مقالات

ریشه‌شناسی جای‌نام «پنجشیر»

یحیی حازم اسپندیار، نویسنده و پژوهش‌گر

برای مطالعه جای‌نام ‌ (Toponym)چه جای‌نام یک روستا و چه جای‌نام یک کشور باید با قلم‌رو تاریخی و فرهنگی آن جای‌نام آگاه بود و فراتر از مرزهای اداری- سیاسی، این جای‌نام‌ را بررسی کرد. شناخت ساخت دستوری، پیش‌وندها و پس‌وندها، اجزایی معنایی و ریشه‌شناسی از مسایل بااهمیت در بررسی جای‌نام‌ها اند (Blair, 2009, P.1). مورد دیگر در بررسی جای‌نام‌ها تحول و تغییر آن‌ها در مسیر تاریخ است که هم‌چون تحولات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، بیان‌کننده‌ی تغییر بینش و گرایش و حتی تغییر بافت ‌اجتماعی جوامع است. به همین سبب دگرگونی‌های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در نام‌گذاری‌ها تأثیر شگرف و مستقیمی دارد و برای درک جامع از تحولات جامعه‌ای نیاز است تا در پهلوی موارد دیگر به تحول و تغییر جای‌نام‌های آن جامعه نیز پرداخته شود. در این مقاله به ریشه‌شناسی جای‌نام «پنجهیر» و تحول آن به‌گونه‌ی کنونی یعنی «پنجشیر» پرداخته شده است.
جای‌نام پنجهیر در تاریخ
تا اکنون در اسناد آریانایی به‌خصوص اسناد موجود در زبان‌های اوستایی، پارسی ‌باستان، باختری، سغدی، پارتی/پارثی و پارسی ‌میانه جای‌نام پنجشیر/ پنجهیر پیدا نیست. در مهریشت اوستا کوه‌ اوپایری‌سئن (فارسی میانه: ابرسین) که شامل کوه‌های پامیر، هندوکش و بابا کنونی است؛ یاد شده است و هم‌چنان از سرزمین‌هایی به‌نام «ایشکت» و «پوروث» که حوضه‌ی آب‌ریز رودهای؛ سغد، خوارزم، مرغاب و هرات اند و در جوار کوه‌های اوپایری‌سئن (ابرسین) واقع اند نیز یاد شده است ( اوستا، 1385: 356). در جغرافیای اوستایی مهریشت به‌طور کلی می‌توان پنجشیر کنونی را جزوی از سرزمین‌های «ایشکت» و «پوروث» پنداشت چه آن‌که حوضه‌ی آب‌ریز سغد، خوارزم، مرغاب و هرات شامل کوه‌های پامیر، هندوکش و بابای کنونی می‌شود. هم‌چنان در وندیداد اوستا از هفتمین شهر آریانایی به‌نام «وئِکِرته» یاد شده است (دادگی، 1390: 134). وئکرته هم در متون پهلوی و هم در مطالعات آریاناشناسان نوین کابلستان پنداشته شده است و پنجشیر را نیز می‌توان در جغرافیای وندیداد در سرزمین وئکرته به‌حساب آورد. پنجشیر رابطه‌ی تنگاتنگی با جغرافیای اوستایی دارد چه آن‌که نام‌های چندین روستا و منطقه هنوز در پنجشیر اوستایی است به‌گونه‌ی مختصر می‌توان به؛ پارنده به‌معنای ایزد ثروت و معدن. اَمِرز (=عمرز) به‌معنای همیشه آبادان و تباه‌نشدنی. اَناپه (=عنابه) به‌معنای جای کم‌آب و خشک، و گوت به‌معنای پخش‌کردن و گستردن اشاره کرد. البته واژه‌های سغدی چون، غر به‌معنای کوه. ریوت به‌معنای چمن‌زار و غیره نیز نشان از پیوند این زبان با پنجشیریان دارد. در دوره‌ی هخامنشیان دره‌ی کابل را به‌نام گنداره یاد می‌کردند و شاید بتوان پنجشیر را جزو این قلم‌رو برشمرد. جغرافیانویسان یونانی جغرافیای میان هرات تا دره‌ی کابل که از طرف شمال به کوه‌های بابا و هندوکش و در طرف جنوب به اراکوزیا محدود است را به‌نام پارامیزوس (اوستایی: اوپایری‌سئن) یاد کردند (Ptolemy, 1991, P. 147). بی‌گمان پنجشیر نیز در همین جغرافیا موقعیت داشته است.
