عدالت هویتی در منظومه مبارزاتی مسعود شهید
سخنرانی خواجه بشیر احمد انصاری در بیست و دومین بزرگداشت از هفته شهید در شمال کالیفرنیا
بخش اول
بنام خداوند عدالت و آزادی و هویت و خیر و کرامت و فضیلت و زیبایی، و بنام پروردگاری که کتاب و ترازو و آهن را فرو فرستاد، کتابی که نماد خرد و تعقل و آگاهی بود؛ ترازویی که سمبول عدالت و مساوات و اعتدال بود؛ و آهنی که در تیغ آبدار آن داروی سردردی جباران ستمگار و جنایتکار نهفته است؛ ارزش هایی که از بیست و نه سال بدینسو زیر چکمه های آلوده سپاهیان جهل و جنون و منادیان خشونت و خون خورد می شوند.
در آن شب و روزی که قهرمان ملی وارد کابل شد، رابرت کپلان ژورنالست معروف امریکایی و گزارشگر ریدرز دایجست در وال ستریت جورنال نوشت: مسعود، مردی که در افغانستان برنده جنگ سرد شناخته شد باید در میان بزرگترین رهبران چریک سده بیست و شانه به شانه در کنار مارشال تیتو، هوچی مین، مادو تسه تونگ و چیگوارا قرار گیرد.
کپلان در این داوری خویش تنها به نیمی از حقیقت پرداخته بود، به این معنی که اگر گاندی و هوشی مین با استعمار خارجی در آویختند، و اگر ماندیلا با اپارتاید درگیر شد، و مالکوم اکس و محمد علی و مارتین لوثر کینگ با تبعیض نژادی پنجه نرم کردند، مسعود شهید هم با استبداد داخلی درآویخت، هم با اشغال خارجی، هم با استعمار دولایه، و هم با ستم برهنه ملی. ایکاش کپلان از خود می پرسید که در تاریخ دور و نزدیک مبارزات آزادیخواهانه ملت ها چه کسی را می توان در این مقام یافت.
میان عدالت اجتماعی و عیاری و جوانمردی از یکسو و اندیشه قهرمانی از سوی دیگر پیوندی دیرین است؛ مفاهیمی که در قهرمان شهید ما به حد کمال رسیدند. در یک سخن، عدالت را می توان مخرج مشترک اهداف مبارزاتی مسعود به شمار آورد. در قاموس دینی این شهید سعید ، میان عدالت و اعتدال هم رابطه ای لغوی وجود داشته است و هم پیوندی مفهومی.
عدالت می تواند مظاهر و مصادیق گوناگونی داشته باشد، اما دو عرصه ای که عدالت به شکل گسترده و وسیع آن جلوه می کند و سرنوشت گروه های بزرگ یک جامعه را رقم می زند، یکی آن عدالت اجتماعی است و دیگرش عدالت هویتی.
قرآن کریم در سوره حدید با چه شکوهی به اصل عدالت اشارت نموده است طوری که می فرماید: “ما پیامبران خود را با دلایل آشکار فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو نازل کردیم تا مردم در جهت تحقق عدالت و دادگری قیام نمایند، و آهن را فرو فرستادیم كه در آن مايه ستيز و صلابت است و نيز سودهايى براى مردم”.
یکی از عرصه هایی که در این دو سال شاهد پامال شدن عدالت هویتی، عدالت اجتماعی، و عدالت فرهنگی بوده است، مصادره زبان مشترک افغانستان می باشد که آن را فارسی نامند؛ زبانی که تنها فرزندان این سرزمین را با هم پیوند داده بلکه پلی بوده است که ما را با تاریخ و جغرافیای منطقه وصل نموده است. این تبعیض، امروز چنان بی شرمانه و آشکار اعمال می گردد که در کنفرانس های بین المللی گروه حاکم، زبان های خارجی از قبیل انگلیسی و چینایی دیده می شوند ولی زبانی که وسیله تفاهیم اقوام و گروه های نژادی و فرهنگی و قبیلوی گوناگونی بوده است از صحنه حذف گردیده و برنامه استعمار روسی در آسیای میانه، و استعمار انگلیسی در شبه قاره، در جهت زدودن این زبان در حال تکمیل شدن است.
