شعر

انگشتر خراسان

نویسنده: کبری حسینی بلخی

ای قوم بلادیده‌ای ازجنگ گریزان
ای حال تو شوریده و ای نام تو افغان

از بس که تو پای آبله هرسوی دویدی
خونرنگ شد ازداغ غمت لعل بدخشان

رویده به هر کوه و کمر چون گل لاله
آواره هر دشت و دمن دختر افغان

از قلب دو صد پارۀ تو عکس گرفته
نامش شده غزنین و هریوا و سمنگان

بر بستر شوریدگی ات نقش پلنگ است
شب تا به سحرچشم تو بیدار وهراسان

انگشت حرامی است که برده است به یغما
انگشتر فیروزه و زیبای خراسان

افغان مکن ای کودک افغان که شنیدم
پاییز تو بگذشت و به راه است بهاران

نمایش بیشتر

سیمرغ

سیمرغ یک نهاد فرهنگی و اجتماعی است که با اشتراک جمع کثیری از اندیشمندان، فرهنگیان و نویسنده‌گان در حوزه تمدنی و فرهنگی فارسی_ پارسی تشکیل گردیده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا