گویش و لهجه گونهیی سادهسازی و سهل کردن زبان نوشتار در گفتار است. ما گونهیی از لهجه را نخست در زبان کودک هنگام یادگیری واژهگان میبینیم. آنگونه که زبان بسیار فراتر از ابزار محضِ ارتباط است، لهجه هم عوامل سنتی، وضعیت اجتماعی، فرهنگی و ویژهگیهای معین و منحصرِ محیطی و تاریخی را در خود دارد. زبان در کل پیش از شکلگیری دستورها و رمزها گونهیی گویش بودهاست و ما این تعامل گویش و زبان را در افزایش و تعدد زبانها نیز گواهیم.
در دوران عام شدنِ کتاب، کتابت و نوشتار، آنگونه که گفته شد، گفتار سعی بر سهولتِ بیشتر میان گوینده و مخاطبِ معلوم دارد، تا آنجا که این کوششها به الگوهای گفتاری مبدل شدهاند.
داستانها و رمانهای بسیار برازندهیی داریم که فضای تکگویی، گفتوگوها و گاه تمام روایت در آنها به زبان گویش و لهجه اند و طبیعتِ وضعیتِ گفتاری مردم را بیان کردهاند.
در شعر گویشی پریای احمد شاملو کمش در واژهگان را که یکی از ویژهگیهای لهجه است، به زیبایی میبینیم:
…
پریای نازنین
چه تونه زار می زنین؟
توی این صحرای دور
توی این تنگ غروب
نمی گین برف میاد؟
نمی گین بارون میاد
نمی گین گرگه میاد می خوردتون؟
نمی گین دیبه میاد یه لقمه خام میکند تون؟
نمی ترسین پریا؟
نمیاین به شهر ما؟
شهر ما صداش میاد، صدای زنجیراش میاد
…
در لهجه کمش واژهگان بسیار نمایان و روشن است. این کمش تا جاییست که گاه جملهیی را مخفف در واژهیی میتوان یافت، نمونۀ آن «مَچِم» در گفتار عام مردم افغانستان است – من چه میدانم.
گاه کمش در حروف واژهها و حتا جملهها از یک محل تا جای دیگر بیشتر هم میشود. «سختدارش» یعنی محکم بگیرش، از گویش تهران تا پنجشیر با افتادنِ یک حرفِ دیگر رواج روزانه دارد، آنگونه که پنجشیریها «سخدارش» میگویند.
حذف حرفها بیشتر در آخر و گاه در میانِ فعل برای سهولت در گفتار و علامت جمع را بدون «ه» به «الف» کاهش دادن در لهجه و گویش پارسی همیشه دیده و شنیدهایم:
میشه در باغِ دو چشمایت بشینم
میشه از چشمِ تو خورشیده ببینم
توجه کنید به گونهیی کمش در فعلها و واژههای لهجۀ هزارهگیِ پارسی:
تو جی دمبورَه زو که دم مه بوره
کوکِ دِل مَه دَه کوکِ دم تو جوره
بیه دمبورَه زو که دِل غریبه
غم و دردِ غریبی سر مه زوره
در فرهنگهای معتبر پارسی متأسفانه ما گاه غلبۀ گویشِ محلی را بر زبان نوشتار نیز میبینیم. مطابق اسناد و هم قافیه و ردیف اشعار، واژههایی که به «های غیرملفوظ» ختم میشوند، حرف پیش از «ه» دارندۀ فتحه و زبر اند، چون: خانه، لانه، شهنامه، پروانه و…
در ترجمۀ «چنین گفت زردشت» متوجه شدم که نویسندۀ نامداری چون داریوش آشوری هم گاه با گذاشتن کسره و زیر، تلفظِ گویشی را به جای معیاری آوردهاست. یک نمونۀ آن «کشیدن» است که در کتاب به کسر «کاف» آمدهاست.