بخش نخست
چکیده
افغانستان نزدیک به سه دهه است، که در آتش تروریسم میسوزد و با گذشت هر سالی به خطرات آن افزوده میشود. پرسش این است، که تروریسم چه اثری برحیات سیاسی و امنیتی برجا مینهد؟ حل این معما برای سیاست مداران افغانستان و منطقه یاری میرساند، تا به خطرات ناشی از تروریسم آمادگی داشته باشند. فرضیهی تحقیق، بر تأثیر تروریسم در افغانستان استواراست. پژوهشگر برای حل این سوال، به روش کیفی متوسل شده، برای تبیین مسأله، از دو منبع؛ یکی، رسانههای معتبربین المللی و دیگری از آرشیو جبهه مقاومت ملی افغانستان که در حال حاضر درگیر مبارزه در برابر طالبان است، استفاده برده است. در ابتدا، مفاهیم نظری واکاوی شده، سپس آن دسته از گروههای تروریستی معرفی گردیده که در افغانستان فعالیت دارند. با وجود این که از لحاظ نظری در باب تعریف تروریسم اجماع نظرکلی وجود ندارد، ولی از لحاظ عملی، همه جوانب به درجات متفاوت از حضور گروههای تروریستی در افغانستان نگران اند. بنا براین در فرجام فرضیه، به اثبات میرسد.
کلید واژهها: تروریسم، افغانستان، کشورهای منطقه، ایالات متحدهی آمریکا.
طرح مسأله
سه دهه است که افغانستان در آتش تروریزم میسوزد، و این تروریزم است که نه تنها افغانستان، بلکه امنیت منطقه و بسیاری از کشورهای جهان را به مخاطره انداخته است. آسیبهای بوجود آمده از تروریسم در گذشته پیامدهای مختلفی در افغانستان داشته است، منجمله لشکرکشی اعضای ناتو به رهبری ایالات متحده به افغانستان، بعد از حمله تروریسی القاعده در 11 سپتامبر ۲۰۰۱. ادامه نگرانیها و تهدیدات بالقوهی تروریسم در منطقه و جهان باعث بوجود آمدن نوع نگاه بدبینانه و محتاطانه به تمامی مسائل افغانستان گردیده است. به تعقیب توافقنامه دوحه میان طالبان و ایالات متحده در سال ۲۰۲۰ و تسلیم دهی کشور به گروه طالبان، گزارشهای نگرانکنندهای بخاطر پناه دادن گروههای تروریستی در افغانستان ارائه شده و نگرانیهای مردم افغانستان و کشورهای منطقه و جهان نسبت به تبدیل شدن دوباره این کشور به مکان امنی برای تروریزم بینالمللی بیشتر گردیده است. این موارد و بیشتر از این، باعث ترسیم آینده بسیار تاریکی برای افغانستان گردیده و از این رو، برای بدست آوردن دید واقعی نسبت به تاثیرات تروریسم بر اوضاع سیاسی و امنیتی افغانستان نیاز به تحقیقی همه جانبه دارد.
پرسش اصلی این است که تروریسم چه تاثیراتی بر افغانستان دارد؟
این پژوهش بر این فرضیه استوار است که تروریسم از رهگذر سیاسی و امنیتی تاثیرات همه جانبه و عمیقی بر افغانستان و منطقه مینهد و چه بسا که حامیان دیروز و امروز گروههای تروریستی از صدمات ناشی از تروریسم؛ مصئون نخواهند ماند. محققین در این باب، کدام تحقیق مستقل نیافته اند، نویسنده، برای کاویدن این مسئله مراجعه به اسناد و گزارشهای معتبر را برگزیده و از آرشیف جبههی مقاومت ملی استفاده کرده است. این پژوهش در بخشهای چهارگانه سازمان داده است. در نخست به بحث نظری پرداخته، و مفاهیمی همچون تروریسم، سیاست، و امنیت واکاوی می شود. در بخش دوم، گزارشی از گروه های جنگی مستقر در افغانستان ارایه می گردد. سومین بخش اختصاص دارد، به این موضوع که گروه های مسلح مستقر در افغانستان مصداق واقعی گروه های تروریستی اند یا خیر؟ آبشخور فکری این گروه ها کجاست؟ در پایان، به نتیجه گیری پرداخته میشود، آن جاست که روشن میگردد که فرضیهی تحقیق ثابت میگردد و یا این که خلاف آن به اثبات میرسد.
