اشاره
تازه متوجه شدم که با سراسری شدن آموزشهای رسمی و رسانههای جمعی، شماری زیادی از واژههای بومی کمرنگ شده و تعدادی هم از اذهان عامه رو به فراموشی رفته اند. این رویداد تنها به منطقه ای که من در آن زندگی میکنم تعلق ندارد، بل در سراسر افغانستان/خراسان این تحول را میتوان به درستی مشاهده کرد.
از روی تفنن بنا برآن شد، تا شماری از واژههای مروج در پنجشیر را به یاری دوستان جمعبندی بدارم، تا سندی برای آینده ها بوده باشد. در باب ارزش و اهمیت این کار هیچ گونه ارزیابی ندارم، مساله شناسان می توانند در این مورد بسنجند و به داوری بنشینند.
با مهر و اخلاص تمام
30 اسد /مرداد 1402
نِیشر – سایه رو
پَیتَو – آفتاب رو
کلهوالی- کسی که به کهولت سن رسیده باشد و هذیان بگوید.
لُنده – مردی که به گونه غیر قانونی رابطه داشته باشد
کُنده – چوب بزرگ
کُنده لا – راهی که از کمر کوه عبور می کند
جُرغات ( جغرات ) – ماست
چَشم پاره – سفید چشم، بی حیا
کلندی – زن بد کاره
شِغاد – سخن چین
مُوذِی – ممسک
گاه – بامداد
بیگاه – شام
سیت – پولدار
مُسَلی – بی بند و بار منسوب به یک اقلیت قومی که از هند آمده اند، در قطار جت، جوگی و مسلی
تَتو – چارپای لاغر، نحیف و تنبل
گَرگی – چارپای مبتلا به بیماری جلدی
گاورمبو – نوع گیاه مضره که در کشت زارها سر می زند
کنش – ممسک، بخیل
تَغاره – ظرف گلین که در آن قروت می سایند
سخت داشتن – محکم گرفتن
دَریچه – کلکینچه
چشمت مِیتَله – چشمت می بیند
تَمَبنه – آبشار
کُر – صوف
اُوبَرَه – آن طرف دریا
جِرتَکی – خیز و جست
پنُدی – کلوله برفی که در فلاخن استفاده می شود
شُورتابه – نوع غذایی که برنج در آب گوشت پخته می شود
گَردَو – نوع غذایی که آرد همراه روغن مانند سوپ پخته می شود
شَر تنگ – دست و پا زدن
کَولیز – قاشق کلان
تَغاره – ظرف
کَنه – کلان، بزرگ
کِلیلَک – شقیقه
دَرزه – بسته بندی چند قوزه گندم
قوری سنگ – سنگ لشم و گرد
ایل – طبیله، طویله
چَکَر – تفریح
هواخُواری – تفریح
شَمال – باد
کَتُخ – غذای آبگین که در آن توته های نان را در آمیزند
قوتَخ – قروت ناجوشانده
پیاوه – غذای آّبگین
کِشته – زردآلوی خشک، قوتخ خشک شده
قروتی – غذایی که از قروت و روغن ساخته می شود
لَیتی – غذای که از ترکیب آب و آرد ساخته می شود
بچه خورک – میوه ی که تازه رسیده باشد
توت چشمک – همزمان با پخته شدن توت، دریای پنجشیر به حد نهایی خود غلو می شود و به آن توت چشمک گویند
کَنچَنی – زن بد کاره
لَندَغر – پسرجوان و بیکاره
عاق پدر و مادر – شخص بد فعل و بد اخلاق
پاده – خیل گاوان و آن که این خیل را به چراگاه می برد، پاده وان خوانده می شود
اغینات و غبوسات – سر و صدا توام با فضای گردآلود
قُنغاله – نامزد
طُوی – عروسی
تَقَل – جنجالی، به کسی گفته می شود که درمعاملات جنجال بسیار کند
نادیده – کسی که تازه به مقام و منصبی دست یابد و یا ثروتی به دست آورد، نوکسیه هم گفته می شود
دَیوث – بی ناموس
تخته در مسجد – به کسی گفته آید که در یک قضیه غیر جانبدار باشد و برای هردو جانب قابل احترام
آفتاب لب بام – به کسی گفته می شود که سن اش به پیری رسیده باشد و انتظار مرگ را داشته باشد
نام گیر – به دختری گفته می شود که به گونه ی خصوصی بعنوان همسر آینده کسی خوانده شود
کاچی – غذای خمیری که از آرد گندم و روغن تهیه می شود
هفته فَهم – دیر فهم
خالهی پس صبا – تنبل ، به کسی گفته آید، دیر تر از دیگران به کاری اقدام کند
خالهی پس کشال – به کسی گفته شود، که در راه رفتن در دنباله دیگران قرار گیرد
دَعوا جلب – به کسی گفته می شود که روی مسایل اندک به محکمه و قاضی عریضه می نماید
دیوار نَم کَش – بدبین، کسی را گویند که حرف دیگران را به خود نسبت می دهد
تُهمت ناحق – جنجالی، کسی را گویند، روی مسایل اندک دعوا برپا دارد
دار دار – سر و صدا
کُنجول – دارای چین و چروک
قَپو – چاق، فربه با رخساره های برآمده
چُم لوک – مترادف کنجول
داروغه – آن که زمین های زراعتی را حراست بدارد
جُواب چای – ادرار کردن
قَضای حاجت – دفع مدفوع
بَدَرفت – دستشویی
اُمیدوار – زن حامله
پای گِران – زن حامله
سینه وره – زنی که کودک شیر ده داشته باشد
دلمول – نیمه خشک
جای سبزی – مراسمی است که پس از آن که عروس به خانه داماد می رود، کسان نزدیک او نزد پدر و مادرش بنام ” جای سبزی ” می روند.
دل پُرسی – مراسمی است که کسان نزدیک به خانه عزادار غذایی بنام ” دل پرسی ” می برند.
قَچَل – بی زیب، نامرغوب
قُنداق – کودک کم سن و سال را در پارچه ی پیچانده می شود که به آن ” قنداق ” گویند
شِنگَری – رفتن دختری به قصد ازدواج به خانه پسری، شنگری نامیده می شود
شیر سوخته – کودکی که مادرش به کمبود شیر روبرو باشد
شیر مست – کودکی از شیر فراوان مادر بهره مند باشد، چاق و چله
پایوازی – مراسمی که عروس، پس از ازدواج با شماری از زنان به خانه ی پدری اش بر می گردد
پیواز – معامله ی است، میان خانواده هایی که بین مالکان حیوانات شیر ده عقد می گردد، و طی یک قرار داد به یکدیگر شیر حیوانات شان را تبادله می کنند
باسی – غذای شب مانده
دلدار – شجاع، با تحمل
دیلَمه – فله، نخستین شیر حیوان پس از زایمان
بیدل – ترسو
پَشمول – کم آب، بی طراوت
پُندُک – گل نا شگفته
اختلاط – صحبت کردن
قَرَغ – قدغن ، ممنوع
سُتد – عهد و پیمان
اختلاط: صبحبت کردن
قرُغ: قدغن، ممنوع
نا اهل – بد گوهر، بد جنس
شَلیطه – زن پر سر و صدا
چهار غَوَک – با دست و پا راه رفتن
غم دَرون – آدم عقده ای
سُنده – حیوان نازا و شاخ بی میده
نَوبلوغ – نوجوان
چِله – چهل روز اول زمستان، همچنان 4 روز اول تابستان
بچهی مُمه – نازدانه
آدم خطا – آدم ناسپاس
آسمان بهار – انسانی که زود زود تصمیم خود را تغییر می دهد.