از اوایل قرون اسلامی تا حمله‌ی مغول جغرافیانویسان و تاریخ‌نگاران به کرات از موقعیت جغرافیایی، معادن و مردمان «پنجهیر» گزارش دادند. این جغرافیانویسان پنجشیر را در سرزمین خراسان؛ گاهی از توابع بلخ، گاهی از توابع کابلستان و حتی در موردی از توابع بامیان آوردند. مقدسی در احسن التقاسیم «بَنجهیر» را جزو توابع بلخ آورده است(مقدسی، 1361: 413). اصطخری نیز در مسالک و ممالک «پنجهیر» را در ذیل توابع بلخ آورده است: نواحی بلخ این است: تخارستان، پنجهیر، بدخشان و عمل بامیان (اصطخری، 1340: 216). صاحب حدود العالم «پنجهیر» را در سرزمین خراسان آورده، ولی در ذیل توابع بلخ قرار نداده است(حدود العالم، 1372: 316). فردوسی در شاهنامه پنجهیر را در قلم‌رو کابلستان و جزو مناطق مرزی ایران آورده است: دگر پنجهیر و در بامیان – سر مرز ایران و جای کیان. بالآخره ابن بطوطه (703-770 هـ.ق) در سفرنامه‌اش از «پنجهیر» نام برده است (ابن بطوطه، 1370: 473). هم‌زمان با او ابوالفدا در کتاب «تقویم البدان» در همین قرن از پنجشیر به‌گونه‌ی «پنجهیر» یاد می‌کند و آن را گذرگاه میان بلخ و غزنه دانسته و جزو توابع بامیان پنداشته است (ابوالفدا، 1349: 537-539). بناءً تا قرن هشتم ه.ق جای‌نام «پنجشیر» به گونه‌ی اولیه آن یعنی «پنجهیر» یاد می‌شده و بعد از آن به «پنجشیر» تحول یافته است. احتمالاً نخستین‌بار در زمان گورگانیان هند پنجهیر به شکل کنونی یعنی «پنجشیر» ثبت شده است چه آن‌که در کتاب «پادشاهنامه» لاهوری این تلفظ ثبت است (پروفایل ولایت پنجشیر، 1398: 9).
تحول واجی «پنجهیر» به پنجشیر
ابدال واج «هـ» به «ج» در زبان فارسی رواج ندارد؛ اما ابدال واج «ج» به «ش» در تلفظ عامیانه وجود دارد. مثلاً اجتماع، مجمتع، پنج‌تا، مجبتی در تلفظ عامیانه به شکل «اشتماع، مشتمع، پنشتا و مشتبا» تلفظ می‌شود. البته باید توجه شود که واج «ش» ابدال از «ج» مثل واج اصلی «ش» غلیظ تلفظ نمی‌شود. براساس این قاعده‌ی واجی پنجهیر به پنشهیر/پنشیر تحول یافته است و در خور تأکید است که هنوز هم در تلفظ عامیانه‌ی پنجشیری؛ پنجشیر به‌گونه‌ی «پنشیر» تلفظ می‌شود. احتمالاً پس از تحول پنجهیر به پنشیر کاتبان برای معنی بخشی به پنشیر؛ آن را به شکل پنجشیر نوشتند. یورش مغول چنان بزرگ و بنیاد برانداز بود که تغییر فراگیری در عرصه‌های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و بافت اجتماعی ایجاد شد. جای‌نام‌های فراوانی در همین دوره دچار تحول و تغییر شد به گونه‌ی نمونه؛ غزنه، هَراة، مرو و … به غزنی، هرات، ماری تحول یافت، همین‌طور رخج و تخارستان به قندهار و قطغن تغییر کرد. بناءً ابدال پنجهیر به پنشیر و بالآخره پنجشیر امر طبیعی بود.
ریشه‌شناسی پنجهیر
پنجهیر از دو واژه‌ی «پنج» و «هیر» ترکیب شده است. پنج من‌حیث پیش‌وند در جای‌نام‌ها و رودنام‌های آریانایی به‌کار رفته است. به‌گونه‌ی نمونه می‌توان به پنجاب، پنجستان، پنجکنت، پنج‌رود (رود پنج)، پنجوای (پنج‌راه؟) و پنج‌دِه اشاره کرد. برای «هیر» سه ریشه متفاوت می‌توان جست‌وجو کرد که در زیر این سه ریشه بررسی شده است.
الف. هیر به‌معنای کوه
ابن بطوطه در سفرنامه‌اش پنجهیر را به‌معنای پنج‌کوه آورده است: بعد به جایی رسیدیم که «پنجهیر» نام داشت. هیر به‌معنای کوه است و پنجهیر یعنی پنج‌کوه. در آن شهر قشنگ و آبادانی دیدیم که روی نهر بزرگ کبودینی که چون دریایی از کوهستان بدخش از همین کوهستان به‌دست می‌آید. این شهرها را چنگیز ملعون پادشاه تاتاران خراب کرده و از آن پس روی آبادانی ندیده‌اند (ابن بطوطه، 1370: 473). در گزارش ابن بطوطه دو نکته بااهمیت است. یک؛ هیر به‌معنای کوه است. دو؛ پنجهیر دارای شبکه‌ی آبیاری پیش‌رفته‌ای بوده که توسط لشکر چنگیزخان ویران شده. در مورد «هیر» به‌معنای کوه باید توجه شود که در اوستا «هَرا» به معنی؛ کوه، بلندی و جای بلند از رویه آب است (بهرامی، 1369: 1554). یعنی «هرا» به بلندی‌ای اطلاق می‌شود که از آن رودی سرچشمه می‌گیرد و این کوه نسبت به آن رود «هرا» است. در زبان ختنی – سکایی نیز «هرا» به‌معنای بلندی در ترکیب هراسیا (به اوستایی = هرابِرِز) دیده می‌شود(Hintze, 2008، p. 174). ترکیب «هرا» را در رودهای اوستایی چون؛ هَراخئیتی(پارسی باستان: هَرَنووَتیس = ارغنداب)) و «هَراهئیتی» من‌حیث سرچشمه‌ی رود مقدس «دائیتی» می‌توان دید. در زبان ودایی «هرا» را در ترکیب نام ایزد آب‌ها و رودها یعنی «سرَسوَتی» می‌توان دید، در واقع سرسوتی همان هرَهویتی اوستایی است – ابدال «هـ» به «س« میان اوستایی و ودایی معمول است – سَرس در ودایی(به اوستایی هرَه) به‌معنای «جمع کردن آب» است و ویتی به‌معنای «دارنده» آمده است. سرَسوَاتی ایزد دارنده‌ی آب‌ها و رودها است که در باور آریاناییان ایزد «اناهیتا» است.