مفاهیم نظری
برای درک و شناخت پیامدهای تروریسم بر اوضاع سیاسی و امنیتی افغانستان، ناگزیریم، تا نخست از لحاظ نظری مفاهیم (1)- تروریسم(2) سیاست (3) امنیت کاویده شود که مراد از این مفاهیم در نزد پژوهشگران بین المللی چیست؟
تروریسم
ترور کلمهی لاتینی و از ریشه ترس به معنای ترس و وحشت است. حد اقل دو صد و دوازده تعریف مختلف از تروریسم وجود دارد که در جهان مورد استفاده قرار میگیرد ( spencer, 2016:3). یکی از مشهورترین تعاریف از تروریسم، متعلق به الکس اشمید است که تروریسم را چنین تعریف میکند: «تروریسم یعنی شیوه ایجاد وحشت توسط اقدامات خشنونت آمیز مکرر توسط افراد، گروهها یا بازیگران دولتی به دلایل سیاسی، جنایی و غیر معمول در جایی که اهداف مستقیم، اهداف اصلی نیستند. قربانیان چنین خشونتی اغلب به طور تصادفی یا گزینشی از میان جمعیت هدف، انتخاب میشوند و به عنوان مولدهای پیام رسانی عملی مینمایند» ( Schmidt, 1993.8) ژیلبرگیم در پی تحقیقات اشمید، سه شرط را برای تروریستی قلمداد نمودن یک اقدام مجرمانه ضروری می داند: 1- ارتکاب برخی اعمال خشنونت آمیز به نحوی که قتل یا صدمات جسمانی برجسته ی به وجود آورد. 2- قصد معین فردی یا جمعی برخی اعمال مذکور. 3- ایجاد رعب و وحشت میان مردم ( Gilber,1989,215)
دلیل تنوع در تعریف تروریسم این است، که تروریسم جنبهی سیاسی به خود گرفته؛ تا حقوقی. از رهگذر تاریخی، برای اولین بار لنین در کتاب «دولت و انقلاب » پس از بررسی راههای مقابله با دولتهای سرمایه داری، نتیجهگیری میکند که بهترین شیوهی درهم شکستن سلطه ی دولتهای سرمایه داری، استفاده از ابزارهای نظامی و راههای تروریستی میباشد. بدین منظور او پیشنهاد میکند که باید یک حزب مخفی از انقلابیون پیشرو و حرفهای تشکیل یابد که هدف آن حمله نظامی به افراد سیاسی و دستگاه های دولتی باشد. بدین صورت لنین را می توان بنیان گذار تروریسم بین المللی جدید دانست. پس از لنین گروه های متعددی دست به اعمال تروریستی زدند و در سالهای پسین القاعده، داعش و طالبان به وفرت از این شیوه کار گرفتند.
از رهگذر جامعه شناسی، در باب بنای تروریسم سه نظریه وجود دارد:
نظریهی ابزاری: بر اساس این مکتب فکری، تروریسم نتیجهی واکنشی عقلانی و ابزاری در برابر رقیبی قدرتمند است. بنابر این تعریف، تروریستان در پی کارآمدترین و کم هزینهترین راه مقابله با دشمن قدرتمند میباشند.
نظریهی سازمانی: این مکتب فکری هم، تروریسم را عقلانی و هدفمند میشمارد، ولی اهداف آن را هماهنگ با اهداف سازمانی، از قبیل«بقای سازمانی » ، «جذب و حفظ اعضا» و «رقابت با سایر سازمانها» میداند.
نظریهی فرهنگی: این نظریهی متکی بر این باور است که نقطهی آغازین تروریسم، فرهنگی میباشد که طرف خود را مورد تهاجم، محاصره و یا تحقیر مییابد و راههای متعارف مقابله را بر روی خود مسدود میبیند. (صدری، 1387: 980-979 ).
اختلاف نظر در مورد پدیدهی تروریسم در سطح بین المللی به اندازهی است که نزد عدهای جرم بزرگ پنداشته میشود و نزد شماری دیگر فعالیت تکلیف شده از جانب خداوند میباشد، برای برخی عمل مشخص برای کسب و حفظ قدرت به شمار می آید و عدهی آن را به منزله اقدامی در برابر ظلم و ستم توجیه میکنند. تروریسم برای کسانی، حمله به صلح و امنیت است و نزد پاره ی دیگر، جستجوی هویت خوانده می شود. ( Lizard Bergen Sen,2002,13 ) پژوهشگران تعریف ژیلبرگیم را واضح وقابل استفاده میداند و با آن دید همنوا میباشند.
سیاست
سیاست کلمه عربی است، که در زبان پارسی به تنبیه کردن، تربیت کردن و مجازات نمودن ترجمه شده است. اصل موضوع 3 هزار سال قدمت دارد، در مغرب زمین، یونان ،زادگاه اندیشه ی سیاسی است و سقراط نخستین کسی شناخته می شود، که دراین مورد صحبت کرد و آثار آن برجا مانده است، ولی زادگاه این موضوع در تمدن اسلامی، به درستی روشن نیست، ولی همه بدین باور اند، که سیاست، معنی تربیت کردن و رام ساختن اسپ وحشی را گویند، بدین معنی که سیاست همان تربیت کردن است.