برچیدن لوحه های فارسی از برخی دانشگاه ها و نهاد های دولتی نمونه دیگر این تعصب کور و جاهلانه به شمار می رود. چنین تبعیضی را در حق زبان اول کشور حتی دو آتشه ترین گروه های قومی و تمامیت خواه در خواب هم نمی دیدند. رهبر پرده نشین این گروه و رییس الوزرای بی زبان آن که دو مقام عالی این رژیم به شمار می روند، امروز از تکلم به زبان دربار های این حوزه و نهاد های علمی و دینی و فرهنگی آن عاجز بوده اند. اگر به تاریخ دور و نزدیک منطقه نگاهی بیندازیم یکی از وجوه شبه میان مؤسس حزب دموکراتیک خلق افغانستان و رهبران این گروه در بیگانگی هردو با زبان مردم این کشور بوده است.
خیلی جالب است که این گروه از یکسو از اسلام دم زده و خود را وارثان نسل صحابه می دانند، و از سوی دیگر در حق زبان صد ها تن از یاران پیامبر اکرم اهانت روا می دارند.
کتاب های حدیث و تاریخ اسلامی از صد ها تن صحابه پیامبر بزرگ نام می برند که ریشه خراسانی داشته و فارسی حرف می زدند چون سلمان فارسی، سالم، سفینه، رُشید، عُقبه، عبدالرحمن ابن الأزرق فارسی، سکینه، سعد بن خوله، بازان، بابویه، خُرخُسره، ابوشاه، آزاد، نعمان، فیروز دیلمی، دادویه، مرزبانه، شهر بن بازان، دیلم، مرگبود، یفودان هروی، مانامه، رستم، شقران، مهران، ذکوان، هرمز، کیسان، رومان، وهریز، دینار، بهزاد، قباد و صد ها تن دیگر. سلمان فارسی نخستین کسی بود که آیات قرآنی را به فارسی ترجمه نمود و سالم دومین شخصیت عالم به قرآن در عصر صحابه بود که به گفته طبری و ابن اثیر و دیگران خلیفه دوم در بستر مرگ خویش می گفت اگر سالم زنده می بود نیازی نداشت تا کمیسیونی در جهت انتخاب خلیفه برگزیند و سالم را در مسند جانشینی خویش پیشنهاد می نمود.
احتمالاتی هم وجود دارد که سلمان فارسی از جغرافیای کنونی ما بوده باشد زیرا ابونعیم اصفهانی و طبری و ابن عساکر و امام ذهبی و نویسندگان اوضح المسالک و تقویم البلدان نام اصلی او را بهبود فرزند بدخشان خوانده اند. نویسنده کتاب الفوائد الرجالية و تنقیح المقال فی علم الرجال او را فرزند بدخشان و یا سمنکان دانسته اند.
به هر حال، زبان ها تنها ابزار تفاهم نه بلکه ظرفی اند برای مفاهیم، محتواها، ارزش ها، نماد ها و میراث های دینی، عقلی، فرهنگی و معنوی که جنایت در حق آن ها جنایت در حق تمامی این ارزش ها به شمار می رود. مسعود شهید که عملیاتش برای ادبیات بود؛ ادبیاتی که ظرف این میراث مبارک دینی و فرهنگی به شمار می رفت، عدالت خواهی اش تنها حرف و ادعا نبود، بلکه میثاق آن را با خون امضا کرده بود.
مسعود یقین داشت که عدالت نه با التماس تحقق خواهد یافت و نه هم با تضرع. او می گفت خودآگاهی لازمه عدالت است و تیغ آبدار، حامی آن.
او زمانی که به آستان تاریخ قدم گذاشت، کتاب در بغل، شمشیر در یمین و ترازو در یسار داشت!
ادامه دارد …