تاریخ افغانستان
از یادداشت های آمر صاحب ۲۹/۲/۱۳۶۳ (۱۸ می ۱۹۸۴) ۱۱:۴۰ قبل از ظهر
دکتر عبدالحفیظ منصور

همین حالا طیارات مودل سو_۲۲ دشمن در بالای سرم در حال گردش است. معلوم نیست کجا انداخت میکند. شاید مصروف بمباردمان درههای همجوار باشد و شاید هم بخواهد منطقهای که ما هستیم، همین جا را بمباردمان کند. نمیدانم چرا این احمقها این بار مسأله را جدی گرفته اند؛ نشود کوماندو پیاده کنند. در گذشته در اشکمش و صفحات شمال کمتر سابقه داشته که طیارات چند بار یک منطقه را هدف قرار بدهد. به یقین دشمن از موجودیت مجاهدین ما و شاید هم شخص من اطلاع حاصل کرده باشد. دیده شود چه میشود.
آیا همین حالا از مرگ میترسم؟ به یقین نه. به خداوند به شهادت خود واقعاً خرسندم و ایمان کامل دارم که خداوند به وعدهٔ خود وفا میکند و از گناهان کم و زیادم هم خواهد گذشت و حیات جاودان و راحت جاودانی نصیبم خواهد نمود. فقط کمتر تشویش دارم که بعد مرگ من برادران همسنگرم چطور خواهند کرد؟ این تشویش هم برایم چندان رنجآور نیست.
چه مردم خدایی دارند و او با قدرت
است و از همه کرده استوارتر (اگر یک دری بسته گردد، صد در دیگری باز کند.)
واقعاً از زنده دستگیر شدن میترسم اینکه کمونیستها مرا بگیرند و تحقیر کنند، عذابم بدهند، از من اقرار بگیرند و من در زیر فشار آنها مقاومت کرده نتوانم و برادرانی را که در بین دشمن مقاومت دارند را افشا کنم.
خداوندا! خیر به دست توست. صد بار شهادت را قبول دارم، مگر اسیر شدن را نه! خدایا من را اسیر دست دشمنان نسازی! تو خالقی، به تو نیاز میکنم که مرا اسیر دست دشمنان نسازی! چیز دیگری که از آن هراس دارم شکست است که روسها افغانستان را گرفته باشند و ما شکست خورده به کشور بیگانه زندگی کنیم. خدایا! چنین حالتی را برای یک لحظه هم نصیب ما نکن که ما طاقت آن را نداریم. شهادت هزار مرتبه خوشتر است از شکست و مهاجرت. »