ب: هیر به‌معنای آب
مشتقات «هیر» به‌معنای آب در زبان‌های آریانایی وجود دارد. یکی از جای‌نام‌های هم‌ریشه با «هیر»؛ هرات است. هرات در اوستایی «هرویوه- Haroiuuo» و در فارسی‌باستان «هریوه- Haraiva » هم‌ریشه با نام رود مقدس Sarayu در ودایی است (اشمیت & بروکن، 1382: 59). سَرَه 😊 Sarah) در زبان آریانایی باستان به‌معنای سیلاب (=Flood) و سَرَ (=Sara) به‌معنای گُسلی که آب در آن جریان دارد. پلنی در کتاب «تاریخ طبیعی» خود آورده است که سکاییان به ارنگ‌رود 😊 سیردریا، سیحون یا Laxarter river) سیلیس (به سکایی سیل) می‌گویند (Harmatta; 1992; Ps.351-369). «سیل» به‌معنای آب فراوان و« سیر» نیز به‌معنای جریان فراوان آب در ترکیب «سیردریا» هم‌ریشه با «سیل» سکایی به‌معنای رود و جریان نیرومند آب است. در سنسکریت نیز ریشه‌های «سرَ» را می‌توان در واژه‌هایی چون؛ سراوا (Sarava) به‌معنای «ظرف پُر آب»، هاره (hara) به‌معنای آن‌که در پی یافتن آب است، دهارا (Dhara) به‌معنای جاری‌شدن آب و آب روان، سروتاس (Srotas) به‌معنای سیلاب و پنج طغیان آب، و رسه (Rasa) به‌معنای نم، تری و آب، یافت. ابدال واج «س« به «هـ» در میان زبان‌های آریانایی و در میان زبان‌های آریانایی و هندی معمول است. بنابراین «هَرَ/سَرَ» به‌معنای آب و رود در زبان‌های هندو آریانایی وجود داشته و «هیر» تلفظ غربی از تلفظ بومی و شرقی «سیر» در زبان‌های آریانایی است و معنی آن رود یا جریان زیاد آب است.
ج: هیر به‌معنای آتش
لغات‌نامه‌ی دهخدا به نقل از برهان، آنندراج و انجمن‌آرا؛ هیر را به‌معنای آتش، عبادت و طلا آورده است (دهخدا، ذیل واژه هیر). هیر به‌معنای آتش از «هیربد» در فارسی‌میانه برداشت شده است. چون در فارسی‌دری به روحانی آتشکده «هیربد -Hirbed» می‌گویند؛ پنداشتند که هیربد در واقع آتش‌بان و نگهدار آتش است. در حالی‌که هیربد را خود اهل دین‌بهی در فارسی‌دری به «ملا» ترجمه کردند. هیربد در فارسی میانه به‌معنای آموزگار علوم دینی است و هیربدستان نیز به‌معنای مدرسه دینی است (مکنزی، 1373: 89). هیربد فارسی‌میانه شکل تحول‌یافته‌ی واژه‌ی «اَئیتَرپئیتی» اوستایی است. «اَئیتَرپئیتی» مرکب از دو جزء ائیتر به‌معنای آموزش و تعلیم، و پئیتی= پتی=بذ=بد به‌معنای صاحب و دارنده‌ی و ارباب که عنوان پسوند در آخر نام‌های زیادی آمده است (جهانگیر، 1378: 45). اگر بخواهیم در فارسی کنونی معادلی برایش برگزینیم؛ بی‌گمان: ملا یا مولوی خواهد بود. بناءً «هیر» در زبان فارسی‌دری به‌معنای آتش نیست و اگر هم به این معنی به‌کار رفته است، مجازاً بوده است.