از کلمه سیاست، مفاهم متعددی مانند فلسفه سیاسی، نظریه سیاسی، حاکمیت سیاسی، … اشتقاق یافته، که نشان دهندهی گسترده بودن این موضوع میباشد، و هر یکی از آنها مباحث پر شماری را در خود جا داده اند. اما سیاست همواره در سنت اندیشهی غربی، اصالت و مرکزیت ثقل خود را به عنوان «تدبیر امور عمومی» حفظ کرده است و هدف سیاست، خیر کل اجتماع میباشد (شاکری، 1368: 136)
سیاست به عنوان یک رشتهی دانشگاهی از صد سال پیش در دانشگاهها مطرح گردید و رشد کرد ( عالم، 1380: 21) و کوششهای اگوست کنت در قرن 19 بود، که باعث آن شد، تا سیاست بحیث یک علم عرض وجود نماید ( بشریه، 1382: 23).
در دنیای معاصر، سیاست وارد حوزههای مختلف زندگی اعم از نحوهی مدیریت یک کشور، تا رهبری و مدیریت یک مغازه و سرپرستی یک گروه ورزشی میشود. از همینجاست، که مقولههایی مانند سیاست اقتصادی، سیاست خارجی، سیاست فرهنگی، سیاست ورزشی، سیاست اداری، سیاست اجتماعی، سیاست هنری .. به وفرت به کار بسته میشود.
امنیت
امنیت پدیده ی است که انسان هم از لحاظ فردی و هم از حیث جمعی به آن نیاز مبرم دارد. و به گفتهی توماس هابز، بر اساس همین نیازمندی شدید بود، که بشر دست به تشکیل حکومت زد و «لویاتان»را شکل داد. این مفهوم بسان بسیاری از مفاهم دیگر توسعه پیدا کرد و دارای پهلوهای گوناگونی شد. در آغاز «امنیت» در سطح فرد، خانواده و قبیله مطرح بود، پس از آن که در قرن هفدهم دولتهای ملی اساس گذاری شد. مفهوم «امنیت ملی» بوجود آمد و به زودی امنیت در دو سطح درونی و خارجی مطرح گردید.
در مورد ” امنیت ملی ” دو مکتب عمده وجود دارد، یکی مکتب کلاسیک، که حاکمیت دولت ها را اصل می پندارد و در آن امنیت سیاسی و نظامی برجسته است، ولی در مکتب دومی، کپنهاگ، امنیت ابعاد بیشتری دارد و مانند امنیت اقتصادی، امنیت سیاسی، امنیت نظامی، امنیت زیست محیطی و امنیت اجتماعی – فرهنگی . در این مکتب اساس، جامعه است و در آن امنیت اجتماعی اصالت دارد و بر هویت شهروندان تاکید می ورزد به باور این مکتب، ریشه ی ناامنی ها در درون اجتماع قرار دارد و از احساس بی هویتی آغاز می یابد.
در مورد امنیت ملی تعاریف مختلفی ارائه شده است. «هافمن درون»معتقد است، واژهی امنیت ملی در قرن بیستم بخصوص بعد از جنگ دوم جهانی متداول شده است (ماندل، 1377: 43) «ارنولد ولفوز میگوید:«امنیت ملی نماد ابهام آمیزی است که در اصل ممکن نیست، دارای معنای دقیق باشد». یاری بوزان میگوید: «امنیت ملی را نمیتوان به طور کلی بلکه تنها در موارد مشخص میتوان آن را تعریف کرد» ( بوزان، 1983: 20 ) سازمان ملل متحد طی پژوهشی آن را چنین تعریف کرده است: «این که کشور ها هیچ گونه احساس خطر – حمله نظامی، فشار سیاسی یا اقتصادی نکرده و بتوانند آزادانه به توسعه ی خویش بپردازند» ( قاسمی، 1372: 54-55)
کارشناسان امور از مجموع تعریف هایی که از امنیت ملی صورت گرفته است، نقاط مشترکی را برداشت نموده اند ، که عبارت اند از:
امنیت یک ارزش است و اغلب ارزشی برای رسیدن به سایر ارزش ها می باشد.
امنیت همیشه در حال تغییر است و در درجات مختلف وجود خواهد داشت.
امنیت فقط متعلق به حفاظت از ارزش هایی نمی باشد که در گذشته بدست آورده شده اند، بلکه شامل انتظارات ما در آینده نیز می شود.
امنیت به حداقل رسانیدن خطر یا تهدید را در بر می گیرد. این تهدید ها نه فقط نظامی و امنیتی هستند، بلکه تهدید های جدید غیر نظامی نسبت به رفاه ملی نیز می شوند ( ماندل، 1379: 76) محققین تعریف سازمان ملل متحد را در مورد ” امنیت ” کاربردی تر ومفید می انگارند.