آوماته – برف های پر آب اخیر زمستان
شَیطان چراغ – چراغ های کوچک قدیمی، فیلته دار
لَدو – سرگین الاغ، قاطر و اسپ
قواره – قیافه
قَفاق – سیلی
قَراری – آرامی
نَفَس سوخته – نفس گیر
پوفوک – شخص لافزن
سر مَندولی – به سر غلط زدن
شام گاوگم – شام کامل
سَیر بین – تماشا چی
سونو – عروس
خوشدامن – خشو
خُاشنه – خواهر همسر
بَرت و شرت – حرف های بی ربط و رکیک
چکک – سکسکه
شَخ – محکم و بمعنی صخره می باشد
شَخیدَن – سائیدن
جَف زدن – عو عو کردن
جَفیدن – عو زدن
چَک چَک – کف زدن
چَک زدن – کف زدن، بمعنی به دندان گرفتن نیز می باشد
چُپ – خاموش، ساکت
مَچُم – مخفف ” من چه می دانم ”
خَسته – بیمار
علت – بیماری
ناجور – مریض
آلوچک –
گوساله پوزک – نوجوانک
شاه نَوده – شاخه ی نورسیده و پر ثمر
عَمُک – عمو، کاکا
تَغویِ – ماما
داده – پدر
آپه – خواهر بزرگ
کَندو – انبار گلین که در آن حبوبات را جابجا می دارند
آغور – وسیله ی سنگی که در آن پارچه های نمک، مرچ ویا امثال آن را می کوبند
غُولک – ترکش
پلخمان – فلاخن
کُندِه درخت – تنه درخت
کَجاوه – وسیله ی که به پشت می گیرند و بوسیله ی آن مواد را حمل می دارند
پَیتی – نوع غذایی که از دال، نسک و یا ماش تهیه می شود
اُوماچ – غذایی که از آب و آرد تهیه می شود
سِنزی – گیاه کوهی که طعم لذت بخش دارد
چِکّری – رواش
سُنزی: گیاهی سبزی که طعم لذتبخش دارد.
چُکری: رواش
آغِل – جایی که در تابستان گله داران بدان جا رحل اقامت می افگنند
تیرَماه – خزان
شِیرزَنه – وسیله ی که با جنباندن آن مسکه از دوغ جدا می شود
غالمغال- سر و صدا
شَن و فَرت – تهدید کردن زبانی
پَسرَو و پیشرَو – مترادف شن و فرت
چُرت و پُرت – حرف های بیهوده و بی ربط
تَنبنه – آبشار
پَرتَو – بینداز
قرصک – دست زدن دسته جمعی
شاه سلام – مراسمی که داماد پس از عروس به دیدار پدر زنش می رود
رُوی نَمایک – مبلغی است، که اقارب داماد به عروس می پردازند همچنان به کودک نوزاد هم داده می شود
شَنَک – مبلغی است، که اقارب داماد به داماد می پردازند
سِیال – همتا
دَلاک – سلمان، آرایشگر
تَپی – سرگین حیوانات برای سوخت
درگیران – شاخچه ویا گیاه های خشک برای روشن کردن آتش
قُوتَن – محلی که حیوانات را در آن شب هنگام گرد می آورند و نگهداری می کنند
شِیب گل – گل خالص که بوسیله آن بام و دیوار های منزل را کاهگل می کنند.
صَندَلی – در ایران کرسی گفته می شود
چایران – بسته ی مواد خوراکی دوستان نزدیک داماد، شب قبل از عروسی به خانه داماد می برند
یَخ مالَک – اسکی روی یخ
گُلدانی – تفدانی
دست چوب – عصا
رَفَک – طاقچه گلین
نوله کَنّدو- سوراخ کندو که در قسمت پائینی آن قرار دارد، از آن جا آرد ویا غله کشیده می شود
پای پوش – کفش
تَه پایی – فرش زیر پا
ساغو – ظرف بزرگ چوبی که توت و یا حبوبات را در آن حمل می کنند
نُقول – روزن
تیرکَش – سوراخ هایی در اطراف قلعه که از آن جا بیرون را زیر نظر می گیرند
سولان – زینه ی چوبی
چَرخه – وسیله ی چوبی که بوسیله ی آن از پشم یا پنبه تار می سازند
شاه کاسه – کاسه بزرگ مسی
تَنور پاک – پارچه ی که بوسیله آن تنور را قبل از نان چسپاندن پاک می کنند
خَمیردان – ظرف بزرگ گلین که در آن خمیر را آماده می سازند
اَلو – آتش
موری – آب رو که زیر دیوار قرار داشته باشد
تَکه چَر – نر بز
چُوندی – بلندی، قله
چَپات – هموار
غایت – زمان، وقت
اُوبال – گناه، معصیت
توته – پارچه، قسمت
نَنَه – مادر
چُملُک – دارای چین و چروک
تَپی – سرگین
مَغال – زغال
پَرچال – قسمت بالایی دیوار که بوسیله ی چوب یا سنگ محکم کاری می گردد تا از آسیب برف و باران در امان ماند
کاچُک – ماکیان
آوست – حیوان حامله
چُک چُکه – آوازه
دَول – زیب و زینت
لَکه تَو – بی موازنه
دَنگو – باقلا یا مشنگ که در آب جوشانده و پخته شود.
تَکه چر – بز نر
کوچ – همسر
چارُق – کفش
چهار پَلاق – به پشت خوابیدن
جُق جُق – جفت، جفت
دَو دَو – تند تند رفتن
پوچاق – قشر، پوسته
پُت – پنهان مخفی
قَد به قَد – مشاجره لفظی
چَنگَو- در آویز شدن
گدو وَد – بی نظم، نابسامان
گدُ ود: بی نظم، نابسامان
پنُدی جَنگی – برف بازی
لَتیره – آدم بی برنامه، بی کاره
لَندَغَر – آدم جنجالی و اغتشاش گر
غَر – فاحشه
پوک – آدم مغرور و متکبر
برزَگاو – گاونر
شَن و فَرت – تهدید لفظی
کَچه – آدم سبک و بی مقدار
چَلّفَس – زن نا قابل
چَت و پَت – سخنان بی ربط و نا حساب
لُنده باز – آن که روابط نا مشروع داشته باشد
لُنده = به مردی گویند که بصورت نا مشروع با زنی رابطه داشته باشد
غُره – قله
جُغَل – سخن چین، جنگ انداز
شِدیار – زمین قلبه شده و نرم
پُلوان – سرحد میان دو زمین زراعتی
سَردابه – جایی که آب نوشیدنی را ذخیره کنند
اوشنَوی – آتش
زِله – خسته
اَنبه – انبوه ، انبار سنگ و گل، که سنگ آن کمتر باشد
اَغبه – انبار سنگ
آچه – مادر
مومه – مادر
بُقه – گاو نر
تَکه – بز نر
دَریچه – روزن
چُکری – رواش
چِلمی – آفتابه و لگن مالیده – نان در روغن تر شده
نَوده – شاخ نو رسیده
خُمچه – چوب باریک و تر
بَرفکُوچ – بهمن
کَجاوه – وسیلهی که از شاخههای باریک ساخته میشود و به وسیله آن مواد را انتقال میدهند
آتش گاو- آتش گیر
رَفیده – التی که خمیر را روی آن می گذارند و به تنور می چسپانند
آپه – خواهر بزرگ
جیه – مادر
داده – پدر
کَدبانو – زن مهربان و کاردان
بابه – پدر کلان
کاسه – فرزند نواسه
سُفال – تخم مرغ
بُوی – داماد
بَی – به چه این کار را کردی ؟
کُر – صوف، مغاره
چهار خشتی – الماری گلین
دالان – دهلیز
قُوشخانه – مهمان خانه
طَبَق- کاسه
یارِی گیری – همکاری
دلم در جان تان – دلم در ریش تان – بجای تشکر و سپاسگزاری
قَوزه – قبضه، دسته گیاه یا گندم
سَر شیر – قیماق
بام بُتی – قسمت آخری بام
گذر – جایی که آب دریا پهن می شود، و از آن عبور و مرور می کنند
سَتَری – بسته
پُشتَکی – پشتاره
قُوتن – محل نگهداری حیونات
فَرغُنچ – ماده گاو نوجوان
بُخته – گوسفند خسی شده
نیاز – نر بز بزرگ سال
قِیل – بلند کردن
قُول – دره
سَوغات – تحفه
جَغ – سوراخ
جُل – پوسته ی که بر سر چهار پایان انداخته می شود
جِرت – تمسخر
جور – غیبت
سَرتَگاو – سر نیشیب
تَه – زیر، پایین
کَلَوش – کفش
اِیزار – تنبان
پُلَخمان – فلاخن
چَکّمَن – نوعی لباس زخیم و پشمی که در زمستان پوشیده می شود
چکمن: نوعی لباس ضخیم و پشمی که در زمستان پوشیده می شود.
برزو، تنبان ضخیم پشمی
لَنته – عملیهی که تارهای رشته شده را تنظیم می کنند
تَغار – ظرفی گلین که در آن قروت را می سایند
صاغو – ظرفی چوبی که حبوبات و میوه جات را بوسیله آن حمل می کنند.
لُمبان سنگ – سنگی کلوله که برای رفع پارگی های بام، آن را در بام می چرخانند
وَرّغ – جایی که آب تنظیم می شود
خِشاوه – برچیدن گیاهان هرزه
خاک انداز –محلی که مردم برای رفع حاجت استفاده می کنند
شِکم دار – حامله
آغِل – محل گردآوری حیوانات
کَمَر – صخره
مایَه – مقدار اندکی ماستی که با اضافه کردن آن شیر به ماست تبدیل می شود، فطیر به خمیر تبدیل می شود
جَبَل – وسیله ی فلزی برای جابجاکردن سنگ های بزرگ
جَغَله – پارچه سنگ های کوچک
توغ رودی – مستقیم
جامه چَک – چوبی کوتاه
تِیرماه – خزان
بَگیل – شکست خورده، سر خورده
لُچک – بی بندوبار
سرفه پا – صدای پا
عَرَقچین – کلاه
بَزرو – راه باریک
آفتاب گَشت – روزی که فصل بهار پایان می یابد و تابستان آغاز می شود
بَهمَن – ماه دلو
عَجوزَک – باد تند که در ماه حوت می وزد، باور بر این است که درختان را بارور می سازد
جُفتَک زدن – لگد انداختن
نَوده – شاخه نورس
لَوده – کودن و سفیه
شات، شهد – عسل
گُت – انداختن
جُوش – خوشحال
بَی – چرا
سُوته – بزرگ
کَشال – آویزان
چَلچُق – فاسد، کوفته، کوبیده
زَنبق – چاق کلان
تاله – هموار
سُور – گرسنه چشم
قَچَل – بد شکل، بدقیافه
چَپَل – کلان و گرد
تِیز – سریع
اَن – بلی
ایزار کَشی – بیابی کردن
آکه – برادر بزرگ
کَلتُک – چاق و کوتاه
کُندک – چاق و کلوله
اُوق – استفراغ
قُوز – بلند و دراز
بلرغو – زوی گوی بی دلیل
نَریان – قوی و بزرگ
نرات – هوشیار و چالاک
نَرغُول – قوی هیکل، بی عقل
بَرزنگی – بزرگ بی رقم
کاتیک – مداخله بی جا کردن
هُلدنَگ – خیلی بزرگ
بَیتَل – مادیان، اسب ماده
کَوش کَن – دهلیز
چَت – سقف
چَغد: حلقه آهنی یا چوبی که برای بستن ریسمان استفاده می شود.
گُل – خاموش
قَبَل – چهار دیواری باغ
رُوفتَن – پیش انداختن، دواندن
گَله بچه – جمعیت جوانان
چُرت – فکر کردن
تِقی کردن – فشار دادن
چُورت – بریدن
چَلبر – ریسمان
ویخ – بیخ
چِمچه – قاشق
چُمپه: وجب
پیش قَبض – نوعی از چاقو یا برچه
پَرویزه – هیلک آرد
دَستازه – آسیاب دستی
لُوتَکه – دوله آب
پِیچه- کاکل یا مو
جُغه – فش لنگی
لوتکه: دوله آب
پیچه: کاکل یا مو
جِغه: فش لنگی
اَورینگ – گذر گاه آب یا شاخ آب دریا
لوده: شخصی کم هوش
گوند: جانبدار، همکار
قَبَل: باغ کوچک احاطه شده
کلتک: چوب کوتاه
سوته: چوب دستی