برخی‌ها «پنجهیر» را مرکب از «پنج + هیر = دارنده‌ی پنج‌آتشکده» دانستند. دلیل قوی برای این استدلال شعری از کتاب ترجمان البلاغه‌ی محمد بن عمر رادویانی تألیف قرن پنجم ه.ق است که در مورد پنجهیر چنین آورده است: گویند هفت مرد است در پنجهیر؛ بذ – زان هفت دو مسلمان و آن پنج، هیربذ. من پنجهیر دیدم و آن پنج هیربذ – از پنج‌هیربذ نشود پنجهیر؛بذ (رادویانی، 1362: 12). این شعر را رادویانی در موضوع صنعت «جناس مطلق» آورده است و چون در این شعر میان «پنج‌ هیربذ» به‌معنای پنج آموزگار(= پنج فرزانه یا پنج پیر) و «پنجهیر بذ» به‌معنای سالار و ملِک پنجهیر جناس وجود دارد. شاعر این شعر را رادویانی ذکر نکرده است؛ اما به‌کار رفتن «ذ» به‌جای «د» نشان می‌دهد که این شعر احتمالاً مربوط به قرن سوم تا چهارم ه.ق می‌شود. بنابر گزارش رادویانی میان قرن سوم تا پنجم در پنجهیر پنج هیربذ دین‌بهی وجود داشته که سالار و ارباب منطقه‌ی شان نیز بودند. اگر گزارش رادویانی و مفهوم اوستایی «هیربد» را در نظر بگیریم؛ جای‌نام «پنجهیر» به‌معنای «مسکن پنج فرزانه» معنی می‌شود.
روایت دیگری که به‌نام «پنج پیران» در فرهنگ محلی پنجشیریان وجود دارد نیز وجود این «پنج‎فرزانه» را تأیید می‌کند؛ اما نقش این پنج‌فرزانه را در مدیریت منابع آب برجسته می‌سازد. احمدعلی کهزاد در مقاله‌ی «پنحشیر» روایت «پنج‌پیران» را به تفصیل آورده است که دال مرکزی این روایت نیز تأکید بر قدرت شگرف پنج‌فرزانه‌ی پنجشیری در ساختن بند آب «سلطان» در زمان سلطنت محمود غزنوی است (کوهزاد، 1330). این روایت مردمی هم به لحاظ تاریخی و هم به لحاظ شخصیتی منطبق است با گزارش رادویانی. تدوین کتاب رادویانی در اواخر غزنوی و اوایل سلجوقی بوده است و هم‌چنان «پنج‌ هیربذ» معادل «پنج پیران» است. اگر روایت مردمی و گزارش رادویانی را مکمل هم بدانیم، پنج‌هیر و پنج‌پیران باید پنج‌میراب یا پنج آب‌سالار در نظر گرفته شود. در عنوان «هیر به‌معنای آب» آمد که هیر تلفظ آریانایی غربی از تلفظ آریانایی شرقی «سیر» است و معنی آن می‌تواند پنج‌رود یا پنج‌آب باشد. حتی «پنج‌هیر بذ» ذکر شده در گزارش رادویانی نیز چنان‌که در روایت مردمی آمده است، پنج آب‌شناس یا آب‌سالار باشد. در تمدن آریانایی دهیوپت‌ها 😊 زمین‌سالارها) و اوزپیت‌ها (=میراب‌ها) نقش مدیریتی – حکمرانی داشتند و حاکمان محلی به‌شمار می‌رفتند. مثلاً در زمان ورود مسلمانان عرب به خراسان والی پارسی هرات ملقب به دهگان/دهقان (=زمین‌سالار) بود و به‌گزارش گردیزی با مسلمانان صلح کرد: و عبدالله بن عامر با دهقان هرات صلح کرد به پنجاه بدره (کیسه) درم (گردیزی، 1363: 228). در مورد جایگاه میراب در خراسان اصطخری در قرن چهارم ه.ق گزارش قابل تأملی دارد: و برین رود{مرورد} میرابی باشد که او را حرمت پیش از حرمت والی معونت / کمک کردن و یاری رساندن، بود، و شنوده‌ام که قرب ده‌هزار مردانست که عمل آب این رود دارند(اصطخری، 1340: 207).
