تحلیل و تبصره سیاسی

مقاومت چیست؟

نویسنده: رستم روشنگر

 

گفتار شماره۱

«مقاومت چیست»، عنوان یک رشته نوشتارهایی است که در پیوند به مقاومت (بسترهای تاریخی، انگیزه‌ها، اهداف و مفاهیم اساسی مقاومت) نگاشته شده است. انتشار خطوط اساسی مقاومت(اواسط سنبله/شهریور ماه امسال) انگیزه نگارش این سلسله نوشتارها است و به همین جهت خطوط اساسی جبهه مقاومت را بیشتر مورد ترکیز قرار داده است.

درنگی بر خطوط اساسی جبهه مقاومت

برای درک بهتر خطوط اساسی جبهه مقاومت، ابتدا فهم چیستی مقاومت لازم است.

مقاومت چیست؟

مقاومت در افغانستان یک جنبش نظامی-سیاسی است که در بستری از منازعات ایدیولوژیک، قومی و بین‌المللی شکل گرفت و در تضاد با سه پدیده زیر خود را تعریف می‌کند: افراطیت دینی-مذهبی(تروریزم)؛ استبداد قومی(تک قومیتی شدن/بودن ساختار قدرت) یا همان فاشیزم؛ و وابستگی شدید و یک‌جانبه به خارجی‌ها(آله دست بودگی).

وقتی جنبش مقاومت را در نسبت به پدیده‌هایی که خود را در ضدیت با آن تعریف می‌کند در نظر بگیریم، این جنبش در واقع از نظر دینی یک جنبش اصلاح‌طلب، میانه‌رو و نوگرا است. از نظر اجتماعی-قومی، یک جنبش عدالت‌طلب و برابری‌طلب است و از نظر روابط بین‌المللی یک جنبش استقلال طلب است که مخالف وابستگی شدید و یک‌جانبه کشور به خارجی‌ها می‌باشد.

مقاومت هم‌چنان چون از بستر جهاد برخاست، ریشه دینی-جهادی دارد و از نظر قومیتی یک جریان غیرپشتونی و تاجیک‌محور است که خود را ریشه‌دار در فرهنگ و تمدن کهنِ خراسان/پارسی و مدافع آن می‌داند.

اگر با زبان فلسفی در مورد مقاومت بحث کنیم، این جریان در واقع بدلیل ضدیت‌اش با چند پدیده، روایت و دیدگاه، یک«انتی‌تز» است. بویژ‌ه تضاد مقاومت با جریان حاکم قومی که ریشه‌های نسبتاً طولانی تاریخی دارد، از اهمیت خاصی برخورداراست و می‌توان گفت که مقاومت از این نظرگاه نخستین حرکت متضاد با حرکت وجریان حاکم تاریخی است. طبق این دیدگاه باید مقاومت را به صورت یک جریان پیوسته در نظر گرفت که از یک نقطه مشخص شروع شده و درحال پیمودن مسیر رشد و کمال است. شکل‌گیری مقاومت دوم با وجود بیست سال تلاش جریان‌های معاند داخلی و خارجی برای حذف و نابودی آن، بیشتر این دیدگاه را تقویت کرده است که مقاومت یک جریان متوقف ناشدنی است.

در زیر به گونه فشرده به چگونگی شکل‌گیری بنیان‌های فکری مقاومت در بستر منازعات ایدیولوژیک، قومی و بین‌المللی خواهیم پرداخت:

منازعات ایدیولوژیک

از اوایل نیمه دوم قرن چهاردهم هجری خورشیدی، ایدیولوژی‌های کمونیزم و اسلامیزم به رخنه و نفوذ در ساختارهای سیاسی-فکری جامعه افغانستان آغاز کردند. این زمانی است که علیه نظام سلطنتی کودتا صورت گرفته و جای آن را یک نظام ریاستی دیکتاتوری شبه‌سلطنیِ متزلزلِ شخص‌محور گرفته است. اسقاط رژیم سلطنی در زمانی که هنوز مقدمات و زمینه‌های جمهوریت شکل نگرفته بود، روند نفوذ ایدیولوژی‌های یاد شده را سرعت بخشید. این همان زمانی است که در سطح بین‌المللی بین شوروی وقت و امریکا به عنوان رییسان بلوک‌های شرق و غرب جنگ سرد جریان دارد. جنگی که دست‌آویزعقیدتی-فکری آن کمونیزم و کاپیتالیزم است.

محمد داوود نخستین رییس جمهوری افغانستان در میانه تقابلِ کمونیزم و اسلامیزم جانب کمونیزم را گرفت. گروه‌های اسلام‌گرا در آن زمان در مرحله تاسیسی بودند و دولت وقت آنان را چندان جدی نگرفت. با نفوذ کمونیست‌ها در جمهوریت محمد داوود، سرکوب اعضای نهضت اسلامی شدت گرفت. این امر باعث شد که پای امریکا به عنوان سردمدار نظام کاپیتالیستی نیز به منازعات ایدیولوژیک افغانستان کشیده شود. البته که در آن مرحله از زمان، کاپیتالیزم خود به صورت مستقیم وارد میدان نشد بلکه از اسلامیزم هم‌چون نیروی نیابتی در برابر کمونیزم استفاده کرد. اعضای برجسته نهضت اسلامی به پاکستان مهاجر شده و تحت حمایت امریکا قرار گرفتند. امریکایی‌ها برای شکست رقیب شان در افغانستان به تسلیح گروه‌های اسلام‌گرا اقدام کرده و در نهایت این گروه‌ها باعث شکست روس‌ها و خروج ارتش سرخ از افغانستان و سقوط حکومت کمونیستی دست‌نشانده مسکو شدند.

احزاب کمونیستی به کمک شوروی‌ها محمدداوود را از میان برداشتند و حکومت را عملا بدست گرفته و جنگ تمام عیاری را علیه اسلام‌گرایان آغاز کردند. کمونیست‌ها در جنگ با گروه‌های اسلام‌گرا از خشم و خشونت بسیار کار گرفته و چهره افراطی خشن از جنبش کمونیستی به نمایش گذاشتند. در سوی دیگر، گروه‌های اسلام‌گرا نیز با گذشت هر روز تندتر و افراطی‌تر شدند و در واقع نزاع میان اسلام سیاسی و کمونیزم در شدیدترین و خشن‌ترین نوع آن شکل گرفت.

اما در میان کشاکش ایدیولوژیک دو جناح کمونیستی و اسلام‌گرایان، شماری از جریان‌ها و اشخاص از هر دو طرف منازعه، مخالف تندروی و تشدد و افراطیت بودند و به مرور زمان صف خود را از افراطیون و خشونت‌گرایان جدا کردند.

در میان گروه‌های اسلام‌گرا(احزاب جهادی) حزب جمعیت اسلامی افغانستان به رهبری استاد برهان‌الدین ربانی مسیر میانه‌روی و اعتدال را در پیش گرفت و این ویژگی وجه ممیزه جمعیت اسلامی با سایر تنظیم‌ها و احزاب جهادی بود/است. این اتفاق در واقع آغازین نقطه شکل‌گیری جریان فکری‌ای دانسته می‌شود که بعدها در بستر آن مقاومت شکل گرفت. به این اعتبار، از نظر فکری یکی از تهداب سنگ‌های بزرگ مقاومت گذاشته شد. به چنین رویکردی در حوزه مطالعات دینی، نوگرایی، عقل‌گرایی، اعتدال‌‎گرایی، میانه‌رویی، مداراگرایی و تکثرگرایی گفته می‌شود. هرچند مقاومت چنان‌که گفتیم یک جریان فکری نبوده و بلکه یک جریان سیاسی-نظامی است اما این جریان را وقتی در نسبتش با فکر واندیشه و اعتقادات دینی به بررسی بگیریم، می‌توان گفت که جریان مقاومت از نظر اندیشه واعتقاد دینی متمایل به رویکردهای فوق‌الذکر بوده است.

در واقع مقاومت، تجسمی از واقعیت‌های عینی سیاسی-اجتماعی افغانستان است که ناکارآیی برداشت خشک و خشن از دین را اعلام و اندیشه‌وران حوزه دینی را به خلق یک روایت جدید، عقل‌‌گرایانه و نوگرایانه از دین فرا می‌خواند.

ادامه دارد…

نمایش بیشتر

سیمرغ

سیمرغ یک نهاد فرهنگی و اجتماعی است که با اشتراک جمع کثیری از اندیشمندان، فرهنگیان و نویسنده‌گان در حوزه تمدنی و فرهنگی فارسی_ پارسی تشکیل گردیده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا