از ان نوری که میتابد، تجلی گاه میسازم
مگو ازشب، مگو از تیرگی ها، میسازم
تو هم شوق سفر داری قدم بردار هم رزمم
به تعداد تمام گام هایت، راه میسازم
تورا از عمق پستی ها سر افگنده گان اری
تورا از هرچ پنهان کارگان آگاه میسازم
سرودی تازهیی با صدای تازه میخوانم
بیا تا اتنهای این سفرهمراه میسازم
وایکاج شهامت های سرهای کلان سودا
غرورکوهای بزدلی گاه میسازم
قسم بر جمله آزادی و مفهوم حق خواهی
که عمر ناکسان را با قلم کوتامیسازم
به آن کاخ بلند شانه های هندوکش سوگند
اگر(( رستم)) نشد اینبار(( احمدشاه میسازم