نتیجه‌گیری
از جای‌نام پنجهیر در پیش از اسلام گزارشی تا هنوز در دست نیست. از این جای‌نام از اوایل اسلام (قرن سوم ه.ق) تا حمله‌ی مغول (قرن هفتم ه.ق) گزارش‌های فراوانی وجود دارد و از حمله‌ی مغول تا دوره‌ی گورکانیان هند (قرن دهم ه.ق) براساس تغییرات واجی از پنجهیر به پنشیر و سپس به‌گونه‌ی مکتوب به پنجشیر مبدل شده است. هیر چه به‌معنای کوه، چه به‌معنای آتش و چه به‌معنای آب؛ بی‌گمان با آب پیوند ناگسستنی دارد و احتمال دارد که این‌ پنج‌هیر به‌معنای پنج‌میراب به حاکمان محلی پنجشیر اطلاق می‌شده که به‌گونه‌ی سنتی این سرزمین را اداره می‌کردند. اگر گزارش رادویانی، گزارش ابن بطوطه از شبکه‌ی وسیع آبیاری و روایت مردمی پنج‌پیران را در نظر بگیریم، می‌شود نتیجه گرفت که پنجهیر به پنج شبکه‌ی آبیاری یا بلوک تقسیم می‌شده است که هریک از این شبکه‌ها در واقع قدرت محلی اداری – سیاسی نیز بوده و تا زمان رادویانی یا اواخر غزنوی این پنج حاکم محلی بر پنجهیر حکومت می‌کردند.
منابع
– ابوالفدا. (1349). تقویم البدان. مترجم: آیتی، عبدالمحمد؛ تهران: بنیاد فرهنگ ایران.
– اشمیت، رودیگر. (1382). راهنمای زبان‌های ایرانی؛ مترجم: بختیاری، آرمان و دیگران؛ تهران: ققنوس.
– پروفایل ولایت پنجشیر؛ چشم انداز انکشاف اقتصادی و اجتماعی؛ 1398:
– دوستخواه، جلیل. (1385). اوستا: کهن‌ترین سرودها و متن‌های ایرانی. تهران: مروارید.
– دادگی، فرنبغ. (1390). بندهش. مترجم: بهار، مهرداد. چاپ چهارم، تهران: توس.
– ابن بطوطه. (1376). سفرنامه. مترجم: موحد، محمد علی. جلد اول، تهران: سپهر نقش.
– بارتولد، ولادمیر. (1372). حدود العالم من المشرق الی المغرب؛ مترجم: شاه، میرحسین؛ تهران: دانشگاه الزهرا.
– بهرامی، احسان. (1369). فرهنگ واژ‌ه‌های اوستایی، دفتر نخست؛ تهران: نشر بلخ.
– رادویانی، محمد بن عمر. (1362). ترجمان البلاغه؛ تصحیح: آتش، احمد. چاپ دوم، تهران: اساطیر.
– مقدسی، بوعبدالله محمد بن احمد(1361). احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم؛ مترجم: منزوی، علینقی. شرکت مؤلفان و مترجمان ایران.
– کوهزاد، علی‌احمد؛ پنجشیر؛ 1330. بازیابی شده در 13/4/1403:
– گردیزی، عبدالحی. (1363). تاریخ‌گردیزی. تصحیح و مقابله: حبیبی، عبدالحی؛ تهران: دنیای کتاب.
– اصطخری، ابواسحق ابراهیم. (1340). مسالک و ممالک. به‌کوشش: افشار، ایرج؛ تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
chrome-extension://efaidnbmnnnibpcajpcglclefindmkaj/https://moec.gov.af/…/Panjshir%20Book_compressed.pdf
– Blair, David, A Standard Geographic Feature Catalogue for toponymic research,ANPS Technical Paper: Australian National Placenames Survey, Paper 1, July 2009.
– Ptolemy; Claudius Ptolemy The Geography; Stevenson, Edward Luther; New York: Dover Publications, 1991.
– Hintze, Almut, Sims-williams, Nicholas(Ed.): Indo – Iranian Languages and Peoples, Springer Science +Business Media B.V. 2088.
– J.Harmatta(1992); History of Civilizations of Central Asia, Volume I; Paris: UNESCO Publishing.
– Gharib. B; Sogdian Dictionary; Tehran: Farhangan Publications, 1995.
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا