خاوری دریای سیاه و خلیج پارس و بخش شمالی غربی اقیانوس هند و رود سند در کانون های مختلف پرورش یافته و به آن سخن گفته می شده است. پارسی در اثر آمیزش چند زبان گوناگون پدید آمده است. یعنی یک زبان سنتز است و در چند کانون پرورش یافته است.
۶. این زبان پیشینه ۳۰۰۰ ساله دارد و در کنار لاتین، یونانی و سانسکریت یکی از چند زبان انگشت شمار کلاسیک جهان به شمار است.
۷. پارسی تنها زبان جهان است که ادبیات هزار سال پیش آن به آسانی برای گویشوران امروزین آن قابل فهم و درک است.
۸. زبان پارسی برخاسته از زبان بوریالی سایبری، پروتو اوستایی، پرا اوستایی و اوستایی است.
۹. دانشمندان زبان شناس با توجه به دگردیسی ساختار و بافتار و دبیره و دستگاه واژگانی، تاریخ این زبان را به سه دوره کهن، میانی و نو تقسیم کرده اند. این تقسیم بندی به رغم یک رشته نارسایی ها آلترناتیو ندارد و از سوی همه زبان شناسان بزرگ جهان پذیرفته شده است. شالوده این تقسیم بندی دگردیسی در ساختار / دستور زبان، دبیره و دستگاه واژگانی است.
۱۰ . زبان بوریالی/ شمالی/ توفانی که در حدود ۳۴ هزار سال پیش در جنوب سایبریای روسیه پدید آمده بود، حدود ۲۲ هزار سال پیش به اروپای خاوری کوچیده بود و متشکل بر ۲۰۰ واژه بود.
۱۰. زبان پروتو اوستایی در حدود ۶ تا ۵ هزار از گستره میان رودهای ولگا و دنیتسر در غرب اوکرایین به گستره فرهنگ اندرونوفا در قزاقستان کنونی آمد و در حدود ۴۰۰۰ سال پیش به واحه خوارزم و دامنه های شمالی پامیر / فرارود رسید.
زبان پرا اوستایی در حدود ۴۰۰۰ سال تا ۳۷۵۰ سال پیش به پشته ایران و سپس پشته هند کوچید. زبان اوستایی که خاستگاه آن خوارزم پنداشته می شود، سر از دوره گشتاسپ در بلخ رایج شده بود. خاستگاه زرتشت هم واحه خوارزم بود.
۱۱. دانشمندان همه زبان های انسان های مربوط به نژاد سفیدپوست اروپایی را زیر چتر بزرگ خاندان زبان های هند و ایر و اروپایی گرد آورده اند. زبان های هندی و ایرانی را زیر چتر خانواده زبان های هند و ایرانی.
۱۲. گروه زبان های ایرانی باستانی در بر گیرنده زبان های کهن مادی، پارسی باستانی، اوستایی و سکایی کهن می شود که از این جمله تنها زبان اوستایی همچون زبان آیین زرتشتی زنده مانده است.
۱۳. آریایی ها/ اری ها/ ایری ها/ که از گویشوران زبان های هند و ایرانی بودند، از خود فرهنگ پیشرفته و خط و دبیره نداشتند.
۱۴. بر پایه روایات نخستین دودمان افسانه یی پادشاهی اری ها/ ایری ها پیشدادیان بود. به گزارش وندیدات، ایری ها به رهبری جمشید/ یما از فرارودان به پشته ایران آمدند. یعنی گیومرث، هوشنگ و طهمورث اصلا ربطی به پشته ایران نداشتند. تنها ضحاک، فریدون، منوچهر، نوذر و زو پس از جمشید در درون پشته ایران فرمان می راندند.
۱۵. مادها نخستین اریایی هایی بودند که در دوره تاریخ مکتوب دولت تشکیل دادند. مادها به گمان غالب قسما از راه قفقاز و قسما هم از راه ترکمنستان کنونی به پشته ایران آمده بودند. از زبان مادها کدام اثر مکتوب در دست نیست. زبان مادی را دانشمندان تا جایی از روی اتنونیم ها و توپونیم ها بازسازی کرده اند. شماری از دانشمندان بر آن اند که زبان مادی با توجه به همتباری مادها و پارس ها باید به زبان پارسی باستان بسیار نزدیک بوده باشد.
۱۶. نخستین قوم آریایی که شاهنشاهی بزرگی را در عهد باستان پی ریزی کردند، پارس ها بودند. پارس ها کنفدراسیونی از قبایل گوناگون آریایی بودند که قسما از گستره افعانستان مرکزی/ دامنه های کوه های هندوکش و بابا و قسما هم از راه ترکمنستان و قفقاز وارد غرب پشته ایران شده بودند.
۱۷. زبان پارس های باستانی که دانشمندان به آن نام زبان پارسی باستان یا پارسی کهن دادهاند، در جهان باستان شناخته شده بود. هخامنشیان پارسی بابل را فتح کردند، بیش از نیم سده در مصر فرمان راندند لیدیا / اناتولی/ ترکیه کنونی را تصرف کردند و تا آتن تاختند. تا سر انجام از دست الکساندر مکدونی شکست خوردند.
در همه این سرزمین ها رد پای اتنونیم ها و توپونیم های پارسی و همین گونه آثار مکتوب بر جا مانده است.
پارس های هخامنشی ۱۸۰ سال بر سرزمین خاور پشته ایران یعنی کشور کنونی افعانستان فرمان راندند. پیش از هخامنشیان مادها ۱۲۰ سال بر سر تا سر پشته ایران به شمول شمال
هندوکش و سیستان فرمان می راندند. زبان پارسی کهن در جهان باستان در یونان و روم و مصر و بین النهرین شناخته شده بود. خود پارس ها زبان خود را در کتبه ها به نام اری یاد کرده اند.
از زبان پارسی کهن کتیبه ها، متون و سکه ها و لوحه گک های بسیاری در ایران، مصر، بین النهرین/ سوریه و عراق و ترکیه بر جا مانده است. گفته می شود که از این زبان ۴۰۰ کلمه بر جا مانده است.
هخامنشیان برای نخستین بار با استخدام دبیران یهودی برای زبان خود دبیره میخی ساختند. پیش از آن هیچ سند مکتوبی از زبان های ایرانی در دست نیست.
شایان یاداوری است که زبان پارسی باستان در اثر آمیزش با زبان های دیگر عهد باستان مانند ایلامی ، مصری ، لیدی، یونانی و زبان های آرامی و اکدی و دیگر زبان های رایج در بین
النهرین به پیمانه معینی از این زبان ها تاثیر پذیرفته بود.
۱۸. ناگفته پیداست که زبان پارسی کهن در دوره فرمانروایی هخامنشیان در سرتاسر فلات/ پشته ایران زبان رسمی بوده است. بسیاری از زبان شناسان بر آن اند که زبان پارسی کهن هخامنشی نزدیکترین زبان به اوستایی بوده است و برخاسته از اوستایی کهن است. واژه پارس به گفته ابراهیم پور داوود از اوپاریشین اوستایی به چم کوه های فرا تر از پرواز شاهین گرفته شده است که مراد از هندوکش و بابا است. این واژه با گذشت زمان به اپارسن و سر انجام پارس تبدیل شده است. چنین پنداشته می شود که شاخه اصلی پارس ها از گستره افعانستان به بخش غربی پشته ایران مهاجرت کرده بودند.
۱۹. پس از افتادن ایران به دست یونانیان، ده ها هزار پارسی از غرب پشته ایران به شرق سرازیر شدند و روشن است زبان پیشرفته و فرهنگ برتر خود را به ارمغان آوردند. درست همین زبان بود که در آینده در شالوده زبان باختری/ بلخی قرار گرفت.
۲۰. پس از باژگونی هخامنشیان، یکی اقوام داهه یی سکایی بسیار کوچک کوچی، دشتنورد و چادرنشین و دامدار ایرانی به نام پرنی ها به پیشوایی ارشک به پا خاستند و به سال پیش از میلاد دولت ارشکانیان/ اشکانیان را پی ریختند. این دولت با گذشت زمان بر سر تاسر غرب پشته ایران تسلط یافت و توانست ۴۷۰ سال فرمانروایی کند. نخستین پایتخت اشکانیان، شهر نیسا در ۱۵ کیلومتری شهر اشک اباد/ عشق آباد ترکمنستان بوده است. زبان اشکانیان یک زبان بسیار بدوی، محدود و کوچک عشیره بود. روشن است گنجینه واژگانی بزرگی نداشت. . پارس ها این زبان را به نام پهلوی/ پهلوانی اشکانی یاد می کردند. پسان ها یونانیان آن را پرتی خواندند. پرنی ها در دوره هخامنشیان ۱۸۰ سال زیر فرمان پارس ها بودند. در کل زبان های پرنی/ پهلوی/ پرتی با زبان پارسی بسیار نزدیک، همریشه و هم خاستگاه بود و هر دو از اوستا برخاسته بودند.
پرنی ها با تسلط یافتن و فرمانروایی بر پارس، با پارسیان آمیزش یافتند و روشن است بسیاری از واژه های پارسی را در زبان دولتی خود پذیرفتند. همین گونه، گنجینه بزرگ واژگانی خود را برای دولت ساسانی به ارمغان گذاشتند. شایان یادآوری است که برخی نادرست ادعا کرده اند که گویا پارسی از پارتی گرفته شده باشد. یعنی پارتی با ابدال ت به س پارسی شده باشد!!!!! چنین ادعایی از ریشه نادرست است. زیرا پارسی دست کم چند سده بر پارتی متقدم تر است. تازه پارسیان خود هیچگاهی پرنی ها را پرتی نمی خواندند، بلکه پهلوی می گفتند. این یونانیان بودند که از روی اپر تیک / پرتیک / پرت می گفتند. چون ایرانی ها پرتی را پارتی تلفظ می کنند، برخی ها بدون سنجش این باریکی، افسانه سرایی هایی در زمینه کرده اند.
۲۰. پس از برچیده شدن سیطره یونانیان، دوره زبان های ایرانی میانی آغاز می شود که تا افتادن ایران به دست اعراب و پدید آمدن زبان پارسی نو ادامه می یابد.
در این دوره دو زبان عمده در غرب پشته ایران در درازای ۹۰۰ سال رایج بود:
یکی زبان پهلوی اشکانی که یونانیان آن را پرتی می خواندند و در درازای ۴۷۰ سال زبان رسمی بود و دیگری زبان پارسی میانه ساسانی که نادرست پهلوی ساسانی خوانده می شد و در درازای ۴۳۰ سال زبان رسمی ایران بود.
در دوره ساسانیان زبان آیینی اوستایی بود.
در همین دوره / زبان های ایرانی میانه/ در خاور پشته ایران زبان های سکایی ختنی/ تخاری، باختری، سغدی و خوارزمی رایج بود.
زبان سکایی ختنی همان زبان تخاری است که در حوضه رود تاریم در گانسوی چین رایج بود و گویشانیان تخاری آن را با خود در ۱۶۵ پیش از میلاد به دامنه های شمالی پامیر آوردند و سپس به سال ۴۰ میلادی گویشانیان به افعانستان کنونی به ارمغان آوردند. این زبان یک زبان ایرانی شرقی سنتوم شمرده می شود و از زبان سیتم باختری/ بلخی متفاوت بوده است. برخی ها نادرست ادعا کرده اند که گویا دری از همین زبان برخاسته است که تخاری به تهاری و تهری و دهری و در فرجام دری استحاله شده است. چنین چیزی از ریشه نادرست است. زیرا پارسی دری یک زبان سیتم است. اگر این افسانه سرایی را بپذیریم، یعنی این که ادعا می کنیم که زبان پارسی دری از گانسوی چین آمده باشد!!!! روشن است
چنین چیزی مغایر همه داده های علمی و تاریخی است که هیچ یک از زبان شناسان جهان آن را نمی پذیرند. این افسانه را بر پایه ادعای نادرست آقای حبیبی در کتاب گمراه کننده مادر زبان دری در کابل شایع ساخته بودند که تا به امروز تکرار می شود.
بر گردیم به غرب پشته ایران و زبان پهلوی اشکانی:
همان گونه که گفتیم قوم بسیار کوچک و کوچرو و چادرنشین پرنی نمی توانستند زبان بسیار پیشرفته و دارای گنجینه واژگانی گسترده باشند. مگر، پرنی ها/ ارشکانی ها/ پهلوی ها/ پرتی ها در درازای ۴۷۰ سال فرمانروایی بر کشور پارس، زبان خود را با بهره گیری از پارسی باستان، یونانی و زبان های عبری و زبان های بین النهرین و ارمنی و… پربار ساختند. رویداد بسیار مهمی که در دوره اشکانیان رخ داد، در دوره بلاش دوم اشکانی
بود که عبارت بود از رستاخیز آیین زرتشتی و رسمی شدن زبان اوستایی همچون زبان آیینی.
به این شرح که در این هنگام آیین مسیحی در سرزمین پارس بسیار گسترش یافته بود و مسیحیان در سیمای ستون پنجم یونانیان مسیحی و کلیسای روم خاوری به دشمن بزرگ دربار اشکانی مبدل شده بودند. بلاش برای مبارزه ایدئولوژیک در برابر کلیسای روم شرقی به یک ابزار دینی نیاز داشت. این بود که در اندیشه احیای آیین زرتشتی افتاد. او دستور داد در چهار دانگ جهان هر چه موبد زرتشتی است را پیدا و با داد و دهش به دربار دعوت کنند. این بود که کتاب اوستا احیا گردید. تا کنون سند و مدرکی در دست نیست که آیا سرودهای گات های زرتشتی در این دوره به رشته نگارش در آمده بود، یا این که مانند گذشته حافظان مانند قاریان قرآن سرودها را از بر می خواندند. مگر با رویکار آمدن ساسانیان نه تنها اوستا به رشته نگارش درامد، بل که فصل هایی به آن افزود گردید (اوستای جوان) و تفسیرهای زند و پازند بر آن نگاشته شد.
آن چه بسیار مهم بود، این بود که شمار بسیاری واژه های کهن اوستای احیا گردیده و وارد زبان پهلوی اشکانی گردید و سپس به پارسی میانه ساسانی به میراث رسید. این گونه، زبان پهلوی اشکانی در واپسین دهه های زندگانی سیاسی اشکانیان شکوفان و بارور گردید.
شایان یادآوری است که پرنی ها/ اشکانیان/ پرتی های خراسانی هیچگونه پیوند مستقیم تباری و زبانی با کشور بلخ و مردم آن نداشتند. ار چند به لحاظ نژادی و تباری و زبانی خیلی با هم نزدیک بودند.
در واقع، گستره ترکمنستان کنونی/ خاستگاه قوم پرنی در دوره الکساندر مکدونی به لحاظ اداری جزو کشور بلخ بود. نه این که پرنی ها با شهر و ولایت بلخ کدام پیوند ارگانیکی داشته باشند. بنا بر این، مبنایی نداریم که پرنی ها را بلخی یعنی از شهر و ولایت بلخ بدانیم و زبان شان را با باختری یکی بپذیریم. کما این که اشکانیان منهای دوره کوتاه مهرداد بزرگ هرگز بر شهر بلخ فرمان نمی راندند. تنها سرزمین شان در عهد یونانیان زیر اداره مرکز متصرفات شرقی یونانیان ، یعنی شهر بلخ بود.
برخی ها که مطالعات دقیق تاریخی ندارند، در این زمینه نا آگاهانه/ یا هم آگاهانه پرنی ها را بلخی می شمارند.
همین گونه، زبان پهلوی اشکانی را با زبان باختری یکی می پندارند که درست نیست. اگر متون بازمانده از زبان پهلوی اشکانی را با متون بلخی مقایسه کنیم، می بینیم که هم به لحاظ دبیره، هم به لحاظ دستگاه دستوری از هم اختلاف دارند. تنها واژه های مشترک دارند.
به رغم این که زبان پارسی میانه ساسانی وامواژه های فراوانی از زبان پهلوی اشکانی گرفته است، با این هم درست نیست ادعا کنیم که گویا زبان پارسی نو از زبان پهلوی بر خاسته باشد. زیرا میان پارسی نو دوره سامانیان و انقراض زبان پهلوی اشکانی دست کم پنج، شش سده فاصله زمانی و میان بلخ و نیسا دست کم دو هزار کیلومتر فاصله مکانی است.
زبان پارسی نو به گونه یی که پسانتر خواهیم دید، بر شالوده زبان پارسی میانه ساسانی و آمیزش چند سده یی با زبان های ایرانی خاوری در گستره سیستان و خراسان پدید آمد.
برخی ها با خراسانی خواندن پرنی ها چنین وانمود می کنند که گویی زبان آن ها در سرتاسر خراسان رایج بوده باشد. مگر چنین نیست. خراسان سرزمین پهناوری بوده است
که در آن زبان های بسیاری رایج بوده است. ار چند همه این زبان ها مانند سغدی، خوارزمی، بلخی و سکایی همخاستگاه و همریشه بوده اند، با این هم تفاوت هایی از هم داشتند. برای مثال اگر متون زبان باختری را با متون زبان پهلوی اشکانی مقایسه کنیم، آشکارا دیده می شو که تفاوت هایی بارزی دارند.
آن چه مربوط به زبان پارسی میانه ساسانی می گردد، این زبان ادامه زبان پارسی کهن هخامنشی شمرده می شود که به پیمانه شایان توجهی از زبان اوستایی زرتشتی و زبان پهلوی اشکانی بهره مند گردیده بود.
ساسانیان امپراتوری کوشانیان را بر انداختند و مدتی بر شمال هندوکش، بر کشور بلخ چیره شدند. پسان ها دولت هپتالیان را هم در ۵۶۷ یا ۵۶۴ میلادی بر انداختند و بر غرب افعانستان کنونی و شمال هندوکش/ سرزمین های جنوب آمو تسلط یافتند. زبان باختری را در این گستره منقرض کردند و گلیم آیین بودایی را از شمال هندوکش برچیدند و به جای آن آیین نیایی زرتشتی را به رستاخیز رساندند. این گونه، ساسانیان نزدیک به یک سده تا آمدن اسلام بر سیستان و خراسان فرمان راندند. روشن است که در این دوره زبان رسمی این مناطق پارسی میانه ساسانی و زبان آیینی آن اوستایی بود.
پس از یورش اعراب ده ها و شاید هم صدها هزار پارسی ساسانی به شرق گریختند. پسان ها ده ها هزار دیگر را اعراب به نام موالی با خود به همراه آوردند. شایان یادآوری است که در دوره ساسانیان بهرام مهران چوبینه/ سپهسالار بزرگ ساسانی یک لشکر ده هزار نفری را در بلخ مستقر ساخت. سامانیان هم خود را از نسل همین سردار بزرگ می شمردند. از همین رو خود را ایرانی، کشور خود را ایران و خراسان و زبان خود را پارسی می خواندند.
این گونه، زبان پارسی در دو مرحله ای غرب به شرق آمد.
۲۱. پس از یونانیان، در خاور پشته ایران چند زبان ایرانی میانه رایج بود: باختری/ بلخی ، سغدی، خوارزمی و سکایی ختنی.
زبان بلخی یا باختری یک زبان سنتز / آمیزه یی بود که برساخته از اوستایی، مادی و پارسی کهن هخامنشی بود. بیگمان زبان های یونانی و سکایی و سکایی ختنی هم بر آن تاثیر بر جا گذاشته بودند. به این شرح که هنگامی که به سال ۱۶۵ پیش از میلاد تخارها از گانسوی چین به سرزمین سغد امدند، اقوام سکایی و داهه یی ها را از این سرزمین راندند. این اقوام قسما به قفقاز رفتند که اوست ها/ ارن ها/ آلن ها از بازماندگان آن ها اند. بخشی به سوی هری و بلخ آمدند. آنانی که از راه هری به سیستان/ سکستان/ سیستان شتافتند، پسان ها با رفتن به سوی سرزمین سند، شالوده تبار پشتون/ افغان ابدالی/ ابداری را ساختند. برخی هم به نام داهه ها/ دای ها تا کنون در بافتار تبارهای گوناگون از جمله هزاره ها حضور دارند.
به هر رو، زبان مردم بلخ هم با گذشت زمان از زبان های سکایی، سکایی ختنی تخاری گویشانیان، و سپس زبان کیداریان آمده از تبت و نیز هپتالیان آمده از کرانه های خاوری دریاچه ارال تاثیر پذیرفت. یعنی دچار استحاله شد. به ویژه پس از سال ۱۶۰ پ. م. تا سال ۴۰ میلادی در درازای دو سده آزگار سکایی ها بر سرزمین ما فرمان می راندند.
دلیلی نداریم که زبان پارسی نو را برخاسته از زبان باختری بپنداریم. ناگفته نماند که از انقراض زبان باختری در شمال هندوکش تا دوره های صفاریان و سامانیان سه سده آزگار فاصله زمانی است. روشن است زبانی به صلابت و استواری زبان پارسی نو نمی توانست از بطن زبان محدود باختری به میان بیاید. تنها می توانست از زبان پیشرفته پارسی میانه ساسانی به وجود بیاید. بخش بزرگ واژگان زبان پارسی نو میراث پارسی میانه ساسانی است و شمار واژه های زبان بلخی در آن بسیار اندک است.
برخی ها چنین ادعا کرده اند که گویا زبان ما دری نام دارد. این زبان از باختری برخاسته است و هیچ ربطی به پارس و پارسی ندارد. این ها خلاف همه داده های تاریخی ادعا می کنند که گویا زبان پارسی میانه ساسانی که نادرست پهلوی ساسانی خوانده می شده است، با یورش اعراب بیخی منقرض و نابود شده است. این زبان دری بوده است که پس از بر افتادن دولت های سامانی و غزنوی به غرب پشته ایران کوچیده است. در این حال بیخی تسلط یک سده یی ساسانیان بر سیستان و خراسان ما را نادیده می گیرند.
چنانی که پناه آوری ده ها و شاید صدها هزار پارسی را از غرب به شرق انکار می کنند. باید این حقیت تاریخی را به یاد داشت که پس از افتادن ایران به دست اعراب زبان پارسی میانه ساسانی به شرق پشته ایران کوچید . نه این که بیخی از میان رفت. درست همین زبان بود که پسان ها با آمیزش با سایر زبان های ایرانی خاوری به زبان پارسی نو استحاله کرد.
مشکل اصلی در جای دیگری است: زبان باختری یک زبان بسیار پیشرفته نبود. از آن حتا یک کتاب، کتابواره یا اثر ادبی برجا نمانده است. ار چند ۱۳۵ سند مکتوب از آن مانده است. از جمله کتیبه های رباطک، سرخ کتل و یکه او لنگ.
مگر متن شایان توجهی نداریم که بتوانیم آن را با متون آخری پارسی میانه ساسانی مقایسه کنیم.
دانشمندان زبان شناس با مقایسه تحلیلی متون باز مانده از پارسی میانه ساسانی، به ویژه متون تور فانی که در موزه های برلین و سانکت پتربورگ در دسترس است، به گونه انکار ناپذیر ثابت ساخته اند که زبان پارسی نو همانا ادامه پارسی میانه ساسانی است که در سیستان و خراسان در اثر آمیزش با زبان های ایرانی خاوری به ویژه باختری با بهره گیری از عربی به وجود آمده است. اگر متون واپسین پارسی میانه ساسانی را بخوانیم، بدون داشتن تخصص می توان بخش بزرگ آن را دانست. چیزی که در باره زبان باختری نمی توان گفت. آنالیز قیاسی متون باختری و نخستین متون پارسی نو آشکارا موجودیت اختلافات فراوان میان این دو زبان را نشان می دهد. تنها برخی واژه های مشترک وجود دارد.
این گونه، این ادعا که گویا زبان دری از باختری برخاسته باشد، هیچگونه مبنای علمی ندارد و یک ادعای سیاسی است.
بی چون و چرا این ادعا هم که گویا دری شکل استحاله شده اری یاد شده در کتیبه رباطک باشد و گویا با افزود شدن د گنیف مانند شماری از زبان های هند و اروپایی ما نند انگلیسی، فرانسوی و پشتو هیچ پایه و بنیاد علمی ندارد. زیرا در درازای ۱۲۰۰ سال حتا یک بار هم کلمه دری در آثار یافت شده باختری دیده نمی شود. یعنی هیچ سندی در زمینه وجود ندارد.
در زمینه این که زبان پارسی نو ادامه منطقی زبان پارسی میانه ساسانی است و از بطن آن در خاور ایران، در سیستان و خراسان در اثر آمیزش چند سده یی با زبان های ایرانی خاوری و عربی پدید آمد، اجماع عام و تام دارند. تنها گروهی در افعانستان بنا به دلایل سیاسی و عده یی هم در اثر نداشتن آگاهی آن را نمی پذیرند. البته در ایران هم شماری پان تورک بنا به دلایل سیاسی آن را نمی پذیرند.
سخن دیگر است که زبان پارسی نو پسان ها از خراسان به غرب پشته ایران رفت.
این گونه، زبان پارسی یک زبان پویا/ دینامیک بوده است که پیوسته در گستره فلات ایران و گاه هم در بیرون از آن در هند و ترکیه در کانون های گوناگون در حال گردش و کوچیدن از یک جا به جای دیگر بوده است، نه این که یک زبان ایستا / استاتیک بوده باشد.
۲۲. زبان پارسی در درازای تاریخ زبان رسمی دربارهای گوناگون بوده است. از جمله زبان فرهنگی و دیپلماتیک دربار عثمانی و درباهای دودمان های فرمانفرما بر هند. از همین رو، تصادفی نیست که در هند چندین ده اثر در صد هزار برگ به این زبان نوشته شده است.
زبان پارسی دارای سه گویش پارسی تاجیکی، پارسی دری کابلی و پارسی ایرانی است.
در سده بیستم با ابتکار حزب کمونیست شوروی پیشین تلاش های ناکامی صورت گرفت تا این سه گویش یک زبان را سه زبان جداگانه بنمایانند. در همین راستا افسانه هایی بافته شد که گویا تاجیکی از سغدی برخاسته، دری از باختری و پارسی ایرانی از پهلوی ساسانی!!!!!!
یعنی با سه زبان گوناگون با خاستگاه های گوناگون سر و کار داریم. در همین راستا بر زبان تاجیکی دبیره سیریلیک تحمیل گردید و با شمار بسیار واژه های روسی آلوده ساخته شد.
در افعانستان نیز تلاش های سامانمند فراوانی صورت گرفت تا با رایج ساختن برخی واژه های پشتو زیر نام اصطلاحات ملی زبان پارسی را از پارسی ایرانی دور بسازند و رسما آن را زبان دیگر خوانده، دری بنامند که گویا هیچ پیوندی با پارس و پارسی نداشته است.
یکی از چالش های دیگر هم مضاف بر علت گردید و آن این که در ایران اطلاعات علمی/ فنی فرانسوی، در افعانستان انگلیسی و در تاجیکستان روسی را رایج ساختند. در نتیجه، شاهد فاصله گرفتن این سه گویش یک زبان یگانه از هم دیگر بوده ایم.
این در حالی است که زبان پارسی را در هند به حاشیه راندند و زبان انگلیسی را جانشین آن کردند و در آسیای میانه روسی و تورکی را رایج نمودند.